شعری از #سید_حسین_شهرستانی
برای معدنچیان مظلوم
تن تو با تپش سنگ درآمیخته است
دل تو معدن دردی که فروریخته است
آه از این آتش جانسوز که پیدا نشدی
باد صد بار اگر خاک تو را بیخته است
رسم بیداد که فریاد تو را برده ز یاد
سرخی خون تو بر گردنش آویخته است
نفس باد صبا لاله برآورده برون
یا که آه تو سر از خاک تو آهیخته است؟
پس از این معدن لعل است همین کان ذغال
خون تو با جگر سنگ درآمیخته است
@ShahrestanAdab
برای معدنچیان مظلوم
تن تو با تپش سنگ درآمیخته است
دل تو معدن دردی که فروریخته است
آه از این آتش جانسوز که پیدا نشدی
باد صد بار اگر خاک تو را بیخته است
رسم بیداد که فریاد تو را برده ز یاد
سرخی خون تو بر گردنش آویخته است
نفس باد صبا لاله برآورده برون
یا که آه تو سر از خاک تو آهیخته است؟
پس از این معدن لعل است همین کان ذغال
خون تو با جگر سنگ درآمیخته است
@ShahrestanAdab