شهرستان ادب
1.41K subscribers
4.39K photos
730 videos
14 files
2.07K links
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
ShahrestanAdab.com

ارتباط با مدیر کانال:
@ShahrestaneAdab

ایمیل شهرستان ادب:
[email protected]
Download Telegram
شهرستان ادب
Photo
🔻چه می‌شود که سهراب تصمیم می‌گیرد؟
(یادداشتی از #پروانه_حیدری بر شاه کُشی در پرونده‌ کتاب #شاه_کشی)

▪️«...شاه‌کشی رمانی‌ست در بازۀ زمانی کوتاه، کمتر از۲۴ساعت. با ایده‌ای جذاب و پرکشش. صحنه‌های ابتدایی داستان با ذهنیات مشوش و درهم و برهم سهراب از روزهای گذشته‌اش شروع می‌شود. خانوادۀ سهراب، همان اکثریتی را تشکیل می‌دهند که در دهۀ پنجاه معمول بود؛ مادر مذهبی، پدر عباپوش و برادر و خواهر هرکدام به شیوۀ خودشان مبارز با رژیم. سهراب تنها کسی در خانواده است که سیاسی نیست و دلش نمی‌خواهد سیاسی باشد. انگار تمام افراد خانواده از سهراب انتظار دارند کاری بزرگ انجام بدهد، خودش را نشان بدهد تا خواهرش مدام ترسو خطابش نکند. سهراب ترسو نیست، فقط نمی‌خواهد کسی باشد شبیه مهسا که روی در و دیوار شعرهایش را بنویسد یا شبیه حجت که فراری بشود از خانه و مادر برایش اشک بریزد. سهراب یک فرد معمولی است؛ نماد انسان‌هایی که نه کمونیست بودند، نه جمهوری‌خواه، نه عضو حزب توده و نه کفن‌پوش و جان‌برکف. پس چه می‌شود که سهراب تصمیمی به این مهمی و هولناکی می‌گیرد؟ مرگ پدرش؟ رعشه‌های مادرش؟ عشق سلمی؟ دیوانگی مهسا؟ یا اعترافات حجت؟...»

ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9746

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻 روایت عشق و خشونت در «خاک‌سفید»
(#خاک_سفید نام رمانی است از #حمید_بابایی که توسط نشر نیماژ منتشر شده است. #پروانه_حیدری در یادداشتی به معرفی این کتاب پرداخته است. این یادداشت را با هم می‌خوانیم.)

▪️ «... خاک‌سفید روایت آدم‌هایی است که قربانی محل زندگی خود می‌شوند و بر آن‌ها برچسب زده می‌شود. انگار که راه گریزی برای فرار از این جبر جغرافیایی نیست. مانند اکبر که تنها به جرم بچۀ خاک‌سفید‌بودن از دانشگاه اخراج می‌شود. یا بتول که مجبور می‌شود به یک زندگی عادی و عاقلانه تن دهد.

نویسنده ضمن ساختن فضاها، روابط آدم‌ها و لحن‌های متفاوت هرکدام از شخصیت‌ها، روی مهم‌ترین عنصری که می‌تواند از دل این خشونت سر بزند و زاده شود، دست گذاشته است؛ عشق. خاک‌سفید روایت دلدادگی‌های نافرجام است. در این منطقه که منتظر بهانه‌ای کوچک است تا ضامن چاقویی کشیده شود، شکمی دریده شود و خونی راه بیفتد؛ پویا می‌تواند به بتول دل ببندد، اکبر به هاسمیک و مریم به اکبر شاید. دو فصل اول و دو فصل آخر کتاب، طبق الگوی یک‌فصل‌ـ‌یک‌شخصیت پیش می‌رود... »

ادامه این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9866/

☑️ @ShahrestanAdab
🔻 در حسرت یک لبخند
(معرفی کتاب #درخت_کج نوشتۀ #ضیاءالدین_وظیفه_شعاع به قلم #پروانه_حیدری)

▪️ «... داستان «فیگور عاشقانه» نوشتۀ ضیاءالدین وظیفه‌شعاع از مجموعۀ «درخت کج» داستان جان‌داری است و می‌توان آن را از بهترین‌های این‌مجموعه دانست. نویسنده در این‌اثر، روایت‌گر جهان عکاسان است، اما نه عکاسانی که آدم‌ها در لنز دوربین‌شان لبخند می‌زنند؛ عکاسانی که سر صحنۀ جرم حاضر می‌شوند و باید ثبت‌کنندۀ خون‌های ریخته‌شده، پهلوهای دریده‌شده و تصاویری باشند که دیدن‌شان دل هربیننده‌ای را به‌هم می‌زند. راوی در این‌داستان اول‌شخص با مخاطب است و انگار که پیرمرد دارد با کسی که شنوندۀ حرف‌هایش است و شاید برای کار پیش او آمده، اتمام حجت می‌کند که صحنه‌هایی که در آینده می‌بینی همین‌قدر واقعی و ترسناک خواهند بود، آن‌قدر که نمی‌توانی لبخندزدن دیگران را توی لنز دوربینت باور کنی... »

