دریا به روایت #ارنست_همینگوی | چهارمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب» را در #پیرمرد_و_دریا بخوانید:
https://goo.gl/db2JPV
@shahrestanadab
https://goo.gl/db2JPV
@shahrestanadab
شهرستان ادب
Photo
🔻«همینگوی» راوی واقعیتهای زندگی
(امروز سالگرد درگذشت نویسندۀ بزرگ آمریکایی، #ارنست_همینگوی است. به این بهانه یادداشتی میخوانیم از خانم #فاطمه_فهیمی که به مهمترین آثار این نویسنده نگاهی گذرا داشته است)
▪️«...تجربۀ بودن در میدان جنگ، تنها منجر به نوشتن وداع با اسلحه نشد، "زنگها برای که به صدا درمیآیند" نیز، نشأت گرفته از همین تجربیات اوست. این داستان سرگذشت سربازی آمریکایی است در جریان جنگ داخلی اسپانیا، که مسئولیت منهدم کردن پلی که بر سر راه دشمن قرارگرفته به او واگذار میشود. در این داستان هم ردّپای شخصیتهای واقعی زندگی همینگوی به وضوح دیده میشود.
از دیگر آثار پرفروش همینگوی میتوان به «خورشید همچنان میدمد» اشاره کرد و «برفهای کیلیمانجارو» که ماحصل زندگی او در مناطق آفریقایی و آمریکای لاتین است؛ اما شاید دنیای ادبیات بیش از هر چیز او را به آخرین شاهکارش میشناسد: "پیرمرد و دریا".
صیاد و شکارچی کارکشته، که سالهاست روی قایقش "پیلار"، پیرمرد ماهیگیر را زندگی کرده است، سانتیاگو، شخصیت اول کتابش را، با آرزوی صید بزرگترین ماهی عمرش روی قایق مینشاند و خواننده را پابهپای پیرمردِ صیاد، وسط آبهای عمیق سرگردان میکند، امید میبخشد و ناامید میکند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(امروز سالگرد درگذشت نویسندۀ بزرگ آمریکایی، #ارنست_همینگوی است. به این بهانه یادداشتی میخوانیم از خانم #فاطمه_فهیمی که به مهمترین آثار این نویسنده نگاهی گذرا داشته است)
▪️«...تجربۀ بودن در میدان جنگ، تنها منجر به نوشتن وداع با اسلحه نشد، "زنگها برای که به صدا درمیآیند" نیز، نشأت گرفته از همین تجربیات اوست. این داستان سرگذشت سربازی آمریکایی است در جریان جنگ داخلی اسپانیا، که مسئولیت منهدم کردن پلی که بر سر راه دشمن قرارگرفته به او واگذار میشود. در این داستان هم ردّپای شخصیتهای واقعی زندگی همینگوی به وضوح دیده میشود.
از دیگر آثار پرفروش همینگوی میتوان به «خورشید همچنان میدمد» اشاره کرد و «برفهای کیلیمانجارو» که ماحصل زندگی او در مناطق آفریقایی و آمریکای لاتین است؛ اما شاید دنیای ادبیات بیش از هر چیز او را به آخرین شاهکارش میشناسد: "پیرمرد و دریا".
صیاد و شکارچی کارکشته، که سالهاست روی قایقش "پیلار"، پیرمرد ماهیگیر را زندگی کرده است، سانتیاگو، شخصیت اول کتابش را، با آرزوی صید بزرگترین ماهی عمرش روی قایق مینشاند و خواننده را پابهپای پیرمردِ صیاد، وسط آبهای عمیق سرگردان میکند، امید میبخشد و ناامید میکند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 چرا پیرمرد و دریای همینگوی نوبل گرفت؟
(فردا زادروز #ارنست_همینگوی است. نویسندهای که اثر مشهور او #پیرمرد_و_دریا در سال ۱۹۵۴ جایزۀ نوبل را از آن خود کرد. #سعید_داودی در یادداشتی سعی کرده است به این پرسش پاسخ دهد که «چرا پیرمرد و دریای همینگوی نوبل گرفت؟»)
▪️«...پیرمرد و دریای همینگوی با معرفی شخصیت سانتیاگو شروع میشود. در همان چند صفحۀ اول ما متوجه میشویم که او پیرمردی لاغر و خشکیده است و لکههای قهوهای رنگی روی پوست صورتش به چشم میخورد. سانتیاگو ماهیگیر بدشانسی است که ۸۴ روز به دریا میرود و دستخالی از دریا برمیگردد.
اما شخصیتپردازی این کتاب یک تفاوت بزرگ با دیگر آثار کلاسیک قبل از خود دارد؛ اگرچه همینگوی به سبک آثار گذشته در همان ابتدای داستان به معرفی سانتیاگو میپردازد، امّا... سانتیاگوی واقعی را ما از دل گفتوگوهای درونی و کنش و واکنشهایش در موقعیتهای گوناگون زندگیاش میشناسیم. به همین خاطر است که وقتی رمان پیرمرد و دریا میخوانیم، تصور میکنیم که با یک ماهی واقعی، یک پیرمرد واقعی و یک دریای واقعی سروکار داریم...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(فردا زادروز #ارنست_همینگوی است. نویسندهای که اثر مشهور او #پیرمرد_و_دریا در سال ۱۹۵۴ جایزۀ نوبل را از آن خود کرد. #سعید_داودی در یادداشتی سعی کرده است به این پرسش پاسخ دهد که «چرا پیرمرد و دریای همینگوی نوبل گرفت؟»)
▪️«...پیرمرد و دریای همینگوی با معرفی شخصیت سانتیاگو شروع میشود. در همان چند صفحۀ اول ما متوجه میشویم که او پیرمردی لاغر و خشکیده است و لکههای قهوهای رنگی روی پوست صورتش به چشم میخورد. سانتیاگو ماهیگیر بدشانسی است که ۸۴ روز به دریا میرود و دستخالی از دریا برمیگردد.
اما شخصیتپردازی این کتاب یک تفاوت بزرگ با دیگر آثار کلاسیک قبل از خود دارد؛ اگرچه همینگوی به سبک آثار گذشته در همان ابتدای داستان به معرفی سانتیاگو میپردازد، امّا... سانتیاگوی واقعی را ما از دل گفتوگوهای درونی و کنش و واکنشهایش در موقعیتهای گوناگون زندگیاش میشناسیم. به همین خاطر است که وقتی رمان پیرمرد و دریا میخوانیم، تصور میکنیم که با یک ماهی واقعی، یک پیرمرد واقعی و یک دریای واقعی سروکار داریم...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«جنگ و عشق» به روایت #ارنست_همینگوی | از کتاب #وداع_با_اسلحه
(سیویکمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب)
▪️«گفتم:
- من فکر میکنم بهتره صحبت جنگو ختم کنیم. اگر یک طرف دست از جنگ بکشه که جنگ تموم نمیشه. اگه ما دست از جنگ بکشیم، تازه بدتر میشه.
پاسینی با لحن جدی گفت:
- دیگه بدتر از این نمیشه. هیچچیزی بدتر از جنگ نیست.
- شکست بدتره.
پاسینی باز هم جدی گفت:
- من باور نمیکنم، مگه شکست چیه؟ آدم میره خونهاش.
- میان دنبالت. خونهات رو میگیرن. خواهراتو میگیرن.
پاسینی گفت:
- من باور نمیکنم. با همه که نمیتونن این کارا رو بکنن. بذار هرکس از خونۀ خودش دفاع کنه. بذار هرکس خواهراشو تو خونه نگه داره.
- دارت میزنن. میان و مجبورت میکنن دوباره سرباز بشی، اما نه تو آمبولانس، تو توپخونه.
- همه رو که نمیتونن دار بزنن...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(سیویکمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب)
▪️«گفتم:
- من فکر میکنم بهتره صحبت جنگو ختم کنیم. اگر یک طرف دست از جنگ بکشه که جنگ تموم نمیشه. اگه ما دست از جنگ بکشیم، تازه بدتر میشه.
پاسینی با لحن جدی گفت:
- دیگه بدتر از این نمیشه. هیچچیزی بدتر از جنگ نیست.
- شکست بدتره.
پاسینی باز هم جدی گفت:
- من باور نمیکنم، مگه شکست چیه؟ آدم میره خونهاش.
- میان دنبالت. خونهات رو میگیرن. خواهراتو میگیرن.
پاسینی گفت:
- من باور نمیکنم. با همه که نمیتونن این کارا رو بکنن. بذار هرکس از خونۀ خودش دفاع کنه. بذار هرکس خواهراشو تو خونه نگه داره.
- دارت میزنن. میان و مجبورت میکنن دوباره سرباز بشی، اما نه تو آمبولانس، تو توپخونه.
- همه رو که نمیتونن دار بزنن...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تیرباران
(داستانی چندکلمهای از #ارنست_همینگوی، با ترجمۀ #الهه_هدایتی)
▪️شش وزیر کابینه را ششونیم صبح، جلوی دیوار بیمارستان تیرباران کردند. در حیاط بیمارستان چالهها پر از آب شدهبودند.
کف حیاط پرشده بود از برگهای ریخته شده سبز. باران شلاقی میبارید. جلوی همه پنجرهها را با میخ کوبیده بودند. یکی از وزیرها حصبه داشت. دوسرباز او را پایین آوردند و زیر باران حملش کردند. سربازها تلاش میکردند جلوی دیوار او را سرپا نگهدارند، اما نشست توی چاله آب. پنج وزیر دیگر، ساکت ایستاده بودند جلوی دیوار.
آخرسر افسر به سربازها گفت که برای سرپا نگهداشتنش تلاش نکنند. اولین تیر را که شلیک کردند، وزیر ششم نشسته بود توی چاله آب و سرش را گذاشته بود روی زانوهاش.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
(داستانی چندکلمهای از #ارنست_همینگوی، با ترجمۀ #الهه_هدایتی)
▪️شش وزیر کابینه را ششونیم صبح، جلوی دیوار بیمارستان تیرباران کردند. در حیاط بیمارستان چالهها پر از آب شدهبودند.
کف حیاط پرشده بود از برگهای ریخته شده سبز. باران شلاقی میبارید. جلوی همه پنجرهها را با میخ کوبیده بودند. یکی از وزیرها حصبه داشت. دوسرباز او را پایین آوردند و زیر باران حملش کردند. سربازها تلاش میکردند جلوی دیوار او را سرپا نگهدارند، اما نشست توی چاله آب. پنج وزیر دیگر، ساکت ایستاده بودند جلوی دیوار.
آخرسر افسر به سربازها گفت که برای سرپا نگهداشتنش تلاش نکنند. اولین تیر را که شلیک کردند، وزیر ششم نشسته بود توی چاله آب و سرش را گذاشته بود روی زانوهاش.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab