🔻 سپیده
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب تازه منتشر شدۀ #هنوز_از_عشق_می_گویند سرودۀ #سعید_حدادیان بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️گذشت سایۀ شب از سرم، سپیده شدم
در آفتاب دلانگیز صبح دیده شدم
من از ترانۀ باران، من از ترنم رود
من از گلوی گُل و نای نی شنیده شدم
سپیدهدم نفسم عطر سیب سرخ گرفت
رسید نور تو آن قدر تا رسیده شدم
اگرچه ذرهام از آستانۀ مهرم
اگرچه قطرهام از آسمان چکیده شدم
از این که روح عبادت دعاست روشن شد
برای حرف زدن با تو آفریده شدم...
☑️ @ShahrestanAdab
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب تازه منتشر شدۀ #هنوز_از_عشق_می_گویند سرودۀ #سعید_حدادیان بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️گذشت سایۀ شب از سرم، سپیده شدم
در آفتاب دلانگیز صبح دیده شدم
من از ترانۀ باران، من از ترنم رود
من از گلوی گُل و نای نی شنیده شدم
سپیدهدم نفسم عطر سیب سرخ گرفت
رسید نور تو آن قدر تا رسیده شدم
اگرچه ذرهام از آستانۀ مهرم
اگرچه قطرهام از آسمان چکیده شدم
از این که روح عبادت دعاست روشن شد
برای حرف زدن با تو آفریده شدم...
☑️ @ShahrestanAdab
🔻آن روی سکه
(یادداشت #رقیه_کیه بر مجموعهشعر #هنوز_از_عشق_می_گویند سرودۀ #سعید_حدادیان)
▪️«...شاعر بودن به سعید حدادیان میآید، همانگونه که اشعار بسیاری از روضههایش را خودش سروده است و سالها در دانشگاه تهران گردانندۀ محافل شعر بوده؛ اما چه شعری و چه قالبی؟
حتماً میگویید شعر، کتوشلوار نیست که به کسی بیاید یا نیاید! اگر چنین اعتراضی کنید حق با شماست، اما قضیه روی سکههاست! به آن روی سکۀ حاج سعید که خبرها به آن میگویند "مداح معروف"، قصیده میآید، کمی هم غزل! مثنوی را فراموش نکنیم.
حالا تصور کنید مردی که موهایش را در روضههای اباعبدالله سفید کرده است، نیمایی بسراید! مردی که چینهای صورتش رد اشکها و داغهایی است که در روضهها دیده، ترانه بگوید!
یه خونه، یه خونواده
یه حیاط خلوت ساده
سکۀ گوشه چارقد
بچههای قد و نیم قد
دخترا و خالهبازی
پسرا و یکهتازی...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشت #رقیه_کیه بر مجموعهشعر #هنوز_از_عشق_می_گویند سرودۀ #سعید_حدادیان)
▪️«...شاعر بودن به سعید حدادیان میآید، همانگونه که اشعار بسیاری از روضههایش را خودش سروده است و سالها در دانشگاه تهران گردانندۀ محافل شعر بوده؛ اما چه شعری و چه قالبی؟
حتماً میگویید شعر، کتوشلوار نیست که به کسی بیاید یا نیاید! اگر چنین اعتراضی کنید حق با شماست، اما قضیه روی سکههاست! به آن روی سکۀ حاج سعید که خبرها به آن میگویند "مداح معروف"، قصیده میآید، کمی هم غزل! مثنوی را فراموش نکنیم.
حالا تصور کنید مردی که موهایش را در روضههای اباعبدالله سفید کرده است، نیمایی بسراید! مردی که چینهای صورتش رد اشکها و داغهایی است که در روضهها دیده، ترانه بگوید!
یه خونه، یه خونواده
یه حیاط خلوت ساده
سکۀ گوشه چارقد
بچههای قد و نیم قد
دخترا و خالهبازی
پسرا و یکهتازی...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab