نقد مجموعه شعر #زن_بی_قرار سروده خانم #سمانه_عابدینی روز پنجشنبه در کانون شاعران و نویسندگان ورامین
@ShahrestanAdab
@ShahrestanAdab
Forwarded from سکانس برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معرفی کتاب #زن_بیقرار به قلم #سمانه_عابدینی.
#شابک
#معرفی_کتاب
#انتشارات_شهرستان_ادب
📩📲10000503
🆔https://telegram.me/joinchat/BG-n_j5ms65T-QSzI1s6Kg
#شابک
#معرفی_کتاب
#انتشارات_شهرستان_ادب
📩📲10000503
🆔https://telegram.me/joinchat/BG-n_j5ms65T-QSzI1s6Kg
شهرستان ادب
Photo
🔻راه
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #زن_بی_قرار سرودهی سرکار خانم #سمانه_عابدینی تازه میکنیم)
▪️ماهیها را به آکواریوم میآورم
باغ را در گلدان میکارم
پرندگان را میگذارم در قفس
کوهها و دشتها را
به دیوار قاب میکنم
امّا نه
نمیتواند
دنیا نمیتواند
آنقدر هم کوچک باشد
به خیابانی
که با تو قدم زده بودم
نمیرسم
☑️ @ShahrestanAdab
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #زن_بی_قرار سرودهی سرکار خانم #سمانه_عابدینی تازه میکنیم)
▪️ماهیها را به آکواریوم میآورم
باغ را در گلدان میکارم
پرندگان را میگذارم در قفس
کوهها و دشتها را
به دیوار قاب میکنم
امّا نه
نمیتواند
دنیا نمیتواند
آنقدر هم کوچک باشد
به خیابانی
که با تو قدم زده بودم
نمیرسم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻خاطرات
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #زن_بی_قرار سروده #سمانه_عابدینی بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️اگر خاطرات، صندلی بود
خسته که میشدم
قدم میزدم
و روی صندلی دیگری مینشستم
اگر خوابهایم
اتاقی بود
وحشت که میکردم
درش را میبستم
و یا اگر دردهایم راههایی بود
برای رسیدن، تنها یکی را انتخاب میکردم
اما نمیدانم چرا سی سالهام
من که به اندازه تمام داستانهای جهان زیستهام
گاهی زنی هستم خیال پرداز
گاهی کودکی سر به هوا
با نیمههای بسیاری که هیچگاه نشان کسی ندادم
و جای خودم
که همیشه خالی است
دست صندلی را میگیرم
و از تمام راهها
گذشتن از خود را انتخاب میکنم
با نیمه کارگری بیوطن
که هر صبح با خورشید بیرون میزند
و بیخورشید باز میگردد
☑️ @ShahrestanAdab
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #زن_بی_قرار سروده #سمانه_عابدینی بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️اگر خاطرات، صندلی بود
خسته که میشدم
قدم میزدم
و روی صندلی دیگری مینشستم
اگر خوابهایم
اتاقی بود
وحشت که میکردم
درش را میبستم
و یا اگر دردهایم راههایی بود
برای رسیدن، تنها یکی را انتخاب میکردم
اما نمیدانم چرا سی سالهام
من که به اندازه تمام داستانهای جهان زیستهام
گاهی زنی هستم خیال پرداز
گاهی کودکی سر به هوا
با نیمههای بسیاری که هیچگاه نشان کسی ندادم
و جای خودم
که همیشه خالی است
دست صندلی را میگیرم
و از تمام راهها
گذشتن از خود را انتخاب میکنم
با نیمه کارگری بیوطن
که هر صبح با خورشید بیرون میزند
و بیخورشید باز میگردد
☑️ @ShahrestanAdab