شهرستان ادب
1.42K subscribers
4.37K photos
726 videos
14 files
2.06K links
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
ShahrestanAdab.com

ارتباط با مدیر کانال:
@ShahrestaneAdab

ایمیل شهرستان ادب:
[email protected]
Download Telegram
https://telegram.me/shahrestanadab/969

#مجید_اسطیری : این روزها زیاد می‌شنویم که نوجوان‌های این نسل با نسل‌های قبلی خیلی تفاوت دارد، یا این که دنیایشان برای نسل‌های قبلی دنیایی ناشناخته است. پس ما داریم احساس می‌کنیم که برای نوجوان امروزی گوش دادن به حرف‌های قدیمی کمی سخت شده یا حداقل گوش دادن به حرف‌هایی که به همان شکل قدیم گفته شوند، سخت شده. بچه‌های دبیرستانی تکالیف درسی‌شان را در تلگرام با هم بررسی می‌کنند و حتی قادرند قرارهای چندصدنفره در یک گوشه شهر با هم بگذارند!

همۀ این‌ها نشان می‌دهد که نوشتن داستان برای نوجوان‌ها چقدر سخت و پیچیده است. باید روش‌های تازه‌ای داشته باشیم و البته جسارت فراوان. در عین حال همین نوجوان‌ها باید بتوانند از دنیای بی‌عاطفۀ شبکه‌های اجتماعی به دامن رئوف یک داستان دلنشین پناه ببرند.

#حمید_حاجی_میرزایی در اولین تجربۀ داستانی اش، رمان «تاجیک، هیولایی که بی‌صدا گریه کرد، بلند خندید» تقریباً از همۀ موانع بالا عبور کرده تا بتواند داستانی جسورانه، جذاب و در عین حال دلنشین برای نوجوان‌ها بنویسد. داستانی که ایده‌های بکرش از دنیای خود نوجوان‌ها و با نگاه موشکافانه بر کشمکش‌های درونی آن‌ها گرفته شده و با زبان کمتر شنیده شدۀ نوجوان امروزی به نگارش در آمده.

#تاجیک_هیولایی_که_بی_صدا_گریه_کرد_بلند_خندید روایت نوجوانی خاص به نام تاجیک است که از زبان یک راوی خاص تعریف می‌شود و هر چه پیش‌تر می‌رویم، درمی‌یابیم که راوی هم به همان اندازه خاص و کشف نشده است. تاجیک، ویژگی‌هایی دارد که در نگاه هیچ‌کدام از هم‌سالان خودش عجیب نیست، یا حداقل درخور دلسوزی یا ستایش نیست. درحالی‌که راوی نسبت به ویژگی‌های تاجیک که او را تنها کرده است، حس ستایش و دلسوزی دارد. تاجیک، موقع راه رفتن بیش از اندازه بالا و پایین می‌رود؛ انگار در زانوهایش فنر دارد! زورگویی بچه‌های کوچه را بدون ناراحتی می‌پذیرد و از همه مهم‌تر، یک چراغ‌قوۀ کوچک همیشه در دست اوست.

ماجرا از همین چراغ‌قوه، که راوی آن را انگشت ششم تاجیک می‌داند، شروع می‌شود. آقای ناظم که همۀ دانش‌آموزان مدرسه از او می‌ترسند، چراغ‌قوۀ تاجیک را در یک برخورد شدید از او می‌گیرد و تاجیک را جلوی بچه‌های کلاس حسابی مسخره می‌کند. این ماجرا روی راوی تأثیر خیلی عمیق و ناراحت‌کننده‌ای می‌گذارد. راوی که عادت دارد در دلش به آدم‌های مختلف نامه بنویسد، به آقای ناظم نامه‌ای می‌نویسد که فقط ما خوانندگان کتاب می‌توانیم آن را بخوانیم. اما در روزهای بعد با آمدن مادر تاجیک به مدرسه اتفاقات دیگری می‌افتد که روند داستان را خیلی عمیق و تأثیرگذار می‌کند. دعوت می‌کنم برای چشیدن طعم ملس یک رمان نوجوان خواندنی این کتاب را تهیه کنید.

https://shahrestanadab.com/Content/articleType/ArticleView/articleId/6615

#تاجیک

@ShahrestanAdab