🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق # قسمت_سوم #علمـدار_عشـق بانرجس نماز صبحمون خوندیم و رفتید اتاقمون ساعت حدود ۵ بود بدون اینکه متوجه بشم چشمام گرم شد و خوابم برد یهو چشمام 👁👁بازکردم دیدم ساعت ۷:۳۰ صبحه با سرعت از جا پاشدم و دویدم سمت پذیرایی آقاجون در حال پوشیدن…
بسم رب العشق
#قسمت_چهارم
#علمــدار_عشــق😍#
هنوز حرفم تموم نشده بودکه نرجس گفت : مسخره لوس زهه مون ترکید 😠😠
این چه وضع خالی کردن هیجانه 😠😠
گفتم صدهزار شده رتبه ات
مثل آدم بلد نیستی هیجانت خالی کنی 😡😡😡
الان امیرحسن - امیرحسین بیدارکردی بااین جیغت
منم متحیر ☹️☹️ خوب چیکار کنم چرا دعوام میکنی
نرجس : 😡😡
مامان : نرجس دخترمو دعوا کن بچه ام
نرجس : مامان خانم این همش ۵ دقیقه ازمن کوچکترها
مامان: باشه عزیزم تو دیگه متاهلی نباید لوس بشی
بعدهم تو لوس بشی همسرت نازت میکشه
اما تا نرگس مجرده من باید نازشو بخرم
منم باحالت لوس دویدم سمت مامان از گردنش آویزان شدم و لپهاشو دوتابوس گنده کردم 😘😘
همزمان بااین بحثا صدای دراومد
من رفتم در باز کردم
زن داداشم رقیه سادات بود
رقیه سادات دخترعموم هست و زن داداش کوچکم سیدمجتبی است و حودد دوسال و نیمه ازدواج کردن یه دوقلوی خیلی خوشگلم دارن
سیدامیرحسن - سیدامیرحسین
منو نرجس دعوتیم سمتش
سلام زن داداش
رقیه سادات: سلام دخترا
من امیرحسن بغل کردم
نرجس امیرحسین رو
من: جیگر عمه
نفس عمه
آقاسید کوچلوی خودم
رقیه سادات : نرگس صبح چرا جیغ زدی دختر؟
نرجس: 😡😡😡
من: چرا باز شبیه فلفل قرمزشدی
رومو کردم سمت رقیه سادات باهیجان
زنداداش
زنداداش
رقیه سادات : جانم عزیزم
- رتبه ام اومد
رقیه سادات : ای جانم
چند عزیزم ؟
- ۹۸
رقیه سادات رو به مامانم : مامان شام لازم شدا
مامان : حتما عزیزم
صدای زنگ ☎️☎️ تلفن خونه بلندشد
نرجس: نرگس تو بردار
حتما آقاجون هست
داداش محمد حجره نبوده
زنگ زده خونه رتبه ات بپرسه
من : الو بفرمایید
آقاجون : سلام بابا
خوبی دخترم ؟
من: سلام آقاجون
ممنونم
آقاجون : باباسیدمحمد هنوز نیومده حجره
رتبه ات چندشده دخترم؟
من: آقاجون خیلی خوب شده ۹۸
آقاجون : الحمدالله خداشکر
نرگس جان به مادرت بگو زنگ بزنه برای شب همه بچه ها شام بیان خونمون
فقط برنج بذاره
خورشت میگم بچه ها برن کباب سفارش بدن
من : چشم
آقاجون دیگه کاری ندارید
آقاجون : نه بابا برو
به مادرتم سلام برسون
من : چشم
خداحافظ
آقاجون : خداحافظ بابا
نویسنده: بانـــــــــو.... ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#قسمت_چهارم
#علمــدار_عشــق😍#
هنوز حرفم تموم نشده بودکه نرجس گفت : مسخره لوس زهه مون ترکید 😠😠
این چه وضع خالی کردن هیجانه 😠😠
گفتم صدهزار شده رتبه ات
مثل آدم بلد نیستی هیجانت خالی کنی 😡😡😡
الان امیرحسن - امیرحسین بیدارکردی بااین جیغت
منم متحیر ☹️☹️ خوب چیکار کنم چرا دعوام میکنی
نرجس : 😡😡
مامان : نرجس دخترمو دعوا کن بچه ام
نرجس : مامان خانم این همش ۵ دقیقه ازمن کوچکترها
مامان: باشه عزیزم تو دیگه متاهلی نباید لوس بشی
بعدهم تو لوس بشی همسرت نازت میکشه
اما تا نرگس مجرده من باید نازشو بخرم
منم باحالت لوس دویدم سمت مامان از گردنش آویزان شدم و لپهاشو دوتابوس گنده کردم 😘😘
همزمان بااین بحثا صدای دراومد
من رفتم در باز کردم
زن داداشم رقیه سادات بود
رقیه سادات دخترعموم هست و زن داداش کوچکم سیدمجتبی است و حودد دوسال و نیمه ازدواج کردن یه دوقلوی خیلی خوشگلم دارن
سیدامیرحسن - سیدامیرحسین
منو نرجس دعوتیم سمتش
سلام زن داداش
رقیه سادات: سلام دخترا
من امیرحسن بغل کردم
نرجس امیرحسین رو
من: جیگر عمه
نفس عمه
آقاسید کوچلوی خودم
رقیه سادات : نرگس صبح چرا جیغ زدی دختر؟
نرجس: 😡😡😡
من: چرا باز شبیه فلفل قرمزشدی
رومو کردم سمت رقیه سادات باهیجان
زنداداش
زنداداش
رقیه سادات : جانم عزیزم
- رتبه ام اومد
رقیه سادات : ای جانم
چند عزیزم ؟
- ۹۸
رقیه سادات رو به مامانم : مامان شام لازم شدا
مامان : حتما عزیزم
صدای زنگ ☎️☎️ تلفن خونه بلندشد
نرجس: نرگس تو بردار
حتما آقاجون هست
داداش محمد حجره نبوده
زنگ زده خونه رتبه ات بپرسه
من : الو بفرمایید
آقاجون : سلام بابا
خوبی دخترم ؟
من: سلام آقاجون
ممنونم
آقاجون : باباسیدمحمد هنوز نیومده حجره
رتبه ات چندشده دخترم؟
من: آقاجون خیلی خوب شده ۹۸
آقاجون : الحمدالله خداشکر
نرگس جان به مادرت بگو زنگ بزنه برای شب همه بچه ها شام بیان خونمون
فقط برنج بذاره
خورشت میگم بچه ها برن کباب سفارش بدن
من : چشم
آقاجون دیگه کاری ندارید
آقاجون : نه بابا برو
به مادرتم سلام برسون
من : چشم
خداحافظ
آقاجون : خداحافظ بابا
نویسنده: بانـــــــــو.... ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق # قسمت-پنجم #علمـدار _عشـق😍 📞📞📞گوشی تلفن گذاشتم سرجاش و روبه مادرم گفتم : مامان آقاجون گفتن برای شب همه بچه هارا دعوت کنید خونه 😍😍 بعد فقط 🍚برنج بذارید خودش تو حجره به یکی از بچه ها میگن برن کباب سفارش بدن مامان : باشه حتما بعد روش کرد…
بسم رب العشق
# قسمت_ششم-
#علمــدار_عشــق😍
بانرجس از خونه دراومدیم
الان هرکس منو با نرجس ببینه فکرمیکنه منم یه دخترخانم محجبه ام
اما اینطورنیست من یه دختر باحجاب بدون حجاب برتر چادرم
چادر دوست دارم هروقتم یه جایی مذهبی مثل امامزاده حسین 🕌و مزارشهدا و....میرم سرش میکنم
نرجس: نرگس مامان گفت به دوستت افسانه هم زنگ بزنی برای شام بیان
- باشه
تلفن همراه 📱📱از داخل 💼 درآوردم
و شماره افسانه گرفتم
افسانه: الو
- سلام افسانه خانم
افسانه: وای نرگس خودتی؟
- ن پس روحمه
افسانه : نرگس نتیجه کنکور اومد چی شد
- اووم زنگ زدم برای همون زنگ زدم دیگه
امشب آقاجون برام مهمونی گرفته
افسانه : ای جانم
رتبه ات چند شده ؟
- ۹۸
افسانه : وای خیلی خوشحالم
- پس منتظرتونم
افسانه دوست مشترک من و نرجس هست
سال دوم دبیرستان بودیم که افسانه ازدواج کرد
اما یه عالمه مشکل داشتن که الحمدالله حل شد
بالاخره رسیدیم امامزاده
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
# قسمت_ششم-
#علمــدار_عشــق😍
بانرجس از خونه دراومدیم
الان هرکس منو با نرجس ببینه فکرمیکنه منم یه دخترخانم محجبه ام
اما اینطورنیست من یه دختر باحجاب بدون حجاب برتر چادرم
چادر دوست دارم هروقتم یه جایی مذهبی مثل امامزاده حسین 🕌و مزارشهدا و....میرم سرش میکنم
نرجس: نرگس مامان گفت به دوستت افسانه هم زنگ بزنی برای شام بیان
- باشه
تلفن همراه 📱📱از داخل 💼 درآوردم
و شماره افسانه گرفتم
افسانه: الو
- سلام افسانه خانم
افسانه: وای نرگس خودتی؟
- ن پس روحمه
افسانه : نرگس نتیجه کنکور اومد چی شد
- اووم زنگ زدم برای همون زنگ زدم دیگه
امشب آقاجون برام مهمونی گرفته
افسانه : ای جانم
رتبه ات چند شده ؟
- ۹۸
افسانه : وای خیلی خوشحالم
- پس منتظرتونم
افسانه دوست مشترک من و نرجس هست
سال دوم دبیرستان بودیم که افسانه ازدواج کرد
اما یه عالمه مشکل داشتن که الحمدالله حل شد
بالاخره رسیدیم امامزاده
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق #قسمت_چهل_هفتم #علمــــدار_عشـــق 😍# مادرجون: پسرم انگشتر حلقه دست عروست کن مرتضی دستمو گرفت تو دستش و حلقه تو دستم کرد + مبارکت باشه خانم گل - ممنونم آقا مبارک شماهم باشه و تک تک بهمون تبریک گفتن و بهمون هدیه دادن هدایا تمام شد مرتضی…
دلداده قمربنی هاشم ....:
بسم رب العشق
#قسمت_چهل_هشتم
#علمــدار_عشــق😍#
مرتضی قراربود ۹ صبح بیاد
داشتم تو کمدم دنبال لباسی میگشتم
که هم شیک باشه هم جلف نباشه
چونمرتضی به سبک و رنگ لباس خیلی حساس بود
رو گوشیم میس انداخت
با هیجان از خونه خارج شدم
از ماشین پیداشد
اومد سمتم
یه شاخه گل رز قرمز 🌹 گرفت سمتم
+ برای سادات قشنگم
- ممنون چرا زحمت کشیدی ☺️☺️
به سمت دانشگاه حرکت کردیم
سرراهمون دوتا جعبه شیرینی 🍰🍰 خریدیم
- آقا اول این بریم این شیرینی بین بچه ها پخش کنیم
بعدش بریم واحدفرهنگی برای ازدواج دانشجویی ثبت نام کنم
+ باشه چشم
وارد آمفی تائتر شدیم
باهم که وارد شدیم
صدای جیغ و کف و سوت بچه ها بلند شد
همه شون میزدن روسن آمفی تائتر
شیرینی
شیرینی
شیرینی
منو مرتضی 😍😍😍😂😂😂
همهمه بچه ها
آقای کرمی هم قاطی مرغا شد
اخوی از همین روز اول بابا شروع نمیکردی زی زی بودن
+ 😂😂😂
شیرینی پخش کردیم
داشتم با یکی از خواهران حرف میزدیم
+ سادات جان یه لحظه
- جانم آقا
+ بریم واحد فرهنگی مشخصاتمون تو سیستم جامع ازدواج دانشجویی ثبت کنیم
-باشه
باهم رفتیم واحد فرهنگی
مسئول واحدفرهنگی
یه آقای حدود ۵۵-۶۰ ساله بود
به اسم آقای مددی
+سلام
آقای مددی
آقای مددی : سلام پسرم
مبارکتون باشه
دوتا از بهترین بچه های دانشگاهمون باهم ازدواج کردن
+ ممنونم
شمالطف دارید
تایم ناهار بود
داشتیم وارد آمفی تائتر میشدیم
مرتضی گفت
نرگس جان ناهار بریم بیرون
این حرف مرتضی برابرشد
با لحظه ی ورود من به سالن
جانشین فرمانده برادران : کجا ان شاالله فرمانده
امروز باید برای همه ما ناهار بخری
- 🙄🙄🙄☺️☺️☺️ای بابا
آقای اصغری
ورشکسته میشیما
آقای اصغری: نترسید خواهرموسوی
۳ روز مونده به جشن حجاب یا عقدمون مونده بود
نویسنده بانــــو....ش
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#قسمت بعد جشن حجاب و خطبه عقد
بسم رب العشق
#قسمت_چهل_هشتم
#علمــدار_عشــق😍#
مرتضی قراربود ۹ صبح بیاد
داشتم تو کمدم دنبال لباسی میگشتم
که هم شیک باشه هم جلف نباشه
چونمرتضی به سبک و رنگ لباس خیلی حساس بود
رو گوشیم میس انداخت
با هیجان از خونه خارج شدم
از ماشین پیداشد
اومد سمتم
یه شاخه گل رز قرمز 🌹 گرفت سمتم
+ برای سادات قشنگم
- ممنون چرا زحمت کشیدی ☺️☺️
به سمت دانشگاه حرکت کردیم
سرراهمون دوتا جعبه شیرینی 🍰🍰 خریدیم
- آقا اول این بریم این شیرینی بین بچه ها پخش کنیم
بعدش بریم واحدفرهنگی برای ازدواج دانشجویی ثبت نام کنم
+ باشه چشم
وارد آمفی تائتر شدیم
باهم که وارد شدیم
صدای جیغ و کف و سوت بچه ها بلند شد
همه شون میزدن روسن آمفی تائتر
شیرینی
شیرینی
شیرینی
منو مرتضی 😍😍😍😂😂😂
همهمه بچه ها
آقای کرمی هم قاطی مرغا شد
اخوی از همین روز اول بابا شروع نمیکردی زی زی بودن
+ 😂😂😂
شیرینی پخش کردیم
داشتم با یکی از خواهران حرف میزدیم
+ سادات جان یه لحظه
- جانم آقا
+ بریم واحد فرهنگی مشخصاتمون تو سیستم جامع ازدواج دانشجویی ثبت کنیم
-باشه
باهم رفتیم واحد فرهنگی
مسئول واحدفرهنگی
یه آقای حدود ۵۵-۶۰ ساله بود
به اسم آقای مددی
+سلام
آقای مددی
آقای مددی : سلام پسرم
مبارکتون باشه
دوتا از بهترین بچه های دانشگاهمون باهم ازدواج کردن
+ ممنونم
شمالطف دارید
تایم ناهار بود
داشتیم وارد آمفی تائتر میشدیم
مرتضی گفت
نرگس جان ناهار بریم بیرون
این حرف مرتضی برابرشد
با لحظه ی ورود من به سالن
جانشین فرمانده برادران : کجا ان شاالله فرمانده
امروز باید برای همه ما ناهار بخری
- 🙄🙄🙄☺️☺️☺️ای بابا
آقای اصغری
ورشکسته میشیما
آقای اصغری: نترسید خواهرموسوی
۳ روز مونده به جشن حجاب یا عقدمون مونده بود
نویسنده بانــــو....ش
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#قسمت بعد جشن حجاب و خطبه عقد
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق #قسمت_پنجاه_دوم #علمــدار_عشـق😍# - مرتضی تو شهید علی خلیلی چقدر میشناسی + خیلی اطلاعات درموردش ندارم فقط میدونم به شهید امرو به معروف شهرت داره خودت چی چیزی ازش میدونی؟ - یه ذره بیشتر از تو + إه بگو برام خوب - من از زبان سایرین…
بسم رب العشق
#قسمت_پنجاه_سوم
#علمــدار_عشــق😍#
+ نرگس جان لطفا پاسخ حضرت آقا هم بخون
- چشم
مرتضی خیلی هستش
من فقط اون قسمتش که خیلی مهمه
برات میخونم
+ باشه عزیزم
متن نامه ای رهبری به شهید علی خلیلی
ایشان فرمودهاند: دشمن از راه اشاعهى فرهنگ غلط فرهنگ فساد و فحشا سعى مىکند جوانهاى ما را از ما بگیرد. کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مىکند، یک "تهاجم فرهنگى" بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتل عام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مىکند. چه کسى مىتواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنى که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مىتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسى که خودش آلوده و گرفتار است که نمىتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص مىتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهاى اسلامى مىتواند دفاع کند. لذا، چندى پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهى از منکر کنند.» الآن هم عرض مىکنم: نهى از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعى شماست. امروز مسئولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.
به من نامه مىنویسند؛ بعضى هم تلفن مىکنند و مىگویند: «ما نهى از منکر مىکنیم. اما مأمورین رسمى، طرف ما را نمىگیرند. طرف مقابل را مىگیرند!» من عرض مىکنم که مأمورین رسمى چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضائی حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند. همهى دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهى از منکر دفاع کند. این، وظیفه است. اگر کسى نماز بخواند و کس دیگرى به نمازگزار حمله کند، دستگاههاى ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یا از آن کسى که سجاده را از زیر پاى نمازگزار مىکشد؟ امر به معروف و نهى از منکر نیز همینطور است. امر به معروف هم مثل نماز، واجب است.
- اینم پاسخ حضرت آقا
+ خوشا به سعادتش
که به همین مقامی رسیده
نرگس سادات آدرس مزارش بلدی؟
- آره
قطعه 24 ردیف 66 شماره 34
+ خب پس اول بریم سر مزار شهید علی خلیلی
بعد شهید ابراهیم هادی
نویسنده بانــــو ......ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸?
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#قسمت بعد دیدار با مزار شهید علی خلیلی #
#قسمت_پنجاه_سوم
#علمــدار_عشــق😍#
+ نرگس جان لطفا پاسخ حضرت آقا هم بخون
- چشم
مرتضی خیلی هستش
من فقط اون قسمتش که خیلی مهمه
برات میخونم
+ باشه عزیزم
متن نامه ای رهبری به شهید علی خلیلی
ایشان فرمودهاند: دشمن از راه اشاعهى فرهنگ غلط فرهنگ فساد و فحشا سعى مىکند جوانهاى ما را از ما بگیرد. کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مىکند، یک "تهاجم فرهنگى" بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتل عام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مىکند. چه کسى مىتواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنى که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مىتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسى که خودش آلوده و گرفتار است که نمىتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص مىتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهاى اسلامى مىتواند دفاع کند. لذا، چندى پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهى از منکر کنند.» الآن هم عرض مىکنم: نهى از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعى شماست. امروز مسئولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.
به من نامه مىنویسند؛ بعضى هم تلفن مىکنند و مىگویند: «ما نهى از منکر مىکنیم. اما مأمورین رسمى، طرف ما را نمىگیرند. طرف مقابل را مىگیرند!» من عرض مىکنم که مأمورین رسمى چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضائی حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند. همهى دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهى از منکر دفاع کند. این، وظیفه است. اگر کسى نماز بخواند و کس دیگرى به نمازگزار حمله کند، دستگاههاى ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یا از آن کسى که سجاده را از زیر پاى نمازگزار مىکشد؟ امر به معروف و نهى از منکر نیز همینطور است. امر به معروف هم مثل نماز، واجب است.
- اینم پاسخ حضرت آقا
+ خوشا به سعادتش
که به همین مقامی رسیده
نرگس سادات آدرس مزارش بلدی؟
- آره
قطعه 24 ردیف 66 شماره 34
+ خب پس اول بریم سر مزار شهید علی خلیلی
بعد شهید ابراهیم هادی
نویسنده بانــــو ......ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸?
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#قسمت بعد دیدار با مزار شهید علی خلیلی #