شهرستان ادب
1.42K subscribers
4.37K photos
727 videos
14 files
2.06K links
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
ShahrestanAdab.com

ارتباط با مدیر کانال:
@ShahrestaneAdab

ایمیل شهرستان ادب:
[email protected]
Download Telegram
🔻«ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ‌»
ضمن تبریک فرا رسیدن عید #مبعث پیامبر اسلام #حضرت_محمد مصطفی، شعری از #غلامرضا_شکوهی بخوانید :

▪️ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ
ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽ‌ﮔﺸﺖ

هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بی‌نوایی‌ها
ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽ‌ﻫﺎ

ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ

ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺍﺩ ﻧﻮﯾﺪ
ﮐﻪ ﺑﺎ طلیعۀ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ، ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ

ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺸﺖِ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞِ ﺩﺷﺖِ ﺟﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﻨﺎﯼ ﺑﺘﮑﺪﻩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺳﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ

ﻓﻘﻂ ﻧﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻦ مدائن ﻫﺰﺍﺭ ﭼﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ

ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺎﻭﻩ ﺗﺎﻭﻝ ﺁﺏ
ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺪﻝ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﺏ؟

ﺳﻤﺎﻭﻩ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺷﻨﯿﺪ
ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺍﺯ آیینۀ ﺳﺮﺍﺏ ﺷﻨﯿﺪ

ﻣﺠﻮﺳﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ
ﺑﻪ ﻣﺎﺗﻤﯽ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻣﺜﻞ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ؟

ﺑﯿﺎ ﺑﻪ کومۀ ﻭﺍﺩِﯼ ﺍﻟﻘُﺮﯼ ﻃﻮﺍﻑ ﮐﻨﯿﻢ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺳﻔﺮ ﺍﺯ ﻗﺎﻑ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﺎﻑ ﮐﻨﯿﻢ...

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ
ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ...

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ‏«ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ
ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ ﺑﺘﻬﺎ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ

ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ

ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ
ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ

ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎم‌آﻭﺭ ﺻﺒﺢ!
ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ...

ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ

ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ
ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بی‌قرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ

ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ‌ﺗﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﺯ ﺷﺮﻡ، ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﺮﯾﺴﺖ

ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ!
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ

ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ...

ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ
ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ...

ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ
ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ

ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﻪ دست‌های ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ

ﺯ ﺣﺠﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﯽ‌ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ؟
ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺍﺏ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺍﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ...

ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ
ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ

ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺁﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ

ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ
ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ

ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ

ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ‌ﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪ‌ﻻﯼ گل‌ها ﺑﺎﺩ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ
ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ!

ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟
ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ

ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟

ﺗﻮ ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝِ ﺗﻌﻬّﺪ، ﺭﺳﺎﻟﺖِ ﻣﻮﻋﻮﺩ!
ﻗﺪﻭﻡِ ﻣﻘﺪﻡِ ﭘﺎﮐﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﻭ ﻣﺴﻌﻮﺩ

ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ!
ﻟﻮﺍﯼ ‏«ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ لا ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ‏»

ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ

bit.do/edDNr

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻داغ ناگهان
(ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سال‌روز رحلت جانگداز پیامبر عظیم الشان اسلام #حضرت_محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلم شعری از جناب آقای #رضا_اسماعیلی در سوگ ایشان بخوانید)

▪️شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده جامه سیه کرد و ناگهان گم شد

ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد
فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد

به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند
زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد

دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی
صدای روشن خورشید مهربان گم شد

پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند
به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد

بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد
شبی که خنده‌ی شیرین باغبان گم شد

ترانه از لب معصوم « یاکریم» افتاد
نسیم معجزه‌ی گل، ز بوستان گم شد

شکست قلب صبور فرشتگان از غم
شبی که قبله‌ی توحید عاشقان گم شد

رسید حضرت روح‌الامین و بر سر زد
کشید صیحه ز دل، گفت : بوی جان گم شد

نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم
شبی که کعبه‌ی جان، قبله‌ی‌ جهان گم شد

غرور کعبه از این داغ ناگهان پاشید
نماز و قبله و سجاده و اذان گم شد

ستاره‌ای بدرخشید و ...، تسلیت ای عشق!
ز چشم زخم شب فتنه، ناگهان گم شد

به عزم وصف تو دل تا که از میان برخاست
قلـم به واژه فرو رفت و ناگهان گم شد

به هفت شهر جمال تو ای دلیل عشق!
شبیه حضرت عطار، می‌توان گم شد

به زیر تیغ غمت، در گلوی مجنونم
ز شوق وصل تو، فریاد «الامان» گم شد

از آن دمی که دلم خوش‌نشین داغت شد
به مرگ خنده زد و از غم جهان گم شد

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻پرونده‌ای برای بهترین شعرها و داستان برای پیامبر اسلام
(بازگشایی پرونده تخصصی #عاشقان_محمد در کوچه ادبیات در سایت شهرستان ادب)

▪️همزمان با آغاز هفته وحدت و فرارسیدن ایام میلاد پیامبر اسلام #حضرت_محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم پرونده تخصصی #عاشقان_حضرت_محمد در کوچه ادبیات در سایت شهرستان ادب بازگشایی می‌شود.

در این پرونده تاکنون شعرهایی از «حضرت خدیجه» (سلام‌الله علیها)، «ویکتور هوگو»، «یوهان ولفگانگ فون گوته»، «ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی»، «عبدالرحمن جامی»، «سعدی شیرازی» ، «حبیب‌الله چایچیان»، «علی معلم دامغانی»، «غلامرضا شکوهی»، «محمدکاظم کاظمی»، «مهدی جهاندار»، «حمیدرضا برقعی»، «عباس احمدی»، «ندا نوروزی»، «وحیده احمدی» در ستایش پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم منتشر شده است.

همچنین در این پرونده، کتاب‌هایی نیز با موضوع شعر برای پیامبر اسلام معرفی شده‌اند که از این جمله‌اند: «نعت حضرت رسول اکرم در شعر فارسی» و «محمد رسول‎الله در هزارسال شعر فارسی».

🔸این پرونده در هفته وحدت، با مطالب تازه‌ای به‌روز خواهد شد...

همچنین برای مطالعۀ مطالب مربوط به این پرونده، می‌توانید به صفحۀ اختصاصی آن در سایت شهرستان ادب مراجعه کنید:
🔗 shahrestanadab.com/پرونده-عاشقان-محمد

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻تنها گل همیشه بهار
(همزمان با آغاز هفته وحدت و فرارسیدن ایام میلاد پیامبر اسلام #حضرت_محمد صل الله علیه و آله و سلم، پرونده تخصصی #عاشقان_محمد را با شعری از #سیدمحمدجواد_شرافت در ستایش ایشان به‌روز می‌کنیم)

▪️«...ای روشنی تبار تو و نور تیره ات
ای آسمانیان زمین هم عشیره ات
ای لحظه لحظه زندگی ات آیه آیه صبح
آئینه دار سوره ی شمس است سیره ات
دارد دلت علاقه ی ذاتی به آسمان
همواره سوی اوست اگر چشم خیره ات
خورشید رفت و ماه… پدرت رفت و مادرت
در غم گذشت روز و شب تار و تیره ات
دُرّ یتیمی و صدف کعبه خانه ات
لطف خدای عزّوجل پشتوانه ات
ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر
لبخندت از تبسّم گلها ملیح تر
بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خَم زلفت ضریح تر
ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر
با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر
با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید
روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر...»

متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9763

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻منبر داغ
(ضمن تبریک به مناسبت فرارسیدن ایام ولادت #حضرت_محمد صلی الله علیه وسلم، داستان کوتاهی می‌خوانیم از #محمدقائم_خانی)

▪️«...تعمیرکار آمد داخل مسجد. کمی با کولر ور رفت و پشت هم سؤال پرسید که چه شده و چه نشده. همه‌اش را جواب دادم و سپس رهایش کردم تا هر کاری دلش می‌خواهد با کولر بکند. کولر هم پشت دیوار بیرونی مسجد، بین دو تا پنجره بود و نیازی نبود تا پشت بام برود. نردبان آوردم پیش طاق زیر پنجره تا خودش هر کار دوست دارد با کولر بکند. بعدش خداحافظی کردم و رفتم به حیاط. قرار شد اگر کاری داشت زنگ بزند تا من هم بتوانم به کارم برسم. حوض و شبستان را رد کردم و رسیدم به کانون. قبل از اینکه کلید بیندازم توی قفل در کانون، فکر کردم که به سرایدار بگویم فردا حتما قفل را عوض کند. قفل توی جاقفلی چنان لق می‌زد که بدون کلید هم، مقداری می‌چرخید. چهار تا کامپیوتری که داشتیم کافی بود تا این قدر سرسری نگیریم ماجرا را. ولی سرایدار همیشه می‌گفت قفل‌های این مسجد را پدرش از اوس حمید بازار خریده و امکان ندارد بدون کلید مخصوصش، باز شود. کلید را انداختم توی قفل لق و چرخاندم. زبانه کنار کشیده شد، حتی در، تکانی هم خورد اما باز نشد. دوباره زبانه چرخاندم و در را هولش بدهم، ولی جابه‌جایی در، به قدِ نوک ناخن هم نرسید. آمدم عقب و نگاهی به کلید انداختم. با بقیه خیلی فرق داشت ولی بعید بود هیچ‌کدام از بقیه هم اصلاً داخل قفل بروند. کانون هم که تنها همین یک در را به حیاط مسجد داشت و راه دیگری برای رفتن به آن نبود. با همۀ این فکر و خیال‌ها، چسبیدم به در و تک‌تکِ کلیدها را امتحان کردم. باز هم فقط همان کلید اولی، داخل قفل رفت و زبانه را چرخاند، منتها در از جا تکان نخورد که نخورد...»

ادامه‌ی این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9643

#عاشقان_محمد
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻در حدیبیه
(ضمن تبریک عید #مبعث پیامبر اسلام #حضرت_محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یک داستان کوتاه برگزیده جشنواره خاتم از سرکار خانم #سوانا_مهرابیان نویسنده‌ی ارمنی‌تبار به‌روز می‌کنیم)

▪️«چشم‌هاش را باز کرد. لبخندی به پهنای صورت بر لبش نقش بسته بود. حس خوبی از دیدن آن رویا داشت. دیده بود با سری تراشیده و لباس سفید احرام بر تن، کلید کعبه را به دست گرفته و در مقابل آن ایستاده است. همان‌طور که دراز کشیده بود، دستی به ریش زبر و پرپشتش کشید و به فکر فرورفت.
بر خلاف همیشه که برای انجام کارها با یارانش مشورت می‌کرد، محمد این بار خود تصمیم نهایی را گرفت. مطمئن بود این رویا از طرف پروردگار بر او نازل‌ شده تا بتواند شش سال پس از هجرتش با آرامش به زیارتِ خانه‌ی خدا برود.
ام‌سلمه را صدا کرد و گفت: "بار سفر ببندید. می‌خواهم به زیارت کعبه بروم. قصد دارم از میان همسرانم شما را با خود ببرم. یارانم را صدا کنید تا از شرایط سفر برایشان بگویم."
مسلمانان کم‌کم جمع شدند. محمد در کوچه داشت با پسربچه‌ای بازی می‌کرد. او را بر شانه‌اش سوار کرده بود و می‌دوید پسر می‌خندید و می‌گفت: "حالا شتر حالا شتر". یکی از یاران به محمد نزدیک شد و آرام در گوشش گفت: ای رسول، بچه را رها کنید. مسلمانان منتظرند...»

متن کامل این داستان زیبا را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10400

☑️ @ShahrestanAdab
🔻پرواز روحانی
(ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سالروز رحلت نبی مکرم اسلام #حضرت_محمد مصطفی صلى‌الله‌عليه‌وسلم، شعری می‎خوانید از زنده‌یاد استاد #غلامرضا_شکوهی در رثای پیامبر اسلام)

▪️وقتی که زلفت فرو ریخت، حجم پریشانی‌ات را
آیینه‌ها خواب دیدند، آغوش نورانی‌ات را

اشکی که در بغض دل بود، جاری شد ای راهي کوچ
وقتی که نی شعله سر داد، آهنگ هجرانی‌ات را

شصت و سه دیوار شب را، با بال ماتم پریدی!
جز روح چشمه نفهمید، پرواز روحانی‌ات را!

ای چلّه نوش ریاضت، ما در نگاه وداعت
دیدیم چون نبض دریا، چشمان بارانی‌ات را!

نسلی که در عشق با تو، پیمان اندیشه بستند
با جهل خود مُثله کردند، پیغام قرآنی‌ات را!

آن تیره روزان شب‌پوش، مثل غباری در آفاق
در قابِ هستی ندیدند، تصویر انسانی‌ات را!

در نقطه‌ی کور تاریخ، هم خوابه‌ی خاک و گل شد
آن کس که در خواب می‌دید، رؤیای ویرانی‌ات را

☑️ @ShahrestanAdab
🔻همزمان با آغاز هفته وحدت و فرارسیدن ایام میلاد پیامبر اسلام #حضرت_محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پرونده تخصصی «عاشقان حضرت محمد در کوچه ادبیات»، پرونده‌ای برای بهترین شعرها و داستان‌ها برای پیامبر اسلام در سایت شهرستان ادب بازگشایی شد

🔸این پرونده در #هفته_وحدت، با شعرها و همچنین داستان‌هایی در ستایش و توصیف پیامبر اسلام به‌روز خواهد شد.
🔗 shahrestanadab.com/پرونده-عاشقان-محمد

#عاشقان_محمد
☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش به کنسول
(ایام میلاد پیامبر اسلام #حضرت_محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و دوازدهم تا هفدهم ربیع‌الاول، به #هفته_وحدت نام‌گذاری شده است. در این هفته گرامی، سایت شهرستان ادب افتخار دارد داستانی اختصاصی را از #محمدرضا_شرفی_خبوشان نویسنده ارزشمند هم‌روزگارمان تقدیم شما مخاطبان عزیز این سایت کند)

▪️«از دهان یک تفنگ مارتینی زنگ‌زده‌ بیرون آمد؛ گلوله را می‌گویم. در آن روشنای روز، برق دهانه‌ی لوله را دیدم و آدمی را که یکباره از پشت علف‌های بلند کنار دجله بیرون جَست و به همان یکبارگی در علف‌ها محو شد. بر دماغه‌ی کشتی ایستاده بودم و ساحل را نگاه می‌کردم و گاهی کشتی وامانده‌ی ترک‌ها را که دیگر دودی از دودکشش بیرون نمی‌آمد و سربازان ترس‌خورده‌ی بر عرشه را که کنار توپ‌های بیکاره‌اشان تلاش می‌کردند با چوب‌های بلند و رقّت‌بار کشتی خاموش را بر دجله پیش ببرند و از ما فاصله بگیرند...»

🔗 ادامه‌ی این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️@ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻اقتباس
(پیش از این در پرونده «عاشقان حضرت محمد در کوچه ادبیات»، قصیده‌ای از #جامی در ستایش پیامبر منتشر کرده بودیم. امروز اما زادروز این شاعر با سالروز میلاد با سعادت پیامبر اسلام #حضرت_محمد مصطفی مصادف شده است. از همین جهت، خوب است که سراغ شعر دیگری از جامی با موضوع پیامبر اسلام برویم. شعری که برگزیدیم یک مثنوی زیباست از هفت اورنگ جامی که شاعر در آن شکایت تلخی‌ها و تباهی‌های روزگار را به آستان نبوی می‌برد. او در عنوان این ابیات خود نوشته است: «نعت چهارم در اقتباس نور و التماس حضور آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم»)

▪️ای به سراپرده‌ی یثرب به خواب
خیز که شد مشرق و مغرب خراب

رفته ز دستیم برون کن ز برد
دستی و بنمای یکی دستبرد

توبه ده از سرکشی ایام را
باز خر از ناخوشی اسلام را

مهد مسیح از فلک آور به زیر
رایت مهدی به فلک زن دلیر

کاله دجال بنه بر خرش
رو به بیابان عدم ده سرش

افسر ملک از سر دونان بکش
دامن دولت ز زبونان بکش

باز پسان را فکن از پیشگاه
داد ستم کش ز ستم کیش خواه

خامه مفتی که چو انگشت آز
شد ز پی لقمه ربایی دراز

دست سیاست بکش و بشکنش
همچو نی اندر بن ناخن زنش

واعظ پر گو که به پستیست بند
پایه خود کرده ز منبر بلند

چون نه بزرگ است ز شرعش سخن
منبر او بر سر او خرد کن

صومعه را قاعده تازه نه
رخت خرابات به دروازه نه

بدعتیان را ره سنت نمای
عزلتیان را در عزت گشای

خرقه تزویر به صد پاره کن
جان مزور ز تن آواره کن

شعله فکن خرمن ابلیس را
مهره شکن سبحه تلبیس را

گنج تو در خاک نهان دیر ماند
نور تو غایب ز جهان دیر ماند

پرتو روی تو که هست آفتاب
بود ازو کشور دین نور یاب

برق فراقت چو جهانسوز شد
مشعل یارانت شب افروز شد

مشعلشان چرخ چو بی نور کرد
صبح هدی را شب دیجور کرد

ظلمت بدعت همه عالم گرفت
بلکه جهان جامه ماتم گرفت

کاش فتد ز اوج عروجت رجوع
باز کند نور جمالت طلوع

دیده عالم به تو روشن شود
گلخن گیتی ز تو گلشن شود

دولتیان از تو علم برکشند
ظلمتیان رو به عدم در کشند

جامی از آنجا که هوادار توست
روی تو نادیده گرفتار توست

گر لب جانبخش تو فرمان دهد
بر قدمت سر نهد و جان دهد


#عاشقان_محمد
☑️ @ShahrestanAdab