شهرستان ادب
Photo
🔻عشق
(ستون شعر سایت شهرستان ادب با شعری از استاد #یوسفعلی_میرشکاک به روز شد. در ادامه غزلی از کتاب تازه منتشر شدهی ایشان در انتشارات شهرستان ادب با عنوان #آن_جا_که_نامی_نیست را میخوانید)
▪️گفتی از اتفاقی که تازهست، از کهن داستان جهان؛ عشق
اتفاقی که همواره بودهاست، باستانیترین داستان عشق
جز همین داستان هرچه خواندم، رنگ نیرنگ و بیهودگی داشت
رنگها را گرفت و به من داد، رنج بیرنگي جاودان؛ عشق
من زمین تھی دست بودم، از گران باری و تیرگی مست
روشنم کرد و پرواز آموخت، برد آن سوتر از آسمان، عشق
پهن دشت شگرف بهشت است وسعت تنگنایی که دارد
لامكان است جایی که دارد درنگنجد به شرح و بیان عشق
در همه نیستی سوی عشق است، سربه سر هستیام نیستی باد
بیکران هستی از نیستی زاد، پس چه ترسم من از بیکران عشق
عاشقی گربدانی چه چیزیست، هر دوگیتی به چشمت پشیزیست
هردمت چون خدا رستخیزیست، میشناسی خدا را؟ همان عشق
عاشقی کیمیای وجود است جسم وجان عشق را در سجود است
عشق بنیان بود و نبود است کفر و دین، آشکار و نهان، عشق
عشق کرده ست این نغمه را ساز، دیده پایان ره را در آغاز
درکشیدهاست و در میکشد باز از می خویش رطل گران عشق
سِر هستی تویی گرنباشی، پا توان بود اگر سر نباشی
فقر باشی توانگر نباشی، تا کند فارغت زین و آن، عشق
تا مرا بر زمین مرده دیدی، از فراسوی هستی رسیدی
روح در قالب من دمیدی، آه ای مادر مهربان؛ عشق
☑️ @ShahrestanAdab
(ستون شعر سایت شهرستان ادب با شعری از استاد #یوسفعلی_میرشکاک به روز شد. در ادامه غزلی از کتاب تازه منتشر شدهی ایشان در انتشارات شهرستان ادب با عنوان #آن_جا_که_نامی_نیست را میخوانید)
▪️گفتی از اتفاقی که تازهست، از کهن داستان جهان؛ عشق
اتفاقی که همواره بودهاست، باستانیترین داستان عشق
جز همین داستان هرچه خواندم، رنگ نیرنگ و بیهودگی داشت
رنگها را گرفت و به من داد، رنج بیرنگي جاودان؛ عشق
من زمین تھی دست بودم، از گران باری و تیرگی مست
روشنم کرد و پرواز آموخت، برد آن سوتر از آسمان، عشق
پهن دشت شگرف بهشت است وسعت تنگنایی که دارد
لامكان است جایی که دارد درنگنجد به شرح و بیان عشق
در همه نیستی سوی عشق است، سربه سر هستیام نیستی باد
بیکران هستی از نیستی زاد، پس چه ترسم من از بیکران عشق
عاشقی گربدانی چه چیزیست، هر دوگیتی به چشمت پشیزیست
هردمت چون خدا رستخیزیست، میشناسی خدا را؟ همان عشق
عاشقی کیمیای وجود است جسم وجان عشق را در سجود است
عشق بنیان بود و نبود است کفر و دین، آشکار و نهان، عشق
عشق کرده ست این نغمه را ساز، دیده پایان ره را در آغاز
درکشیدهاست و در میکشد باز از می خویش رطل گران عشق
سِر هستی تویی گرنباشی، پا توان بود اگر سر نباشی
فقر باشی توانگر نباشی، تا کند فارغت زین و آن، عشق
تا مرا بر زمین مرده دیدی، از فراسوی هستی رسیدی
روح در قالب من دمیدی، آه ای مادر مهربان؛ عشق
☑️ @ShahrestanAdab
🔻چکامۀ تو به شعرِ کهن شرف بخشید
(#یوسفعلی_میرشکاک شاعر معاصر ایران که اخیراً مجموعه غزلِ #آن_جا_که_نامی_نیست او توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به دست علاقهمندانش رسیده قصیدهای خطاب به #سیدعلی_موسوی_گرمارودی سرود. این شعر که بهتازگی منتشرشدهاست همراه با این جملات به استاد گرمارودی تقدیمشدهاست:
«اوّل و آخرِ یار
با عرض دستبوسی تقدیم شد به محضرِ حضرتِ سیّدالشعرا استادِ گرانمایه
دکتر سیّدعلی موسوی گرمارودی. دیرزیاد آن بزرگوار خداوند!
یوسفعلی میرشکاک-۹۷/۱۱/۱۶»)
▪️«سلام سرِّ ثریا، بنفشه زارِ شهود
گواهِ لطفِ خدایان به خاکِ گور و کبود
سلام ای شرفِ روزگارِ شور و شعور
سلام بدرقه قرنها سرور و سرود
بیا بیا بنشینیم و یاد هند کنیم
به صد هزار سلام و دو صدهزار درود
بیا بیا بگشاییم از بهشتِ "وِدا"
به روی خویش دری از دِژی که کس نگشود
دژی که ماند نهان از هزار چشم و در آن
نکرد نیمنظر چشمِ نادر و محمود
دژی سرش به ثریا رسیده از حکمت
دژی فراتر از این هفت بامِ قیراندود...»
متن کامل این قصیده را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10158
☑️ @ShahrestanAdab
(#یوسفعلی_میرشکاک شاعر معاصر ایران که اخیراً مجموعه غزلِ #آن_جا_که_نامی_نیست او توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به دست علاقهمندانش رسیده قصیدهای خطاب به #سیدعلی_موسوی_گرمارودی سرود. این شعر که بهتازگی منتشرشدهاست همراه با این جملات به استاد گرمارودی تقدیمشدهاست:
«اوّل و آخرِ یار
با عرض دستبوسی تقدیم شد به محضرِ حضرتِ سیّدالشعرا استادِ گرانمایه
دکتر سیّدعلی موسوی گرمارودی. دیرزیاد آن بزرگوار خداوند!
یوسفعلی میرشکاک-۹۷/۱۱/۱۶»)
▪️«سلام سرِّ ثریا، بنفشه زارِ شهود
گواهِ لطفِ خدایان به خاکِ گور و کبود
سلام ای شرفِ روزگارِ شور و شعور
سلام بدرقه قرنها سرور و سرود
بیا بیا بنشینیم و یاد هند کنیم
به صد هزار سلام و دو صدهزار درود
بیا بیا بگشاییم از بهشتِ "وِدا"
به روی خویش دری از دِژی که کس نگشود
دژی که ماند نهان از هزار چشم و در آن
نکرد نیمنظر چشمِ نادر و محمود
دژی سرش به ثریا رسیده از حکمت
دژی فراتر از این هفت بامِ قیراندود...»
متن کامل این قصیده را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10158
☑️ @ShahrestanAdab