ادامۀ این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10194

☑️ @ShahrestanAdab
🔻امانات از دست رفته
(در حاشیۀ رمان #بی_کتابی اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان، به قلم #پروانه_حیدری)

▪️«"بی‌کتابی" اثری تاریخی‌ست که به مسئله هنر، وجدان، امانت‌داری و از همه مهم‌تر "کتاب" می‌پردازد. اثری که با افسانه‌ها و خرده روایات داستانی آمیخته شده و توانسته ساختن جهانی کهن را عهده‌دار شود. به کاربردن اصطلاحات قدیمی، تصویرکردن پوشش‌ها، معماری خانه‌ها و کاخ‌ها و تلفیق صحنه‌های خشن و رمزآلود در تقابل با روایت لطیف و دقیق از نقش‌ها و نگاره‌ها تضاد جالبی را در کل رمان ایجاد کرده است. نکته مهمی که می‌توان به آن اشاره داشت، توجه نویسنده به حفظ کشش داستان و جذابیت ماجراست. گاه ممکن است داستان‌هایی از این دست که نثر کهن دارند، به دلیل سخت‌خوان بودن از حوصله خواننده خارج شوند و کنار گذاشته شوند. اما "محمدرضا شرفی خبوشان" توانسته در همان صفحات ابتدایی داستان را از جایی شروع کند که مخاطب را گیر می‌اندازد و او را به خواندن ادامه ماجرا مشتاق می‌کند...»

🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

🔗 «بی‌کتابی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻از کشته‌خانه تا پست طهران
(یادداشت #پروانه_حیدری بر رمان #پست_طهران در پرونده‌پرترۀ #هادی_حکیمیان)

▪️«..."پست تهران" از کودتای ۲۸مرداد آغاز می شود و به قیام ۱۵خرداد ختم می‌شود. از افسر ناسیونالیسمی که چیزی به سرهنگ شدنش نمانده تا همین مردی که نشسته در حجره و در انتظار رفقایش است تا بیایند و از هر دری حرف بزنند، غزلی بخوانند، شیر و شکری بنوشند و باز بروند سراغ کار خودشان. رفقایی که از هر دسته و تباری هستند، مسلمان، ارمنی، عباپوش و کروات‌زن. خوبی سرهنگ این است که با هر آدمی توانایی برقراری ارتباط دارد جز خانواده‌اش. این اعتماد به نفس نهفته در حرکات و رفتارهایش شاید ماحصل شغلی باشد که در گذشته داشته. سرهنگ یدالله صفری هیچوقت سرهنگ نشد. یعنی نشد که بشود. از همان روزی که تانک را سپرد به تظاهرکنندگان، سردوشی‌هایش را کند و در خیل عظیم جمعیت گم شد. مخالفان مصدق هیچکس را بی‌نصیب نگذاشتند، خیابان به خیابان می‌رفتند و همه چیز را آوار می‌کردند...»

🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

🔗 آثار «هادی حکیمیان» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸کشف رمز نشانه‌های یک رفیق
(یادداشتی بر کتاب #تشریف اثر تازۀ #علی_اصغر_عزتی_پاک به قلم #پروانه_حیدری)

🔹«...شروعی عاشقانه و شاعرانه دارد، مهری و شهریار دست در دست هم زیر بارانی که بی‌وقفه می‌بارد؛ قدم به حجله ‌می‌گذارند. اما راز سر به‌ مهر مهری، که خود فاشش می‌کند تا این زلال هم‌پیمان شدن تیره و تار نگردد، کام شهریار را تلخ می‌کند و به خیابان‌های سرد می‌کشاندش. او گیج و ویج راز مهری از خانه بیرون می‌زند. کوچه به کوچه پاسبان ایستاده، حکومت نظامی است. شب خوبی نیست برای ترک یار و دیار. اما مهری بت دوست‌داشتنی‌ای را که شهریار از او در خاطرش ساخته‌بود، شکسته است. شهریار نمی‌خواهد و نمی‌تواند باور کند که مهری خبرچین دانش‌سرا بوده. همان که رفیق صمیمی‌اش را به سازمان امنیت و اطلاعات کشور معرفی کرده و باعث اخراجش از دانش‌سرا شده است. پس راه می‌افتد سمت خانۀ پدری مصطفی در همدان...»

💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸برای آفِلین
(یادداشتی بر کتاب #سوره_آفلین اثر تازۀ #ابراهیم_اکبری_دیزگاه، به قلم #پروانه_حیدری)

🔹«سوره آفِلین روایت مردمی ست که خود را محق می‌دانند. محق نسبت به بالاترین حقی که ممکن است به انسان داده‌ شود. حق کشتن. و کیست که این حق را از خود دریغ کند، آن‌گاه که قدرت توجیه‌کننده‌ی تمام رفتارهای انسان است؟
خلیل در کشاکش روزهای انقلاب به دنبال پسرش اسماعیل می‌گردد. او بارها و بارها مردم را از هجوم به یکدیگر برحذر می‌دارد، داخل دعواشان می‌شود، سنگ و آجر از دست‌هاشان می‌گیرد و فرصت فرار می‌دهد. به هرکس که انسان است و لقبی داشته یا دارد. انقلابی ست یا ساواکی، یهودی یا مسلمان تفاوتی نمی‌کند. خلیل از صرف فعل کشتن سربازمی‌زند تا نفسی را که تمام عمر دنبال تزکیه‌اش بوده، به خون آغشته نکند...»

💠 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸خدایان بی‌رحم‌ اند
(یادداشتی بر رمان #چپ_دست_ها اثر #یونس_عزیزی، به قلم #پروانه_حیدری)

🔹«نویسنده خدای متن خویش است و خدایان، همواره بی‌رحم‌اند. یونس عزیزی در اثر تازه‌ی خود نقشی خدای‌گونه ایفا می‌کند، او شخصیت اصلی رمانش را درحلقه‌ی اختیار گرفتار می‌کند و تا آن جا که می‌تواند؛ بازی‌اش می‌دهد. ابعاد گسترده‌ای از هر انتخاب را پیش‌روی مخاطب می‌گذارد و آن‌ها را تا انتها پیش می‌برد. یک آزادی بی‌حدومرز در به وقوع پیوستن اتفاقات. جسارت خفته‌ای که در آصف بیدار می‌شود، انگار که درخواننده بیدار شده باشد. خواننده سایه‌وار پشت سر آصف به راه می‌افتد، مثل او در تاریکی قدم می‌گذارد و همان وقت که گمان می‌برد؛ حالا او خدای داستان است، شبیه آصف راه گریزی از اختیار نمی‌یابد. این جسارت، حتی اگر به غلط بیدار شده باشد، آصف را برای رسیدن به خواسته‌اش مصمم می‌کند. اصلاً آصف کیست؟ سرباز جوانی که باید دوره‌ی خدمتش را در یکی از زندان‌های تهران بگذراند...»

💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

💠
این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸روایت غربت آدم‌ها
(یادداشتی بر رمان #محرمانه_میلان اثر #فرناز_شهیدثالث، به قلم #پروانه_حیدری)

🔹«محرمانه میلان روایتِ غربت انسان است. داستانِ فرار از تباهی و جنگ و مرگ. داستانِ موطنی را برگزیدن، به آن عشق ورزیدن و بریدن از آن است. قصه‌ی فرار از روزهای تلخ گذشته که سیاهی‌شان پشت پلک‌ها لانه کرده و با هر بار بستن، خانه‌ای آوار شده و خانواده‌ای ازهم‌ پاشیده تصویر می‌شود. طاهر از همین‌ها گریخت، بعد از اینکه طالبان کاشانه‌اش را آوار کرد و نگذاشت چیزی برایش بماند. تنها صورت فرشته را در خیال داشت و صدای جمال را در گوشش که گه‌گاه رباعیات خیام را می‌خواند و شاید شبحی از بهار، که دیگر در جسدش نمی‌شد دنبال نقش خواهری گشت ...»

💠 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from محمدحسين موسوى تبار
🔸«قفسه شعر و داستان»
( جهان کاروان‌ها | دربارۀ رمان «صورت سکوت» اثر #محمدقائم_خانی یادداشتی از #پروانه_حیدری)

🔹«قبل از آنکه زمزمۀ ظهور موعود در سوزیانا بپیچد، قبل از آنکه گمنامان با یک نگاه ایمان بیاورند، راحیل سردرگم بشود، شام اربابان جدیدش را بشناسد و احترام را مزّه‌مزّه کند، قبل از دلبستگی داوود به راحیل، پیش از تمام پهلو دریدن‌ها و خون‌ریزی‌ها، ابراهیم طلوع ستارۀ سبز را در سحرگاهی دور دیده‌ بود؛ دیده‌ بود و قدم در راه دیدن ماه گذاشته‌ بود. امّا دیدن ماه کجا ساده بوده که این بار ساده باشد؟ خاندان ابراهیم چه می‌دانستند که این‌چنین دل به دریا می‌زدند و در بیابان می‌تاختند؟ چه وقت قرار بود این سکوت را بشکنند و شادمانی‌اش را جشن بگیرند؟..»

💠متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸«تلاشی مذبوحانه برای به یاد آوردن»
( دربارۀ کتاب «ریگ‌جن» اثر مهدی زارع یادداشتی از #پروانه_حیدری)

🔹«شاید ترسناک‌ترین مواجهۀ انسان در زندگی، مواجهه با خودش باشد، آنجا که بفهمد تمام دیوارهای سیاه و بلند دورش را که تویش حبس شده، خودش آجر به آجر چیده و بالابرده است. «ریگ‌جن» روایت انسان مدرن است که چون عنکبوت در تار خودش گیر افتاده و تلاش مذبوحانه‌اش برای یادآوری، او را حقیر و بیچاره نشان می‌دهد؛ اویی که هیچ چیز یادش نمی‌آید جز تصویر هولناک یک جنایت. تصویری که دو بار تکرار می‌شود: هر بار جسد دختری روی تخت در اتاق کیا. کیا پسری سمنانی است که برای تحصیل به تهران آمده است. او با کمبودهای کودکی‌اش بزرگ شده و نویسنده از همین نقاط ضعف استفاده کرده تا او را به انجام کارهای خطرناک و بزرگ وادار کند. ضعف‌های درونی کیا، مثل ترس نه شنیدن از پدرش که پیمان بزرگ می‌خواندش و حتّی در ذهن هم نمی‌تواند به او نزدیک شود، باعث می‌شود دست به تجربه‌هایی بزند که شجاعت اندک و حماقت بسیار می‌خواهد...»

💠متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸«خویش‌بیزاران»
(پیرامون کتاب «شاخ‌دماغی‌ها» اثر #سیده‌_عذرا_موسوی یادداشتی از #پروانه_حیدری)

🔹««برای من سخن از من مگو به دلجویی

مگیر آینه در پیش خویش‌بیزاران» (منزوی)

تصوّر کنید کسی ناگهان وارد زندگی‌تان شده و نظم عادّی‌اش را به هم ریخته است. مجبورید به خاطر او از اتاق تازه و پوسترهای دلبندتان بگذرید، چای‌شیرین شدن‌هایش را تحمّل کنید و شاهد از دست رفتن جایگاهتان در خانه باشید. سخت است، نه؟ «سهیل» در چنین وضعیتی قرار دارد.

حالا فرض کنید باید مدّتی طولانی در خانۀ یکی از اقوام بمانید، با تمام اعضا کنار بیایید، مسئولیتی به عهده بگیرید تا احساس اضافه بودن نکنید و از چیزهایی باخبر شوید که اصلاً به شما ربطی ندارد امّا درگیرتان می‌کند. سخت‌تر است، نه؟ «نیلو» در چنین موقعیتی است. والدین او برای درمان بیماری مادرش رفته‌اند خارج از کشور و او را گذاشته‌اند پیش "خاله فهیمه"...»

💠متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @shahrestanadab
کم نیستند رمان‌هایی که در آن‌ها حافظۀ شخصیت از او گرفته شده و شخصیت در یک سرگردانی محض به مخاطب معرّفی می‌شود امّا باید دید قلم نویسنده، حوادث، اتّفاقات و رویارویی شخصیت با آدم‌های دیگر قصّه آن‌قدر جذّاب هست که بشود تا انتها با شخصیت همراه بود و لحظۀ یادآوری‌اش را به نظاره نشست یا نه. نویسنده با گرفتن حافظۀ شخصیت، عملاً تمام ابعاد او را از ما می‌گیرد و یک آدم خالی روبه‌رویمان می‌گذارد؛ آدمی که رفته‌رفته و با خواندن کتاب، سر و شکل پیدا می‌کند و پر می‌شود...

یادداشت کامل پروانه حیدری را از پیوند زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/12328/

#قفسه_شعر_و_داستان
#روزگار_فراموش‌شده
#پروانه_حیدری
@shahrestanadab
«هزار و یک جشن» داستان آدم‌هایی است که برای به ثمر رسیدن چیزی تلاش می‌کنند امّا این آدم‌ها برای هیچ کس اهمّیتی ندارند جز معلّمی که مردم آبادی‌اش را دوست دارد؛ معلّمی که نه آن‌قدر جرأت دارد که یقه چاک کند و نه آن‌قدر بی‌رگ است که در مقابل ظلم خم به ابرو نیاورد...

دربارۀ کتاب «هزار و یک جشن» که به تازگی تجدید چاپ شده، بیشتر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/12352/

#قفسه_شعر_و_داستان
#هزار_و_یک_جشن
#محمد_محمودی_نورآبادی
#پروانه_حیدری
@shahrestanadab