روایت #مبین_اردستانی
از دیدارهایش با مرحوم #احمد_عزیزی
بسم الله الرحمن الرحیم
#دیدار_اول
نشستهام، تکیه داده به دیوارِ کوچهء بهار در سایهای تابستانی و دارم در ضمیمهء روزنامهء همشهری نقدهای خاص و جذابش بر شعرِ شاعرانِ جوان را با دقت و ذوق و شوق و شور و حالی دوستداشتنی میخوانم. ۱۲، ۱۳ سال بیشتر ندارم.
#دیدار_دوم
اولِ صبح، کنجِ ایوانِ خانه غرق شدهام در "#رودخانه_رویا".
جاری در جانِ کلمات و ترکیبهایی حیرتآفرین، شطحیاتی امروزی، تازه و جوان و پخته دیدمش.
تقویم، سال سوم دبیرستانِ مرا نشان میدهد.
#دیدار_سوم
میلاد مولا بود یا عید غدیر که داشت از پنجرهء تلویزیون شعری در وصف حضرت امیر برای مردم میخواند.
از این دیدارها باز هم داشتیم اما این یکی خاطرهانگیزتر است برایم.
#دیدار_چهارم
داشتم از پیشدانشگاهی علوی فلکهء دوم دولت آباد برمیگشتم که ناباورانه پیش روی خودم یافتمش. ایستادم به سلامی و علیکی و حال و احوالی. گرم بود و صمیمی. از خاطراتِ رودخانهء رویا گفتمش. از "هر ننهقمری اهلِ آسمانِ صورت نمیشود، عاشق شدن کشکی نیست" و ... . از خاطراتی که او زیسته و با کلماتش آفریده بود.
از "حضرتِ زهرا دلش از یاس بود" شاید.
شماره تلفن منزلش را گرفتم که شاید زنگی، درنگی.
#دیدار_پنجم
با رفقای شاعر و نویسنده،
دوستانِ #شهرستان_ادب رفته بودیم کرمانشاه.
تهران برفی بود و کرمانشاه آفتابی.
با #سید_حسین_موسوی_نیا ی عزیز بودم و بسیاری از یارانِ همدم. هم به زیارتِ قدمگاههای شهدا رفتیم، هم به دیدارِ #استاد_محمد_جواد_محبت - که به سلامت باد-
و هم به دیدارِ او که میانِ ماندن و رفتن به خلوتی خوش بود. ما را به خلوتش راه داد و با سکوت و توجه و لبخند، به غزلی که به پیشنهادِ #میلاد_عرفانپور عزیز، دستهجمعی در راهِ دیدار برایش سروده بودیم گوش داد.
این بیت رزقِ من بود از آن غزل:
غرقِ دریا شو، از این گوشهنشینی بازگرد
موج، دریاییست با ساحل نمیآید کنار
سال ۹۰ بود انگار همین دیروز، همین امروز.
#دیدار_ششم
احمد آقا خدا حافظتان.
به شانزدهمِ اسفندماهِ یکهزار و سیصد و نود و پنج.
#دیدار_هفتم
شاید به قیامت.
@MobinArdestani
@ShahrestanAdab
از دیدارهایش با مرحوم #احمد_عزیزی
بسم الله الرحمن الرحیم
#دیدار_اول
نشستهام، تکیه داده به دیوارِ کوچهء بهار در سایهای تابستانی و دارم در ضمیمهء روزنامهء همشهری نقدهای خاص و جذابش بر شعرِ شاعرانِ جوان را با دقت و ذوق و شوق و شور و حالی دوستداشتنی میخوانم. ۱۲، ۱۳ سال بیشتر ندارم.
#دیدار_دوم
اولِ صبح، کنجِ ایوانِ خانه غرق شدهام در "#رودخانه_رویا".
جاری در جانِ کلمات و ترکیبهایی حیرتآفرین، شطحیاتی امروزی، تازه و جوان و پخته دیدمش.
تقویم، سال سوم دبیرستانِ مرا نشان میدهد.
#دیدار_سوم
میلاد مولا بود یا عید غدیر که داشت از پنجرهء تلویزیون شعری در وصف حضرت امیر برای مردم میخواند.
از این دیدارها باز هم داشتیم اما این یکی خاطرهانگیزتر است برایم.
#دیدار_چهارم
داشتم از پیشدانشگاهی علوی فلکهء دوم دولت آباد برمیگشتم که ناباورانه پیش روی خودم یافتمش. ایستادم به سلامی و علیکی و حال و احوالی. گرم بود و صمیمی. از خاطراتِ رودخانهء رویا گفتمش. از "هر ننهقمری اهلِ آسمانِ صورت نمیشود، عاشق شدن کشکی نیست" و ... . از خاطراتی که او زیسته و با کلماتش آفریده بود.
از "حضرتِ زهرا دلش از یاس بود" شاید.
شماره تلفن منزلش را گرفتم که شاید زنگی، درنگی.
#دیدار_پنجم
با رفقای شاعر و نویسنده،
دوستانِ #شهرستان_ادب رفته بودیم کرمانشاه.
تهران برفی بود و کرمانشاه آفتابی.
با #سید_حسین_موسوی_نیا ی عزیز بودم و بسیاری از یارانِ همدم. هم به زیارتِ قدمگاههای شهدا رفتیم، هم به دیدارِ #استاد_محمد_جواد_محبت - که به سلامت باد-
و هم به دیدارِ او که میانِ ماندن و رفتن به خلوتی خوش بود. ما را به خلوتش راه داد و با سکوت و توجه و لبخند، به غزلی که به پیشنهادِ #میلاد_عرفانپور عزیز، دستهجمعی در راهِ دیدار برایش سروده بودیم گوش داد.
این بیت رزقِ من بود از آن غزل:
غرقِ دریا شو، از این گوشهنشینی بازگرد
موج، دریاییست با ساحل نمیآید کنار
سال ۹۰ بود انگار همین دیروز، همین امروز.
#دیدار_ششم
احمد آقا خدا حافظتان.
به شانزدهمِ اسفندماهِ یکهزار و سیصد و نود و پنج.
#دیدار_هفتم
شاید به قیامت.
@MobinArdestani
@ShahrestanAdab