Forwarded from عکس نگار
#خاطره
وقتی خدا روز #ولادت حضرت #علی_اصغر علیه السلام آقا #محمد_علی رو به ما هدیه دادند آقا مصطفی در همان بیمارستانی که من بودم به دلیل مجروحیت، بستری بود.
بدون همسرم به خانه برگشتم.
آقا محمد علی #نذر حضرت #عباس علیه السلام بود
من فقط به این فکر میکردم که چرا خدا من را اینطور #امتحان کرده است؛ به محمد علی که نگاه میکردم با خودم میگفتم من با این بچه در روز #عاشورا که #۶ماهه می شود چه کنم. ⁉️⁉️
با خودم میگفتم خدایا امسال کاری میکنی که روضه های حضرت #رباب را با جان و دل حس کنم.
💢💢💢💢💢
روز تاسوعا #خبر_شهادت تمام زندگیم رسید و من دیگر در روز عاشورا #توان در آغوش گرفتن محمد علی را نداشتم و فرزندم اینطوری از #شیر گرفته شد.
✨💢✨💢✨💢
روایت #همسر #شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_صدرزاده
#همسران_شهدا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
نثار حضرت علی اصغر علیه السلام و شادی روح شهدا صلوات.🌷
🌹کانال عهدباشهدا👇
💖 @shahidegomnamm 💖
وقتی خدا روز #ولادت حضرت #علی_اصغر علیه السلام آقا #محمد_علی رو به ما هدیه دادند آقا مصطفی در همان بیمارستانی که من بودم به دلیل مجروحیت، بستری بود.
بدون همسرم به خانه برگشتم.
آقا محمد علی #نذر حضرت #عباس علیه السلام بود
من فقط به این فکر میکردم که چرا خدا من را اینطور #امتحان کرده است؛ به محمد علی که نگاه میکردم با خودم میگفتم من با این بچه در روز #عاشورا که #۶ماهه می شود چه کنم. ⁉️⁉️
با خودم میگفتم خدایا امسال کاری میکنی که روضه های حضرت #رباب را با جان و دل حس کنم.
💢💢💢💢💢
روز تاسوعا #خبر_شهادت تمام زندگیم رسید و من دیگر در روز عاشورا #توان در آغوش گرفتن محمد علی را نداشتم و فرزندم اینطوری از #شیر گرفته شد.
✨💢✨💢✨💢
روایت #همسر #شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_صدرزاده
#همسران_شهدا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
نثار حضرت علی اصغر علیه السلام و شادی روح شهدا صلوات.🌷
🌹کانال عهدباشهدا👇
💖 @shahidegomnamm 💖
Forwarded from عکس نگار
🚩 #هر_روز_باقافله_ی_حسینی
💠 منزل قصر بنى مقاتل
🌴امام عليه السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرمالحرام سال شصتویک هجرى بر اين منزل وارد شدند.
🍃عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،🤚
✨ امام پرسيد: #آيا_به_يارى_من_مى_آيى؟!
🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و #مال بسيارى از مردم نزد من است و نمیدانم كار به كجا مى انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.
✨امام عليه السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس #فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و #لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در #آتش اندازد.
🍃عقبة بن سمعان مى گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه السلام همانگونه كه سوار بود مختصرى به #خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی که مى فرمود:
✨«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله ربالعالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.✨
🍀#على_بن_الحسين_عليه السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇
💥✨امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم #شخصى را ديدم كه #سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى كنند و اجل هم به سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما دادهشده است.✨💥
✨امام عليه السلام فرمود: سوگند به آنکسی كه بازگشت بندگان بهسوی اوست ما برحقیم.✨
🍀 على بن الحسين عليه السلام گفت: پس ما را باكى از #مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.
✨امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آنگونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد. ✨
🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود #حركت كردند؛
🍃#حر مى خواست آن حضرت را به سمت #كوفه حركت دهد ولى امام بهشدت امتناع مى كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى كردند، همینکه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بیآنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇
📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاهدار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.
🍃#حر خدمت امام آمد و #نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
#حر گفت: ممكن نيست زيرا #عبيدالله اين آورنده نامه را بر من #جاسوس گمارده است!
🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى بينم كه پس از این كار سختتر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از این مى آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
✨امام عليه السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمیکنم.
پس آن حضرت به #حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.
#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
💠 منزل قصر بنى مقاتل
🌴امام عليه السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرمالحرام سال شصتویک هجرى بر اين منزل وارد شدند.
🍃عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،🤚
✨ امام پرسيد: #آيا_به_يارى_من_مى_آيى؟!
🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و #مال بسيارى از مردم نزد من است و نمیدانم كار به كجا مى انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.
✨امام عليه السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس #فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و #لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در #آتش اندازد.
🍃عقبة بن سمعان مى گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه السلام همانگونه كه سوار بود مختصرى به #خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی که مى فرمود:
✨«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله ربالعالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.✨
🍀#على_بن_الحسين_عليه السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇
💥✨امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم #شخصى را ديدم كه #سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى كنند و اجل هم به سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما دادهشده است.✨💥
✨امام عليه السلام فرمود: سوگند به آنکسی كه بازگشت بندگان بهسوی اوست ما برحقیم.✨
🍀 على بن الحسين عليه السلام گفت: پس ما را باكى از #مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.
✨امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آنگونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد. ✨
🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود #حركت كردند؛
🍃#حر مى خواست آن حضرت را به سمت #كوفه حركت دهد ولى امام بهشدت امتناع مى كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى كردند، همینکه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بیآنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇
📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاهدار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.
🍃#حر خدمت امام آمد و #نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
#حر گفت: ممكن نيست زيرا #عبيدالله اين آورنده نامه را بر من #جاسوس گمارده است!
🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى بينم كه پس از این كار سختتر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از این مى آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
✨امام عليه السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمیکنم.
پس آن حضرت به #حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.
#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_نودو_سه 📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• هیچ نمی گویم و بی حال ڪنارش می نشینم #مشتاق شنیدن حرف هایش هستم #سپیده در حالیڪه نگاهش به #شمعدانی های صورتی رنگ لب حوض است می گوید:
من هیچ وقت برای #اشڪان گریه نڪردم چون #قول داده بود بعد از #شهادتش بهم سربزند من از روز #تشیع_جنازه میدیدمش،خودش اومد بالای جسم بی روحش نشست و خنده ڪنان گفت:
سپیده می بینی این بدنو؟مثل قفس شده بود واسم به خدا گفتم قلبمو،پیڪرمو تا #روحم رخصت وصال
پیدا ڪنه...
❥• فاطمه باورت میشه بالای قبر اومد و ڪنار #مامان نشست مامان اصلا حواسش نبود و #اشڪ میریخت
#اشڪان بهم گفت:
مامام چرا گریه میڪنه؟انگار من مُردم
بغض میڪند چشمانش ڪه بی اندازه
شبیه اشڪان است تَر میشود،من اینارو
میدیدم و همه با #ترحم نگاهم میڪردن
حرفاشون اذیتم میڪرد میگفتن بیچاره تو شوڪه #خبر نداشتن من دارم اشڪانمو میبینم،حتی الان هم ڪه بعضی وقتا از سر عادت بلند صداش میڪنم به چشم یه دیونه نگاهم میڪنن...
❥• مو به تنم سیخ شده است بی اختیار #چادرم را روی سرم می ڪشم و میگویم:
نڪنه الان اینجاس! می خندد، نه الان سوریه اس گفت دلم واسه #حسام تنگ شده میرم پیشش اراده ای از خودم ندارم
پس میخواد #ببرتش؟
سپیده با حالتی جدی ڪه تا بحال ندیده بودم میگوید:
#فاطمه با ایمانت رفیق منی ولی تو این #امتحان الهی #سست شدی نگاه اینڪه میگن #شهدا زنده ان شعار نیست بیا #لبیڪ بگو پرده ها از جلوی چشمات
بره ڪنار خدا میبردت #معراج
❥• از جا بر می خیزد میگوید:
قدم آخر دفترچه رو بخون نگاهم میڪند و لب میزند فعلا #خداحافظ
بهت زده خداحافظی میڪنم حتی از جایم هم بلند نمی شوم #انگشتر حسام در دستم است سپیده رفته و مرا با
حرف های عجیبش تنها گذاشته است...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_نودو_سه 📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• هیچ نمی گویم و بی حال ڪنارش می نشینم #مشتاق شنیدن حرف هایش هستم #سپیده در حالیڪه نگاهش به #شمعدانی های صورتی رنگ لب حوض است می گوید:
من هیچ وقت برای #اشڪان گریه نڪردم چون #قول داده بود بعد از #شهادتش بهم سربزند من از روز #تشیع_جنازه میدیدمش،خودش اومد بالای جسم بی روحش نشست و خنده ڪنان گفت:
سپیده می بینی این بدنو؟مثل قفس شده بود واسم به خدا گفتم قلبمو،پیڪرمو تا #روحم رخصت وصال
پیدا ڪنه...
❥• فاطمه باورت میشه بالای قبر اومد و ڪنار #مامان نشست مامان اصلا حواسش نبود و #اشڪ میریخت
#اشڪان بهم گفت:
مامام چرا گریه میڪنه؟انگار من مُردم
بغض میڪند چشمانش ڪه بی اندازه
شبیه اشڪان است تَر میشود،من اینارو
میدیدم و همه با #ترحم نگاهم میڪردن
حرفاشون اذیتم میڪرد میگفتن بیچاره تو شوڪه #خبر نداشتن من دارم اشڪانمو میبینم،حتی الان هم ڪه بعضی وقتا از سر عادت بلند صداش میڪنم به چشم یه دیونه نگاهم میڪنن...
❥• مو به تنم سیخ شده است بی اختیار #چادرم را روی سرم می ڪشم و میگویم:
نڪنه الان اینجاس! می خندد، نه الان سوریه اس گفت دلم واسه #حسام تنگ شده میرم پیشش اراده ای از خودم ندارم
پس میخواد #ببرتش؟
سپیده با حالتی جدی ڪه تا بحال ندیده بودم میگوید:
#فاطمه با ایمانت رفیق منی ولی تو این #امتحان الهی #سست شدی نگاه اینڪه میگن #شهدا زنده ان شعار نیست بیا #لبیڪ بگو پرده ها از جلوی چشمات
بره ڪنار خدا میبردت #معراج
❥• از جا بر می خیزد میگوید:
قدم آخر دفترچه رو بخون نگاهم میڪند و لب میزند فعلا #خداحافظ
بهت زده خداحافظی میڪنم حتی از جایم هم بلند نمی شوم #انگشتر حسام در دستم است سپیده رفته و مرا با
حرف های عجیبش تنها گذاشته است...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
🖇 #خاطرات_شهدا
بهش #خبر دادند خانومش وضع حمل ڪرده و توی #بیمارستانه،
#موتورش رو گذاشت #گوشه_حیاط
و #راه افتاد تا #بره بیمارستان
گفتم...
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری🕊
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm
بهش #خبر دادند خانومش وضع حمل ڪرده و توی #بیمارستانه،
#موتورش رو گذاشت #گوشه_حیاط
و #راه افتاد تا #بره بیمارستان
گفتم...
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری🕊
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm
💌🍃
🍃
فرازی از #وصیتنامه شهید
❈ به خدا قسم وجود امام در بین
ما ملت یکی از نعمتهای بزرگ خداوند
است؛
❈ قدر شناس این نعمت و این وجود مبارڪ باشید ...
#خبر_از_چشم_خودش_داشت_اگر
#میفهمید_حال_من_بعد_نگاه_تو #سرودن_دارد🍃🌹
#التماس_گوشه_چشمی_نگاه🍂
#شهید_محمد_جعفرجو💐
___🌸🍃
❥• @Shahidegomnamm🕊
🍃
فرازی از #وصیتنامه شهید
❈ به خدا قسم وجود امام در بین
ما ملت یکی از نعمتهای بزرگ خداوند
است؛
❈ قدر شناس این نعمت و این وجود مبارڪ باشید ...
#خبر_از_چشم_خودش_داشت_اگر
#میفهمید_حال_من_بعد_نگاه_تو #سرودن_دارد🍃🌹
#التماس_گوشه_چشمی_نگاه🍂
#شهید_محمد_جعفرجو💐
___🌸🍃
❥• @Shahidegomnamm🕊