شهرستان ادب
1.42K subscribers
4.37K photos
727 videos
14 files
2.06K links
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
ShahrestanAdab.com

ارتباط با مدیر کانال:
@ShahrestaneAdab

ایمیل شهرستان ادب:
[email protected]
Download Telegram
شهرستان ادب
🔻بیست و هشتمین میزگرد #بوطیقا در شهرستان ادب 🔖خلاصه: t.iss.one/shahrestanadab/5204 📖مشروح و 📸گزارش تصویری این نشست به زودی منتشر خواهد شد. ☑️ @ShahrestanAdab
📕 بیست‌وهشتمین میزگرد از سری میزگردهای آزاد ادبی #بوطیقا در مؤسسۀ شهرستان‌ادب برگزار شد. در این نشست آقایان علیرضا شفاه، مرتضی کربلایی‌لو، محمدقائم خانی، علیرضا سمیعی و خانم ملیکا آلیک دربارۀ #رمان_و_فلسفه به بحث و گفت‌وگو پرداختند.

خلاصۀ جلسه:

✔️ #علیرضا_شفاه: «فلسفۀ رمان، آن نقطۀ نهایی و قطعی سرنوشت یا پایان‌بندی داستان است که هم‌زمان از آن داستان و نظام‌های فلسفی متولد شده‌اند»

✔️ #مرتضی_کربلایی_لو: «ما باید بفهمیم اندیشۀ فلسفی کلاً چه نسبتی با داستان دارد، نه صرفاً با داستان فلسفی. در منطقۀ اتصال اندیشه به داستان باید یک منطقۀ فلسفی وجود داشته باشد که شخصیت‌ها به‌واسطۀ آن از برزخ عبور کنند»

✔️ #علیرضا_سمیعی: «شخصیت‌ها در رمان‌هایی که به‌عنوان رمان فلسفی می‌شناسیم در موقعیت‌های پرسش‌برانگیز قرار می‌گیرند. افکار و رفتار این شخصیت‌ها به ما نشان می‌دهد که یک سؤال هستی‌شناسانه دارند»

✔️ #محمدقائم_خانی: «ویژگی‌های رمان به ما اجازه نمی‌دهند از دام فلسفه فرار کنیم. یکی از این المان‌ها شخصیت است؛ شخصیت هرچه بیشتر درگیر روزمره‌گی شود، بیشتر دچار مسائل فلسفی است»

✔️ #ملیکا_آلیک: «مفهوم روزمره‌گی می‌تواند نقطۀ شکاف و اتصال رمان و فلسفه باشد. اگر این نقطه را کشف کنیم می‌توانیم به نویسندگانی که سعی دارند یک رمان فلسفی بنویسند یا فلسفه را به شکل رمان بیان کنند، کمک کنیم»

▪️گزارش و مشروح این نشست به زودی منتشر خواهد شد.

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻پرونده‌کتاب «رمق» در سایت شهرستان ادب گشوده شد

▪️#مجید_اسطیری فعالیت ادبی خود را برای اولین‌بار با ارسال داستان برای مجلۀ «سروش نوجوان» که مرحوم قیصر امین‌پور سردبیر آن بود، آغاز کرد. چند نمونه از این داستان‌ها مورد توجه قرار گرفت و منتشر شد. در تابستان سال ۸۱ کارگاه داستانی برای نویسندگان نوجوان در سروش نوجوان راه‌اندازی شد که از او و چند نوجوان دیگر ـ‌که داستان‌های زیادی برای سروش نوجوان ارسال کرده ‌بودند‌ـ برای شرکت در آن کارگاه دعوت شد. اسطیری خودش را هنوز مدیون توجه دست‌اندرکاران سروش نوجوان به‌خصوص خانم مژگان کلهر می‌داند. او در آن سال‌ها به‌گونۀ علمی‌ـ‌تخیلی علاقمند بوده و چند داستان نیز در این ژانر نوشته است که در مجلۀ «دانشمند» منتشر شد. کارگاه‌‌های داستان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، جلسه‌های داستان فرهنگسرای خاوران با حضور سرکارخانم مریم خراسانی و آقای روح‌الله مهدی‌پور عمرانی و جلسه‌های دیگر، ارتباط او را با فضای ادبیات بیشتر کرد. این هم‌نشینی‌ها برای دوران گذاری که نویسنده در مسیر تجربه برای پیداکردن راه خودش است، لازم هستند. به‌خصوص اگر این هم‌نشینی‌ها در سنین پایین‌تر باشد، تأثیر بیشتری بر نویسنده می‌گذارد.
سال‌های دانشجویی‌اش هم مقارن بود با علاقه به شعر و چند سال قلم‌زدن جدی در زمینۀ شعر و برگزیده‌شدن در چند جشنوارۀ شعر و... . وی معتقد است: «این حرف که نویسنده‌ها شاعران شکست خورده‌اند، واقعاً مضحک است. نویسنده یعنی کسی که بیان زندگی در اجمال او را راضی نمی‌کند و برای ارائۀ تفسیری که از زندگی دارد و کشفی که داشته، باید از حصار واژه عبور کند. درحالی‌که فکر می‌کنم شاعران همیشه در زندان واژه محصور می‌مانند».
داستان‌های او در جشنواره‌های مختلف برگزیده شده‌ و برخی از آن‌ها هم در مجموعه‌های گروهی چاپ شده‌اند، اما نخستین مجموعه‌داستان مستقل مجید اسطیری کتاب #تخران است که در سال ۹۲ توسط انتشارات شهرستان‌ادب منتشر شد. قدیمی‌ترین داستان تخران در سال ۸۲ نوشته شده بود و آخرین داستان آن نیز مربوط به سال ۹۰ است. همان‌طور که نویسنده قبلاً هم گفته است، برای انتخاب ۱۴ داستان مجموعۀ تخران، لااقل ۱۴ داستان دیگر را از مجموعه‌داستان‌های کوتاهی که نگاشته بوده، کنار گذاشته است.
و اما «رمق»؛ اولین رمان مجید اسطیری که در زمستان ۹۷ منتشر شده است. رمق به روزهایی از تاریخ ایران پرداخته که جامعه در تدارک خیزش عظیمی است که یک دهۀ بعد مشخص می‌شود. از طرفی تغییرات بسیار زیادی توسط مدرنیزاسیون دولتی شروع شده که مظاهر جدید و متنوع را به ایران و به‌خصوص تهران آورده است. یکی از مهم‌ترین این نمودها فوتبال است. نویسنده در این داستان، بازی ایران و اسرائیل و گروه‌های مبارز را دست‌مایه قرار داده است تا نادیده‌ها و ناشنیده‌هایی از آن روزها را برای مردم این روزگار، بازگو کند. وجه مشترک فوتبال و گروه‌های مبارز، این است که جوانان را با همۀ هویت‌شان درگیر خویش می‌کنند.
شهرستان‌ادب در هجدهمین پرونده‌کتاب خود، به سراغ رمان #رمق نوشتۀ مجید اسطیری رفته است. در این پرونده به جز انتشار اخبار مربوط به کتاب، چند یادداشت منتشر شده است که عناوین و آدرس این مطالب را می‌توانید ذیل همین متن مشاهده کنید. گفتنی ا‌ست این پرونده با اخبار و یادداشت‌های جدید و یک مصاحبۀ اختصاصی نیز به‌روز خواهد شد.
در ضمن جا دارد انتشار رمان #وقتی_خورشید_خوابید توسط انتشارات سورۀ مهر را هم به مجید اسطیری تبریک بگوییم و برای او در سال‌های آتی، آرزوی موفقیت داشته باشیم.

شما می‌توانید برای مطالعۀ این پرونده به صفحۀ اختصاصی آن در سایت شهرستان ادب مراجعه کنید:
🔗 پرونده‌کتاب رمق

☑️ @ShahrestanAdab
🔻بهارستان
(پرونده #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #سکوت_کاه_گلی سروده #رضا_شیبانی_اصل به‌روز می‌کنیم. گفتنی‌ست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)

▪️پاییز آمد؛ موسم کوچ پرستوها
فصل شکفتن‌های آتش، فصل سوسوها

نی‌زارها همرنگ یال شیرها گشتند
آه از عبور غافل این گلّه‌آهوها

فصل بهار از چشم باغ افتاد، امّا زود
مالیده شد چون سرمه بر مژگان جاروها

پاییز شد... امّا زنان ایل می‌بافند
نقش «بهارستان» به کنج سرد پستوها

این متن سرخ و این خطوط سیر می‌گویند:
سیرند از خون دلت انگار زالوها

در بند تار و پود قالی ماند انگشتت
دستت رها شد یک‌یک از بند النگوها

با خال جادو، چشم آهو، شیوه‌ی ابرو
بخت تو امّا همچنان در بند جادوها...

🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی ادب‌بوک تهیه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻وقتی می‌فهمیم «مردم» یعنی چه | یادداشت #محمدامین_پورحسینقلی بر رمان «رمق»
(در پرونده‌کتاب #رمق نوشته #مجید_اسطیری)

▪️«...یادم است سال‌ها پیش، یک‌بار با موجی این‌چنینی که از استادیوم به بیرون سرازیر شده بودند، مواجه شدم. جوانان مشتاق، پرانرژی و هیجان‌زده که ظاهراً خوشحال از برنده‌شدن تیم محبوب‌شان، با شعارهای هماهنگ، فوج در فوج، به خیابان ریخته بودند. ترافیک عجیبی راه انداخته بودند و بی‌توجه به اطراف‌شان فقط جلو می‌رفتند و با همان هارمونی و نظمی که چون رشته‌ای نامرئی آن‌ها را به هم متصل کرده بود، شعار می‌دادند، شادی می‌کردند و چون موجی بی‌توقف، پیش می‌رفتند. یک‌باره وسط بازی با یکی از فریادهای "ایران" که از آن‌طرف شنیدم، "مردم" را فهمیدم. جا خوردم! انگاری یک آن توانستم چهرۀ یک نفر را ببینم؛ یک نفر که آشنا بود. قبلاً خیلی دیده بودمش. صدایش را هم زیاد شنیده بودم. هم این‌جا توی امجدیه، هم توی مسجد، هم از حنجرۀ گرفتۀ رادیوی ترانزیستوری‌ام توی خرپشتۀ خانه...»

🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻مشروح و گزارش تصویری بیست‌وهشتمین میزگرد #بوطیقا منتشر شد.
(گفتگو پیرامون #رمان_و_فلسفه)

▪️«...فلسفه به شما اطمینان می‌دهد که سرنوشت در چنگ شماست. به‌همین‌خاطر کسانی که فلسفه می‌خوانند تنَبه پیدا نمی‌کنند؛ یعنی آن‌ها را به نقطۀ غیرقابل‌تحملی که دلیل ساختن فلسفه بوده، نمی‌برد. نظرات فلسفی به‌عنوان مسکن عمل می‌کنند، تبدیل می‌شوند به عقاید ما. در رمان اجازه داده نمی‌شود که این وضعیت پیش بیاید. رمان به مخاطب نشان می‌دهد که نمی‌تواند در زندگی روزمره‌اش از بار فلسفه در امان باشد. البته این موضوع به آن معنا نیست که رمان یک نظام فلسفی طراحی می‌کند. فلسفۀ رمان آن نقطۀ نهایی و قطعی سرنوشت یا پایان‌بندی داستان است که هم‌زمان از آن داستان و نظام‌های فلسفی متولد شده‌اند...»

🔗 برای خواندن متن کامل سخنان #علیرضا_شفاه، #مرتضی_کربلایی_لو، #علیرضا_سمیعی، #محمدقائم_خانی و خانم #ملیکا_آلیک این صفحه را در سایت شهرستان ادب ببینید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11080

🔗 همچنین برای مطالعه دیگر میزگردهای بوطیقا سری به صفحه ثابت این برنامه در سایت شهرستان ادب بزنید:
ShahrestanAdab.com/بوطیقا

☑️ @ShahrestanAdab
🔻بی‌رنگ
(پرونده #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #در_پیراهن_اردیبهشت سروده #مصطفی_علیپور به‌روز می‌کنیم. گفتنی‌ست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)

▪️شاید تو هم می‌خواستی
برگی شوی
هرچند لرزان
در تب هنگامۀ پاییز؛
رنگی
در رنگ‌رنگ جام پاییز
سرخ و
شرابی
گرم و آبی.
هرچند پاییز شگفت سالیان
زین پس
رنگی
به جز بی‌رنگ را در بر نخواهد کرد.

شاید تو هم می‌خواستی
رنگی شوی، برگی
امّا نمی‌دانی
زمین، دیگر
این سرخ و آبی را
این سیب
این انگور
این طعم گلابی را
باور نخواهد کرد.

🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی ادب‌بوک تهیه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻زیر باران حوادث | یادداشتی بر داستان‌های مجموعۀ #زائری_زیر_باران
(به مناسبت سالروز درگذشت #احمد_محمود به‌قلم #محمدقائم_خانی)

▪️«استان‌های مجموعۀ "زائری زیر باران" نیز چونان دیگر داستان‌های "احمد محمود" پرانرژی شروع می‌شود و با ضرب‌آهنگ خوبی پیش می‌رود. غریزۀ قدرتمند نویسندگی محمود، به او امکان می‌دهد تا از کرختی داستان‌های حوصله‌سربر ایرانی فاصله بگیرد و ادبیات حرفه‌ای را با جذابیت درآمیزد. انرژی نهفته در کارهای او بیشتر از ظرفیت زبانی داستان یا عناصر داستانی است و از این‌رو، چونان آتشی به داستان افتاده و جمله‌ها و شخصیت‌ها و مناظر را در خود حل می‌کند. این انرژی چنان مخاطب را به خود مشغول می‌دارد که فرصت پرداختن به زبان یا عناصر داستانی را از وی می‌گیرد و درگیر ماجراهایش می‌کند. از این‌رو قصه، پرقدرت و در خلال عمل شخصیت‌ها تند پیش می‌رود و داستان را می‌سازد. حتی فضاسازی، توصیف و عناصر دیگر داستان هم در این حرکت سریع قصه، حل می‌شوند و از لابه‌لای جریان بزرگ‌تر حوادث و اطلاعات داستان، خود را به ما می‌نمایانند...»

🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری نشست نقد و بررسی رمان #پس_از_بیست_سال نوشته #سلمان_کدیور در کتابخانه عمومی باباطاهر

🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/11074

☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری رونمایی از مجموعه شعر #کابوس_شاخه_های_شکسته سروده #مهدی_زارعی در فرهنگسرای انقلاب اسلامی

🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/11084

☑️ @ShahrestanAdab
🔻آخرین بازماندۀ توان | یادداشت #پری_رضوی بر رمان «رمق»
(در پرونده‌کتاب #رمق نوشته #مجید_اسطیری)

▪️«شاید با دیدن جلد کتاب احساس کنیم با یک رمان ورزشی مواجه هستیم؛ تقابل و توان دو تیم برای رسیدن به پیروزی، و شاید با اسم کتاب احساس کنیم این رقابت به حدی طاقت‏‌فرسا و جدی است که به آخرین توان، یعنی رمق باید متکی شویم تا بتوانیم بر رقیب پیروز شویم. معنی «رمق» به آخرین بازماندۀ توان معنی شده و در بعضی معانی مترداف گله و رمه هم هست و این شاید بی‏‌ربط به محتوای داستان نیست. تعداد صفحات و فصل‏‌های کتاب هم به طور هوشمندانه‌‏ای از قانون تایمر فوتبال استفاده کرده و سرفصل‌‏ها را همین‌‏طور به شکل کامپیوتری شماره زده است؛ یعنی یک هارمونی بین اسم و جلد کتاب ایجاد شده است...»

🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻اشک دیده
(ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت #امام_حسن مجتبی علیه‌السلام شما را به خواندن شعری از #سیدمحمد_رستگار در سوگ این حضرت دعوت می‌کنیم)

▪️ببین مرا که در آهم شراره خواهی دید
ز اشک دیده به دامن، ستاره خواهی دید

کنار بسترت از بس چو شمع می‌سوزم
ببین که در دل اشکم شراره خواهی دید

برادر! از دل خواهر تو خود خبر داری
به غیر گریه، غمم را چه چاره خواهی دید؟

گمان نداشتم و روزگار نیز نگفت
که عاقبت جگرِ پاره‌پاره خواهی دید

چنین که از غم تو گریه می‌کند عباس
اگر نظر کنی، ابر بهاره خواهی دید

نشسته گرد یتیمی به صورت قاسم
ببین که هاله بر آن ماه‌پاره خواهی دید

تو رستی از غم عالم ولی مراست غمی
که روی نیلی مادر دوباره خواهی دید

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻دامانِ پر زر
(پروندۀ #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعر پاییزی زیبایی از #صائب_تبریزی به‌روز می‌کنیم)

▪️خاک را دامانِ پر زر می‌کند فصل خزان
بادها را کیمیاگر می‌کند فصل خزان

شاخساران را به رنگ عود برمی‌آورد
برگ‌ها را صندلِ تر می‌کند فصل خزان

طوطیان سبزپوشِ عالم ایجاد را
حلۀ طاوس در بر می‌کند فصل خزان

از رخِ زرین، بساط خاک را در یک نفس
آسمانِ پر ز اختر می‌کند فصل خزان

می‌پرد چون نامۀ اعمال، برگ از شاخسار
باغ را صحرای محشر می‌کند فصل خزان

رتبۀ ریزش بود بالاتر از اندوختن
از بهاران جلوه خوش‌تر می‌کند فصل خزان

برگ را چون میوه‌های پخته می‌ریزد به خاک
پایِ خواب‌آلود را پر می‌کند فصل خزان

بوسه بر دستش، که از نقش و نگار دلفریب
برگ‌ها را دستِ دلبر می‌کند فصل خزان

گرچه از دست زرافشانش زمین، کانِ طلاست
خرقۀ صدپاره در بر می‌کند فصل خزان

از رخ چون زعفران، چینِ جبینِ خاک را
خنده‌رو چون سکۀ زر می‌کند فصل خزان

در کهنسالی عیار فکرها روشن‌ترست
آب‌ها را پاک‌گوهر می‌کند فصل خزان

شوق آتش را هوای سرد، دامان صباست
رغبت می ‌را فزون‌تر می‌کند فصل خزان

می‌کَند از پیکر بستان لباس عاریت
برگ‌پوشان را قلندر می‌کند فصل خزان

بر امید خط پاکی از جهان رنگ و بو
هر چه دارد خرج دفتر می‌کند فصل خزان

می‌زند بتخانۀ گلزار را بر یکدگر
کار ابراهیم آزر می‌کند فصل خزان

برگ‌ها را می‌کند در کف زدن بی‌اختیار
چون سماع بی‌خودی سر می‌کند فصل خزان

گر چنین از آه سرد آتش زند در بوستان
عندلیبان را سمندر می‌کند فصل خزان

از برات عیش، صائب دامن آفاق را
با پریشانی توانگر می‌کند فصل خزان

☑️ @ShahrestanAdab
🔻مشروح جلسۀ نقد و بررسی رمان «رمق» در فرهنگسرای شفق
(در پرونده‌کتاب #رمق نوشته #مجید_اسطیری)

▪️«...نویسندۀ رمان رمق، رویداد فوتبال را در اثر خویش مطرح کرده و به بازی ایران و اسرائیل اشاره کرده و این از هوشمندی نویسنده است؛ زیرا فوتبال رویدادی پربیننده و پرمخاطب است. اسطیری در مطرح‌کردن ماجرای عشقی داستان خود بسیار محجوبانه عمل کرده است، درحالی‌که این امر می‌توانست بارزتر از آن‌چه که هست بیان شود. تصویر "نیکو"، معشوق رئوف، می‌توانست آشکارتر باشد و عشق میان دوجوان بیشتر از آن‌چه نمود پیدا کرده است، تحول یابد. نکتۀ انتهایی صحبت‌های بنده در این قسمت، دربارۀ پایان‌بندی داستان است که از نظر من، اسطیری در این مورد عملکرد خوبی داشته است...»

🔗 مشروح این جلسه را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻گرامی‌می‌داریم یاد و نام شاعر بزرگ معاصر زنده‌یاد #سهراب_سپهری را در زادروزش.

در چنین روزی شما همراهان عزیز را به خواندن پرونده این شاعر در سایت شهرستان ادب دعوت می‌کنیم:

🔗 صفحه پرونده پرتره سهراب سپهری

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻پشت دریاها شهری است...
( پانزدهم مهرماه، سالروز تولد زنده‌یاد #سهراب_سپهری شاعر پرآوازه ایرانی است. به همین مناسبت در تازه‌ترین مطلب پرونده پرتره‌ی سهراب سپهری شما را به خواندن شعر درخشان و ماندگار او با عنوان «پشت دریاها» دعوت می‌کنیم. شعری که نخستین‌بار در کتاب «حجم سبز» منتشر شده است)

▪️قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ‌کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.

قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبی‌ها دل خواهم بست
نه به دریاپریانی که سر از خاک به در می‌آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران
می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان.

هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
"دور باید شد، دور."
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.

هیچ آیینه‌ی تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست."

هم‌چنان خواهم خواند.
هم‌چنان خواهم راند.

پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است.
بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.

پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.

پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.

☑️ @ShahrestanAdab