Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊
🍂 #شهید_مهدی_صابری فرمانده گردان حضرت علی اکبر علیه السلام از لشگر #فاطمیون ،
🍂اصالتی افغانی و کسی بود که در #سوریه از حرم حضرت زینب سلام الله علیها دفاع مینمود،
🍂ایشان در هنگام #مبارزه مورد اصابت #تکفیری ها قرار گرفت و در منطقه ای بودند که #راه_کمک رسانی #بسته شده بود ، شهید از قرار گاه #درخواست نمود که اگر ممکن هست برایش #آب بیاورند به خاطر این که بچه ها از #تشنگی زیاد خیلی در سختی بودند !
که جواب برایش آمد امکان فرستادن آب وجود نداره ...😔
💠 #آخرین_کلماتِ_شهید قبل از رسیدن به حوض کوثر در بهشت این بود :
#یا_علی_کربلا ، #یا_علی_کربلا ...
🍂هزار درود و سلام بر دلاور مردان و شهدای لشکر فاطمیون که از راسخ ترین افراد و
ولایتی ترین افراد هستند همان هایی که در نزد اهل زمین شناخته شده نیستند😔
💠ولی اهل آسمان آنها را به خوبی میشناسند ...
#لشکر_فاطمیون
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_صابری
#خاطره
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🍂 #شهید_مهدی_صابری فرمانده گردان حضرت علی اکبر علیه السلام از لشگر #فاطمیون ،
🍂اصالتی افغانی و کسی بود که در #سوریه از حرم حضرت زینب سلام الله علیها دفاع مینمود،
🍂ایشان در هنگام #مبارزه مورد اصابت #تکفیری ها قرار گرفت و در منطقه ای بودند که #راه_کمک رسانی #بسته شده بود ، شهید از قرار گاه #درخواست نمود که اگر ممکن هست برایش #آب بیاورند به خاطر این که بچه ها از #تشنگی زیاد خیلی در سختی بودند !
که جواب برایش آمد امکان فرستادن آب وجود نداره ...😔
💠 #آخرین_کلماتِ_شهید قبل از رسیدن به حوض کوثر در بهشت این بود :
#یا_علی_کربلا ، #یا_علی_کربلا ...
🍂هزار درود و سلام بر دلاور مردان و شهدای لشکر فاطمیون که از راسخ ترین افراد و
ولایتی ترین افراد هستند همان هایی که در نزد اهل زمین شناخته شده نیستند😔
💠ولی اهل آسمان آنها را به خوبی میشناسند ...
#لشکر_فاطمیون
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_صابری
#خاطره
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#تفحص-شهدا
" وَ جَعَلنا مِن الماء كُل شَئ حَي "
(آيه ٣٠ شوره أنبياء)
.
بهش گفتم:سید جان ...!
بذار طبیبش را ما پیدا کنیم،شاید داروش رو هم گرفتیم!
زیر چشمی نگاهم کرد و بهم گفت:
نمک رو زخمم میپاشی؟!
گفتم نه به خدا!
اصلا صحبت این حرف ها نیست...
.
فردا صبح با بچه ها رفتیم برای کار؛
وارد خاک عراق شدیم در حال جستجو بودیم که چشممان به پیکر شهیدی افتاد...
بی معطلی رفتیم کنارش نشستیم...
نگاه کردم دیدم یک قمقمه که هنوز تا نصفه توش #آب مانده بود به کمرش بسته...
.
۱۲ سال بود این قمقمه زیر این خاک کنار این شهید قرار گرفته بود!!
این خیلی برایم ارزش داست...
.
همان جا یاد حرف سید افتادم...
قمقمه و یه مقدار از خاکی که اطراف شهید بود را برای تبرک برداشتم...
.
چند روزی گذشت و دوباره آقا سید رو دیدم
یک مقدار از آن آب را بهش دادم و گفتم:
بیا پسر عمو...!
اینو بده خانومت شاید خدا خواست و فرجی شد...
.
تلفن زنگ زد...
گوشی را برداشتم؛
سید بود گریه میکرد!
سراسیمه بود...
.
با تعجب پرسیدم:چی شده؟
با بغض جواب داد:سید...!
یه خواهش ازت دارم!
اسم اون شهیدی که آب قمقمه اش رو دادی به من چی بود؟
.
گفتم:اسمشو میخای چی کار؟
گفت:میخوام اگه بچه ام پسر بود اسمشو روش بذارم و اگه دختر بود یه اسم نزدیک بهش بذارم...!
.
حالم عوض شد...
نمیدونستم چی باید بهش بگم...
.
ناخودآگاه بهش گفتم:
ببین سید...!
اگه پسر بود اسمشو بذار علی...
گه دختر بود اسمشو بذار فاطمه...
.
.
چندین سال بود ازدواج کرده بودند؛
بچه دار نمی شدند...
خدا یک دوقلو بهشان داد!!
اسم یکی شان را علی و آن یکی را فاطمه گذاشتند...
.
خاطره به نقل از سید منصور حسینی
@shahidegomnamm ❤️✨❤️
کانال عهد باشهدا
" وَ جَعَلنا مِن الماء كُل شَئ حَي "
(آيه ٣٠ شوره أنبياء)
.
بهش گفتم:سید جان ...!
بذار طبیبش را ما پیدا کنیم،شاید داروش رو هم گرفتیم!
زیر چشمی نگاهم کرد و بهم گفت:
نمک رو زخمم میپاشی؟!
گفتم نه به خدا!
اصلا صحبت این حرف ها نیست...
.
فردا صبح با بچه ها رفتیم برای کار؛
وارد خاک عراق شدیم در حال جستجو بودیم که چشممان به پیکر شهیدی افتاد...
بی معطلی رفتیم کنارش نشستیم...
نگاه کردم دیدم یک قمقمه که هنوز تا نصفه توش #آب مانده بود به کمرش بسته...
.
۱۲ سال بود این قمقمه زیر این خاک کنار این شهید قرار گرفته بود!!
این خیلی برایم ارزش داست...
.
همان جا یاد حرف سید افتادم...
قمقمه و یه مقدار از خاکی که اطراف شهید بود را برای تبرک برداشتم...
.
چند روزی گذشت و دوباره آقا سید رو دیدم
یک مقدار از آن آب را بهش دادم و گفتم:
بیا پسر عمو...!
اینو بده خانومت شاید خدا خواست و فرجی شد...
.
تلفن زنگ زد...
گوشی را برداشتم؛
سید بود گریه میکرد!
سراسیمه بود...
.
با تعجب پرسیدم:چی شده؟
با بغض جواب داد:سید...!
یه خواهش ازت دارم!
اسم اون شهیدی که آب قمقمه اش رو دادی به من چی بود؟
.
گفتم:اسمشو میخای چی کار؟
گفت:میخوام اگه بچه ام پسر بود اسمشو روش بذارم و اگه دختر بود یه اسم نزدیک بهش بذارم...!
.
حالم عوض شد...
نمیدونستم چی باید بهش بگم...
.
ناخودآگاه بهش گفتم:
ببین سید...!
اگه پسر بود اسمشو بذار علی...
گه دختر بود اسمشو بذار فاطمه...
.
.
چندین سال بود ازدواج کرده بودند؛
بچه دار نمی شدند...
خدا یک دوقلو بهشان داد!!
اسم یکی شان را علی و آن یکی را فاطمه گذاشتند...
.
خاطره به نقل از سید منصور حسینی
@shahidegomnamm ❤️✨❤️
کانال عهد باشهدا
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
💥 #اسراف🚫
✍صبح تا شب دويده بوديم. آمديم سر سفره. نان نداشتيم. غذايمان هم حاضري بود. عمو حسن تمام #نان_خشك هايي را كه توي گوني ريخته بود #آب_زد و جلويمان گذاشت.
🔸يكي گفت «عمو جون اگه صبح يه ساعت زودتر مي رفتي، نون بود.»😉
🔹گفت «مي گيد خب اين ها رو چي كارشون كنم؟ #بريزمشون_دور؟ بخوريد. مريض نمي شيد. زمونه ي #قحطي يادتون نمي آد.»
🔹شروع كرد به داستان گفتن. سر و صداي شكم هايمان درآمده بود.😞 عمو ول كن نبود. مي خواست هر طور شده اين نان ها را به خوردمان بدهد.
#شهید_حسن_امیری
#خاطره
📚يادگاران، جلد 15 كتاب شهيد حسن اميري (عموحسن) ، ص 28
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
💥 #اسراف🚫
✍صبح تا شب دويده بوديم. آمديم سر سفره. نان نداشتيم. غذايمان هم حاضري بود. عمو حسن تمام #نان_خشك هايي را كه توي گوني ريخته بود #آب_زد و جلويمان گذاشت.
🔸يكي گفت «عمو جون اگه صبح يه ساعت زودتر مي رفتي، نون بود.»😉
🔹گفت «مي گيد خب اين ها رو چي كارشون كنم؟ #بريزمشون_دور؟ بخوريد. مريض نمي شيد. زمونه ي #قحطي يادتون نمي آد.»
🔹شروع كرد به داستان گفتن. سر و صداي شكم هايمان درآمده بود.😞 عمو ول كن نبود. مي خواست هر طور شده اين نان ها را به خوردمان بدهد.
#شهید_حسن_امیری
#خاطره
📚يادگاران، جلد 15 كتاب شهيد حسن اميري (عموحسن) ، ص 28
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨
#دلنوشته_ای_برای_شهید_مدافع_حرم_سردار___سید_حمید_طباطبایی_مهر_به_مناسبت_چهارمین_سالگرد_شهادتش
✍گوشی ام پر شده از عکسهای شما
به عکسهایتان خیره میشوم
آخر من شما را همچون #پدری مهربان دوست دارم...
🔹مگر نه این است که شما برای #آرامش_و_امنیت این ملت و این #آب_و_خاک با #جانتان به معامله با خدا رفتید؟؟؟
🔹مگر نه این است که از خانه و #همسر و #فرزندانتان گذشتید،سالها درمیدان جهاد مبارزه کردید تا مبادا دشمن از خدا
بی خبر نگاه چپ به #ناموستان بکند؟!!
🔹پس حق دارم شما را #پدر خطاب کنم
چون اگر شما فقط به فکر آرامش همسر و فرزندان خویش بودید
#جان_بر_کف راهی میدان نبرد
نمی شدید...
🔹 #پدر_جان شما و تمام #شهدا بر گردن همه ما حق دارید...
کاش قدردان #خون شما باشیم و دیگر نگوییم
#شهدا_شرمنده_ایم
اما....
#شهدا_شرمنده_ایم😔
#دختر_شما_از_تبریز
#بنت_الهدی
#دلنوشته
🍃ارسالی از اعضای بزرگوار کانال🍃
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊🆔 @shahidegomnamm 👈
#دلنوشته_ای_برای_شهید_مدافع_حرم_سردار___سید_حمید_طباطبایی_مهر_به_مناسبت_چهارمین_سالگرد_شهادتش
✍گوشی ام پر شده از عکسهای شما
به عکسهایتان خیره میشوم
آخر من شما را همچون #پدری مهربان دوست دارم...
🔹مگر نه این است که شما برای #آرامش_و_امنیت این ملت و این #آب_و_خاک با #جانتان به معامله با خدا رفتید؟؟؟
🔹مگر نه این است که از خانه و #همسر و #فرزندانتان گذشتید،سالها درمیدان جهاد مبارزه کردید تا مبادا دشمن از خدا
بی خبر نگاه چپ به #ناموستان بکند؟!!
🔹پس حق دارم شما را #پدر خطاب کنم
چون اگر شما فقط به فکر آرامش همسر و فرزندان خویش بودید
#جان_بر_کف راهی میدان نبرد
نمی شدید...
🔹 #پدر_جان شما و تمام #شهدا بر گردن همه ما حق دارید...
کاش قدردان #خون شما باشیم و دیگر نگوییم
#شهدا_شرمنده_ایم
اما....
#شهدا_شرمنده_ایم😔
#دختر_شما_از_تبریز
#بنت_الهدی
#دلنوشته
🍃ارسالی از اعضای بزرگوار کانال🍃
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊🆔 @shahidegomnamm 👈
Forwarded from عکس نگار
✨ #شفا_با_آب_فرات
✍عراق پاتک شدیدی زد تا
جزایرمجنون رو پس بگیره
#شهید_بابایی توی اون عملیات
#شیمیایی شد
سرش پر شده بود از تاولهای ریز و
درشت سرش می خارید و با خاراندن
زیاد ، تاولها ترکیده بود
بنده خدا خیلی اذیت شده بود
بهش گفتم برو #بیمارستان دوا و درمان کن می گفت اگه برم #بستری ام می کنن و از کارم جا می مونم ... ... چند روز بعد بیرون جزیره یه برکه آب پر از نیزار دیدیم
عباس لحظه ای ایستاد و به جریان
آب دقت کرد
بعد با حالت خاصی بهم گفت:
حسن! می دونی این آب ، کدوم آبه؟
با تعجب گفتم: یعنی چی؟ خب این
آب هم مث مثل بقیه آبها ، فرقش چیه؟🤔
گفت: اگه دقت کنی می بینی این
آب ، انشعابی از #آب_فراته آبی
که🚩 امام حسین و 🚩حضرت
عباس (ع) تو #کربلا دستشون رو
باهاش شستشو دادن
عباس #معتقد بود اگه سرش رو با
اون آب بشوید ، تاول های سرش خوب میشه
اتفاقا سرش رو شست و #شفا گرفت
چند روز بعد تمام تاول ها خوب شد
و اثری ازشون نموند..
#خلبان_شهید_عباس_بابایی
#خاطره
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
✍عراق پاتک شدیدی زد تا
جزایرمجنون رو پس بگیره
#شهید_بابایی توی اون عملیات
#شیمیایی شد
سرش پر شده بود از تاولهای ریز و
درشت سرش می خارید و با خاراندن
زیاد ، تاولها ترکیده بود
بنده خدا خیلی اذیت شده بود
بهش گفتم برو #بیمارستان دوا و درمان کن می گفت اگه برم #بستری ام می کنن و از کارم جا می مونم ... ... چند روز بعد بیرون جزیره یه برکه آب پر از نیزار دیدیم
عباس لحظه ای ایستاد و به جریان
آب دقت کرد
بعد با حالت خاصی بهم گفت:
حسن! می دونی این آب ، کدوم آبه؟
با تعجب گفتم: یعنی چی؟ خب این
آب هم مث مثل بقیه آبها ، فرقش چیه؟🤔
گفت: اگه دقت کنی می بینی این
آب ، انشعابی از #آب_فراته آبی
که🚩 امام حسین و 🚩حضرت
عباس (ع) تو #کربلا دستشون رو
باهاش شستشو دادن
عباس #معتقد بود اگه سرش رو با
اون آب بشوید ، تاول های سرش خوب میشه
اتفاقا سرش رو شست و #شفا گرفت
چند روز بعد تمام تاول ها خوب شد
و اثری ازشون نموند..
#خلبان_شهید_عباس_بابایی
#خاطره
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
❁﷽❁
شـَہ و شَهـزاده و #شش_ماهہ و #شـش_گوشـہ و آب
روزه ے #روز_ششم روضہے اصغر
شده اسٺ
#روضہے این سَحَرم بس! همین یڪ جملہ:
تا ڪہ گفٺ #آب
سر نیزه بہ خوردش دادند😭💔
#یا_باب_الحوائج💚
@shahidegomnamm
شـَہ و شَهـزاده و #شش_ماهہ و #شـش_گوشـہ و آب
روزه ے #روز_ششم روضہے اصغر
شده اسٺ
#روضہے این سَحَرم بس! همین یڪ جملہ:
تا ڪہ گفٺ #آب
سر نیزه بہ خوردش دادند😭💔
#یا_باب_الحوائج💚
@shahidegomnamm
🌹 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری
🍀از کرامات شهید شفای بیمار بود
#لیـوانے را برداشت آن را تا نیمه
#آب ڪرد و #چیـزے_زیـر_لـب_خـواند
و به داخل لیــوان دمیـد...
💠 @Shahidegomnamm
🔽🔽🔽🔽
🍀از کرامات شهید شفای بیمار بود
#لیـوانے را برداشت آن را تا نیمه
#آب ڪرد و #چیـزے_زیـر_لـب_خـواند
و به داخل لیــوان دمیـد...
💠 @Shahidegomnamm
🔽🔽🔽🔽
Forwarded from عکس نگار
🚩 #هر_روز_باقافله_ی_حسینی
💠 منزل قصر بنى مقاتل
🌴امام عليه السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرمالحرام سال شصتویک هجرى بر اين منزل وارد شدند.
🍃عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،🤚
✨ امام پرسيد: #آيا_به_يارى_من_مى_آيى؟!
🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و #مال بسيارى از مردم نزد من است و نمیدانم كار به كجا مى انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.
✨امام عليه السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس #فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و #لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در #آتش اندازد.
🍃عقبة بن سمعان مى گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه السلام همانگونه كه سوار بود مختصرى به #خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی که مى فرمود:
✨«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله ربالعالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.✨
🍀#على_بن_الحسين_عليه السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇
💥✨امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم #شخصى را ديدم كه #سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى كنند و اجل هم به سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما دادهشده است.✨💥
✨امام عليه السلام فرمود: سوگند به آنکسی كه بازگشت بندگان بهسوی اوست ما برحقیم.✨
🍀 على بن الحسين عليه السلام گفت: پس ما را باكى از #مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.
✨امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آنگونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد. ✨
🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود #حركت كردند؛
🍃#حر مى خواست آن حضرت را به سمت #كوفه حركت دهد ولى امام بهشدت امتناع مى كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى كردند، همینکه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بیآنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇
📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاهدار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.
🍃#حر خدمت امام آمد و #نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
#حر گفت: ممكن نيست زيرا #عبيدالله اين آورنده نامه را بر من #جاسوس گمارده است!
🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى بينم كه پس از این كار سختتر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از این مى آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
✨امام عليه السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمیکنم.
پس آن حضرت به #حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.
#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
💠 منزل قصر بنى مقاتل
🌴امام عليه السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرمالحرام سال شصتویک هجرى بر اين منزل وارد شدند.
🍃عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،🤚
✨ امام پرسيد: #آيا_به_يارى_من_مى_آيى؟!
🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و #مال بسيارى از مردم نزد من است و نمیدانم كار به كجا مى انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.
✨امام عليه السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس #فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و #لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در #آتش اندازد.
🍃عقبة بن سمعان مى گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه السلام همانگونه كه سوار بود مختصرى به #خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی که مى فرمود:
✨«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله ربالعالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.✨
🍀#على_بن_الحسين_عليه السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇
💥✨امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم #شخصى را ديدم كه #سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى كنند و اجل هم به سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما دادهشده است.✨💥
✨امام عليه السلام فرمود: سوگند به آنکسی كه بازگشت بندگان بهسوی اوست ما برحقیم.✨
🍀 على بن الحسين عليه السلام گفت: پس ما را باكى از #مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.
✨امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آنگونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد. ✨
🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود #حركت كردند؛
🍃#حر مى خواست آن حضرت را به سمت #كوفه حركت دهد ولى امام بهشدت امتناع مى كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى كردند، همینکه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بیآنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇
📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاهدار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.
🍃#حر خدمت امام آمد و #نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
#حر گفت: ممكن نيست زيرا #عبيدالله اين آورنده نامه را بر من #جاسوس گمارده است!
🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى بينم كه پس از این كار سختتر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از این مى آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
✨امام عليه السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمیکنم.
پس آن حضرت به #حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.
#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🚩 #هر_روز_باقافله_ی_حسینی
🚩 #كاروان امام پس از #حركت و طي مسيري كوتاه به منطقهاي رملي كه با 🌴نخلستان و تپه ماهوري احاطه شده بود رسيد.
💢 وقتي به آن جا رسيدند، حضرت فرمود: نام اين #زمين چيست؟ عرض شد: #كربلا.
✨حضرت فرمود: پروردگارا! از #اندوه و #بلا به تو پناه ميبرم.
✨ سپس حضرت فرمود:👇👇
💢توقف كنيد و رحل اقامت بيفكنيد🎪. به خدا اين جا محل خوابيدن شتران ما و #جاي_ريخته_شدن_خون_ما و #قتلگاه و مدفن ماست و به خدا در اين جا حريم حرمت ما شكسته ميشود😔 و جدم همين را به من خبر داده است...
💢سپس #اصحاب امام پياده شدند و #حر_و_لشكرش هم در ناحيه ديگري مقابل امام پياده شدند.
💢حضرت در گوشهاي نشست و به اصلاح شمشير🗡 خود پرداخت در حالي كه اين شعار را ميخواند:👇
💠اي روزگار! چه بسيار صبح و شام كه صاحب و طالب حق #كشته گشته و روزگار بدل نميپذيرد و امور به خداي بزرگ بازميگردد و هر موجود زندهاي اين راه را كه من رفتم خواهد رفت.
🍂زنان #حرم ناله سردادند😢...
#ام_كلثوم صدا ميزد اي واي يا محمد، اي واي يا علي، اي وام مادرم، اي واي يا فاطمه، اي واي يا حسن، اي واي يا حسين، اي واي از بيچارگي بعد از تو يا اباعبدالله!🍂
🚩هنگامي كه قافله كربلا به منزل رسيد و #لشكر_حر جلوي امام حسين (ع) و اصحابش را گرفت و خبر ميرسيد📣 كه #از_كوفه_لشكر_آماده_آمدن_به_كربلاست، جريان واضح گشت و معلوم شد كه #حسين (ع) و ياران همراهش #كشته ميشوند.😢
✨ #ابيعبدالله يارانش را جمع كرد و #خطبهاي خواند و پس از حمدوثناي الهي فرمود:
اما بعد اي اصحاب من، ميبينيد كه چه پيش آمده است. يعني صحبت از كشته شدن است.
خيلي مختصر ميفرمايد: از #عمر ما به همين اندازه باقي مانده است.
✨از آن جمله #فرمايشات_امام_حسين(ع) است كه ميفرمايد:👇👇
🔶آيا نميبينيد كه كار به جايي رسيده كه #حق_پايمال شده و به آن عمل نميشود و باطل رواج يافته است و #به_معروف_عمل_نميشود و #از_منكر_نهي_نمي_گردد جا دارد كه مومن #آرزوي مرگ كند اما من مرگ را جز سعادت نميبينم و زندگي با اين ظالمها جز ذلت نيست.🔶
💢مقصود آن حضرت را اصحاب فهميدند و #اعلام_جان_نثاري كردند.
💢خورشيد🌝 خود را به معركه رسانده و گرماي طاقتفرسايش امان همه را ربوده بود و #تشنگي بر هر دو سپاه غلبه كرده بود امام (ع) دستور داد كه به همه سپاه حر و اسبهاي آنان #آب بدهند و آنان را #سيراب كنند و امام (ع) و ياران هم آب نوشيدند.
💠همچنين در اين روز #امام_حسين_(ع) #اولين_خطبه خود براي سپاه حر را خواندند.
🌝 آفتاب به وسط آسمان رسيده بود هنگام #نماز_ظهر📿 بود.
💢امام به حجاج بن مسروق جعفر امر كرد #اذان بگويد: سپس امام (ع) با عبا، ردا و نعلين بعد از حمد و سپاس خداوند چنين فرمود:👇👇
💠اي مردم، من از خداي شما و شما #پوزش ميطلبم من پيش شما نيامدم مگر وقتیکه #نامههایتان✉️ رسيد قبل از اينكه من شما را بيابم، نامههاي شما به من رسيد كه ما را #امامي نيست، شايد خداوند ما را بر هدايت مجتمع كند اگر بر همان گفتار هستيد، من بهسوی شما آمدم اگر شما به عهدها و پیمانهای خود، آنگونه كه من اطمينان يابم، به من قول ميدهيد به سرزمين شما وارد ميشوم.
💢آنها ساكت بودند به #مؤذن گفته شد #اذان را بگويد امام (ع) به #حر گفت تو با يارانت نماز بگزار، حر گفت: نه شما بخوان ما نيز به همراه تو نماز ميخوانيم سپس امام با آنها نماز خواند.
#کاروان_عشق
#دوم_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
🚩 #كاروان امام پس از #حركت و طي مسيري كوتاه به منطقهاي رملي كه با 🌴نخلستان و تپه ماهوري احاطه شده بود رسيد.
💢 وقتي به آن جا رسيدند، حضرت فرمود: نام اين #زمين چيست؟ عرض شد: #كربلا.
✨حضرت فرمود: پروردگارا! از #اندوه و #بلا به تو پناه ميبرم.
✨ سپس حضرت فرمود:👇👇
💢توقف كنيد و رحل اقامت بيفكنيد🎪. به خدا اين جا محل خوابيدن شتران ما و #جاي_ريخته_شدن_خون_ما و #قتلگاه و مدفن ماست و به خدا در اين جا حريم حرمت ما شكسته ميشود😔 و جدم همين را به من خبر داده است...
💢سپس #اصحاب امام پياده شدند و #حر_و_لشكرش هم در ناحيه ديگري مقابل امام پياده شدند.
💢حضرت در گوشهاي نشست و به اصلاح شمشير🗡 خود پرداخت در حالي كه اين شعار را ميخواند:👇
💠اي روزگار! چه بسيار صبح و شام كه صاحب و طالب حق #كشته گشته و روزگار بدل نميپذيرد و امور به خداي بزرگ بازميگردد و هر موجود زندهاي اين راه را كه من رفتم خواهد رفت.
🍂زنان #حرم ناله سردادند😢...
#ام_كلثوم صدا ميزد اي واي يا محمد، اي واي يا علي، اي وام مادرم، اي واي يا فاطمه، اي واي يا حسن، اي واي يا حسين، اي واي از بيچارگي بعد از تو يا اباعبدالله!🍂
🚩هنگامي كه قافله كربلا به منزل رسيد و #لشكر_حر جلوي امام حسين (ع) و اصحابش را گرفت و خبر ميرسيد📣 كه #از_كوفه_لشكر_آماده_آمدن_به_كربلاست، جريان واضح گشت و معلوم شد كه #حسين (ع) و ياران همراهش #كشته ميشوند.😢
✨ #ابيعبدالله يارانش را جمع كرد و #خطبهاي خواند و پس از حمدوثناي الهي فرمود:
اما بعد اي اصحاب من، ميبينيد كه چه پيش آمده است. يعني صحبت از كشته شدن است.
خيلي مختصر ميفرمايد: از #عمر ما به همين اندازه باقي مانده است.
✨از آن جمله #فرمايشات_امام_حسين(ع) است كه ميفرمايد:👇👇
🔶آيا نميبينيد كه كار به جايي رسيده كه #حق_پايمال شده و به آن عمل نميشود و باطل رواج يافته است و #به_معروف_عمل_نميشود و #از_منكر_نهي_نمي_گردد جا دارد كه مومن #آرزوي مرگ كند اما من مرگ را جز سعادت نميبينم و زندگي با اين ظالمها جز ذلت نيست.🔶
💢مقصود آن حضرت را اصحاب فهميدند و #اعلام_جان_نثاري كردند.
💢خورشيد🌝 خود را به معركه رسانده و گرماي طاقتفرسايش امان همه را ربوده بود و #تشنگي بر هر دو سپاه غلبه كرده بود امام (ع) دستور داد كه به همه سپاه حر و اسبهاي آنان #آب بدهند و آنان را #سيراب كنند و امام (ع) و ياران هم آب نوشيدند.
💠همچنين در اين روز #امام_حسين_(ع) #اولين_خطبه خود براي سپاه حر را خواندند.
🌝 آفتاب به وسط آسمان رسيده بود هنگام #نماز_ظهر📿 بود.
💢امام به حجاج بن مسروق جعفر امر كرد #اذان بگويد: سپس امام (ع) با عبا، ردا و نعلين بعد از حمد و سپاس خداوند چنين فرمود:👇👇
💠اي مردم، من از خداي شما و شما #پوزش ميطلبم من پيش شما نيامدم مگر وقتیکه #نامههایتان✉️ رسيد قبل از اينكه من شما را بيابم، نامههاي شما به من رسيد كه ما را #امامي نيست، شايد خداوند ما را بر هدايت مجتمع كند اگر بر همان گفتار هستيد، من بهسوی شما آمدم اگر شما به عهدها و پیمانهای خود، آنگونه كه من اطمينان يابم، به من قول ميدهيد به سرزمين شما وارد ميشوم.
💢آنها ساكت بودند به #مؤذن گفته شد #اذان را بگويد امام (ع) به #حر گفت تو با يارانت نماز بگزار، حر گفت: نه شما بخوان ما نيز به همراه تو نماز ميخوانيم سپس امام با آنها نماز خواند.
#کاروان_عشق
#دوم_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
💖🍃
🍃
به #گمانم...
این #آب و این نی زارها
هنوز به #انتظار حال
خوب تان نشسته اند
بیائید و بشکنید،
#سکوت و #غربت
امروزشان را...
#صبحتون_شهدایی🌤
🍃 @Shahidegomnamm
💖🍃
🍃
به #گمانم...
این #آب و این نی زارها
هنوز به #انتظار حال
خوب تان نشسته اند
بیائید و بشکنید،
#سکوت و #غربت
امروزشان را...
#صبحتون_شهدایی🌤
🍃 @Shahidegomnamm
💖🍃