Forwarded from آهستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گریه #محمود_درویش شاعر مشهور فلسطینی در یک محفل شعرخوانی، وقتی نام #فلسطین را بر زبان آورد.
@ahestan_ir
@ahestan_ir
شهرستان ادب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻اینجا ابدی هستیم
(در تازه ترین مطلب پرونده #ادبیات_مقاومت و همزمان با جنایات رژیم صهیونیستی شعر معروفی از زندهیاد #محمود_درویش شاعر مقاومت فلسیطین را باز میخوانیم)
▪️اقِفون هُنا
قاعِدون هُنا
دائمون هنا
خالدون هنا
وَ لَنا هَدَفٌ واحد
واحد ... واحد
أن نکون
و سَنَکون ...؛
اینجا میایستیم
اینجا مینشینیم
اینجا دائمی هستیم
اینجا ابدی هستیم
و همه ما یک
و فقط یک هدف داریم
اینکه هستیم
و خواهیم بود ... .
☑️ @ShahrestanAdab
(در تازه ترین مطلب پرونده #ادبیات_مقاومت و همزمان با جنایات رژیم صهیونیستی شعر معروفی از زندهیاد #محمود_درویش شاعر مقاومت فلسیطین را باز میخوانیم)
▪️اقِفون هُنا
قاعِدون هُنا
دائمون هنا
خالدون هنا
وَ لَنا هَدَفٌ واحد
واحد ... واحد
أن نکون
و سَنَکون ...؛
اینجا میایستیم
اینجا مینشینیم
اینجا دائمی هستیم
اینجا ابدی هستیم
و همه ما یک
و فقط یک هدف داریم
اینکه هستیم
و خواهیم بود ... .
☑️ @ShahrestanAdab
🔸سرنوشت
(شعری از #محمود_درویش در زادروزش)
🔹در خانۀ مادرم، قاب عکسم، به من خیره شده است
و بس نمیکند از پرسیدن:
ای تو! ای میهمان من! آیا تو خود منی؟
آیا تو همان بیستسالگی منی،
بیعینکی
و بیچمدانی؟
که تنها روزنهای در دیوار اتاق کافی بود
تا ستارگان، شوق خیره شدن به ابدیّت را به تو بیاموزند
[ابدیّت چیست؟ به خودم گفتم]
و ای میهمان من!... آیا تو خود منی همچنانکه ما پیش از این بودیم؟
پس کداممان، از حالات چهرهاش طفره میرود؟
آیا سم آن اسب سرکش را بر پیشانیات به یاد می آوری؟
یا با چهرهپردازی آن زخم را پیراستهای تا در دوربین زیباتر دیده شوی؟
آیا تو خود منی؟ آیا دل شرحهشرحهات را به یاد میآوری؟
دل شرحهشرحه با آن نیلبک قدیمی و پر ققنوس را؟
یا آن هنگام که راهت را عوض کردی دلت را نیز...؟
گفتم: آهای، من همان خود توام
اما از دیوار پایین پریدم تا ببینم
چه خواهد شد اگر سرنوشت مرا ببیند
در حالی که از باغهای معلقش، با احترام بنفشه میچینم...
شاید سلام برساند و بگوید:
به سلامت بازگرد…
و از این دیوار پایین پریدم تا ببینم
آنچه را که دیده نمیشود
و ژرفای دوزخ را بسنجم
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #محمود_درویش در زادروزش)
🔹در خانۀ مادرم، قاب عکسم، به من خیره شده است
و بس نمیکند از پرسیدن:
ای تو! ای میهمان من! آیا تو خود منی؟
آیا تو همان بیستسالگی منی،
بیعینکی
و بیچمدانی؟
که تنها روزنهای در دیوار اتاق کافی بود
تا ستارگان، شوق خیره شدن به ابدیّت را به تو بیاموزند
[ابدیّت چیست؟ به خودم گفتم]
و ای میهمان من!... آیا تو خود منی همچنانکه ما پیش از این بودیم؟
پس کداممان، از حالات چهرهاش طفره میرود؟
آیا سم آن اسب سرکش را بر پیشانیات به یاد می آوری؟
یا با چهرهپردازی آن زخم را پیراستهای تا در دوربین زیباتر دیده شوی؟
آیا تو خود منی؟ آیا دل شرحهشرحهات را به یاد میآوری؟
دل شرحهشرحه با آن نیلبک قدیمی و پر ققنوس را؟
یا آن هنگام که راهت را عوض کردی دلت را نیز...؟
گفتم: آهای، من همان خود توام
اما از دیوار پایین پریدم تا ببینم
چه خواهد شد اگر سرنوشت مرا ببیند
در حالی که از باغهای معلقش، با احترام بنفشه میچینم...
شاید سلام برساند و بگوید:
به سلامت بازگرد…
و از این دیوار پایین پریدم تا ببینم
آنچه را که دیده نمیشود
و ژرفای دوزخ را بسنجم
☑️ @ShahrestanAdab