🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_صد لبخند دندان نمایی میزنم، پشت آن تور معلوم نمیشود ... میگویم : عروس آسمانی مرد بهشتی می طلبه...نه؟🤔 _ بانو ، کاش عروسو دیده بودی ...😍 و آهسته تر زمزمه میکنی : چهرش خیال انگیزه بیچاره دوماد .... خیلی وقته دلش واسه خودش نیست...🙈…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدویکم
تنم لرزش خفیفی میکند لحنه حرف زدنت مو به تنم سیخ میکند...😥
حرفت را ادامه میدهی: دیدی دعوتش کردیم اومد؟؟؟
الان پدر معنویمون پشت اون دره...
تا می ایم حرف بزنم صدای مادرت مانع حرف زدنم میشود.😓
_حسام مامان گروه تواشیح اومده...
از جایت بلند میشوی و رو به من میگویی:من دیگه برم مردونه....🏃🏻
از جایم بلند میشوم و دامنم را جمع میکنم و برای بدرقه ات دنبالت می ایم...👫
دستت را به نشونه ی خداحافظی تکان میدهی و میروی...☹️👋🏻
به طرف جایگاه میروم گروه هفت نفرهی تواشیح بعد از تبریک گفتن ب سمت صندلیهایشان میروند .☺️
مانتوهای شیری رنگ پوشیده اند و شال حریر سبز به سر دارند.
روی صندلے مینشینم،.شش نفرشان دف های شکل هم به دست گرفتند و به صورت قرینه سه نفر سمت راست و سه نفر سمت چپ ایستادند و نفر هفتم با میکروفن وسط می ایستد و دف زنان کارشان را شروع میکنند و به دنبالش نفر هفتم شروع به خواندن میکند...
جلوه ی زیبایی دارد
از حضرت زهرا و امام علی میخواند...😍
به ساعت مچیم چشم میدوزم کارکنان تالار مشغول پخش کردن شام هستند...🍛
اواخر عروسی است و مهمانها تک تک به سمت من و تو میایند و تبریک میگویند.
سرت را پایین انداخته ای و جوابشان را با خوشرویی میدهی...☺️
سالن خالی ا ز مهمان شده و فقط مادرهایمان و سپیده داخل سالن هستند...
سپیده نزدیکمان می اید به چشمانش که نگاه میکنم بغضم میگیرد 😭
جلو می اید و در اغوشم میکشد....ازش جدا میشوم چشمانش خیس است بعد از تبریک گفتن بدون هیچ حرفی بیرون می رود...🚶🏻😔
حسام شنلم را روی سرم می گذارد و دستش را در دستم میگیرد،دوش به دوش هم بیرون می رویم...
ماشینت روبرویمان پارک شده،.از چند پله ی جلویمان با هم پایین می اییم ...
در را برایم باز میکنی سوار میشوم و بعد خودت پشت فرمان می نشینی .
راه می افتی، سرعت ماشین را بالا می بری و توی خیابان های خلوت تهران گاز میدهی ...🚗
دستم را میگیری و دنده را عوض میکنی، به صورتت لبخند میزنم ...این قشنگ ترین سرنوشت است برای یک دلداده💞👫
#عروسی
#بادابادا_مبارک_بادا💃🏻
#پیوندشان_مبارک😍💍
#اللهم_الرزقنا_ازینا_وجعل_جوان_های_مذهبی_فی_الاولویت
#اتفاقات_عجیبی_در_راه_است🏃🏻
#یازهرا💛
#یاحیدر💚
ادامه دارد. ..
🌹کانال عهدباشهدا🌹
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_صدویکم
تنم لرزش خفیفی میکند لحنه حرف زدنت مو به تنم سیخ میکند...😥
حرفت را ادامه میدهی: دیدی دعوتش کردیم اومد؟؟؟
الان پدر معنویمون پشت اون دره...
تا می ایم حرف بزنم صدای مادرت مانع حرف زدنم میشود.😓
_حسام مامان گروه تواشیح اومده...
از جایت بلند میشوی و رو به من میگویی:من دیگه برم مردونه....🏃🏻
از جایم بلند میشوم و دامنم را جمع میکنم و برای بدرقه ات دنبالت می ایم...👫
دستت را به نشونه ی خداحافظی تکان میدهی و میروی...☹️👋🏻
به طرف جایگاه میروم گروه هفت نفرهی تواشیح بعد از تبریک گفتن ب سمت صندلیهایشان میروند .☺️
مانتوهای شیری رنگ پوشیده اند و شال حریر سبز به سر دارند.
روی صندلے مینشینم،.شش نفرشان دف های شکل هم به دست گرفتند و به صورت قرینه سه نفر سمت راست و سه نفر سمت چپ ایستادند و نفر هفتم با میکروفن وسط می ایستد و دف زنان کارشان را شروع میکنند و به دنبالش نفر هفتم شروع به خواندن میکند...
جلوه ی زیبایی دارد
از حضرت زهرا و امام علی میخواند...😍
به ساعت مچیم چشم میدوزم کارکنان تالار مشغول پخش کردن شام هستند...🍛
اواخر عروسی است و مهمانها تک تک به سمت من و تو میایند و تبریک میگویند.
سرت را پایین انداخته ای و جوابشان را با خوشرویی میدهی...☺️
سالن خالی ا ز مهمان شده و فقط مادرهایمان و سپیده داخل سالن هستند...
سپیده نزدیکمان می اید به چشمانش که نگاه میکنم بغضم میگیرد 😭
جلو می اید و در اغوشم میکشد....ازش جدا میشوم چشمانش خیس است بعد از تبریک گفتن بدون هیچ حرفی بیرون می رود...🚶🏻😔
حسام شنلم را روی سرم می گذارد و دستش را در دستم میگیرد،دوش به دوش هم بیرون می رویم...
ماشینت روبرویمان پارک شده،.از چند پله ی جلویمان با هم پایین می اییم ...
در را برایم باز میکنی سوار میشوم و بعد خودت پشت فرمان می نشینی .
راه می افتی، سرعت ماشین را بالا می بری و توی خیابان های خلوت تهران گاز میدهی ...🚗
دستم را میگیری و دنده را عوض میکنی، به صورتت لبخند میزنم ...این قشنگ ترین سرنوشت است برای یک دلداده💞👫
#عروسی
#بادابادا_مبارک_بادا💃🏻
#پیوندشان_مبارک😍💍
#اللهم_الرزقنا_ازینا_وجعل_جوان_های_مذهبی_فی_الاولویت
#اتفاقات_عجیبی_در_راه_است🏃🏻
#یازهرا💛
#یاحیدر💚
ادامه دارد. ..
🌹کانال عهدباشهدا🌹
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
@shahidegomnamm.شهیدبرونسی.pdf
16.4 MB
🌺🌸🌻🌺🌸🌻🌺🌸🌻🌺
#فایل_PDF
🌸زندگینامه وخاطراتی از
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🕊شادی روحشون صلوات🕊
(ساخته شده درکانال عهدباشهدا)
🌹کانال عهدباشهدا🌹
❤️ @shahidegomnamm ❤️
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
#فایل_PDF
🌸زندگینامه وخاطراتی از
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🕊شادی روحشون صلوات🕊
(ساخته شده درکانال عهدباشهدا)
🌹کانال عهدباشهدا🌹
❤️ @shahidegomnamm ❤️
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
🍃چون پر پروانه تا ڪہ دست گشودم
دستِ مرا لحظہ ی قنوت گرفتنـد...🕊
#شهیدمدافع_حرم_حامد_جوانی
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا
#دلنوشته
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
دستِ مرا لحظہ ی قنوت گرفتنـد...🕊
#شهیدمدافع_حرم_حامد_جوانی
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا
#دلنوشته
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
🎥 لحظاتی پس از ترور شهید احمدی روشن
امروز 21 دی ماه، سالروز شهادت این شهید بزرگوار؛ روحش شاد وراهش پر رهرو
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🎥 لحظاتی پس از ترور شهید احمدی روشن
امروز 21 دی ماه، سالروز شهادت این شهید بزرگوار؛ روحش شاد وراهش پر رهرو
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق #قسمت_بیستم #علمــــــدار_عشـــــــــق😍# سه هفته ای از آغاز دانشگاه میگذره امروز قراره آقاجون به همراه سیدهادی برن دیدن حاج کمیل بازهرا داشتیم حرف میزدیم زهرا کاش توام امروز میومدی خونه ما - برو خل وچل من برای چی بیام زهرا: اما من دوست…
بسم رب العشق
#قسمت_بیست_یکم
#علمـــــــدار_عشـــــــق😍
راوی مرتضی
تواتاقم داشتم روی پروژه تحقیقاتی که مربوط به کلاس استاد مرعشی بود کار میکردم
که یکی زد به در
- بله بفرمایید داخل
+ داداشی داری چه کار میکنی
- خواهرگلم دارم روی پروژم کار میکنم
+ آخی الهی
خسته نباشی
اما هرچقدرکار کردی بسه
حاج آقا موسوی اینا تو راهن
پاشو لباسهات عوض کن
- باشه خواهری
+ کدوم پیراهنت میخای بپوشی؟
- به لباس روی تخت بود اشاره کردم
یه بلوز چهارخونه آبی روشن یعقه آخوندی و شلوار پارچه مشکی نشونش دادم
نه داداش این نه
بذار
رفت سمت کمدم یه پیراهن صورتی روشن درآورد
داداش اینو بپوش
قشنگتر نشونت میده
- باشه چشم
لباس هارو پوشیدم
صدای زنگ در بلند
مجتبی داشت میرفت سمت در که زهرا گفت
داداش مرتضی شما برو در باز کن
آقامجتبی بیا مابریم پدر همراهی کنیم
رفتم سمت در
بازش کردم
نرگس سادات با چادر پشت در بود
هنگ مونده بودم
اصلا فکر نمیکردم پشت در نرگس سادات باشه
- سلام حاج آقا بفرمایید
•• ممنونم پسرم
پدرت کجاست
* حاج حسن
•• کمیل خودتی
حاج حسن خم شد صورت پدرم بوسید
چقدر حجاب به نرگس سادات میاد استغفرالله ربی اتوب الیه
چقدر این دختر گاهی ذهنمو درگیر خودش میکنه 😭😭😭
پدرم و حاج حسن رفتن داخل اتاق مخصوص پدر
یک ساعت و نیم میگذشت
نرگس : زهرا من نگرانشون شدم برو یه سر بهشون بزن
زهرا: داداش مرتضی بی زحمت یه سرو پیش پدرا
نرگس سادات نگرانه 🙃🙃🙃
در زدم پدر
مرتضی پسرم حال حاج حسن خوب نیست دخترخانمش صدا کن
- باهول برگشتم تو پذیرایی
خانم موسوی حال پدرتون خوب نیست
نرگس سادات : یاامام حسین
بابا
بابا
چی شد
آقای کرمی میشه کمک کنیم پدرم ببریم دکتر
اسپری شون همراهمون نیست
- بله حتما
اون شب پدرمن با مداوای برادرم مجتبی که پزشکی میخوند حل شد
اما کار حاج حسن به چادر اکسیژن رسید
من موندم تا سیدهادی و سایر بچه هاشون بیان
اونا که اومدن من برگشتم خونه
#چکار کرد این زهرا با داداشش 🙃🙃🙃#
نویسنده : بانـو ........ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸?🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#قسمت_بیست_یکم
#علمـــــــدار_عشـــــــق😍
