شهرستان ادب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پرندهتر
(شعری میخوانید از کتاب تازه منتشر شدهی #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودهی #مبین_اردستانی)
▪️نشست، خستگیاش را تكاند روی درخت
شكسته پرهایش را نشاند روی درخت
پرنده از دل مجروح و جان رنجورش
چهها چهها كه برايم نخواند روی درخت
دم غروب كه شد با نسيم آوازش
پرندههای جهان را كشاند رویي درخت
هوای لانهی خود كرد و بالهايش را
ز گرد و رنگ تعلق تكاند روی درخت
پرنده بود رها بود مثل ما كه نبود
پرندهتر شد و پر زد نماند روی درخت
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری میخوانید از کتاب تازه منتشر شدهی #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودهی #مبین_اردستانی)
▪️نشست، خستگیاش را تكاند روی درخت
شكسته پرهایش را نشاند روی درخت
پرنده از دل مجروح و جان رنجورش
چهها چهها كه برايم نخواند روی درخت
دم غروب كه شد با نسيم آوازش
پرندههای جهان را كشاند رویي درخت
هوای لانهی خود كرد و بالهايش را
ز گرد و رنگ تعلق تكاند روی درخت
پرنده بود رها بود مثل ما كه نبود
پرندهتر شد و پر زد نماند روی درخت
☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from انتشارات شهرستان ادب
جلسه رونمایی و نقد مجموعه شعر #لحظه_های_بی_ملاحظه سروده #مبین_اردستانی
سه شنبه 8 خرداد ساعت 18
نواب، ابتدای کمیل شرقی، فرهنگسرای انقلاب
@ShahrestanAdabPub
سه شنبه 8 خرداد ساعت 18
نواب، ابتدای کمیل شرقی، فرهنگسرای انقلاب
@ShahrestanAdabPub
Forwarded from انتشارات شهرستان ادب
نشست نقد و بررسی مجموعه شعر #لحظه_های_بی_ملاحظه سروده #مبین_اردستانی در خبرگزاری مهر
سه شنبه 29 آبان ساعت 16
خیابان نجات اللهی بعد از سمیه کوچه بیمه
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
سه شنبه 29 آبان ساعت 16
خیابان نجات اللهی بعد از سمیه کوچه بیمه
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
🔻گزارش مشروح نشست نقد و بررسی مجموعه شعر #لحظه_های_بی_ملاحظه سروده #مبین_اردستانی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9760
☑️ @ShahrestanAdab
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9760
☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from انتشارات شهرستان ادب
جلسه نقد مجموعه شعر #لحظه_های_بی_ملاحظه سروده #مبین_اردستانی در حوزه هنری #مشهد
دوشنبه 13 اسفند
ساعت 17
مشهد بین هاشمیه 20 و 22
حوزه هنری
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
دوشنبه 13 اسفند
ساعت 17
مشهد بین هاشمیه 20 و 22
حوزه هنری
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
🔻 چشمبندی
(شعری از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودۀ #مبین_اردستانی)
▪️ غنیمته با تو نشستن، شده واسه یه لحظه باشه
شده واسه یه لحظه این دل کنار تو بشینه پاشه
یه لحظه پیش تو نشستن واسهم غنیمتیترینه
یه عمره آرزوشه این دل یه لحظه پیش تو بشینه
نذار باور کنم هفت روزه هفته
میخوام چشمانتظار هشت باشم
میخوام برگردم از روزای رفته
پی اون روز بیبرگشت باشم
میخوام برگردم از تنهاییام و
دوباره چند لحظه با تو باشم
تموم عمرم از اون چند لحظه
نمیخوام حتی یه لحظه جدا شم
میبندم چشمامو، شاید ببینم
هوای زندگی رنگ قدیمه
نشستی پیشم و اون چند لحظه
تموم لحظههای زندگیمه
میبندم چشمامو با چشم بسته
شاید دنیام یهخرده دیدنی شه
یه روز وقتی تموم شد وقت دنیا
شاید حال منم فهمیدنی شه
نذار باور کنم هفت روزه هفته
میخوام چشمانتظار هشت باشم
میخوام برگردم از روزای رفته
پی اون روز بیبرگشت باشم
غنیمته با تو نشستن، شده واسه یه لحظه باشه
شده واسه یه لحظه این دل کنار تو بشینه پاشه
یه لحظه پیش تو نشستن واسهم غنیمتیترینه
یه عمره آرزوشه این دل یه لحظه پیش تو بشینه
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودۀ #مبین_اردستانی)
▪️ غنیمته با تو نشستن، شده واسه یه لحظه باشه
شده واسه یه لحظه این دل کنار تو بشینه پاشه
یه لحظه پیش تو نشستن واسهم غنیمتیترینه
یه عمره آرزوشه این دل یه لحظه پیش تو بشینه
نذار باور کنم هفت روزه هفته
میخوام چشمانتظار هشت باشم
میخوام برگردم از روزای رفته
پی اون روز بیبرگشت باشم
میخوام برگردم از تنهاییام و
دوباره چند لحظه با تو باشم
تموم عمرم از اون چند لحظه
نمیخوام حتی یه لحظه جدا شم
میبندم چشمامو، شاید ببینم
هوای زندگی رنگ قدیمه
نشستی پیشم و اون چند لحظه
تموم لحظههای زندگیمه
میبندم چشمامو با چشم بسته
شاید دنیام یهخرده دیدنی شه
یه روز وقتی تموم شد وقت دنیا
شاید حال منم فهمیدنی شه
نذار باور کنم هفت روزه هفته
میخوام چشمانتظار هشت باشم
میخوام برگردم از روزای رفته
پی اون روز بیبرگشت باشم
غنیمته با تو نشستن، شده واسه یه لحظه باشه
شده واسه یه لحظه این دل کنار تو بشینه پاشه
یه لحظه پیش تو نشستن واسهم غنیمتیترینه
یه عمره آرزوشه این دل یه لحظه پیش تو بشینه
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کاروان میگذرد
(ستون شعر و پرونده #رمضانیه سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودۀ #مبین_اردستانی بهروز میکنیم)
▪️عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو
هجرت از خود کن و سرچشمهی آگاهی شو
به تمنّای تو دریاست همهتن آغوش
از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو
محضِ خورشید شدن ذرّهای از خویش برآ
قد بکش، دلزده از اینهمه کوتاهی شو
قرنها فاصله است از رمضان تا رمضان
کاروان میگذرد... بیرقِ همراهی شو
نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند
گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو
روزه یعنی که بمیر از طلبِ هر چه جز او
روز و شب تشنهی انوارِ هواللّهی شو
زردروییت شود آینهی خطّ نگار
قلمِ حضرتِ حق را ورقِ کاهی شو
در دلِ برکهی حق تا تپشی مهلت هست
از شدن خسته نشو، ماه نشد ماهی شو
چند گویم به تو هر لحظه که این شو یا آن
آنِ او باش، برو هر چه که میخواهی شو
☑️ @ShahrestanAdab
(ستون شعر و پرونده #رمضانیه سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودۀ #مبین_اردستانی بهروز میکنیم)
▪️عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو
هجرت از خود کن و سرچشمهی آگاهی شو
به تمنّای تو دریاست همهتن آغوش
از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو
محضِ خورشید شدن ذرّهای از خویش برآ
قد بکش، دلزده از اینهمه کوتاهی شو
قرنها فاصله است از رمضان تا رمضان
کاروان میگذرد... بیرقِ همراهی شو
نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند
گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو
روزه یعنی که بمیر از طلبِ هر چه جز او
روز و شب تشنهی انوارِ هواللّهی شو
زردروییت شود آینهی خطّ نگار
قلمِ حضرتِ حق را ورقِ کاهی شو
در دلِ برکهی حق تا تپشی مهلت هست
از شدن خسته نشو، ماه نشد ماهی شو
چند گویم به تو هر لحظه که این شو یا آن
آنِ او باش، برو هر چه که میخواهی شو
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻در مدارِ باوفایی
(شعری از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودۀ #مبین_اردستانی به مناسبت سالروز وفات #حضرت_زینب سلاماللهعلیها)
▪️بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت
مصطفایی زیستی و مرتضایی زیستی
دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت
لحظهها را در تبِ داغِ جدایی زیستی
خونجگر بودی تمامِ عمر از زهرِ جفا
مجتبایی، مجتبایی، مجتبایی زیستی
بیزمان در بارگاهِ قدس، با عشقِ حسین
پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی
آمدی از جانِ عالَم خود پرستاری کنی
دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی
بارها تیرِ سهشعبه بر گلویت خون گریست
با علیاصغر در اوجی کبریایی زیستی
هرچه تشنه با حسینت سر بریدند از قفا
شُکر کردی دم به دم خونِ خدایی زیستی
غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق
از اَلَستِ عاشقی قالوا بلییی زیستی
نذرِ شکرِ بیشکایت بر درِ تسلیمِ محض
سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی
از نیستان دور ماندی داغِ غربت بر جگر
در هوای نالههای نینوایی زیستی
خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان
همنَفَس با آیههای روشنایی زیستی
نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل
تا ابد بَدرُالدُّجا شمسُالضُّحایی زیستی
عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی
تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی
پر بزن، وقتِ پریدن آمد ای که سالها
در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودۀ #مبین_اردستانی به مناسبت سالروز وفات #حضرت_زینب سلاماللهعلیها)
▪️بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت
مصطفایی زیستی و مرتضایی زیستی
دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت
لحظهها را در تبِ داغِ جدایی زیستی
خونجگر بودی تمامِ عمر از زهرِ جفا
مجتبایی، مجتبایی، مجتبایی زیستی
بیزمان در بارگاهِ قدس، با عشقِ حسین
پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی
آمدی از جانِ عالَم خود پرستاری کنی
دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی
بارها تیرِ سهشعبه بر گلویت خون گریست
با علیاصغر در اوجی کبریایی زیستی
هرچه تشنه با حسینت سر بریدند از قفا
شُکر کردی دم به دم خونِ خدایی زیستی
غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق
از اَلَستِ عاشقی قالوا بلییی زیستی
نذرِ شکرِ بیشکایت بر درِ تسلیمِ محض
سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی
از نیستان دور ماندی داغِ غربت بر جگر
در هوای نالههای نینوایی زیستی
خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان
همنَفَس با آیههای روشنایی زیستی
نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل
تا ابد بَدرُالدُّجا شمسُالضُّحایی زیستی
عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی
تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی
پر بزن، وقتِ پریدن آمد ای که سالها
در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻بهشت
(شعری از #مبین_اردستانی به مناسبت میلاد #امام_رضا علیهالسلام)
▪️وقتی از ذوق و شوق زیارت
التهابِ جنون در سرم بود
چشمم افتاد به چشمهایش
خادم زائران حرم بود
دیدم از آتش عشق مولا
سوخته جامهی عقل و هوشش
شال سبزی چنان عاشقانه
دست انداخته روی دوشش
بیدل و شاد بود او از اینکه
حافظ حرمت شاه طوس است
مولوی مستیاش را ندارد
چون که او مست شمسالشموس است
در طوافی خوش و کودکانه
گشته بودم تمام حرم را
گرچه هر سوی آن آشنا بود
باز گم کرده بودم خودم را
رفتم و گفتم آقا ببخشید!
(محو در نور گنبدطلا بود)
گفتم آقا کجایید؟ هستید؟
(غرقِ دریای لطف رضا بود)
وه چه حال خوشی داشت سید
هرچه احوال خوش را چشیدم
هرچه رفتم به هر سو به هرجا
خوشتر از او به عمرم ندیدم
عاشقی را چه زیبا بلد بود
شور تازه به آب و گلم داد
گرچه سرخیلِ گمگشتگان بود
راه خوبی نشانِ دلم داد
وه که عاشق به او میتوان گفت
هرکه اینگونه سرگشته باشد
هرکه با پای دل صحن در صحن
دم به دم، رفته... برگشته باشد
آنطرفتر سوی کفشداری
کفشهای خودم را که بردم
فارغ از دیگران، کفشها را...
نه! خودم را امانت سپردم
با خودم گفتم اینجا بهشت است
هیچجا اینقَدَر محترم نیست
گفتم این من نه! این من نه! این من
لایق پاکیِ این حرم نیست
رفتم و در هوای زیارت
عاشقانه، چه بیخویش رفتم
هرچه از شرم پا پس کشیدم
با خجالت کمی پیش رفتم
چشم بستم، گشودم، چه دیدم؟
دیدم آری که ابر بهارم
آری آن هم چه ابری! چه ابری!
که ضریحی در آغوش دارم
السلام علیکی شنیدم
من نگفتم کس دیگری گفت
آخر آنجا که من من نبودم
آری از من من بهتری گفت
من نبودم، چه بودم؟ که بودم؟
هرچه بودم فراموش کردم
هرچه گفتم من دیگری گفت
من فقط مو به مو گوش کردم
هرچه دیدم به چشمی دگر بود
من به گوشی دگر گوش کردم
هرچه گفتم زبانی دگر گفت
بودنم را فراموش کردم
خیس باران فقط مویه کردم
از خودم شکوه کردم دمادم
حرفهای دلم را بلد بود
چیز دیگر نیامد به یادم
گفتم ای جان! دل من گرفته
دوست دارد ببارد بموید
ابر دلتنگِ هر سو دویده
غیرِ باران چه دارد بگوید؟
یادِ او خوش که خطّ نگاهش
دید بال کبوتر ندارم
یادِ من داد هر سو که رفتم
چشم از گنبدت برندارم
کاشکی تا ابد تا همیشه
بندهی آستان تو باشم
خادمِ زائرانت اگر نه،
زائرِ خادمان تو باشم
🔗 #لحظه_های_بی_ملاحظه را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#شعر_رضوی
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #مبین_اردستانی به مناسبت میلاد #امام_رضا علیهالسلام)
▪️وقتی از ذوق و شوق زیارت
التهابِ جنون در سرم بود
چشمم افتاد به چشمهایش
خادم زائران حرم بود
دیدم از آتش عشق مولا
سوخته جامهی عقل و هوشش
شال سبزی چنان عاشقانه
دست انداخته روی دوشش
بیدل و شاد بود او از اینکه
حافظ حرمت شاه طوس است
مولوی مستیاش را ندارد
چون که او مست شمسالشموس است
در طوافی خوش و کودکانه
گشته بودم تمام حرم را
گرچه هر سوی آن آشنا بود
باز گم کرده بودم خودم را
رفتم و گفتم آقا ببخشید!
(محو در نور گنبدطلا بود)
گفتم آقا کجایید؟ هستید؟
(غرقِ دریای لطف رضا بود)
وه چه حال خوشی داشت سید
هرچه احوال خوش را چشیدم
هرچه رفتم به هر سو به هرجا
خوشتر از او به عمرم ندیدم
عاشقی را چه زیبا بلد بود
شور تازه به آب و گلم داد
گرچه سرخیلِ گمگشتگان بود
راه خوبی نشانِ دلم داد
وه که عاشق به او میتوان گفت
هرکه اینگونه سرگشته باشد
هرکه با پای دل صحن در صحن
دم به دم، رفته... برگشته باشد
آنطرفتر سوی کفشداری
کفشهای خودم را که بردم
فارغ از دیگران، کفشها را...
نه! خودم را امانت سپردم
با خودم گفتم اینجا بهشت است
هیچجا اینقَدَر محترم نیست
گفتم این من نه! این من نه! این من
لایق پاکیِ این حرم نیست
رفتم و در هوای زیارت
عاشقانه، چه بیخویش رفتم
هرچه از شرم پا پس کشیدم
با خجالت کمی پیش رفتم
چشم بستم، گشودم، چه دیدم؟
دیدم آری که ابر بهارم
آری آن هم چه ابری! چه ابری!
که ضریحی در آغوش دارم
السلام علیکی شنیدم
من نگفتم کس دیگری گفت
آخر آنجا که من من نبودم
آری از من من بهتری گفت
من نبودم، چه بودم؟ که بودم؟
هرچه بودم فراموش کردم
هرچه گفتم من دیگری گفت
من فقط مو به مو گوش کردم
هرچه دیدم به چشمی دگر بود
من به گوشی دگر گوش کردم
هرچه گفتم زبانی دگر گفت
بودنم را فراموش کردم
خیس باران فقط مویه کردم
از خودم شکوه کردم دمادم
حرفهای دلم را بلد بود
چیز دیگر نیامد به یادم
گفتم ای جان! دل من گرفته
دوست دارد ببارد بموید
ابر دلتنگِ هر سو دویده
غیرِ باران چه دارد بگوید؟
یادِ او خوش که خطّ نگاهش
دید بال کبوتر ندارم
یادِ من داد هر سو که رفتم
چشم از گنبدت برندارم
کاشکی تا ابد تا همیشه
بندهی آستان تو باشم
خادمِ زائرانت اگر نه،
زائرِ خادمان تو باشم
🔗 #لحظه_های_بی_ملاحظه را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#شعر_رضوی
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #محمدامین_اکبری
از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودهٔ #مبین_اردستانی
🔹باغم اگر، شکوفه شکوفه بهارمی
خاکم اگر، لطافتِ بارانتبارمی
رودم اگر، زلالیِ از خود گذشتنم
کوهم اگر، شکوهِ غمِ استوارمی
ابرم اگر، به شادی و غم، صبح و ظهر و شام
کوهی که سر به شانهٔ او میگذارمی
شعرم اگر، تجلّیِ آن آنِ بیبدیل
در سطر سطرِ جوهرهء ماندگارمی
نایَم اگر، دمیدنِ آن آهِ آتشین
در بند بندِ جانِ به غربت دچارمی
آوازِ عاشقانهء سازِ سکوتِ من
زیباترین ترانهء شبهای تارمی
بر تار و پودِ فرشِ وجودم درختِ گُل!
شادم که هم به بارمی و هم به دارمی
تو دوستم نداری و...داری نگو که نه
آری بگو، بگو که تو دار و ندارمی
از من فرار کن به هر آنجا که خواستی
دریای بیکرانم و دریاکنارمی
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #محمدامین_اکبری
از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودهٔ #مبین_اردستانی
🔹باغم اگر، شکوفه شکوفه بهارمی
خاکم اگر، لطافتِ بارانتبارمی
رودم اگر، زلالیِ از خود گذشتنم
کوهم اگر، شکوهِ غمِ استوارمی
ابرم اگر، به شادی و غم، صبح و ظهر و شام
کوهی که سر به شانهٔ او میگذارمی
شعرم اگر، تجلّیِ آن آنِ بیبدیل
در سطر سطرِ جوهرهء ماندگارمی
نایَم اگر، دمیدنِ آن آهِ آتشین
در بند بندِ جانِ به غربت دچارمی
آوازِ عاشقانهء سازِ سکوتِ من
زیباترین ترانهء شبهای تارمی
بر تار و پودِ فرشِ وجودم درختِ گُل!
شادم که هم به بارمی و هم به دارمی
تو دوستم نداری و...داری نگو که نه
آری بگو، بگو که تو دار و ندارمی
از من فرار کن به هر آنجا که خواستی
دریای بیکرانم و دریاکنارمی
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab