Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_بیست_وپنجم
📔#خاطرات
🍁خاطره ای از زبان همرزم شهید؛
✍وقتی رسیدیم به نقطه ای که باید مستقر می شدیم، چادرها را علم کردیم و #پست_های_نگهبانی را چیدیم. من پاس یکی مانده به آخر بودم. پست بعد از من ناصری بود. می دانستم کجا می خوابد. وقتی پاس من تمام شد، برگشتم و رفتم بالای سرش. پتو را کشیده بود رویش. اسلحه را گذاشتم روی پایش و گفتم: پاشو! نوبت #نگهبانی توست.
🍁او هم بلند شد و بدون این که چیزی بگوید، رفت سر پست. تازه چشم هایم گرم خواب شده بود که دیدم کسی تکانم می دهد.چشم ریز کردم، ناصری بود.
گفت: الان کی سرپسته⁉️
گفتم: مگه نرفتی؟
نه، می بینی که!
پاشدم و سرجایم نشستم.😳
خودم اومدم بالای سرت بیدارت کردم.
و با دست اشاره کردم به گوشه چادر.
ولی من امشب اونجا نخوابیدم. جا نبود، مجبور شدم این طرف بخوابم. تو کی رو فرستادی سر پست؟
شانه بالا انداختم که یعنی نمی دانم. هر دو بلند شدیم و رفتیم پست نگهبانی. #دیدیم_زین_الدین_است. #اسلحه را انداخته بود روی #دوشش و داشت با #تسبیح ذکر می گفت. آن شب، مهدی زین الدین همراه جواد دل آذر آمده بودند سرکشی. قبلش هم شناسایی بودند. شب را همان جا توی چادر ما خوابیدند. هر چه کردیم که اسلحه را بدهد و برود بخوابد، نداد. گفت: من این جا کار دارم. باید نگهبانیم رو بدم. شما برین.
ماند تا پستش تمام شود.
🌹کانال عهدباشهدا🌹➡️⬇️
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_بیست_وپنجم
📔#خاطرات
🍁خاطره ای از زبان همرزم شهید؛
✍وقتی رسیدیم به نقطه ای که باید مستقر می شدیم، چادرها را علم کردیم و #پست_های_نگهبانی را چیدیم. من پاس یکی مانده به آخر بودم. پست بعد از من ناصری بود. می دانستم کجا می خوابد. وقتی پاس من تمام شد، برگشتم و رفتم بالای سرش. پتو را کشیده بود رویش. اسلحه را گذاشتم روی پایش و گفتم: پاشو! نوبت #نگهبانی توست.
🍁او هم بلند شد و بدون این که چیزی بگوید، رفت سر پست. تازه چشم هایم گرم خواب شده بود که دیدم کسی تکانم می دهد.چشم ریز کردم، ناصری بود.
گفت: الان کی سرپسته⁉️
گفتم: مگه نرفتی؟
نه، می بینی که!
پاشدم و سرجایم نشستم.😳
خودم اومدم بالای سرت بیدارت کردم.
و با دست اشاره کردم به گوشه چادر.
ولی من امشب اونجا نخوابیدم. جا نبود، مجبور شدم این طرف بخوابم. تو کی رو فرستادی سر پست؟
شانه بالا انداختم که یعنی نمی دانم. هر دو بلند شدیم و رفتیم پست نگهبانی. #دیدیم_زین_الدین_است. #اسلحه را انداخته بود روی #دوشش و داشت با #تسبیح ذکر می گفت. آن شب، مهدی زین الدین همراه جواد دل آذر آمده بودند سرکشی. قبلش هم شناسایی بودند. شب را همان جا توی چادر ما خوابیدند. هر چه کردیم که اسلحه را بدهد و برود بخوابد، نداد. گفت: من این جا کار دارم. باید نگهبانیم رو بدم. شما برین.
ماند تا پستش تمام شود.
🌹کانال عهدباشهدا🌹➡️⬇️
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_سی_ویکم
#خاطرات
🔸راوی همسر شهید:
✍آن زمان در اهواز بودیم ، چند روز بعد از #ترور نا فرجام حاج حمید در پذیرایی نشسته بود و تلوزیون نگاه می کرد که از شدت خستگی خوابش برد .#ساعت حدود ۱۲ شب #نارنجکی داخل پذیرایی انداختند همراه با دختر هایم در اتاق خواب بودیم با شنیدن #صدای_مهیب از اتاق خارج شدیم و او هم به سمت هال دوید .
در آن #حادثه پتو سوخت ولی حاج حمید #صدمه ای ندید .تکه های #نارنجک به سقف و دیوار اتاق ها پخش شده بود . همسایه سپاهی مان حادثه را به حفاظت #سپاه اطلاع داد. حفاظت احتمال می داد که بخاطر #ترورصدام که #نقشه_حاج_حمید بود این ترور از طرف #منافقین یا نفوذی ها انجام شده است .
حاج حمید نقشه ترور صدام را کشیده بود در آن ترور فرزند صدام ۱۳ تیر خورد و خود صدام زنده ماند .
فردای ان روز هوا بسیار سرد بود . از طرف #حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای #نگهبانی به درب منزلمان فرستادند .حاج حمید گفت" #نیازی_به_نگهبانی_نیست،برو" آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد . حاج حمید با دیدن سرباز عصبانی شد و گفت"در این هوای سرد نیاز به نگهبانی نیست اتفاقی نمی افتد . بروید" با سپاه تماس گرفت که سربازی نفرستد .
پس از #ترور نافرجام حاج حمید برخی اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که #صدام برای #سر حاج حمید #جایزه گذاشته است .اقوام از من می خواستند که مانع فعالیت هایش شوم اما هر بار که بر سر این موضوع بحث می کردیم حاج حمید به من اطمینان می داد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست .
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_سی_ویکم
#خاطرات
🔸راوی همسر شهید:
✍آن زمان در اهواز بودیم ، چند روز بعد از #ترور نا فرجام حاج حمید در پذیرایی نشسته بود و تلوزیون نگاه می کرد که از شدت خستگی خوابش برد .#ساعت حدود ۱۲ شب #نارنجکی داخل پذیرایی انداختند همراه با دختر هایم در اتاق خواب بودیم با شنیدن #صدای_مهیب از اتاق خارج شدیم و او هم به سمت هال دوید .
در آن #حادثه پتو سوخت ولی حاج حمید #صدمه ای ندید .تکه های #نارنجک به سقف و دیوار اتاق ها پخش شده بود . همسایه سپاهی مان حادثه را به حفاظت #سپاه اطلاع داد. حفاظت احتمال می داد که بخاطر #ترورصدام که #نقشه_حاج_حمید بود این ترور از طرف #منافقین یا نفوذی ها انجام شده است .
حاج حمید نقشه ترور صدام را کشیده بود در آن ترور فرزند صدام ۱۳ تیر خورد و خود صدام زنده ماند .
فردای ان روز هوا بسیار سرد بود . از طرف #حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای #نگهبانی به درب منزلمان فرستادند .حاج حمید گفت" #نیازی_به_نگهبانی_نیست،برو" آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد . حاج حمید با دیدن سرباز عصبانی شد و گفت"در این هوای سرد نیاز به نگهبانی نیست اتفاقی نمی افتد . بروید" با سپاه تماس گرفت که سربازی نفرستد .
پس از #ترور نافرجام حاج حمید برخی اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که #صدام برای #سر حاج حمید #جایزه گذاشته است .اقوام از من می خواستند که مانع فعالیت هایش شوم اما هر بار که بر سر این موضوع بحث می کردیم حاج حمید به من اطمینان می داد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست .
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃
🍂
✾ جهان آرا #فرمانده بود اما مثل بقیه نیروها نگهبانی می داد #رزمنده ای تازه به #خرمشهر آمده بود و #فرمانده سپاه رو نمی شناخت،
✾ قرار شد یه شب با #جهان_آرا نگهبانی بده،درحال #نگهبانی بودن ڪه به #جهان_آرا گفت:
✾ #فرمانده سپاه الان تو #خونه خودش #خوابیده و ما رو تو این #موقعیت خطرناڪ به حال خودمون رها ڪرده،
✾ #جهان_آرا چیزی بهش نگفت اما اون بنده خدا چند روز بعد وقتی #فهمید با #فرمانده سپاه مشغول #نگهبانی بوده حسابی از حرف خودش #شرمنده شد...
#شهیدمحمد_جهان_آرا🕊
#خاطرات_شهدا🥀
🍃🌹ڪانال عهـدبا شهـدا🌹🍃
ID ➣ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃
🍂
✾ جهان آرا #فرمانده بود اما مثل بقیه نیروها نگهبانی می داد #رزمنده ای تازه به #خرمشهر آمده بود و #فرمانده سپاه رو نمی شناخت،
✾ قرار شد یه شب با #جهان_آرا نگهبانی بده،درحال #نگهبانی بودن ڪه به #جهان_آرا گفت:
✾ #فرمانده سپاه الان تو #خونه خودش #خوابیده و ما رو تو این #موقعیت خطرناڪ به حال خودمون رها ڪرده،
✾ #جهان_آرا چیزی بهش نگفت اما اون بنده خدا چند روز بعد وقتی #فهمید با #فرمانده سپاه مشغول #نگهبانی بوده حسابی از حرف خودش #شرمنده شد...
#شهیدمحمد_جهان_آرا🕊
#خاطرات_شهدا🥀
🍃🌹ڪانال عهـدبا شهـدا🌹🍃
ID ➣ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🖇 #کلام_شهید
🌾 از شهید #بابایی پرسیدند
#عباس جان چه خبر؟
چه ڪار #میڪنی؟
🌾 #گفت:
به #نگهبانی_دل مشغولیم
ڪه غیر از #خدا وارد نشود.
#شهید_عباس_بابایی🕊
#یاد_شهدا_باصلوات💐
🍃🌸°ID @Shahidegomnamm
🌾 از شهید #بابایی پرسیدند
#عباس جان چه خبر؟
چه ڪار #میڪنی؟
🌾 #گفت:
به #نگهبانی_دل مشغولیم
ڪه غیر از #خدا وارد نشود.
#شهید_عباس_بابایی🕊
#یاد_شهدا_باصلوات💐
🍃🌸°ID @Shahidegomnamm