راوی مرتضی
تواتاقم داشتم روی پروژه تحقیقاتی که مربوط به کلاس استاد مرعشی بود کار میکردم
که یکی زد به در
- بله بفرمایید داخل
+ داداشی داری چه کار میکنی
- خواهرگلم دارم روی پروژم کار میکنم
+ آخی الهی
خسته نباشی
اما هرچقدرکار کردی بسه
حاج آقا موسوی اینا تو راهن
پاشو لباسهات عوض کن
- باشه خواهری
+ کدوم پیراهنت میخای بپوشی؟
- به لباس روی تخت بود اشاره کردم
یه بلوز چهارخونه آبی روشن یعقه آخوندی و شلوار پارچه مشکی نشونش دادم
نه داداش این نه
بذار
رفت سمت کمدم یه پیراهن صورتی روشن درآورد
داداش اینو بپوش
قشنگتر نشونت میده
- باشه چشم
لباس هارو پوشیدم
صدای زنگ در بلند
مجتبی داشت میرفت سمت در که زهرا گفت
داداش مرتضی شما برو در باز کن
آقامجتبی بیا مابریم پدر همراهی کنیم
رفتم سمت در
بازش کردم
نرگس سادات با چادر پشت در بود
هنگ مونده بودم
اصلا فکر نمیکردم پشت در نرگس سادات باشه
- سلام حاج آقا بفرمایید
•• ممنونم پسرم
پدرت کجاست
* حاج حسن
•• کمیل خودتی
حاج حسن خم شد صورت پدرم بوسید
چقدر حجاب به نرگس سادات میاد استغفرالله ربی اتوب الیه
چقدر این دختر گاهی ذهنمو درگیر خودش میکنه 😭😭😭
پدرم و حاج حسن رفتن داخل اتاق مخصوص پدر
یک ساعت و نیم میگذشت
نرگس : زهرا من نگرانشون شدم برو یه سر بهشون بزن
زهرا: داداش مرتضی بی زحمت یه سرو پیش پدرا
نرگس سادات نگرانه 🙃🙃🙃
در زدم پدر
مرتضی پسرم حال حاج حسن خوب نیست دخترخانمش صدا کن
- باهول برگشتم تو پذیرایی
خانم موسوی حال پدرتون خوب نیست
نرگس سادات : یاامام حسین
بابا
بابا
چی شد
آقای کرمی میشه کمک کنیم پدرم ببریم دکتر
اسپری شون همراهمون نیست
- بله حتما
اون شب پدرمن با مداوای برادرم مجتبی که پزشکی میخوند حل شد
اما کار حاج حسن به چادر اکسیژن رسید
من موندم تا سیدهادی و سایر بچه هاشون بیان
اونا که اومدن من برگشتم خونه
#چکار کرد این زهرا با داداشش 🙃🙃🙃#
نویسنده : بانـو ........ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸?🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⚜ آیٺ الله بهجٺ:
🍁 با ڪسے نشست و برخاسٺ ڪنید ڪہ وقتی او را دیدید
👈 بہ یاد خدا بیفتید
👈 به یاد طاعٺ خدا بیفتید
🍁 نہ با ڪسانے ڪہ در فڪر گناه هستند!!
#سخنان_بزرگان
⚛ @shahidegomnamm ↩️
🍁 با ڪسے نشست و برخاسٺ ڪنید ڪہ وقتی او را دیدید
👈 بہ یاد خدا بیفتید
👈 به یاد طاعٺ خدا بیفتید
🍁 نہ با ڪسانے ڪہ در فڪر گناه هستند!!
#سخنان_بزرگان
⚛ @shahidegomnamm ↩️
⚜حافظ #ولایت باشید و فرمانبردارے از حرف هاے آقـا را ڪنید تنها مسیر زندگے شما خط ولایت است #آقا هر چہ ڪہ گفت همان را انجام دهید نہ ڪمتر و نہ بیشتر
#شهید_سید_مهدی_موسوی
#وصیتنامه
⚛ @shahidegomnamm ↩️
#شهید_سید_مهدی_موسوی
#وصیتنامه
⚛ @shahidegomnamm ↩️
🍀معرفی بخش دوم از شهید این هفته
لطفا با ما همراه باشید.
باتشکر🙏
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🍃🍀🌷✨🍃🍀🌷✨🍃
لطفا با ما همراه باشید.
باتشکر🙏
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🍃🍀🌷✨🍃🍀🌷✨🍃
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_یازدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
✍ #ادب خاصی داشت. نسبت به همه بزرگترها، خصوصا #پدر و #مادرمان همینطور بود. #پدرم گاهی #گلایه داشت که چرا او به کرات در حالتی که #نزدیک به رکوع بود، #خم میشد و #دستشان را #میبوسید. پدرم بارها به او گفته بود این کار را نکند. #مؤدب و #باتقوا بود و #حریم_خاصی داشت که من به عنوان #برادرش تا حدی میتوانستم به او نزدیک شوم و بیشتر از آن از او حیا میکردم.
⚜همرزم شهید؛
وقتی به آن شهید #خیره میشدید و #رفتارش را زیر نظر میگرفتید، #روحیه و #شجاعت بچههای #خطشکن عملیات #کربلای5 را در او میدیدید، همیشه #خندان بود و #تبسم به چهره داشت. #احترام خاصی به همرزمانش بهخصوص پیشکسوتان میگذاشت.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_یازدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
✍ #ادب خاصی داشت. نسبت به همه بزرگترها، خصوصا #پدر و #مادرمان همینطور بود. #پدرم گاهی #گلایه داشت که چرا او به کرات در حالتی که #نزدیک به رکوع بود، #خم میشد و #دستشان را #میبوسید. پدرم بارها به او گفته بود این کار را نکند. #مؤدب و #باتقوا بود و #حریم_خاصی داشت که من به عنوان #برادرش تا حدی میتوانستم به او نزدیک شوم و بیشتر از آن از او حیا میکردم.
⚜همرزم شهید؛
وقتی به آن شهید #خیره میشدید و #رفتارش را زیر نظر میگرفتید، #روحیه و #شجاعت بچههای #خطشکن عملیات #کربلای5 را در او میدیدید، همیشه #خندان بود و #تبسم به چهره داشت. #احترام خاصی به همرزمانش بهخصوص پیشکسوتان میگذاشت.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_دوازدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
💥از معمولیترین فرد هم معمولیتر #نماز میخواند
✨این #حدیث_نبوی است که #رأس_تقوا این است که کسی شما را به تقوا #نشناسد.✨ محمودرضا اینطور بود.
💠در مورد او نمیتوانستیم بگوییم #نماز_شبش_ترک_نمیشود یا در نمازش #احوالات_عجیبی دارد.
💠او از معمولیترین فرد هم معمولیتر نماز میخواند ولی #نمازش_نماز_بود. هیچ #ریایی نداشت که هیچ، چیز دیگری هم که #معامله با خدایش را خدشهدار کند در سلوک معنویش نداشت، سلوک معنوی #خالصانهای داشت و #معاملهای_با_خدا کرده بود که تا لحظه آخر هم آن را کتمان کرد تا #منجر به #شهادتش شد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_دوازدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
💥از معمولیترین فرد هم معمولیتر #نماز میخواند
✨این #حدیث_نبوی است که #رأس_تقوا این است که کسی شما را به تقوا #نشناسد.✨ محمودرضا اینطور بود.
💠در مورد او نمیتوانستیم بگوییم #نماز_شبش_ترک_نمیشود یا در نمازش #احوالات_عجیبی دارد.
💠او از معمولیترین فرد هم معمولیتر نماز میخواند ولی #نمازش_نماز_بود. هیچ #ریایی نداشت که هیچ، چیز دیگری هم که #معامله با خدایش را خدشهدار کند در سلوک معنویش نداشت، سلوک معنوی #خالصانهای داشت و #معاملهای_با_خدا کرده بود که تا لحظه آخر هم آن را کتمان کرد تا #منجر به #شهادتش شد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_سیزدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
✍ #پرکاری و ساعتهای انگشت شمار خواب در طول شبانه روز از ویژگیهای بارز او بود بطوریکه کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش #تعطیلی نداشت.
🍃معتقد بود #شهادت در راه خدا #مزد کسانی است که در راه خدا #پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_سیزدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
✍ #پرکاری و ساعتهای انگشت شمار خواب در طول شبانه روز از ویژگیهای بارز او بود بطوریکه کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش #تعطیلی نداشت.
🍃معتقد بود #شهادت در راه خدا #مزد کسانی است که در راه خدا #پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_چهاردهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
💥 #ساده_زیستی
✍برادر شهید می گوید؛
مثل بچه #بسیجی ها زندگی میکرد.
خیلی #ساده. از تجملات کنار بود.
نمی پذیرفت در خانه حتی #مبل داشته باشد.
واقعا روحیه اش اینطوری بود و این نبود که از
روی تصنع باشد و بخواهد #تظاهر به #زهد بکند.
⚛این اواخر یکبار که با هم در حاشیه میدان آرژانتین روی چمنها نشسته بودیم و داشتیم ساندویچ میخوردیم؛ همینطوری وسط حرفها ازش پرسیدم با #حقوق_پاسداری زندگی چطور میگذرد؟
محمودرضا بجای جواب سؤالم حرف دیگری زد.
گفت: من #راضی به #گرفتن همین حقوقی هم که میگیرم #نیستم.
مدتی است به فکر #کاری هستم که #درآمد مختصری داشته باشد تا زندگی را با آن بگذرانم و #پاسداریم_بخاطر_چرخیدن_زندگی_نباشد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_چهاردهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
💥 #ساده_زیستی
✍برادر شهید می گوید؛
مثل بچه #بسیجی ها زندگی میکرد.
خیلی #ساده. از تجملات کنار بود.
نمی پذیرفت در خانه حتی #مبل داشته باشد.
واقعا روحیه اش اینطوری بود و این نبود که از
روی تصنع باشد و بخواهد #تظاهر به #زهد بکند.
⚛این اواخر یکبار که با هم در حاشیه میدان آرژانتین روی چمنها نشسته بودیم و داشتیم ساندویچ میخوردیم؛ همینطوری وسط حرفها ازش پرسیدم با #حقوق_پاسداری زندگی چطور میگذرد؟
محمودرضا بجای جواب سؤالم حرف دیگری زد.
گفت: من #راضی به #گرفتن همین حقوقی هم که میگیرم #نیستم.
مدتی است به فکر #کاری هستم که #درآمد مختصری داشته باشد تا زندگی را با آن بگذرانم و #پاسداریم_بخاطر_چرخیدن_زندگی_نباشد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_پانزدهم
✍یکی از دوستانش #جملهای_عربی را برایم #پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود:
🔸«اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، #سلام_بر_شهادت»!🔸
🍀پرسیدم: این جمله را محمودرضا کجا گفته؟ گفت: آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس اجرا کردیم، این جمله را اول کلاس روی #تخته_سیاه نوشت من هم آنرا توی دفترم یادداشت کردم.
🔹جمله برای #بیست_و_هشت_روز_قبل از #شهادتش بود.
🍀بعد از عاشورا به ایران آمده بود، تلفنی احوالش را پرسیدم، میگفت: #بچههایی که به ایران آمده بودند، اکثراً برای #عملیات به #سوریه برگشتند اما او چند روزی دیگر برمیگردد. انگار برای #بار_آخر و دیدن خانواده و کوثر، کودک معصوم شیرخوارش آمده بود، ولی برگشتنش طول کشیده بود، مثل اینکه میخواست #همه را سیر #ببیند و #خداحافظی کند آنوقت برود.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_پانزدهم
✍یکی از دوستانش #جملهای_عربی را برایم #پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود:
🔸«اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، #سلام_بر_شهادت»!🔸
🍀پرسیدم: این جمله را محمودرضا کجا گفته؟ گفت: آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس اجرا کردیم، این جمله را اول کلاس روی #تخته_سیاه نوشت من هم آنرا توی دفترم یادداشت کردم.
🔹جمله برای #بیست_و_هشت_روز_قبل از #شهادتش بود.
🍀بعد از عاشورا به ایران آمده بود، تلفنی احوالش را پرسیدم، میگفت: #بچههایی که به ایران آمده بودند، اکثراً برای #عملیات به #سوریه برگشتند اما او چند روزی دیگر برمیگردد. انگار برای #بار_آخر و دیدن خانواده و کوثر، کودک معصوم شیرخوارش آمده بود، ولی برگشتنش طول کشیده بود، مثل اینکه میخواست #همه را سیر #ببیند و #خداحافظی کند آنوقت برود.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_شانزدهم
✍هر بار که بر میگشت و مینشستیم به حرف زدن، #حرفهایش بیشتر #بوی_رفتن میداد و اگر توی حرفهایش دقیق میشدی میتوانستی بفهمی که انگار هر روز دارد #قدمی را کامل میکند.
⚜آن اوایل، یکبار که از معرکه برگشته بود، وسط حرفهایش خیلی محکم گفت:
💠«جانفشانی اصلا کار آسانی نیست»💠
⚜بعد تعریف کرد که #آنجا در نقطهای باید #فاصلهای چند متری را در #تیررس_تکفیریها_میدوید و توی همین چند متر، #دخترش آمده #جلوی چشمش.
⚜اینها را می گفت تا به من #بفهماند که #تعلقات یعنی #وابستگیها مثل وابستگی به فرزند چطور #مانع_شهادت شهید است…
⚜تمرینهای زیادی توی یکی دو سال گذشته برای #بریدن رشته #تعلقاتش انجام داده بود و همه را هم برید.
این بار که میرفت به کسی گفته بود « #این_دفعه_از_کوثر_بریدم».
⚜شب یکی از #عملیات ها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثر کوچولوت رو بشنوی؟ ؟؟
گفت : از کوثرم گــــــــــذشتم. ..😔
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_شانزدهم
✍هر بار که بر میگشت و مینشستیم به حرف زدن، #حرفهایش بیشتر #بوی_رفتن میداد و اگر توی حرفهایش دقیق میشدی میتوانستی بفهمی که انگار هر روز دارد #قدمی را کامل میکند.
⚜آن اوایل، یکبار که از معرکه برگشته بود، وسط حرفهایش خیلی محکم گفت:
💠«جانفشانی اصلا کار آسانی نیست»💠
⚜بعد تعریف کرد که #آنجا در نقطهای باید #فاصلهای چند متری را در #تیررس_تکفیریها_میدوید و توی همین چند متر، #دخترش آمده #جلوی چشمش.
⚜اینها را می گفت تا به من #بفهماند که #تعلقات یعنی #وابستگیها مثل وابستگی به فرزند چطور #مانع_شهادت شهید است…
⚜تمرینهای زیادی توی یکی دو سال گذشته برای #بریدن رشته #تعلقاتش انجام داده بود و همه را هم برید.
این بار که میرفت به کسی گفته بود « #این_دفعه_از_کوثر_بریدم».
⚜شب یکی از #عملیات ها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثر کوچولوت رو بشنوی؟ ؟؟
گفت : از کوثرم گــــــــــذشتم. ..😔
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_هفدهم
⚛سهیل کریمی یکی از مستندسازان کشور؛
✍حسین یکی از #پروژه هاى اصلى عکس ممد بود. از همه چى حسین #عکس مى گرفت. حتی #خوابیدن.
🍂روز #میلاد نبى خاتم #گوشى رو خاموش کردم و نرفتم دفتر. نماز عشا رو که خوندم و در حین مرور درس ها، #یاد_حسین از ذهنم گذشت. مثل برق. نمى دونم چرا. بعد #تصور کردم #اگه_حسین_شهید شه چى؟ مثل برق از ذهنم گذشت. سعى کردم رو درس متمرکز شم. باز #فکر کردم یعنى حسین با چى شهید مى شه؟ باز از ذهنم گذشته بود. نمى دونم چرا. در همین اثنی #تلفن خونه از اتاق مجاور زنگ زد. گفتم شاید از اقوام ارباب باشند. رفت رو #پیغام گیر. #صداى_ممد_تاجیک بود. تا برسم، یه پیغام نامفهوم گذاشته بود. زنگ زدم. ممد از اون ور خط گفت: #حسین_نصرتى_شهید_شد. بدون مقدمه. دنیا رو سرم هوار شد. #چشام سیاهى رفت. جیگرم سوخت. #حسین، #سوریه، نزدیک مثل برادر، #کوثر، کوثر، کوثر. سیل اشک امون نداد😢. زنگ زدم به بچه هاى دیگه. فقط پشت خط هق هق مى کردیم. حسین تو دمشق شهید شده بود. جیگرم سوخت.😔
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_هفدهم
⚛سهیل کریمی یکی از مستندسازان کشور؛
✍حسین یکی از #پروژه هاى اصلى عکس ممد بود. از همه چى حسین #عکس مى گرفت. حتی #خوابیدن.
🍂روز #میلاد نبى خاتم #گوشى رو خاموش کردم و نرفتم دفتر. نماز عشا رو که خوندم و در حین مرور درس ها، #یاد_حسین از ذهنم گذشت. مثل برق. نمى دونم چرا. بعد #تصور کردم #اگه_حسین_شهید شه چى؟ مثل برق از ذهنم گذشت. سعى کردم رو درس متمرکز شم. باز #فکر کردم یعنى حسین با چى شهید مى شه؟ باز از ذهنم گذشته بود. نمى دونم چرا. در همین اثنی #تلفن خونه از اتاق مجاور زنگ زد. گفتم شاید از اقوام ارباب باشند. رفت رو #پیغام گیر. #صداى_ممد_تاجیک بود. تا برسم، یه پیغام نامفهوم گذاشته بود. زنگ زدم. ممد از اون ور خط گفت: #حسین_نصرتى_شهید_شد. بدون مقدمه. دنیا رو سرم هوار شد. #چشام سیاهى رفت. جیگرم سوخت. #حسین، #سوریه، نزدیک مثل برادر، #کوثر، کوثر، کوثر. سیل اشک امون نداد😢. زنگ زدم به بچه هاى دیگه. فقط پشت خط هق هق مى کردیم. حسین تو دمشق شهید شده بود. جیگرم سوخت.😔
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_هجدهم
#شهادت
✍در #آخرین_اعزام خود در #دیماه ۹۲ به یکی از یاران نزدیک خود اعلام کرد که این #سفر برای او #بیبازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام بدنبال هماهنگی برای #محل_تدفین خود بود.
🌷بعد از دو سال حضور در #جبهه_سوریه، در 23 دی ماه برای چندمین بار به جبهه برگشت اما #سرانجام بعد از ظهر #۲۹_دیماه ۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای #درگیری با مزدوران #تکفیری استکبار در حالیکه #فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی #دمشق را بر عهده داشت، در اثر #اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض #شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرینه اش رسید، همراه با ملائک حرم بهسوی آنها پرواز کرد🕊 و نامش در دفتر #فدائیان_حرم_زینبی ثبت گردید و کربلایی شد.😔
#مزار_شهید در گلزار شهدای تبریز می باشد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_هجدهم
#شهادت
✍در #آخرین_اعزام خود در #دیماه ۹۲ به یکی از یاران نزدیک خود اعلام کرد که این #سفر برای او #بیبازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام بدنبال هماهنگی برای #محل_تدفین خود بود.
🌷بعد از دو سال حضور در #جبهه_سوریه، در 23 دی ماه برای چندمین بار به جبهه برگشت اما #سرانجام بعد از ظهر #۲۹_دیماه ۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای #درگیری با مزدوران #تکفیری استکبار در حالیکه #فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی #دمشق را بر عهده داشت، در اثر #اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض #شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرینه اش رسید، همراه با ملائک حرم بهسوی آنها پرواز کرد🕊 و نامش در دفتر #فدائیان_حرم_زینبی ثبت گردید و کربلایی شد.😔
#مزار_شهید در گلزار شهدای تبریز می باشد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw