صفحهای دیگر از #پروندۀ_شهرستان_ادب_ویژۀ_جشنوارۀ_خاتم:
جای خالی ایمان | مطلبی از #محسن_حسن_نژاد
https://goo.gl/ISXagI
@shahrestanadab
جای خالی ایمان | مطلبی از #محسن_حسن_نژاد
https://goo.gl/ISXagI
@shahrestanadab
https://t.iss.one/shahrestanadab/1619
«حالا که ایمان در میان ما گمشده است، پس چاره چیست؟ و اگر در کنار ماست و چشم از دیدن آن أعور است، چه می شود کرد؟! چرا که مشکل از ماست، وگرنه معلوم بر سر راه قرار دارد. حکایت ایمان و تجربۀ دینی بهجد، پیچیدهترین و سیالترین و البته گریزانترین تجربۀ اینجهانی انسان است... در سنت تربیتی ما ایمان با داستانها پیوندی محکم داشته است و جوانههای آن استحکام خود را تا حد زیادی مدیون به آن بوده است. البته برای ما دیگر، دل سپردن به این ایمانها بسیار دشوار است. کتاب «خاتم» مجموعهای است از داستانهای کوتاه، که اگرچه با زبانی بسیار ساده نوشته شده است، گاهی در میان صفحاتش خواننده را تا پستوهای تاریخ عقب میبرد و آن را همچون قطعهای نمایشی در برابر پردۀ چشمان خواننده به نمایش میگذارد.»
ادامۀ تازهترین مطلب از پروندۀ #جشنوارۀ_خاتم را در آدرس زیر بخوانید:
https://goo.gl/ISXagI
@shahrestanadab
«حالا که ایمان در میان ما گمشده است، پس چاره چیست؟ و اگر در کنار ماست و چشم از دیدن آن أعور است، چه می شود کرد؟! چرا که مشکل از ماست، وگرنه معلوم بر سر راه قرار دارد. حکایت ایمان و تجربۀ دینی بهجد، پیچیدهترین و سیالترین و البته گریزانترین تجربۀ اینجهانی انسان است... در سنت تربیتی ما ایمان با داستانها پیوندی محکم داشته است و جوانههای آن استحکام خود را تا حد زیادی مدیون به آن بوده است. البته برای ما دیگر، دل سپردن به این ایمانها بسیار دشوار است. کتاب «خاتم» مجموعهای است از داستانهای کوتاه، که اگرچه با زبانی بسیار ساده نوشته شده است، گاهی در میان صفحاتش خواننده را تا پستوهای تاریخ عقب میبرد و آن را همچون قطعهای نمایشی در برابر پردۀ چشمان خواننده به نمایش میگذارد.»
ادامۀ تازهترین مطلب از پروندۀ #جشنوارۀ_خاتم را در آدرس زیر بخوانید:
https://goo.gl/ISXagI
@shahrestanadab
Telegram
شهرستان ادب
صفحهای دیگر از #پروندۀ_شهرستان_ادب_ویژۀ_جشنوارۀ_خاتم:
جای خالی ایمان | مطلبی از #محسن_حسن_نژاد
https://goo.gl/ISXagI
@shahrestanadab
جای خالی ایمان | مطلبی از #محسن_حسن_نژاد
https://goo.gl/ISXagI
@shahrestanadab
«کتاب بیکتابی، اثر محمدرضاشرفی خبوشان اثری است در ژانر تاریخی که ما را در لوای پرسپکتیو اول شخص به اواخر قجر و میانۀ دورۀ بیتاریخیمان میبرد. اثری است که ما را از خو و نگرش ویرانگر نسبت به تاریخ، رهایی میبخشد و در ضمن بیان داستان و رویدادهای تاریخی، به بیان ریشهای از مشکلات تاریخی ایرانیان مبادرت میورزد. این بیماری ما در عنوان کتاب مشهود است. معضل، معضل بیکتابی است. به گفتۀ شخص اول داستان، در یکی از نقاط حساس رمان، ما به نفرین قرطاس (یا همان ملک کاغذ) گرفتار شدهایم و نسبت به خود کاغذ بیتوجه بودهایم. «نکند ملک قرطاس از همان زمان که این عفریت دمبل گرفته مقراض به جان کاغذ زد وکتاب را در حوضش نابود کرد، نفرینش را به سرمان انداخت؟» و نیز «این نفرین الآن به سر من، بلکه به سر تمام مردم تهران، بلکه ایران، خراب شده. این به توپ بستن مجلس مگر تقاص چیست؟ تقاص بیحرمتی به کاغذ!»...
goo.gl/wdzLDR
یادداشت #محسن_حسن_نژاد بر رمان تاریخی #بی_کتابی را در سالروز صدور فرمان مشروطه در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/7210/
@shahrestanadab
goo.gl/wdzLDR
یادداشت #محسن_حسن_نژاد بر رمان تاریخی #بی_کتابی را در سالروز صدور فرمان مشروطه در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/7210/
@shahrestanadab
شهرستان ادب
Photo
🔻عشق، مبارزه و قهوه!
(یادداشت #محسن_حسن_نژاد بر #کافه_ی_خیابان_گوته پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاهآبادی)
▪️«...ادبیات معاصر ایرانی به گونهی خود با چالشهایی مواجه بوده که مقتضای حال کنونی جامعهی ایرانی است. از آشفتگی روزمرهی ادبیات فارسی معاصر به ستوه آمدن طبیعی است، اما این ستوه و این آشفتگی حکایتگر افق کنونی جامعهی ایرانی است. البته این آشفتگی و این ستوه در مواردی نقض میشود و این نقضها، حرکتی را به سمت افقی دیگر در ادبیات و تاریخ تفکر ایرانی نوید میدهند. شاهآبادی مثال نقضی بر این موارد است.
برای چون منی که فکر میکنم ادبیات نمونهی تفکر است، کافهی خیابان گوته، نمونهایست که تفکر به سیاق ادبی در بافت ادبیات ایرانی را نوید میدهد. رمانی که از عشق گفته و به سطحینگری نیفتاده، از مبارزهی سیاسی و ایدیولوژی سخن رانده، با این حال خود در بند نگاههای خام ایدیولوژیک نمانده! اثری که از تاریخ مایه میگیرد و با این حال به مرض رایج تاریخنگاری رسمی ایرانی، یعنی آنگلوفوبیا، راشیا فوبیا و... مبتلا نشده. خوب چنین آثاری باید جدی گرفته شوند!
شاهآبادی تاریخخواندهایست که دغدغهی تاریخ دارد. بوی تاریخ در کلمهبهکلمهی اثرش هویدا است. با این حال، این اثر یک اثر ادبی است و در درهی وقایعنگاری تحریف شده، آنچه که گاهی به غلط رمان تاریخی خوانده میشود نیز نیفتاده است...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9555
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشت #محسن_حسن_نژاد بر #کافه_ی_خیابان_گوته پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاهآبادی)
▪️«...ادبیات معاصر ایرانی به گونهی خود با چالشهایی مواجه بوده که مقتضای حال کنونی جامعهی ایرانی است. از آشفتگی روزمرهی ادبیات فارسی معاصر به ستوه آمدن طبیعی است، اما این ستوه و این آشفتگی حکایتگر افق کنونی جامعهی ایرانی است. البته این آشفتگی و این ستوه در مواردی نقض میشود و این نقضها، حرکتی را به سمت افقی دیگر در ادبیات و تاریخ تفکر ایرانی نوید میدهند. شاهآبادی مثال نقضی بر این موارد است.
برای چون منی که فکر میکنم ادبیات نمونهی تفکر است، کافهی خیابان گوته، نمونهایست که تفکر به سیاق ادبی در بافت ادبیات ایرانی را نوید میدهد. رمانی که از عشق گفته و به سطحینگری نیفتاده، از مبارزهی سیاسی و ایدیولوژی سخن رانده، با این حال خود در بند نگاههای خام ایدیولوژیک نمانده! اثری که از تاریخ مایه میگیرد و با این حال به مرض رایج تاریخنگاری رسمی ایرانی، یعنی آنگلوفوبیا، راشیا فوبیا و... مبتلا نشده. خوب چنین آثاری باید جدی گرفته شوند!
شاهآبادی تاریخخواندهایست که دغدغهی تاریخ دارد. بوی تاریخ در کلمهبهکلمهی اثرش هویدا است. با این حال، این اثر یک اثر ادبی است و در درهی وقایعنگاری تحریف شده، آنچه که گاهی به غلط رمان تاریخی خوانده میشود نیز نیفتاده است...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9555
☑️ @ShahrestanAdab
Shahrestanadab
عشق، مبارزه و قهوه! | یادداشت محسن حسننژاد بر «کافهی خیابان گوته»
شهرستان ادب: در نخستین صفحه از پروندهپرترهی «حمیدرضا شاهآبادی» یادداشتی میخوانیم از محسن حسننژاد که به نقد و بررسی کتاب «کافهی...
شهرستان ادب
Photo
🔻تبارشناسی زنانگی
(#محسن_حسن_نژاد در تازهترین یادداشت خود نگاهی داشته است به مجموعه داستان #اسم_شوهر_من_تهران_است، اثر #زهره_شعبانی که در دهمین جایزۀ جلال شایستۀ تقدیر شناخته شد)
▪️«...ایدهها، عالم خودشان را دارند. در اختیار ما نیستند. از قواعد ما پیروی نمیکنند. گاهی با خواندن یکداستان میتوان به بصیرتهای عمیق نظری رهنمون شد. «اسم شوهر من تهران است» مجموعۀ داستان کوتاه بهظاهر سادهای است که شاید بسیاری از ما پس خواندن بهسادگی از کنار آن رد شویم. شاید بهنظر ما مجموعۀ داستانی معمولی جلوه کند، اما دستِ کم برای من بصائر خاص خودش را داشت. این اثر، کوششی بود برای تفسیری زنانه از زنانگی. اثری که در آن به شیوهای مختصر و ساده، بیانی تبارشناسانه از تاریخ زنانگی بهدست داده است...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9808
☑️ @ShahrestanAdab
(#محسن_حسن_نژاد در تازهترین یادداشت خود نگاهی داشته است به مجموعه داستان #اسم_شوهر_من_تهران_است، اثر #زهره_شعبانی که در دهمین جایزۀ جلال شایستۀ تقدیر شناخته شد)
▪️«...ایدهها، عالم خودشان را دارند. در اختیار ما نیستند. از قواعد ما پیروی نمیکنند. گاهی با خواندن یکداستان میتوان به بصیرتهای عمیق نظری رهنمون شد. «اسم شوهر من تهران است» مجموعۀ داستان کوتاه بهظاهر سادهای است که شاید بسیاری از ما پس خواندن بهسادگی از کنار آن رد شویم. شاید بهنظر ما مجموعۀ داستانی معمولی جلوه کند، اما دستِ کم برای من بصائر خاص خودش را داشت. این اثر، کوششی بود برای تفسیری زنانه از زنانگی. اثری که در آن به شیوهای مختصر و ساده، بیانی تبارشناسانه از تاریخ زنانگی بهدست داده است...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9808
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 شهر، روستا و حکایت حوای سرگردان
(یادداشتی از #محسن_حسن_نژاد بر کتاب #حوای_سرگردان نوشتۀ #محمدقائم_خانی در پروندهکتاب «حوّای سرگردان» )
▪️ «... «حوای سرگردان» مجموعۀ داستانی است که بههمت محمدقائم خانی به نگارش درآمده است. دوگانۀ شهر و روستا که بهشیوههای گوناگون در میانۀ داستانها بارها سر بیرون میآورد، حکایت از چالشهای زیستۀ نگارندۀ آن دارد. روستازادهای اهل مازندران که بهتبع تحصیلات و اقتضای اشتغال، سر از تهران درآورده و مانند خیلیدیگر از ما روستازادگان و شهرستانیها، تفاوت ایندو اقلیم توجهش را جلب کرده است. بیجهت نیست که در میان سطور اینمجموعهداستان، تیکههایی درخور و آبدار به سمت طبقۀ متوسط شهری تهران حواله میشود. طبقهای که بار تحولهای فرهنگی و اجتماعی جامعۀ ایرانی را به دوش میکشد و بااینحال در کنار مرض بیتاریخی، به دام بیاقلیمی نیز اسیر شده است که تبعاتش هرگز در اینطبقه منحصر نمانده و بهشیوههای گوناگون، دامن انسان روستایی شهرستانی را نیز گرفته است... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10188
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشتی از #محسن_حسن_نژاد بر کتاب #حوای_سرگردان نوشتۀ #محمدقائم_خانی در پروندهکتاب «حوّای سرگردان» )
▪️ «... «حوای سرگردان» مجموعۀ داستانی است که بههمت محمدقائم خانی به نگارش درآمده است. دوگانۀ شهر و روستا که بهشیوههای گوناگون در میانۀ داستانها بارها سر بیرون میآورد، حکایت از چالشهای زیستۀ نگارندۀ آن دارد. روستازادهای اهل مازندران که بهتبع تحصیلات و اقتضای اشتغال، سر از تهران درآورده و مانند خیلیدیگر از ما روستازادگان و شهرستانیها، تفاوت ایندو اقلیم توجهش را جلب کرده است. بیجهت نیست که در میان سطور اینمجموعهداستان، تیکههایی درخور و آبدار به سمت طبقۀ متوسط شهری تهران حواله میشود. طبقهای که بار تحولهای فرهنگی و اجتماعی جامعۀ ایرانی را به دوش میکشد و بااینحال در کنار مرض بیتاریخی، به دام بیاقلیمی نیز اسیر شده است که تبعاتش هرگز در اینطبقه منحصر نمانده و بهشیوههای گوناگون، دامن انسان روستایی شهرستانی را نیز گرفته است... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10188
☑️ @ShahrestanAdab
🔻مادر فراموششده | یادداشت #محسن_حسن_نژاد بر «ویلای کاکاییها»
(در پروندهکتاب #ویلای_کاکایی_ها)
▪️«روزگاری است که از مواجهۀ ما ایرانیان با تکنولوژیهای نوظهور آندیگریخوانده یا به عبارت مرسوم و رایج، غرب میگذرد. برای خیلی از جوانان ایرانی معاصر تاحدزیادی یادآوری مفهوم غرب، با تداعی تکنولوژیهای بسیار پیشرفته ملازم است. ما ایرانیان مغربزمین را بهمثابه پدیداری تکنولوژیک درک کردهایم. برای ما ایرانیان، در بسیاری از موارد، غرب بهمثابه تاریخی نمایان شده است که غایت آن، امر تکنولوژیک تصویر میشود. اما علیرغم مواجهۀ ما با تکنولوژی در ساحات خرد، ما از درک آن تاحدزیادی ناتوان بودهایم. من در این سطور به دنبال تقریری خام و مبناگرایانه از امر تکنولوژیک نیستم و از اساس مخالف آن هستم. بااینحال، ما نتوانستیم زمینه و زمانۀ تاریخی را که تکنولوژی در آن ظهور کرده است، عمیقاً درک کنیم. ما از درک عقلانیت حاکم بر جوامع تکنیکی ناتوان بودهایم. شاید بتوان ریشۀ عقبماندگی تکنولوژیک ما را نیز در همین امر جستوجو کرد...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(در پروندهکتاب #ویلای_کاکایی_ها)
▪️«روزگاری است که از مواجهۀ ما ایرانیان با تکنولوژیهای نوظهور آندیگریخوانده یا به عبارت مرسوم و رایج، غرب میگذرد. برای خیلی از جوانان ایرانی معاصر تاحدزیادی یادآوری مفهوم غرب، با تداعی تکنولوژیهای بسیار پیشرفته ملازم است. ما ایرانیان مغربزمین را بهمثابه پدیداری تکنولوژیک درک کردهایم. برای ما ایرانیان، در بسیاری از موارد، غرب بهمثابه تاریخی نمایان شده است که غایت آن، امر تکنولوژیک تصویر میشود. اما علیرغم مواجهۀ ما با تکنولوژی در ساحات خرد، ما از درک آن تاحدزیادی ناتوان بودهایم. من در این سطور به دنبال تقریری خام و مبناگرایانه از امر تکنولوژیک نیستم و از اساس مخالف آن هستم. بااینحال، ما نتوانستیم زمینه و زمانۀ تاریخی را که تکنولوژی در آن ظهور کرده است، عمیقاً درک کنیم. ما از درک عقلانیت حاکم بر جوامع تکنیکی ناتوان بودهایم. شاید بتوان ریشۀ عقبماندگی تکنولوژیک ما را نیز در همین امر جستوجو کرد...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ایران و سایههای آن
(یادداشتی از #محسن_حسن_نژاد در پروندهکتاب #سایه_های_باغ_ملی)
▪️«...شیوۀ رفتار مردم یککشور در ایام کشمکشهای انقلابی را نباید تنها براساس صفات رایج آن مردم تبیین کرد. در این موقعیتها، جامعه بیش از هرچیز تحتتأثیر غلیان و جریانیافتن سایهها است. همان سایههایی که در طول تاریخ، سرکوب شدهاند و در انقلاب مجال عیانشدن پیدا میکنند..
سایههای باغ ملّی، حکایت جوانی است که در میان درگیریهای سیاسی پهلوی دوم برای تحصیل در دانشگاه به تهران پا میگذارد. به قول خود شخص اول داستان، تهران مانند دریای مواجی است که در آن احساس گمشدن میکند. او که به قصد مطالعۀ جامعهشناسی پا به این دریای مواج گذاشته، در طی داستان با چالشهایی مواجه میشود. چالشهایی که خودش را در قبال آنها منفعل احساس میکند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشتی از #محسن_حسن_نژاد در پروندهکتاب #سایه_های_باغ_ملی)
▪️«...شیوۀ رفتار مردم یککشور در ایام کشمکشهای انقلابی را نباید تنها براساس صفات رایج آن مردم تبیین کرد. در این موقعیتها، جامعه بیش از هرچیز تحتتأثیر غلیان و جریانیافتن سایهها است. همان سایههایی که در طول تاریخ، سرکوب شدهاند و در انقلاب مجال عیانشدن پیدا میکنند..
سایههای باغ ملّی، حکایت جوانی است که در میان درگیریهای سیاسی پهلوی دوم برای تحصیل در دانشگاه به تهران پا میگذارد. به قول خود شخص اول داستان، تهران مانند دریای مواجی است که در آن احساس گمشدن میکند. او که به قصد مطالعۀ جامعهشناسی پا به این دریای مواج گذاشته، در طی داستان با چالشهایی مواجه میشود. چالشهایی که خودش را در قبال آنها منفعل احساس میکند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab