https://telegram.me/shahrestanadab/610
شب گذشته عباس کیارستمی، کارگردان شهیر سینمای ایران زندگی را بدرود گفت. امروز بیش از همه یاد شعری میافتیم که دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی سالها پیش به -زندهیاد- عباس کیارستمی تقدیم کرده بود. شعری که «کبوترهای من» نام داشت.
پیش از خوانش آن شعر نیمایی زیبا، یادآوری میکنیم که کیارستمی چندسال پیش در مصاحبهای از شعر شاملو انتقاد کرده بود اما شعر شفیعی را به این شکل ستوده بود: « شعرهای شفیعی کدکنی زندگینامه واقعی اوست. در 22 سالگی معشوق، رقیب در شعرهایش بوده، در 25 سالگی چه اتفاق افتاد که همه اینها از شعر بیرون رفتند. معشوق بدل شده است به باغ، درخت، صدای پرندگان. در اشعار هیچ شاعری به اندازه شفیعی کدکنی باغ وجود ندارد و طبیعی هم هست. نیاز روزمره ما اکنون به باغ و سبزی و طبیعت است. از شهر بیرون میزنیم به خاطردیدن باغ و سبزه و طبیعت بکر. همه می خواهند باغچهای کوچک در اطراف شهر بخرند. عشق کدکنی به طبیعت باورنکردنی است. مرا بیخواب میکند. شبها حتی با اینکه پنجره اتاق من تاریک است، وقتی شعرش را میخوانم احساس میکنم که صبح شده است. صدای جیک جیک گنجشکها را انگار میشنوم. بیآنکه نامی از نیشابور بیاورد با تو کاری میکند که انگار میخواهی بیرون بزنی و به سمت نیشابور بروی. کدکنی تو را به طبیعت میخواند.»
همسایه من
سایه و
سرگینشان را
بر زمین میدید
وز پنجره هر روز میغرید.
یک بار هم از برج زهر مار خود
بیرون نکرد او سر
تا بنگرد آن سرخ را در فره فیروزه فام صبح
یا رفرفهی پروازشان را
بشنود در پشت بام صبح
میگفتم:
( آن بالا .
ببین در آبی بی ابر
آن طوقیک . را در طواف صبح .
در پرواز!
آن سینه سرخان را ببین
در آن سماع سبز!
بالیدن آمالشان را
بالشان را بین!
آن وجدها و
شورها و
حالشان را بین!
آن شامگاهان . نغمه قوقو سرودن ها
بقر بقوها . دم کشیدن ها
در طشت آب پشت بام و
صبح
تن شستن در آفتاب بامدادی پر گشودن ها .
اما .
همسایه من
سایه و
سرگینشان را
روز و شب می دید
وز پنجره هر لحظه می غرید.
روزی
سرانجام
آن نگاه چرک مرده چیره شد .
ناچار
بردم به شهری دورشان .
و آنجا رها کردم
مردم به دست و پای در آن لحظۀ بدرود
در بازگشتن .
آه !
با روحم
نمی دانم چه ها کردم ؟
وقتی شکسته
خسته و
بگسسته از هستی
باز آمدم . دیدم
بسیار دور از باور من . در همین نزدیک
خیل کبوترهام.
پیش از من
در آن غروب روشن تاریک
جمعی نشسته روی پاساره
جمعی به روی آغل در بسته شان . خالی .
و آن طوقیک .
بر اوج
در طوف بام خانه
در طیفی ز تنهاییش
می پرد .
همسایه من خصم هر زیبایی و آزرم
آنجا کنار پنجره . با خشم و
هم با چشم
می غرد .
در زیر آواری ز حیرانی شدم ویران
و آن دم که در آن واپسین فرصت . براشان اشک ها و دانه
افشاندم
با خویش می گفتم: چه زیبایی و آزرمی
در پویه و پرواز این سحر آفرینان است !
که روح را
در جویباران زلال خویش
می شوید
یا رب! زبون باد و زیان کار آن نگاهی کاو
غیر از گناه و فضله
زیر آسمان
چیزی نمیجوید!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#عباس_کیارستمی
@ShahrestanAdab
شب گذشته عباس کیارستمی، کارگردان شهیر سینمای ایران زندگی را بدرود گفت. امروز بیش از همه یاد شعری میافتیم که دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی سالها پیش به -زندهیاد- عباس کیارستمی تقدیم کرده بود. شعری که «کبوترهای من» نام داشت.
پیش از خوانش آن شعر نیمایی زیبا، یادآوری میکنیم که کیارستمی چندسال پیش در مصاحبهای از شعر شاملو انتقاد کرده بود اما شعر شفیعی را به این شکل ستوده بود: « شعرهای شفیعی کدکنی زندگینامه واقعی اوست. در 22 سالگی معشوق، رقیب در شعرهایش بوده، در 25 سالگی چه اتفاق افتاد که همه اینها از شعر بیرون رفتند. معشوق بدل شده است به باغ، درخت، صدای پرندگان. در اشعار هیچ شاعری به اندازه شفیعی کدکنی باغ وجود ندارد و طبیعی هم هست. نیاز روزمره ما اکنون به باغ و سبزی و طبیعت است. از شهر بیرون میزنیم به خاطردیدن باغ و سبزه و طبیعت بکر. همه می خواهند باغچهای کوچک در اطراف شهر بخرند. عشق کدکنی به طبیعت باورنکردنی است. مرا بیخواب میکند. شبها حتی با اینکه پنجره اتاق من تاریک است، وقتی شعرش را میخوانم احساس میکنم که صبح شده است. صدای جیک جیک گنجشکها را انگار میشنوم. بیآنکه نامی از نیشابور بیاورد با تو کاری میکند که انگار میخواهی بیرون بزنی و به سمت نیشابور بروی. کدکنی تو را به طبیعت میخواند.»
همسایه من
سایه و
سرگینشان را
بر زمین میدید
وز پنجره هر روز میغرید.
یک بار هم از برج زهر مار خود
بیرون نکرد او سر
تا بنگرد آن سرخ را در فره فیروزه فام صبح
یا رفرفهی پروازشان را
بشنود در پشت بام صبح
میگفتم:
( آن بالا .
ببین در آبی بی ابر
آن طوقیک . را در طواف صبح .
در پرواز!
آن سینه سرخان را ببین
در آن سماع سبز!
بالیدن آمالشان را
بالشان را بین!
آن وجدها و
شورها و
حالشان را بین!
آن شامگاهان . نغمه قوقو سرودن ها
بقر بقوها . دم کشیدن ها
در طشت آب پشت بام و
صبح
تن شستن در آفتاب بامدادی پر گشودن ها .
اما .
همسایه من
سایه و
سرگینشان را
روز و شب می دید
وز پنجره هر لحظه می غرید.
روزی
سرانجام
آن نگاه چرک مرده چیره شد .
ناچار
بردم به شهری دورشان .
و آنجا رها کردم
مردم به دست و پای در آن لحظۀ بدرود
در بازگشتن .
آه !
با روحم
نمی دانم چه ها کردم ؟
وقتی شکسته
خسته و
بگسسته از هستی
باز آمدم . دیدم
بسیار دور از باور من . در همین نزدیک
خیل کبوترهام.
پیش از من
در آن غروب روشن تاریک
جمعی نشسته روی پاساره
جمعی به روی آغل در بسته شان . خالی .
و آن طوقیک .
بر اوج
در طوف بام خانه
در طیفی ز تنهاییش
می پرد .
همسایه من خصم هر زیبایی و آزرم
آنجا کنار پنجره . با خشم و
هم با چشم
می غرد .
در زیر آواری ز حیرانی شدم ویران
و آن دم که در آن واپسین فرصت . براشان اشک ها و دانه
افشاندم
با خویش می گفتم: چه زیبایی و آزرمی
در پویه و پرواز این سحر آفرینان است !
که روح را
در جویباران زلال خویش
می شوید
یا رب! زبون باد و زیان کار آن نگاهی کاو
غیر از گناه و فضله
زیر آسمان
چیزی نمیجوید!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#عباس_کیارستمی
@ShahrestanAdab
Telegram
شهرستان ادب
https://shahrestanadab.com/Content/articleType/ArticleView/articleId/6451
@ShahrestanAdab
@ShahrestanAdab
شب #مهدی_اخوان_ثالث
با رونمایی از مجموعه اشعار او
فردا ساعت ۱۷ با حضور
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی #محمود_دولت_آبادی #مرتضی_امیری_اسفندقه #زردشت_اخوان_ثالث
#بهرام_پروین_گنابادی
#علی_دهباشی
@ShahrestanAdab
با رونمایی از مجموعه اشعار او
فردا ساعت ۱۷ با حضور
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی #محمود_دولت_آبادی #مرتضی_امیری_اسفندقه #زردشت_اخوان_ثالث
#بهرام_پروین_گنابادی
#علی_دهباشی
@ShahrestanAdab
زندهیاد #مهدی_اخوان_ثالث و استاد #محمدرضا_شفیعی_کدکنی ابتدای دهه شصت
زادروز «م.امید» چهره برتر شعر نو را گرامی میداریم و برای دیگر بزرگان ادبیات سرزمینمان آرزومند بهروزی هستیم
@ShahrestanAdab
زادروز «م.امید» چهره برتر شعر نو را گرامی میداریم و برای دیگر بزرگان ادبیات سرزمینمان آرزومند بهروزی هستیم
@ShahrestanAdab
ما چون دو دريچه ، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده
عمر آينهی بهشت ، اما ... آه
بيش از شب و روز تير و دی كوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكی از دريچه ها بسته ست
نه مهر فسون ، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر ، كه هر چه كرد او كرد
زادروز #مهدی_اخوان_ثالث
https://t.iss.one/shahrestanadab/1397
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده
عمر آينهی بهشت ، اما ... آه
بيش از شب و روز تير و دی كوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكی از دريچه ها بسته ست
نه مهر فسون ، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر ، كه هر چه كرد او كرد
زادروز #مهدی_اخوان_ثالث
https://t.iss.one/shahrestanadab/1397
Telegram
شهرستان ادب
زندهیاد #مهدی_اخوان_ثالث و استاد #محمدرضا_شفیعی_کدکنی ابتدای دهه شصت
زادروز «م.امید» چهره برتر شعر نو را گرامی میداریم و برای دیگر بزرگان ادبیات سرزمینمان آرزومند بهروزی هستیم
@ShahrestanAdab
زادروز «م.امید» چهره برتر شعر نو را گرامی میداریم و برای دیگر بزرگان ادبیات سرزمینمان آرزومند بهروزی هستیم
@ShahrestanAdab
🔸پرونده پرتره #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
همزمان با زادروز این استاد ادبیات و شاعر بزرگ
در سایت شهرستان ادب گشوده شد
🔗صفحه این پرونده:
Shahrestanadab.com/پرونده-پرتره-محمدرضا-شفیعی-کدکنی
@ShahrestanAdab
همزمان با زادروز این استاد ادبیات و شاعر بزرگ
در سایت شهرستان ادب گشوده شد
🔗صفحه این پرونده:
Shahrestanadab.com/پرونده-پرتره-محمدرضا-شفیعی-کدکنی
@ShahrestanAdab
🔸 شعری برای شعر
از دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
گر چراغ شعر، روشن در شبِ تارم نبود
رای رفتن، روی گفتن، چشم بیدارم نبود
گر نبود این شبچراغ جاودان قرن ها
در ظلام این شبستان راهِ دیدارم نبود
گر نبود آن پرسشِ خیّام ز اسرار وجود
راه بر هر یاوه ای اکنون جز اقرارم نبود
گر نوای نای رومی بر نمی شد در سماع
از چنین زهر خموشی، هیچ زنهارم نبود
مشعله در دست حافظ گر نبود، آن دورها
اندر اینجا روشنایی هیچ در کارم نبود
راستی زندانْ سرایی بود آفاقِ وجود
گر چراغ شعر روشن، در شبِ تارم نبود
goo.gl/Xmy4cZ
@ShahrestanAdab
از دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
گر چراغ شعر، روشن در شبِ تارم نبود
رای رفتن، روی گفتن، چشم بیدارم نبود
گر نبود این شبچراغ جاودان قرن ها
در ظلام این شبستان راهِ دیدارم نبود
گر نبود آن پرسشِ خیّام ز اسرار وجود
راه بر هر یاوه ای اکنون جز اقرارم نبود
گر نوای نای رومی بر نمی شد در سماع
از چنین زهر خموشی، هیچ زنهارم نبود
مشعله در دست حافظ گر نبود، آن دورها
اندر اینجا روشنایی هیچ در کارم نبود
راستی زندانْ سرایی بود آفاقِ وجود
گر چراغ شعر روشن، در شبِ تارم نبود
goo.gl/Xmy4cZ
@ShahrestanAdab
بازخوانی شعری ضدآمریکایی
از دکتر شفیعی کدکنی
به بهانه یاوهگوییهای #ترامپ رئیس جمهور آمریکا
پرونده #ادبیات_ضد_آمریکایی
پرونده پرتره #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@Shahrestanadab
از دکتر شفیعی کدکنی
به بهانه یاوهگوییهای #ترامپ رئیس جمهور آمریکا
پرونده #ادبیات_ضد_آمریکایی
پرونده پرتره #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@Shahrestanadab
شهرستان ادب
بازخوانی شعری ضدآمریکایی از دکتر شفیعی کدکنی به بهانه یاوهگوییهای #ترامپ رئیس جمهور آمریکا پرونده #ادبیات_ضد_آمریکایی پرونده پرتره #محمدرضا_شفیعی_کدکنی @Shahrestanadab
«نیویورک»
شعری از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی:
او میمکد طراوتِ گلها و بوتههای افریقا را،
او میمکد تمامِ شهدِ گلهای آسیا را،
شهری که مثلِ لانهی زنبورِ انگبین،
تا آسمان کشیده
و شهدِ آن: دلار
یک روز،
در هُرمِ آفتابِ کدامین تموز،
مومِ تو آب خواهد گردید،
ای روسپی عجوز ؟
جزئیات بیشتر:
shahrestanadab.com/Content/ID/2911
پرونده #ادبیات_ضد_آمریکایی
پرونده پرتره #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#ترامپ
@shahrestanadab
شعری از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی:
او میمکد طراوتِ گلها و بوتههای افریقا را،
او میمکد تمامِ شهدِ گلهای آسیا را،
شهری که مثلِ لانهی زنبورِ انگبین،
تا آسمان کشیده
و شهدِ آن: دلار
یک روز،
در هُرمِ آفتابِ کدامین تموز،
مومِ تو آب خواهد گردید،
ای روسپی عجوز ؟
جزئیات بیشتر:
shahrestanadab.com/Content/ID/2911
پرونده #ادبیات_ضد_آمریکایی
پرونده پرتره #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#ترامپ
@shahrestanadab
🔻«خراسانی بودن ، ادبی دارد و آدابی ؛ رسمی دارد و راهی . آفتابی که روزگاری بر فردوسی حکیم و بیهقی بزرگ تابیده ، دلبستگی به این خاک و روزگاران درخشانش را در جان مردمانش میرویاند. تو گویی بر سفره خراسانیان ، عشق به زبان و تاریخ و فرهنگ ایران را کنار آب و نان و نمک گذاشته اند.
بیش از این دور نرویم و سرگرم انشاء نشویم ؛ در همین نیم قرنی که ، در راستهی اندیشه و راستای هنر ، چشم بسیاری به تحفههای از فرنگ آمده خیره بود ، خراسانیانی خلّاق و متعهد آمدند و عَلم بازگشت به خویشتن و احیای شکوه ازدست رفته این سرزمین را افراشتند ؛ و چه افراشتنی!
شریعتی نامی از خراسان آمد و در ساحت اندیشه میان داری کرد و از "شریعت"ی در حجرهها مانده و کرخت ، تفکری ساخت پویا و مبارز ؛ از هر مقولهی دینی تاویل و تفسیری تازه ارائه کرد و شد آنچه شد. "ارشاد" شریعتی مردانی ساخت که چندسال بعد ، انقلابی دینی را زیر سایه امام ، در این سرزمین رقم زدند ؛ و نام شریعتی به عنوان تاثیرگذارترین روشنفکردینی-بگذارید مصرّانه از همین لفظ مناقشه برانگیز استفاده کنم! – در تاریخ ایران ثبت شد.
در هنر هم جا به جا جای پای خراسانیانِ دلبسته به فرهنگ کهن این سرزمین را پیدا خواهیم کرد. از دولتآبادی داستان نویس که از سبک زبانی اش تا نحوه توصیفات بلندبالایش ، رنگ و بوی سبک ادب خراسانی را به رخ میکشاند ؛ تا آنسوترک در اقلیم موسیقی ، شجریان و مشکاتیانی که به یادماندنی ترین نغمات موسیقی ملی ما را آفریدند . پایبند به ردیف ایرانی اما نوآورانه در نگرش – نگاه کنید به مرکبخوانی های بی سابقهی شجریان و قطعات بی مثال مشکاتیان.»...
goo.gl/1uitbv
📝ادامۀ یادداشت #حسین_سامانی با موضوع «جویای نشابور هنوز؛ در باب خراسان، م.سرشک و یک داستان تلخ » را در پرونده پرتره #محمدرضا_شفیعی_کدکنی ، در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7410/
☑️ @ShahrestanAdab
بیش از این دور نرویم و سرگرم انشاء نشویم ؛ در همین نیم قرنی که ، در راستهی اندیشه و راستای هنر ، چشم بسیاری به تحفههای از فرنگ آمده خیره بود ، خراسانیانی خلّاق و متعهد آمدند و عَلم بازگشت به خویشتن و احیای شکوه ازدست رفته این سرزمین را افراشتند ؛ و چه افراشتنی!
شریعتی نامی از خراسان آمد و در ساحت اندیشه میان داری کرد و از "شریعت"ی در حجرهها مانده و کرخت ، تفکری ساخت پویا و مبارز ؛ از هر مقولهی دینی تاویل و تفسیری تازه ارائه کرد و شد آنچه شد. "ارشاد" شریعتی مردانی ساخت که چندسال بعد ، انقلابی دینی را زیر سایه امام ، در این سرزمین رقم زدند ؛ و نام شریعتی به عنوان تاثیرگذارترین روشنفکردینی-بگذارید مصرّانه از همین لفظ مناقشه برانگیز استفاده کنم! – در تاریخ ایران ثبت شد.
در هنر هم جا به جا جای پای خراسانیانِ دلبسته به فرهنگ کهن این سرزمین را پیدا خواهیم کرد. از دولتآبادی داستان نویس که از سبک زبانی اش تا نحوه توصیفات بلندبالایش ، رنگ و بوی سبک ادب خراسانی را به رخ میکشاند ؛ تا آنسوترک در اقلیم موسیقی ، شجریان و مشکاتیانی که به یادماندنی ترین نغمات موسیقی ملی ما را آفریدند . پایبند به ردیف ایرانی اما نوآورانه در نگرش – نگاه کنید به مرکبخوانی های بی سابقهی شجریان و قطعات بی مثال مشکاتیان.»...
goo.gl/1uitbv
📝ادامۀ یادداشت #حسین_سامانی با موضوع «جویای نشابور هنوز؛ در باب خراسان، م.سرشک و یک داستان تلخ » را در پرونده پرتره #محمدرضا_شفیعی_کدکنی ، در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7410/
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تازهترین دفتر شعر #مرتضی_امیری_اسفندقه با عنوان #سیاه_مست_سایه_تاک از سوی انتشارات شهرستان ادب روانه بازار کتاب شد.
این کتاب شعر خواندنی شامل ۱۰۰ قصیده از امیری اسفندقه است که همگی آنها به شخصیتهای فرهنگی کشور تقدیم شده است.
این مجموعه شعر که آراسته به طرح جلد زیبایی از «مجید زارع» است، شامل دو دفتر با عناوین «چین کلاغ» و «سوا شب» است. دفتر قصائد «چین کلاغ» که بخش نخست مجموعه را دربرمیگیرد، شامل ۴۴ قصیده است که پیش از این در سال ۱۳۸۳ منتشر و عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را نیز به دست آورده بود. این مجموعه بیش از دوازده سال بود که تجدید چاپ نمیشد.
دفتر قصائد «سوا شب» نیز عنوان تازهترین قصائد منتشر نشده از مرتضی امیری اسفندقه است که در قالب ۵۶ قطعه در این کتاب گردآوری شده است. «سوا شب» نیز همچون بسیاری از عناوین کتابهای دیگر امیری اسفندقه نامی بومی و به گویش اسفندقهای کرمانی، به معنای «فردا شب» است.
از جمله شخصیتهای فرهنگی که در این کتاب قصیدهای به آنها تقدیم شده است میتوان به دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی ، زندهیاد #خسرو_شکیبایی ، دکتر #محمود_مهدوی_دامغانی ، دکتر #سیدعلی_موسوی_گرمارودی ، دکتر #بهاءالدین_خرمشاهی ، استاد #علی_انسانی و استاد #مفتون_امینی اشاره کرد.
goo.gl/PzCNcM
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7473/
☑️ @ShahrestanAdab
این کتاب شعر خواندنی شامل ۱۰۰ قصیده از امیری اسفندقه است که همگی آنها به شخصیتهای فرهنگی کشور تقدیم شده است.
این مجموعه شعر که آراسته به طرح جلد زیبایی از «مجید زارع» است، شامل دو دفتر با عناوین «چین کلاغ» و «سوا شب» است. دفتر قصائد «چین کلاغ» که بخش نخست مجموعه را دربرمیگیرد، شامل ۴۴ قصیده است که پیش از این در سال ۱۳۸۳ منتشر و عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را نیز به دست آورده بود. این مجموعه بیش از دوازده سال بود که تجدید چاپ نمیشد.
دفتر قصائد «سوا شب» نیز عنوان تازهترین قصائد منتشر نشده از مرتضی امیری اسفندقه است که در قالب ۵۶ قطعه در این کتاب گردآوری شده است. «سوا شب» نیز همچون بسیاری از عناوین کتابهای دیگر امیری اسفندقه نامی بومی و به گویش اسفندقهای کرمانی، به معنای «فردا شب» است.
از جمله شخصیتهای فرهنگی که در این کتاب قصیدهای به آنها تقدیم شده است میتوان به دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی ، زندهیاد #خسرو_شکیبایی ، دکتر #محمود_مهدوی_دامغانی ، دکتر #سیدعلی_موسوی_گرمارودی ، دکتر #بهاءالدین_خرمشاهی ، استاد #علی_انسانی و استاد #مفتون_امینی اشاره کرد.
goo.gl/PzCNcM
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7473/
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 «پروین اعتصامی» به روایت «شفیعی کدکنی»
«...چند سال قبل یکی از روزنامههای معلومالحال این پرسش را مطرح کرده بود که: «آیا فروغ شاعرتر است یا پروین»؟ و بخش عظیمی از متشاعرچههای روزنامگی رأی داده بودند که: پروین اصلاً شاعر نیست! حتی بعضی از اهل ادب و کسانی که یک سطر از شعر فروغ را نخواندهاند و اگر خواندهاند نفهمیدهاند، تحت تأثیر جوّ زمانه تصریح کرده بودند که: «فروغ بزرگتر است از پروین»؟ یا «جایی که فروغ شاعر است، چه جای صحبت پروین؟» در یک جامعة بیمار که با یک مویز نقد مدرن گرمش میشود و با یک غورة رئالیسم سوسیالیستی، سردیاش میکند، چگونه میتوان در باب پروین و جایگاه او سخن گفت؟
اما در آن سوی هیاهوی روزنامهها و ناقدچههای روزنامگی و در آن سوی نظریههای هضمناشدة نقد مدرن، شعر پروین روز به روز و ساعت به ساعت میبالد و در شریانهای فرهنگ ایرانی جایگاه خویش را استوار میکند؛ زیرا شعر او شعر خرد و آزادی و شرف انسانی است. ادبیاتی که از این سه محور برکنار بماند، هر قدر زرق و برق ایماژهایش چشم جهان را کور کند، عمری نخواهد داشت...»
bit.do/parvine
متن کامل نوشته دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی درباره بانو #پروین_اعتصامی را به نقل از کتاب با چراغ و آینه در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 Shahrestanadab.com/Content/ID/7917
☑️ @ShahrestanAdab
«...چند سال قبل یکی از روزنامههای معلومالحال این پرسش را مطرح کرده بود که: «آیا فروغ شاعرتر است یا پروین»؟ و بخش عظیمی از متشاعرچههای روزنامگی رأی داده بودند که: پروین اصلاً شاعر نیست! حتی بعضی از اهل ادب و کسانی که یک سطر از شعر فروغ را نخواندهاند و اگر خواندهاند نفهمیدهاند، تحت تأثیر جوّ زمانه تصریح کرده بودند که: «فروغ بزرگتر است از پروین»؟ یا «جایی که فروغ شاعر است، چه جای صحبت پروین؟» در یک جامعة بیمار که با یک مویز نقد مدرن گرمش میشود و با یک غورة رئالیسم سوسیالیستی، سردیاش میکند، چگونه میتوان در باب پروین و جایگاه او سخن گفت؟
اما در آن سوی هیاهوی روزنامهها و ناقدچههای روزنامگی و در آن سوی نظریههای هضمناشدة نقد مدرن، شعر پروین روز به روز و ساعت به ساعت میبالد و در شریانهای فرهنگ ایرانی جایگاه خویش را استوار میکند؛ زیرا شعر او شعر خرد و آزادی و شرف انسانی است. ادبیاتی که از این سه محور برکنار بماند، هر قدر زرق و برق ایماژهایش چشم جهان را کور کند، عمری نخواهد داشت...»
bit.do/parvine
متن کامل نوشته دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی درباره بانو #پروین_اعتصامی را به نقل از کتاب با چراغ و آینه در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 Shahrestanadab.com/Content/ID/7917
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻جلوۀ جمیل هنر
(در ادامهی پروندهپرترهی #محمود_دولت_آبادی که همزمان با زادروز او در سایت شهرستان ادب گشوده شد، شعری میخوانیم از استاد #محمدرضا_شفیعی_کدکنی که به این نویسندهی معاصر، تقدیم شده است)
▪️«...بونصر
از دَر درآمد و نگهی کرد.
با جامههای ژنده و پُوزارِ پینهدار
بیاعتنا به صدرنشینان بارگاه
بیاعتنا به جمع امیران بزمِ شاه
در صدرِ صدرِ مجلس شاهانه جاگرفت.
چنگی برون گرفت ز دستار
خیره درو، سراسر حضّار،
در پردهای نواخت که یکیک
با قاهقاهِ خنده و شادی
در رقص و پایکوبی و فریاد آمدند
چندان که هایوهویِ حریفان
همچون طنین تندر، اندر فضا گرفت...»
متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9326
☑️ @ShahrestanAdab
(در ادامهی پروندهپرترهی #محمود_دولت_آبادی که همزمان با زادروز او در سایت شهرستان ادب گشوده شد، شعری میخوانیم از استاد #محمدرضا_شفیعی_کدکنی که به این نویسندهی معاصر، تقدیم شده است)
▪️«...بونصر
از دَر درآمد و نگهی کرد.
با جامههای ژنده و پُوزارِ پینهدار
بیاعتنا به صدرنشینان بارگاه
بیاعتنا به جمع امیران بزمِ شاه
در صدرِ صدرِ مجلس شاهانه جاگرفت.
چنگی برون گرفت ز دستار
خیره درو، سراسر حضّار،
در پردهای نواخت که یکیک
با قاهقاهِ خنده و شادی
در رقص و پایکوبی و فریاد آمدند
چندان که هایوهویِ حریفان
همچون طنین تندر، اندر فضا گرفت...»
متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9326
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻نظر دکتر #شفیعی_کدکنی درباره کتاب تازه شهرستان ادب
(روایتی درباره کتاب #از_پیله_تا_پروانگی سروده #محمدرضا_روزبه)
▪️«...امروز با خانواده از سفری خوش و خاطرهانگیز به سوی شهر و دیارمان برمیگشتم. در حال رانندگی، گهگاه نگاهی گذرا داشتم به مناظر طبیعی زیبای اطراف و خصوصأ کوههای باشکوه منطقه و سرشار بودم از لذت مهربانیها و مهماننوازیهای دوستان دیرین و شیرینم که در این چند روز برای ما سنگ تمام گذاشتند و خاطراتی خوب و بیغروب را بدرقۀ راهمان کردند. در همین حین، تلفن همراهم به صدا در آمد. طبیعتاً پاسخ ندادم و گفتم بماند تا بعد؛ اما ناگهان نمیدانم چه حسی به من دست داد که منصرف شدم و از همسرم خواستم که به جای من پاسخ دهد.
ابتدا سلام و احوالپرسی معمول و متعارف بود و ناگهان صدای وجدآمیز و هیجانزدۀ همسرم: "وای! جناب استاد شفیعی کدکنی؟!"
طنین همین نام عزیز و عظیم کافی بود که خودم و خودرویم برجا میخکوب شویم _ که همین هم شد!_ با هر زحمتی بود، به "حاشیۀ" جاده گریختم تا وارد "متن" این حادثۀ ناب و نایاب شوم! استاد در گفتگو با همسرم، با توجه به وضعیت من، پیشنهاد میداد که سفرمان را به خطر نیندازیم تا در فرصتی مناسب تماس بگیرند؛ اما مگر میشد آن لحظههای خوش و خجسته را از دست داد؟ یا اصلا با چه رویی تماس استاد بزرگم را ناتمام میگذاشتم؟ بیش از یک دهه است که سعادت زیارت استاد را از نزدیک نداشتهام و سیمای ایشان را در این سالها فقط در آیینۀ زلال آثارشان دیدهام و حالا صدای ناب و نازنین استاد، سرزده، مهمان سرّ و سکوت من شده بود.
اردیبهشت ماه بود که مجموعه شعر جدیدم «از پیله تا پروانگی» را از محل نمایشگاه کتاب تهران از طریق پست برای استاد ارسال کردم و استاد، به گفتۀ خودشان، ظرف این مدت بارها برای تماس با شاگرد کوچکش، اقدام کرده بود؛ اما همیشه شماره را اشتباه میگرفته است و حالا به قصد تشکر و تشویق و نواختن این شاگرد کوچک، تماس گرفته بود و چه فرصتی مهیاتر و مهناتر از این برای من تا از زلال صدای استاد، جامی بنوشم و روحم را تر و تازه کنم؟...»
ادامهی این متن را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9395
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
☑️ @ShahrestanAdab
(روایتی درباره کتاب #از_پیله_تا_پروانگی سروده #محمدرضا_روزبه)
▪️«...امروز با خانواده از سفری خوش و خاطرهانگیز به سوی شهر و دیارمان برمیگشتم. در حال رانندگی، گهگاه نگاهی گذرا داشتم به مناظر طبیعی زیبای اطراف و خصوصأ کوههای باشکوه منطقه و سرشار بودم از لذت مهربانیها و مهماننوازیهای دوستان دیرین و شیرینم که در این چند روز برای ما سنگ تمام گذاشتند و خاطراتی خوب و بیغروب را بدرقۀ راهمان کردند. در همین حین، تلفن همراهم به صدا در آمد. طبیعتاً پاسخ ندادم و گفتم بماند تا بعد؛ اما ناگهان نمیدانم چه حسی به من دست داد که منصرف شدم و از همسرم خواستم که به جای من پاسخ دهد.
ابتدا سلام و احوالپرسی معمول و متعارف بود و ناگهان صدای وجدآمیز و هیجانزدۀ همسرم: "وای! جناب استاد شفیعی کدکنی؟!"
طنین همین نام عزیز و عظیم کافی بود که خودم و خودرویم برجا میخکوب شویم _ که همین هم شد!_ با هر زحمتی بود، به "حاشیۀ" جاده گریختم تا وارد "متن" این حادثۀ ناب و نایاب شوم! استاد در گفتگو با همسرم، با توجه به وضعیت من، پیشنهاد میداد که سفرمان را به خطر نیندازیم تا در فرصتی مناسب تماس بگیرند؛ اما مگر میشد آن لحظههای خوش و خجسته را از دست داد؟ یا اصلا با چه رویی تماس استاد بزرگم را ناتمام میگذاشتم؟ بیش از یک دهه است که سعادت زیارت استاد را از نزدیک نداشتهام و سیمای ایشان را در این سالها فقط در آیینۀ زلال آثارشان دیدهام و حالا صدای ناب و نازنین استاد، سرزده، مهمان سرّ و سکوت من شده بود.
اردیبهشت ماه بود که مجموعه شعر جدیدم «از پیله تا پروانگی» را از محل نمایشگاه کتاب تهران از طریق پست برای استاد ارسال کردم و استاد، به گفتۀ خودشان، ظرف این مدت بارها برای تماس با شاگرد کوچکش، اقدام کرده بود؛ اما همیشه شماره را اشتباه میگرفته است و حالا به قصد تشکر و تشویق و نواختن این شاگرد کوچک، تماس گرفته بود و چه فرصتی مهیاتر و مهناتر از این برای من تا از زلال صدای استاد، جامی بنوشم و روحم را تر و تازه کنم؟...»
ادامهی این متن را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9395
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
☑️ @ShahrestanAdab
🔸پرونده پرتره #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
همزمان با زادروز ایشان در سایت شهرستان ادب بازگشایی شد
🔗صفحه این پرونده:
Shahrestanadab.com/پرونده-پرتره-محمدرضا-شفیعی-کدکنی
☑️ @ShahrestanAdab
همزمان با زادروز ایشان در سایت شهرستان ادب بازگشایی شد
🔗صفحه این پرونده:
Shahrestanadab.com/پرونده-پرتره-محمدرضا-شفیعی-کدکنی
☑️ @ShahrestanAdab