شهرستان ادب
Photo
🔻بیست
(پروندۀ #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعری از آقای #حسین_تولایی درحال و هوای روزهای مدرسه بهروز میکنیم و شما را به خواندن این شعر زیبا دعوت می کنیم)
▪️آن نهایت غرور مدرسه
افتخار بچهها
پادشاه سرزمین نمرهها
سایهای كه هیچوقت
روی كارنامهام نمینشست
من رفوزه میشدم
جای من به اصطلاح
گوشهی سیاه كوزهها
البته
جای دنج و ساكتیست
خلوتی برای شعر و شاعری
دور
از سر و صدای هر چه بیست
بگذریم
كارنامهام همیشه گند بود
گوش من پر از صدای سرزنش
ـ دور درس و مدرسه از این به
بعد
خط بكش!
ـ كو كجاست آن كتاب و كیف و دفترت؟
خاك بر سرت!
تنبل كلاس!
عاقبت
هیچكاره هم نمیشوی
حیف آن لباس!
گاه هم صدای پند بود
در خیال من ولی
۸ ارتفاع كارنامهام
قله بود
۵ خندهدار و چاق و چله بود
۲ شبیه ۳
پلهپله بود
۷ من دو بال داشت
آرزوی پر كشیدنی محال داشت
۱ درخت بود
گرچه باورش برای همكلاسها
یا معلمم همیشه سخت بود
واقعا ۴ و ۶ دو جوجه نیستند؟
جوجههایی كه هر دو باز
آن نوک طلایشان
توی كارنامهای كه هست
چند دانه -۰- هم برایشان
در كلاس
پشت نیمكت كه نه
روی پارهای از ابر مینشستم و
شعر مینوشتم و
باد هم به جای من نمیرسید
از تمام درسها
تک به تک
نمرههای بد
نمرههای تک
گاه صفر میگرفتم و
هیچ كس ولی به لحظههای من نمیرسید
#ادبیات_کودک_و_نوجوان
☑️ @ShahrestanAdab
(پروندۀ #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعری از آقای #حسین_تولایی درحال و هوای روزهای مدرسه بهروز میکنیم و شما را به خواندن این شعر زیبا دعوت می کنیم)
▪️آن نهایت غرور مدرسه
افتخار بچهها
پادشاه سرزمین نمرهها
سایهای كه هیچوقت
روی كارنامهام نمینشست
من رفوزه میشدم
جای من به اصطلاح
گوشهی سیاه كوزهها
البته
جای دنج و ساكتیست
خلوتی برای شعر و شاعری
دور
از سر و صدای هر چه بیست
بگذریم
كارنامهام همیشه گند بود
گوش من پر از صدای سرزنش
ـ دور درس و مدرسه از این به
بعد
خط بكش!
ـ كو كجاست آن كتاب و كیف و دفترت؟
خاك بر سرت!
تنبل كلاس!
عاقبت
هیچكاره هم نمیشوی
حیف آن لباس!
گاه هم صدای پند بود
در خیال من ولی
۸ ارتفاع كارنامهام
قله بود
۵ خندهدار و چاق و چله بود
۲ شبیه ۳
پلهپله بود
۷ من دو بال داشت
آرزوی پر كشیدنی محال داشت
۱ درخت بود
گرچه باورش برای همكلاسها
یا معلمم همیشه سخت بود
واقعا ۴ و ۶ دو جوجه نیستند؟
جوجههایی كه هر دو باز
آن نوک طلایشان
توی كارنامهای كه هست
چند دانه -۰- هم برایشان
در كلاس
پشت نیمكت كه نه
روی پارهای از ابر مینشستم و
شعر مینوشتم و
باد هم به جای من نمیرسید
از تمام درسها
تک به تک
نمرههای بد
نمرههای تک
گاه صفر میگرفتم و
هیچ كس ولی به لحظههای من نمیرسید
#ادبیات_کودک_و_نوجوان
☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from انتشارات شهرستان ادب
رونمایی مجموعه شعر #کابوس_شاخههای_شکسته سروده #مهدی_زارعی
با حضور حمیدرضا شکارسری، میلاد عرفان پور و مبین اردستانی
دوشنبه 8 مهر - ساعت 16
تهران بزرگراه نواب تقاطع پل کمیل، ابتدای کمیل شرقی، فرهنگسرای انقلاب اسلامی
@ShahrestanAdabPub
با حضور حمیدرضا شکارسری، میلاد عرفان پور و مبین اردستانی
دوشنبه 8 مهر - ساعت 16
تهران بزرگراه نواب تقاطع پل کمیل، ابتدای کمیل شرقی، فرهنگسرای انقلاب اسلامی
@ShahrestanAdabPub
🔻 فراخوان ثبت نام در هشتمین دوره آموزشی #عناصر_داستان با تدریس #سیده_عذرا_موسوی ویژه پاییز
🔗 صفحه ثبتنام:
madreseroman.com/کارگاه-عناصر-داستان-پاییز
🔗 اطلاعات بیشتر:
shahrestanadab.com/Content/ID/11039
☑️ @mdrsroman
☑️ @ShahrestanAdab
🔗 صفحه ثبتنام:
madreseroman.com/کارگاه-عناصر-داستان-پاییز
🔗 اطلاعات بیشتر:
shahrestanadab.com/Content/ID/11039
☑️ @mdrsroman
☑️ @ShahrestanAdab
🔻فصل عزا
(به مناسبت پایان ماه محرم، پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از #حسن_بیاتانی بهروز میکنیم)
▪️شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم
وقف تو اشکها و غزلهام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم
فصل عزا تمام شد؛ اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا میوزید نام تو پر میکشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سردربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژهها به کار رثایت نیامدند
با زخمهای تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند
من میروم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سر غزلی که فدای توست
☑️ @ShahrestanAdab
(به مناسبت پایان ماه محرم، پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از #حسن_بیاتانی بهروز میکنیم)
▪️شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم
وقف تو اشکها و غزلهام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم
فصل عزا تمام شد؛ اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا میوزید نام تو پر میکشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سردربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژهها به کار رثایت نیامدند
با زخمهای تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند
من میروم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سر غزلی که فدای توست
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تور جهانگردی ادبی با آقای #مولانا | درنگی در رمان پرفروش #ملت_عشق
(به مناسبت هشتم مهرماه روز بزرگداشت #مولوی به قلم #مجید_اسطیری)
▪️«...آنچه تا به حال در نقد رمان ملت عشق منتشر شده، بیشتر ناظر به روایت اول، یعنی روایتی است که خانم #الیف_شافاک از زندگی مولانا به دست میدهد. اکثر نقدهای منتشر شده در وب و مجلات حاکی از این هستند که مخاطبان آشنا با اندیشهها و جهانبینی مولانا ملت عشق را اثری غیرقابل استناد و دارای اغلاط تاریخی میبینند. شاید تعداد اشتباهات تاریخی اثر چندان چشمگیر نباشد، اما لااقل میتوان این را گفت که نگاه نویسنده به میراث تاریخی تصوف و شخص مولانا نگاهی توریستی و سطحی است. الیف شافاک با مولانا همان کاری می کند که آن پیر با سماع میکرد: سطحیسازی!...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(به مناسبت هشتم مهرماه روز بزرگداشت #مولوی به قلم #مجید_اسطیری)
▪️«...آنچه تا به حال در نقد رمان ملت عشق منتشر شده، بیشتر ناظر به روایت اول، یعنی روایتی است که خانم #الیف_شافاک از زندگی مولانا به دست میدهد. اکثر نقدهای منتشر شده در وب و مجلات حاکی از این هستند که مخاطبان آشنا با اندیشهها و جهانبینی مولانا ملت عشق را اثری غیرقابل استناد و دارای اغلاط تاریخی میبینند. شاید تعداد اشتباهات تاریخی اثر چندان چشمگیر نباشد، اما لااقل میتوان این را گفت که نگاه نویسنده به میراث تاریخی تصوف و شخص مولانا نگاهی توریستی و سطحی است. الیف شافاک با مولانا همان کاری می کند که آن پیر با سماع میکرد: سطحیسازی!...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«سایههای باغ ملی، تلاش برای بازخوانی واقعیتهای پنهان جامعه است»
(#محسن_هجری در گفتگو با شهرستان ادب در پروندهکتاب #سایه_های_باغ_ملی)
▪️«...من با چنین نگاهی نوشتن رمان سایههای باغ ملی را شروع کردم. در نگاهم ارائۀ یکگزارش تاریخی نبود، بلکه قصد داشتم یکرمان تاریخی بنویسم و باتوجه به این که میدانستم ما این مقطع تاریخی را خیلی کم کار کردهایم، تصورم این بود که میتواند برای مخاطب جذاب باشد. حوادثی که در رمان، مبنای قصهپردازی است از سال ۴۹ هست تا ۵۲؛ دلیل انتخاب این مقطع ظهور سه جریان عمدۀ روشنفکری در جامعۀ آن روز است. یکی جریان چپ که با حرکت سیاهکل، استارت میخورد و راهی متمایز از حزب توده در پیش میگیرد. دیگری جریان مجاهدین است که در سال ۵۰ سازماندهیاش لو میرود و بسیاری از اعضایش دستگیر میشوند و آخر سر هم جریان دکتر شریعتی در حسینیۀ ارشاد است. این سه جریان علیرغم این که جدا از هم شکل میگیرند، اما در عمل بر روی یکدیگر تاثیر میگذارند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(#محسن_هجری در گفتگو با شهرستان ادب در پروندهکتاب #سایه_های_باغ_ملی)
▪️«...من با چنین نگاهی نوشتن رمان سایههای باغ ملی را شروع کردم. در نگاهم ارائۀ یکگزارش تاریخی نبود، بلکه قصد داشتم یکرمان تاریخی بنویسم و باتوجه به این که میدانستم ما این مقطع تاریخی را خیلی کم کار کردهایم، تصورم این بود که میتواند برای مخاطب جذاب باشد. حوادثی که در رمان، مبنای قصهپردازی است از سال ۴۹ هست تا ۵۲؛ دلیل انتخاب این مقطع ظهور سه جریان عمدۀ روشنفکری در جامعۀ آن روز است. یکی جریان چپ که با حرکت سیاهکل، استارت میخورد و راهی متمایز از حزب توده در پیش میگیرد. دیگری جریان مجاهدین است که در سال ۵۰ سازماندهیاش لو میرود و بسیاری از اعضایش دستگیر میشوند و آخر سر هم جریان دکتر شریعتی در حسینیۀ ارشاد است. این سه جریان علیرغم این که جدا از هم شکل میگیرند، اما در عمل بر روی یکدیگر تاثیر میگذارند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عقل و عشق
(در هشتمین روز مهرماه که بزرگداشت #مولانا جلالالدین محمد بلخی نامگذاری شده است، به بازخوانی یکی از زیباترین اشعار این شاعر بزرگ ایرانی میپردازیم)
▪️در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها
عاشقان دردکش را در درونه ذوقها
عاقلان تیره دل را در درون انکارها
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها
شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها
#مولوی
☑️ @ShahrestanAdab
(در هشتمین روز مهرماه که بزرگداشت #مولانا جلالالدین محمد بلخی نامگذاری شده است، به بازخوانی یکی از زیباترین اشعار این شاعر بزرگ ایرانی میپردازیم)
▪️در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها
عاشقان دردکش را در درونه ذوقها
عاقلان تیره دل را در درون انکارها
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها
شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها
#مولوی
☑️ @ShahrestanAdab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻مولوی به روایت رهبری
در این کلیپ میتوانید بخشی از سخنان رهبر فرزانه انقلاب حضرت #آیت_الله_خامنه_ای را درباره اهمیت #مولوی و مثنوی معنویاش ببینید.
این کلیپ به مناسبت هشتم مهر سالروز گرامیداشت مولوی توسط شهرستان ادب تولید شده است.
🔗 برای خواندن متن کامل این سخنان به سایت شهرستان ادب مراجعه کنید.
#مولانا
☑️ @ShahrestanAdab
در این کلیپ میتوانید بخشی از سخنان رهبر فرزانه انقلاب حضرت #آیت_الله_خامنه_ای را درباره اهمیت #مولوی و مثنوی معنویاش ببینید.
این کلیپ به مناسبت هشتم مهر سالروز گرامیداشت مولوی توسط شهرستان ادب تولید شده است.
🔗 برای خواندن متن کامل این سخنان به سایت شهرستان ادب مراجعه کنید.
#مولانا
☑️ @ShahrestanAdab
🔻برنامههای ثابت هفتگی موسسه شهرستان ادب
▪️به گزارش روابط عمومی موسسه شهرستان ادب، عنوان و زمان برنامههای ثابت هفتگی این موسسه در فصل پاییز به شرح زیر است:
🔸 «انجمن داستان شهرستان ادب»: با حضور آقایان مجید قیصری، مجید اسطیری و... هر یکشنبه از ساعت ۱۶
🔸 «انجمن شعر شهرستان ادب»: با حضور آقایان علیمحمد مودب، محمدحسین نعمتی، محمدمهدی سیار و... هر چهارشنبه از ساعت ۱۷
🔸 «کارگاه شعر بانوان»: با حضور سرکارخانم افسانه غیاثوند هر پنجشنبه از ساعت ۱۴
موسسه شهرستان ادب در این سه روز میزبان عموم شاعران، نویسندگان و دوستداران ادبیات است.
☑️ @ShahrestanAdab
▪️به گزارش روابط عمومی موسسه شهرستان ادب، عنوان و زمان برنامههای ثابت هفتگی این موسسه در فصل پاییز به شرح زیر است:
🔸 «انجمن داستان شهرستان ادب»: با حضور آقایان مجید قیصری، مجید اسطیری و... هر یکشنبه از ساعت ۱۶
🔸 «انجمن شعر شهرستان ادب»: با حضور آقایان علیمحمد مودب، محمدحسین نعمتی، محمدمهدی سیار و... هر چهارشنبه از ساعت ۱۷
🔸 «کارگاه شعر بانوان»: با حضور سرکارخانم افسانه غیاثوند هر پنجشنبه از ساعت ۱۴
موسسه شهرستان ادب در این سه روز میزبان عموم شاعران، نویسندگان و دوستداران ادبیات است.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻چرا باید «من پناهنده نیستم» را بخوانیم؟ | یادداشتی از #مریم_رحیمی_پور
(به مناسبت ۹ مهر سالروز همبستگی با کودکان فلسطینی)
▪️«...#من_پناهنده_نیستم، و همهی رمانهایی از این دست، حلقهی مفقوده ما با همهی مسائل مربوط به فلسطین است. ما تاریخ فلسطین را از اعلامیه بالفور تا جنگهای غزه در کتابهای تاریخ خوانده و در گزارشهای خبری دیدهایم. بارها و بارها در راهپیمایی روز قدس شرکت کردهایم، کالای اسراییلی نخریدهایم و با تمام وجود از اسراییل آدمکش متنفر بودهایم. اما هیچوقت و از نزدیک احساس نکردهایم که چرا؟ فلسطین برای ما سرزمینی عزیز بود، اما تصویر واضحی از آن نداشتیم. کتابهای تاریخ و حتی تصاویر تلویزیون و اخبار باعث نمیشود با این سرزمین احساس نزدیکی کنیم و این اولین و مهمترین دلیلی است که ما را مجاب میکند سراغِ رمانهای مربوط به حوادث فلسطین برویم...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(به مناسبت ۹ مهر سالروز همبستگی با کودکان فلسطینی)
▪️«...#من_پناهنده_نیستم، و همهی رمانهایی از این دست، حلقهی مفقوده ما با همهی مسائل مربوط به فلسطین است. ما تاریخ فلسطین را از اعلامیه بالفور تا جنگهای غزه در کتابهای تاریخ خوانده و در گزارشهای خبری دیدهایم. بارها و بارها در راهپیمایی روز قدس شرکت کردهایم، کالای اسراییلی نخریدهایم و با تمام وجود از اسراییل آدمکش متنفر بودهایم. اما هیچوقت و از نزدیک احساس نکردهایم که چرا؟ فلسطین برای ما سرزمینی عزیز بود، اما تصویر واضحی از آن نداشتیم. کتابهای تاریخ و حتی تصاویر تلویزیون و اخبار باعث نمیشود با این سرزمین احساس نزدیکی کنیم و این اولین و مهمترین دلیلی است که ما را مجاب میکند سراغِ رمانهای مربوط به حوادث فلسطین برویم...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پاییز
(پرونده #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با دو شعر پاییزی از کتاب #دلقک_و_شاعر_دربار سرودۀ #اسماعیل_امینی بهروز میکنیم)
▪️از شاخۀ پاییز جدا شد یک برگ
رقصید به آرامی و بر خاک افتاد
راهی کوتاه است جدایی تا مرگ
▪️باد در باغ گلها وزان است
برگ گل زیر پای خزان است
بلبل خوش نوا! لب فروبند
زاغ در باغ گل نغمهخوان است
باغ چون میزبان خزان شد
جلوهای از جمالش عیان شد
برگ، رقصان ز پیدایی رنگ
گرچه زیبایی گل نهان شد
سرفرازان درختان بیبرگ
بر بساطی پر از برگ رنگین
در شگفتم از این بزم خاموش!
از سکوتی چنین سرد و سنگین
برگ بازیچۀ دست باد است
همچنان ایستاده درختان
گرچه پایان برگ است پاییز
رویش باغ را نیست پایان
☑️ @ShahrestanAdab
(پرونده #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با دو شعر پاییزی از کتاب #دلقک_و_شاعر_دربار سرودۀ #اسماعیل_امینی بهروز میکنیم)
▪️از شاخۀ پاییز جدا شد یک برگ
رقصید به آرامی و بر خاک افتاد
راهی کوتاه است جدایی تا مرگ
▪️باد در باغ گلها وزان است
برگ گل زیر پای خزان است
بلبل خوش نوا! لب فروبند
زاغ در باغ گل نغمهخوان است
باغ چون میزبان خزان شد
جلوهای از جمالش عیان شد
برگ، رقصان ز پیدایی رنگ
گرچه زیبایی گل نهان شد
سرفرازان درختان بیبرگ
بر بساطی پر از برگ رنگین
در شگفتم از این بزم خاموش!
از سکوتی چنین سرد و سنگین
برگ بازیچۀ دست باد است
همچنان ایستاده درختان
گرچه پایان برگ است پاییز
رویش باغ را نیست پایان
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بیست و هشتمین میزگرد #بوطیقا در شهرستان ادب
🔖خلاصه:
t.iss.one/shahrestanadab/5204
📖مشروح و 📸گزارش تصویری این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
☑️ @ShahrestanAdab
🔖خلاصه:
t.iss.one/shahrestanadab/5204
📖مشروح و 📸گزارش تصویری این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻بیست و هشتمین میزگرد #بوطیقا در شهرستان ادب 🔖خلاصه: t.iss.one/shahrestanadab/5204 📖مشروح و 📸گزارش تصویری این نشست به زودی منتشر خواهد شد. ☑️ @ShahrestanAdab
📕 بیستوهشتمین میزگرد از سری میزگردهای آزاد ادبی #بوطیقا در مؤسسۀ شهرستانادب برگزار شد. در این نشست آقایان علیرضا شفاه، مرتضی کربلاییلو، محمدقائم خانی، علیرضا سمیعی و خانم ملیکا آلیک دربارۀ #رمان_و_فلسفه به بحث و گفتوگو پرداختند.
خلاصۀ جلسه:
✔️ #علیرضا_شفاه: «فلسفۀ رمان، آن نقطۀ نهایی و قطعی سرنوشت یا پایانبندی داستان است که همزمان از آن داستان و نظامهای فلسفی متولد شدهاند»
✔️ #مرتضی_کربلایی_لو: «ما باید بفهمیم اندیشۀ فلسفی کلاً چه نسبتی با داستان دارد، نه صرفاً با داستان فلسفی. در منطقۀ اتصال اندیشه به داستان باید یک منطقۀ فلسفی وجود داشته باشد که شخصیتها بهواسطۀ آن از برزخ عبور کنند»
✔️ #علیرضا_سمیعی: «شخصیتها در رمانهایی که بهعنوان رمان فلسفی میشناسیم در موقعیتهای پرسشبرانگیز قرار میگیرند. افکار و رفتار این شخصیتها به ما نشان میدهد که یک سؤال هستیشناسانه دارند»
✔️ #محمدقائم_خانی: «ویژگیهای رمان به ما اجازه نمیدهند از دام فلسفه فرار کنیم. یکی از این المانها شخصیت است؛ شخصیت هرچه بیشتر درگیر روزمرهگی شود، بیشتر دچار مسائل فلسفی است»
✔️ #ملیکا_آلیک: «مفهوم روزمرهگی میتواند نقطۀ شکاف و اتصال رمان و فلسفه باشد. اگر این نقطه را کشف کنیم میتوانیم به نویسندگانی که سعی دارند یک رمان فلسفی بنویسند یا فلسفه را به شکل رمان بیان کنند، کمک کنیم»
▪️گزارش و مشروح این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
☑️ @ShahrestanAdab
خلاصۀ جلسه:
✔️ #علیرضا_شفاه: «فلسفۀ رمان، آن نقطۀ نهایی و قطعی سرنوشت یا پایانبندی داستان است که همزمان از آن داستان و نظامهای فلسفی متولد شدهاند»
✔️ #مرتضی_کربلایی_لو: «ما باید بفهمیم اندیشۀ فلسفی کلاً چه نسبتی با داستان دارد، نه صرفاً با داستان فلسفی. در منطقۀ اتصال اندیشه به داستان باید یک منطقۀ فلسفی وجود داشته باشد که شخصیتها بهواسطۀ آن از برزخ عبور کنند»
✔️ #علیرضا_سمیعی: «شخصیتها در رمانهایی که بهعنوان رمان فلسفی میشناسیم در موقعیتهای پرسشبرانگیز قرار میگیرند. افکار و رفتار این شخصیتها به ما نشان میدهد که یک سؤال هستیشناسانه دارند»
✔️ #محمدقائم_خانی: «ویژگیهای رمان به ما اجازه نمیدهند از دام فلسفه فرار کنیم. یکی از این المانها شخصیت است؛ شخصیت هرچه بیشتر درگیر روزمرهگی شود، بیشتر دچار مسائل فلسفی است»
✔️ #ملیکا_آلیک: «مفهوم روزمرهگی میتواند نقطۀ شکاف و اتصال رمان و فلسفه باشد. اگر این نقطه را کشف کنیم میتوانیم به نویسندگانی که سعی دارند یک رمان فلسفی بنویسند یا فلسفه را به شکل رمان بیان کنند، کمک کنیم»
▪️گزارش و مشروح این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻پروندهکتاب «رمق» در سایت شهرستان ادب گشوده شد
▪️#مجید_اسطیری فعالیت ادبی خود را برای اولینبار با ارسال داستان برای مجلۀ «سروش نوجوان» که مرحوم قیصر امینپور سردبیر آن بود، آغاز کرد. چند نمونه از این داستانها مورد توجه قرار گرفت و منتشر شد. در تابستان سال ۸۱ کارگاه داستانی برای نویسندگان نوجوان در سروش نوجوان راهاندازی شد که از او و چند نوجوان دیگر ـکه داستانهای زیادی برای سروش نوجوان ارسال کرده بودندـ برای شرکت در آن کارگاه دعوت شد. اسطیری خودش را هنوز مدیون توجه دستاندرکاران سروش نوجوان بهخصوص خانم مژگان کلهر میداند. او در آن سالها بهگونۀ علمیـتخیلی علاقمند بوده و چند داستان نیز در این ژانر نوشته است که در مجلۀ «دانشمند» منتشر شد. کارگاههای داستان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، جلسههای داستان فرهنگسرای خاوران با حضور سرکارخانم مریم خراسانی و آقای روحالله مهدیپور عمرانی و جلسههای دیگر، ارتباط او را با فضای ادبیات بیشتر کرد. این همنشینیها برای دوران گذاری که نویسنده در مسیر تجربه برای پیداکردن راه خودش است، لازم هستند. بهخصوص اگر این همنشینیها در سنین پایینتر باشد، تأثیر بیشتری بر نویسنده میگذارد.
سالهای دانشجوییاش هم مقارن بود با علاقه به شعر و چند سال قلمزدن جدی در زمینۀ شعر و برگزیدهشدن در چند جشنوارۀ شعر و... . وی معتقد است: «این حرف که نویسندهها شاعران شکست خوردهاند، واقعاً مضحک است. نویسنده یعنی کسی که بیان زندگی در اجمال او را راضی نمیکند و برای ارائۀ تفسیری که از زندگی دارد و کشفی که داشته، باید از حصار واژه عبور کند. درحالیکه فکر میکنم شاعران همیشه در زندان واژه محصور میمانند».
داستانهای او در جشنوارههای مختلف برگزیده شده و برخی از آنها هم در مجموعههای گروهی چاپ شدهاند، اما نخستین مجموعهداستان مستقل مجید اسطیری کتاب #تخران است که در سال ۹۲ توسط انتشارات شهرستانادب منتشر شد. قدیمیترین داستان تخران در سال ۸۲ نوشته شده بود و آخرین داستان آن نیز مربوط به سال ۹۰ است. همانطور که نویسنده قبلاً هم گفته است، برای انتخاب ۱۴ داستان مجموعۀ تخران، لااقل ۱۴ داستان دیگر را از مجموعهداستانهای کوتاهی که نگاشته بوده، کنار گذاشته است.
و اما «رمق»؛ اولین رمان مجید اسطیری که در زمستان ۹۷ منتشر شده است. رمق به روزهایی از تاریخ ایران پرداخته که جامعه در تدارک خیزش عظیمی است که یک دهۀ بعد مشخص میشود. از طرفی تغییرات بسیار زیادی توسط مدرنیزاسیون دولتی شروع شده که مظاهر جدید و متنوع را به ایران و بهخصوص تهران آورده است. یکی از مهمترین این نمودها فوتبال است. نویسنده در این داستان، بازی ایران و اسرائیل و گروههای مبارز را دستمایه قرار داده است تا نادیدهها و ناشنیدههایی از آن روزها را برای مردم این روزگار، بازگو کند. وجه مشترک فوتبال و گروههای مبارز، این است که جوانان را با همۀ هویتشان درگیر خویش میکنند.
شهرستانادب در هجدهمین پروندهکتاب خود، به سراغ رمان #رمق نوشتۀ مجید اسطیری رفته است. در این پرونده به جز انتشار اخبار مربوط به کتاب، چند یادداشت منتشر شده است که عناوین و آدرس این مطالب را میتوانید ذیل همین متن مشاهده کنید. گفتنی است این پرونده با اخبار و یادداشتهای جدید و یک مصاحبۀ اختصاصی نیز بهروز خواهد شد.
در ضمن جا دارد انتشار رمان #وقتی_خورشید_خوابید توسط انتشارات سورۀ مهر را هم به مجید اسطیری تبریک بگوییم و برای او در سالهای آتی، آرزوی موفقیت داشته باشیم.
شما میتوانید برای مطالعۀ این پرونده به صفحۀ اختصاصی آن در سایت شهرستان ادب مراجعه کنید:
🔗 پروندهکتاب رمق
☑️ @ShahrestanAdab
▪️#مجید_اسطیری فعالیت ادبی خود را برای اولینبار با ارسال داستان برای مجلۀ «سروش نوجوان» که مرحوم قیصر امینپور سردبیر آن بود، آغاز کرد. چند نمونه از این داستانها مورد توجه قرار گرفت و منتشر شد. در تابستان سال ۸۱ کارگاه داستانی برای نویسندگان نوجوان در سروش نوجوان راهاندازی شد که از او و چند نوجوان دیگر ـکه داستانهای زیادی برای سروش نوجوان ارسال کرده بودندـ برای شرکت در آن کارگاه دعوت شد. اسطیری خودش را هنوز مدیون توجه دستاندرکاران سروش نوجوان بهخصوص خانم مژگان کلهر میداند. او در آن سالها بهگونۀ علمیـتخیلی علاقمند بوده و چند داستان نیز در این ژانر نوشته است که در مجلۀ «دانشمند» منتشر شد. کارگاههای داستان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، جلسههای داستان فرهنگسرای خاوران با حضور سرکارخانم مریم خراسانی و آقای روحالله مهدیپور عمرانی و جلسههای دیگر، ارتباط او را با فضای ادبیات بیشتر کرد. این همنشینیها برای دوران گذاری که نویسنده در مسیر تجربه برای پیداکردن راه خودش است، لازم هستند. بهخصوص اگر این همنشینیها در سنین پایینتر باشد، تأثیر بیشتری بر نویسنده میگذارد.
سالهای دانشجوییاش هم مقارن بود با علاقه به شعر و چند سال قلمزدن جدی در زمینۀ شعر و برگزیدهشدن در چند جشنوارۀ شعر و... . وی معتقد است: «این حرف که نویسندهها شاعران شکست خوردهاند، واقعاً مضحک است. نویسنده یعنی کسی که بیان زندگی در اجمال او را راضی نمیکند و برای ارائۀ تفسیری که از زندگی دارد و کشفی که داشته، باید از حصار واژه عبور کند. درحالیکه فکر میکنم شاعران همیشه در زندان واژه محصور میمانند».
داستانهای او در جشنوارههای مختلف برگزیده شده و برخی از آنها هم در مجموعههای گروهی چاپ شدهاند، اما نخستین مجموعهداستان مستقل مجید اسطیری کتاب #تخران است که در سال ۹۲ توسط انتشارات شهرستانادب منتشر شد. قدیمیترین داستان تخران در سال ۸۲ نوشته شده بود و آخرین داستان آن نیز مربوط به سال ۹۰ است. همانطور که نویسنده قبلاً هم گفته است، برای انتخاب ۱۴ داستان مجموعۀ تخران، لااقل ۱۴ داستان دیگر را از مجموعهداستانهای کوتاهی که نگاشته بوده، کنار گذاشته است.
و اما «رمق»؛ اولین رمان مجید اسطیری که در زمستان ۹۷ منتشر شده است. رمق به روزهایی از تاریخ ایران پرداخته که جامعه در تدارک خیزش عظیمی است که یک دهۀ بعد مشخص میشود. از طرفی تغییرات بسیار زیادی توسط مدرنیزاسیون دولتی شروع شده که مظاهر جدید و متنوع را به ایران و بهخصوص تهران آورده است. یکی از مهمترین این نمودها فوتبال است. نویسنده در این داستان، بازی ایران و اسرائیل و گروههای مبارز را دستمایه قرار داده است تا نادیدهها و ناشنیدههایی از آن روزها را برای مردم این روزگار، بازگو کند. وجه مشترک فوتبال و گروههای مبارز، این است که جوانان را با همۀ هویتشان درگیر خویش میکنند.
شهرستانادب در هجدهمین پروندهکتاب خود، به سراغ رمان #رمق نوشتۀ مجید اسطیری رفته است. در این پرونده به جز انتشار اخبار مربوط به کتاب، چند یادداشت منتشر شده است که عناوین و آدرس این مطالب را میتوانید ذیل همین متن مشاهده کنید. گفتنی است این پرونده با اخبار و یادداشتهای جدید و یک مصاحبۀ اختصاصی نیز بهروز خواهد شد.
در ضمن جا دارد انتشار رمان #وقتی_خورشید_خوابید توسط انتشارات سورۀ مهر را هم به مجید اسطیری تبریک بگوییم و برای او در سالهای آتی، آرزوی موفقیت داشته باشیم.
شما میتوانید برای مطالعۀ این پرونده به صفحۀ اختصاصی آن در سایت شهرستان ادب مراجعه کنید:
🔗 پروندهکتاب رمق
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بهارستان
(پرونده #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #سکوت_کاه_گلی سروده #رضا_شیبانی_اصل بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️پاییز آمد؛ موسم کوچ پرستوها
فصل شکفتنهای آتش، فصل سوسوها
نیزارها همرنگ یال شیرها گشتند
آه از عبور غافل این گلّهآهوها
فصل بهار از چشم باغ افتاد، امّا زود
مالیده شد چون سرمه بر مژگان جاروها
پاییز شد... امّا زنان ایل میبافند
نقش «بهارستان» به کنج سرد پستوها
این متن سرخ و این خطوط سیر میگویند:
سیرند از خون دلت انگار زالوها
در بند تار و پود قالی ماند انگشتت
دستت رها شد یکیک از بند النگوها
با خال جادو، چشم آهو، شیوهی ابرو
بخت تو امّا همچنان در بند جادوها...
🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی ادببوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(پرونده #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #سکوت_کاه_گلی سروده #رضا_شیبانی_اصل بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️پاییز آمد؛ موسم کوچ پرستوها
فصل شکفتنهای آتش، فصل سوسوها
نیزارها همرنگ یال شیرها گشتند
آه از عبور غافل این گلّهآهوها
فصل بهار از چشم باغ افتاد، امّا زود
مالیده شد چون سرمه بر مژگان جاروها
پاییز شد... امّا زنان ایل میبافند
نقش «بهارستان» به کنج سرد پستوها
این متن سرخ و این خطوط سیر میگویند:
سیرند از خون دلت انگار زالوها
در بند تار و پود قالی ماند انگشتت
دستت رها شد یکیک از بند النگوها
با خال جادو، چشم آهو، شیوهی ابرو
بخت تو امّا همچنان در بند جادوها...
🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی ادببوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻وقتی میفهمیم «مردم» یعنی چه | یادداشت #محمدامین_پورحسینقلی بر رمان «رمق»
(در پروندهکتاب #رمق نوشته #مجید_اسطیری)
▪️«...یادم است سالها پیش، یکبار با موجی اینچنینی که از استادیوم به بیرون سرازیر شده بودند، مواجه شدم. جوانان مشتاق، پرانرژی و هیجانزده که ظاهراً خوشحال از برندهشدن تیم محبوبشان، با شعارهای هماهنگ، فوج در فوج، به خیابان ریخته بودند. ترافیک عجیبی راه انداخته بودند و بیتوجه به اطرافشان فقط جلو میرفتند و با همان هارمونی و نظمی که چون رشتهای نامرئی آنها را به هم متصل کرده بود، شعار میدادند، شادی میکردند و چون موجی بیتوقف، پیش میرفتند. یکباره وسط بازی با یکی از فریادهای "ایران" که از آنطرف شنیدم، "مردم" را فهمیدم. جا خوردم! انگاری یک آن توانستم چهرۀ یک نفر را ببینم؛ یک نفر که آشنا بود. قبلاً خیلی دیده بودمش. صدایش را هم زیاد شنیده بودم. هم اینجا توی امجدیه، هم توی مسجد، هم از حنجرۀ گرفتۀ رادیوی ترانزیستوریام توی خرپشتۀ خانه...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(در پروندهکتاب #رمق نوشته #مجید_اسطیری)
▪️«...یادم است سالها پیش، یکبار با موجی اینچنینی که از استادیوم به بیرون سرازیر شده بودند، مواجه شدم. جوانان مشتاق، پرانرژی و هیجانزده که ظاهراً خوشحال از برندهشدن تیم محبوبشان، با شعارهای هماهنگ، فوج در فوج، به خیابان ریخته بودند. ترافیک عجیبی راه انداخته بودند و بیتوجه به اطرافشان فقط جلو میرفتند و با همان هارمونی و نظمی که چون رشتهای نامرئی آنها را به هم متصل کرده بود، شعار میدادند، شادی میکردند و چون موجی بیتوقف، پیش میرفتند. یکباره وسط بازی با یکی از فریادهای "ایران" که از آنطرف شنیدم، "مردم" را فهمیدم. جا خوردم! انگاری یک آن توانستم چهرۀ یک نفر را ببینم؛ یک نفر که آشنا بود. قبلاً خیلی دیده بودمش. صدایش را هم زیاد شنیده بودم. هم اینجا توی امجدیه، هم توی مسجد، هم از حنجرۀ گرفتۀ رادیوی ترانزیستوریام توی خرپشتۀ خانه...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻مشروح و گزارش تصویری بیستوهشتمین میزگرد #بوطیقا منتشر شد.
(گفتگو پیرامون #رمان_و_فلسفه)
▪️«...فلسفه به شما اطمینان میدهد که سرنوشت در چنگ شماست. بههمینخاطر کسانی که فلسفه میخوانند تنَبه پیدا نمیکنند؛ یعنی آنها را به نقطۀ غیرقابلتحملی که دلیل ساختن فلسفه بوده، نمیبرد. نظرات فلسفی بهعنوان مسکن عمل میکنند، تبدیل میشوند به عقاید ما. در رمان اجازه داده نمیشود که این وضعیت پیش بیاید. رمان به مخاطب نشان میدهد که نمیتواند در زندگی روزمرهاش از بار فلسفه در امان باشد. البته این موضوع به آن معنا نیست که رمان یک نظام فلسفی طراحی میکند. فلسفۀ رمان آن نقطۀ نهایی و قطعی سرنوشت یا پایانبندی داستان است که همزمان از آن داستان و نظامهای فلسفی متولد شدهاند...»
🔗 برای خواندن متن کامل سخنان #علیرضا_شفاه، #مرتضی_کربلایی_لو، #علیرضا_سمیعی، #محمدقائم_خانی و خانم #ملیکا_آلیک این صفحه را در سایت شهرستان ادب ببینید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11080
🔗 همچنین برای مطالعه دیگر میزگردهای بوطیقا سری به صفحه ثابت این برنامه در سایت شهرستان ادب بزنید:
ShahrestanAdab.com/بوطیقا
☑️ @ShahrestanAdab
(گفتگو پیرامون #رمان_و_فلسفه)
▪️«...فلسفه به شما اطمینان میدهد که سرنوشت در چنگ شماست. بههمینخاطر کسانی که فلسفه میخوانند تنَبه پیدا نمیکنند؛ یعنی آنها را به نقطۀ غیرقابلتحملی که دلیل ساختن فلسفه بوده، نمیبرد. نظرات فلسفی بهعنوان مسکن عمل میکنند، تبدیل میشوند به عقاید ما. در رمان اجازه داده نمیشود که این وضعیت پیش بیاید. رمان به مخاطب نشان میدهد که نمیتواند در زندگی روزمرهاش از بار فلسفه در امان باشد. البته این موضوع به آن معنا نیست که رمان یک نظام فلسفی طراحی میکند. فلسفۀ رمان آن نقطۀ نهایی و قطعی سرنوشت یا پایانبندی داستان است که همزمان از آن داستان و نظامهای فلسفی متولد شدهاند...»
🔗 برای خواندن متن کامل سخنان #علیرضا_شفاه، #مرتضی_کربلایی_لو، #علیرضا_سمیعی، #محمدقائم_خانی و خانم #ملیکا_آلیک این صفحه را در سایت شهرستان ادب ببینید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11080
🔗 همچنین برای مطالعه دیگر میزگردهای بوطیقا سری به صفحه ثابت این برنامه در سایت شهرستان ادب بزنید:
ShahrestanAdab.com/بوطیقا
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بیرنگ
(پرونده #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #در_پیراهن_اردیبهشت سروده #مصطفی_علیپور بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️شاید تو هم میخواستی
برگی شوی
هرچند لرزان
در تب هنگامۀ پاییز؛
رنگی
در رنگرنگ جام پاییز
سرخ و
شرابی
گرم و آبی.
هرچند پاییز شگفت سالیان
زین پس
رنگی
به جز بیرنگ را در بر نخواهد کرد.
شاید تو هم میخواستی
رنگی شوی، برگی
امّا نمیدانی
زمین، دیگر
این سرخ و آبی را
این سیب
این انگور
این طعم گلابی را
باور نخواهد کرد.
🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی ادببوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(پرونده #شعر_پاییزی سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #در_پیراهن_اردیبهشت سروده #مصطفی_علیپور بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️شاید تو هم میخواستی
برگی شوی
هرچند لرزان
در تب هنگامۀ پاییز؛
رنگی
در رنگرنگ جام پاییز
سرخ و
شرابی
گرم و آبی.
هرچند پاییز شگفت سالیان
زین پس
رنگی
به جز بیرنگ را در بر نخواهد کرد.
شاید تو هم میخواستی
رنگی شوی، برگی
امّا نمیدانی
زمین، دیگر
این سرخ و آبی را
این سیب
این انگور
این طعم گلابی را
باور نخواهد کرد.
🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی ادببوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻زیر باران حوادث | یادداشتی بر داستانهای مجموعۀ #زائری_زیر_باران
(به مناسبت سالروز درگذشت #احمد_محمود بهقلم #محمدقائم_خانی)
▪️«استانهای مجموعۀ "زائری زیر باران" نیز چونان دیگر داستانهای "احمد محمود" پرانرژی شروع میشود و با ضربآهنگ خوبی پیش میرود. غریزۀ قدرتمند نویسندگی محمود، به او امکان میدهد تا از کرختی داستانهای حوصلهسربر ایرانی فاصله بگیرد و ادبیات حرفهای را با جذابیت درآمیزد. انرژی نهفته در کارهای او بیشتر از ظرفیت زبانی داستان یا عناصر داستانی است و از اینرو، چونان آتشی به داستان افتاده و جملهها و شخصیتها و مناظر را در خود حل میکند. این انرژی چنان مخاطب را به خود مشغول میدارد که فرصت پرداختن به زبان یا عناصر داستانی را از وی میگیرد و درگیر ماجراهایش میکند. از اینرو قصه، پرقدرت و در خلال عمل شخصیتها تند پیش میرود و داستان را میسازد. حتی فضاسازی، توصیف و عناصر دیگر داستان هم در این حرکت سریع قصه، حل میشوند و از لابهلای جریان بزرگتر حوادث و اطلاعات داستان، خود را به ما مینمایانند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(به مناسبت سالروز درگذشت #احمد_محمود بهقلم #محمدقائم_خانی)
▪️«استانهای مجموعۀ "زائری زیر باران" نیز چونان دیگر داستانهای "احمد محمود" پرانرژی شروع میشود و با ضربآهنگ خوبی پیش میرود. غریزۀ قدرتمند نویسندگی محمود، به او امکان میدهد تا از کرختی داستانهای حوصلهسربر ایرانی فاصله بگیرد و ادبیات حرفهای را با جذابیت درآمیزد. انرژی نهفته در کارهای او بیشتر از ظرفیت زبانی داستان یا عناصر داستانی است و از اینرو، چونان آتشی به داستان افتاده و جملهها و شخصیتها و مناظر را در خود حل میکند. این انرژی چنان مخاطب را به خود مشغول میدارد که فرصت پرداختن به زبان یا عناصر داستانی را از وی میگیرد و درگیر ماجراهایش میکند. از اینرو قصه، پرقدرت و در خلال عمل شخصیتها تند پیش میرود و داستان را میسازد. حتی فضاسازی، توصیف و عناصر دیگر داستان هم در این حرکت سریع قصه، حل میشوند و از لابهلای جریان بزرگتر حوادث و اطلاعات داستان، خود را به ما مینمایانند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab