Forwarded from مکتوب شوق
Forwarded from مکتوب شوق
در پردۀ هر ریشه، چمنسازی هست
در هر بالی، کمینِ پروازی هست
چون ماهِ نو از وهم نگردی باریک
در جیبِ کلیدِ تو درِ بازی هست
#بیدل
@maktoobeshough
در هر بالی، کمینِ پروازی هست
چون ماهِ نو از وهم نگردی باریک
در جیبِ کلیدِ تو درِ بازی هست
#بیدل
@maktoobeshough
شعری از #بیدل
در حال و هوای #عید_قربان
رسید عید و طربها دلیل دل گردید
امید خلق به صد رنگ مشتعل گردید
زدند سادهدلان تیغ بر فسان هوس
که خون وعدهٔ قربانیان بحل گردید
من و شهید محبت دلی که جز به رخت
به هر طرف نظر انداختم خجل گردید
چسان به کعبه توانم کشید محمل جهد
که راهم از عرق انفعال گل گردید
ز سیرکسوت تسلیم چشم قربانی
هوس ز جامهٔ احرام منفعلگردید
به فکر خام جدایی دلیل فطرتکیست
کنونکه دیده به دیدار متصل گردید
چو بیدل ازهوس سیر کعبه مستغنی ست
کسیکهگرد تو یعنی به دور دلگردید
@ShahrestanAdab
در حال و هوای #عید_قربان
رسید عید و طربها دلیل دل گردید
امید خلق به صد رنگ مشتعل گردید
زدند سادهدلان تیغ بر فسان هوس
که خون وعدهٔ قربانیان بحل گردید
من و شهید محبت دلی که جز به رخت
به هر طرف نظر انداختم خجل گردید
چسان به کعبه توانم کشید محمل جهد
که راهم از عرق انفعال گل گردید
ز سیرکسوت تسلیم چشم قربانی
هوس ز جامهٔ احرام منفعلگردید
به فکر خام جدایی دلیل فطرتکیست
کنونکه دیده به دیدار متصل گردید
چو بیدل ازهوس سیر کعبه مستغنی ست
کسیکهگرد تو یعنی به دور دلگردید
@ShahrestanAdab
امروز با #بیدل
به مناسبت #عید_قربان
به قلم استاد #محمدکاظم_کاظمی
چو بیدل از هوس سیر کعبه مستغنی است
کسی که گِرد تو، یعنی به دور دل گردید
تقابل کعبه و دل در شعر فارسی بسیار سابقه دارد و در شعر بیدل هم بازها بیان شده است، از جمله در همین بیت، که از غزلی است به مناسبت عید قربان. به دیگر بیتهای این غزل باز هم میرسیم، اما پیش از آن، بیت زیبای دیگری با همان کعبه و دل را بخوانیم.
سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را
هر که چون بیدل طواف گوشۀ دلها کند
ولی بیدل به این مضمون قدیمی اکتفا نمیکند. در بیتی دیگر باز سخنی تازه میگوید:
ز سیر کسوتِ تسلیمِ چشمِ قربانی
هوس ز جامۀ احرام، منفعل گردید
میدانید که گوسفند قربانی، چشمش به سفیدی میگراید. انگار که پرچم تسلیم نشان داده است و تسلیم فرمان حق است. از طرفی منفعل شدن یعنی خجل شدن، خجالت کشیدن. شاعر میگوید که ما حاجیان که لباس سفید میپوشیم و انگار تسلیم شدهایم، بهتر است یک خرده خجالت بکشیم، چون شعار تسلیم به خدا را ما سر میدهیم، ولی آن که به راستی تسلیم تیغ میشود، آن گوسفند زبانبسته است.
این هم چند بیت دیگر از همین غزل:
رسید عید و طربها دلیل دل گردید
امید خلق، به صد رنگ مشتعل گردید
من و شهید محبّت دلی که جز به رُخَت
به هر طرف نظر انداختم، خجل گردید
چهسان به کعبه توانم کشید، محمل جهد؟
که راهم از عرق انفعال، گِل گردید
میگوید من آن قدر از گناهکاری خود شرمسارم که از عرق خجالت من، زمینِ مسیر گل شده است. حالا در این گل و شل چطور میتوان به سمت کعبه به راه افتاد؟ زنجیر چرخ هم که قاعدتاً ندارم.
@mkazemkazemi
@ShahrestanAdab
به مناسبت #عید_قربان
به قلم استاد #محمدکاظم_کاظمی
چو بیدل از هوس سیر کعبه مستغنی است
کسی که گِرد تو، یعنی به دور دل گردید
تقابل کعبه و دل در شعر فارسی بسیار سابقه دارد و در شعر بیدل هم بازها بیان شده است، از جمله در همین بیت، که از غزلی است به مناسبت عید قربان. به دیگر بیتهای این غزل باز هم میرسیم، اما پیش از آن، بیت زیبای دیگری با همان کعبه و دل را بخوانیم.
سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را
هر که چون بیدل طواف گوشۀ دلها کند
ولی بیدل به این مضمون قدیمی اکتفا نمیکند. در بیتی دیگر باز سخنی تازه میگوید:
ز سیر کسوتِ تسلیمِ چشمِ قربانی
هوس ز جامۀ احرام، منفعل گردید
میدانید که گوسفند قربانی، چشمش به سفیدی میگراید. انگار که پرچم تسلیم نشان داده است و تسلیم فرمان حق است. از طرفی منفعل شدن یعنی خجل شدن، خجالت کشیدن. شاعر میگوید که ما حاجیان که لباس سفید میپوشیم و انگار تسلیم شدهایم، بهتر است یک خرده خجالت بکشیم، چون شعار تسلیم به خدا را ما سر میدهیم، ولی آن که به راستی تسلیم تیغ میشود، آن گوسفند زبانبسته است.
این هم چند بیت دیگر از همین غزل:
رسید عید و طربها دلیل دل گردید
امید خلق، به صد رنگ مشتعل گردید
من و شهید محبّت دلی که جز به رُخَت
به هر طرف نظر انداختم، خجل گردید
چهسان به کعبه توانم کشید، محمل جهد؟
که راهم از عرق انفعال، گِل گردید
میگوید من آن قدر از گناهکاری خود شرمسارم که از عرق خجالت من، زمینِ مسیر گل شده است. حالا در این گل و شل چطور میتوان به سمت کعبه به راه افتاد؟ زنجیر چرخ هم که قاعدتاً ندارم.
@mkazemkazemi
@ShahrestanAdab
🔻«بهار بیدل»
یادداشتی از #محمدکاظم_کاظمی
▪️«..."بهار" از کلمات پرکاربرد در شعر #بیدل است. اما این کاربرد نسبتاً وافر تنها بدین واسطه نیست که شاعر همانند دیگر شاعران زبان فارسی توجهی خاص به این فصل دارد. البته بهار فصل محبوب شاعران ما بوده است و این خود دلایلی دارد که در این مقام بدان نمیپردازیم. بیدل هم در بسیار جایها از این منظر به بهار نگریسته است.
این مطلع یکی از غزلهای زیبای اوست:
امروز نوبهار است، ساغرکشان بیایید
گُل، جوشِ باده دارد تا گلستان بیایید
و در این بیت شاعر میان یار و بهار مقارنتی یافته است:
یار شد بیپرده، دیگر تاب خودداری که راست؟
ای رفیقان! نوبهار آمد، کنون دیوانهام
و در این بیت یک رندی جالب دیده میشود. بالاخره با نو شدن حیات، همه موجودات قابلیتهای خود را به نمایش میگذارند. پس زاهد هم باید با تزویر به میدان آید.
بهار آمد، تو هم ای زاهد بیدرد! تزویری
چمن گل، شیشه قلقل، یار مستی، من جنون کردم
و بالاخره یکی از بهترین تکبیتهای بیدل با محوریت بهار، بیت زیر است که در آن گلهایی که میرویند، نامههایی دانسته میشود که از سوی یاران رفته از دل خاک به ما فرستاده شده است.
بهار، نامهی یاران رفته میآید
گلی که وا کند آغوش، در برش گیرید...»
goo.gl/J3NCGL
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7900
پرونده #بهاریه
☑️ @ShahrestanAdab
یادداشتی از #محمدکاظم_کاظمی
▪️«..."بهار" از کلمات پرکاربرد در شعر #بیدل است. اما این کاربرد نسبتاً وافر تنها بدین واسطه نیست که شاعر همانند دیگر شاعران زبان فارسی توجهی خاص به این فصل دارد. البته بهار فصل محبوب شاعران ما بوده است و این خود دلایلی دارد که در این مقام بدان نمیپردازیم. بیدل هم در بسیار جایها از این منظر به بهار نگریسته است.
این مطلع یکی از غزلهای زیبای اوست:
امروز نوبهار است، ساغرکشان بیایید
گُل، جوشِ باده دارد تا گلستان بیایید
و در این بیت شاعر میان یار و بهار مقارنتی یافته است:
یار شد بیپرده، دیگر تاب خودداری که راست؟
ای رفیقان! نوبهار آمد، کنون دیوانهام
و در این بیت یک رندی جالب دیده میشود. بالاخره با نو شدن حیات، همه موجودات قابلیتهای خود را به نمایش میگذارند. پس زاهد هم باید با تزویر به میدان آید.
بهار آمد، تو هم ای زاهد بیدرد! تزویری
چمن گل، شیشه قلقل، یار مستی، من جنون کردم
و بالاخره یکی از بهترین تکبیتهای بیدل با محوریت بهار، بیت زیر است که در آن گلهایی که میرویند، نامههایی دانسته میشود که از سوی یاران رفته از دل خاک به ما فرستاده شده است.
بهار، نامهی یاران رفته میآید
گلی که وا کند آغوش، در برش گیرید...»
goo.gl/J3NCGL
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7900
پرونده #بهاریه
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 روایت «بیدل» از سیل
(رستاخیز ادبیات در همدردی با هموطنان سیلزدۀ کشورمان)
▪️ #رستاخیز_ادبیات عنوان ستونی است در سایت شهرستان ادب که به بازخوانی ادبیات کلاسیک فارسی در اتفاقات تازۀ کشور میپردازد. پیش از این ستون رستاخیز ادبیات را درخصوص فاجعۀ منا و حادثۀ پلاسکو بهروز کرده بودیم و این بار این ستون را با اشعاری از #بیدل درخصوص حادثۀ «سیل» بهروز میکنیم.
چون شمع مپرسید ز سامان بهارم
سیلاب بنای خودم از رنگ عرق ریز
کنار هم قرار گرفتن «بهار» و «سیلاب» در این بیت برای ما تداعیگر بهار غمانگیز امسال است؛ اگرچه مراد بیدل سیلاب طبیعی نیست. درواقع منظور بیدل در این بیت از سیل، سیل اشک است که با اشک شمع تصویرسازی شده است. همانگونه که در بیت زیر:
در آغوش صفای خانه سیلابی دگر دارم
چو شمع ازخجلت هستی عرق پیماست جام من
در این مصراع هم ارتباط میان اشک و سیلاب را میبینیم:
بنای اشک غیر از لغزش پا نیست سیلابش
یا وقتی چشم را مسیر سیل میداند:
بیدل اسیر حسرت از آنمکه همچو چشم
در رهگذار سیل فتادهست خانهام
اما در نهایت جز این دعایی نداریم که:
خاکی از بنیاد ما بردار و بر سیلاب ریز
☑️ @ShahrestanAdab
(رستاخیز ادبیات در همدردی با هموطنان سیلزدۀ کشورمان)
▪️ #رستاخیز_ادبیات عنوان ستونی است در سایت شهرستان ادب که به بازخوانی ادبیات کلاسیک فارسی در اتفاقات تازۀ کشور میپردازد. پیش از این ستون رستاخیز ادبیات را درخصوص فاجعۀ منا و حادثۀ پلاسکو بهروز کرده بودیم و این بار این ستون را با اشعاری از #بیدل درخصوص حادثۀ «سیل» بهروز میکنیم.
چون شمع مپرسید ز سامان بهارم
سیلاب بنای خودم از رنگ عرق ریز
کنار هم قرار گرفتن «بهار» و «سیلاب» در این بیت برای ما تداعیگر بهار غمانگیز امسال است؛ اگرچه مراد بیدل سیلاب طبیعی نیست. درواقع منظور بیدل در این بیت از سیل، سیل اشک است که با اشک شمع تصویرسازی شده است. همانگونه که در بیت زیر:
در آغوش صفای خانه سیلابی دگر دارم
چو شمع ازخجلت هستی عرق پیماست جام من
در این مصراع هم ارتباط میان اشک و سیلاب را میبینیم:
بنای اشک غیر از لغزش پا نیست سیلابش
یا وقتی چشم را مسیر سیل میداند:
بیدل اسیر حسرت از آنمکه همچو چشم
در رهگذار سیل فتادهست خانهام
اما در نهایت جز این دعایی نداریم که:
خاکی از بنیاد ما بردار و بر سیلاب ریز
☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from محمدحسين موسوى تبار
Forwarded from محمدحسين موسوى تبار