🌹کانال عهدباشهدا🌹
🔴در هياهوي زندگي مان
#🙍دختركي خردسال،
#دلتنگِ #پدر_شهيدش 🌹است و اينگونه📝 حال دلش را به #معلمش ياداور مي شود .
📝درخواست دختر شهيد #مدافع_حرم علي اكبرعربي از معلمش
#🙍دختر_است_ديگر_دلش_براي_بابايش_تنگ_مي_شود
📝انشام دوباره بیست بابای گلم
🍂موضوع کسی که نیست بابای گلم
🌙دیشب زن همسایه به من گفت یتیم
🍂معنای یتیم چیست ! بابای گلم
😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm
🔎🔎🔎https://telegram.me/shahidegomnamm
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔴در هياهوي زندگي مان
#🙍دختركي خردسال،
#دلتنگِ #پدر_شهيدش 🌹است و اينگونه📝 حال دلش را به #معلمش ياداور مي شود .
📝درخواست دختر شهيد #مدافع_حرم علي اكبرعربي از معلمش
#🙍دختر_است_ديگر_دلش_براي_بابايش_تنگ_مي_شود
📝انشام دوباره بیست بابای گلم
🍂موضوع کسی که نیست بابای گلم
🌙دیشب زن همسایه به من گفت یتیم
🍂معنای یتیم چیست ! بابای گلم
😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm
🔎🔎🔎https://telegram.me/shahidegomnamm
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
Telegram
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
😢💔 #دلتنگ کہ باشے
😢💔 #بغض کہ داشتہ باشے
😢💔 #پناه میبرے بہ #قاب_عکسها..
😢💔 حالا خدا نکند کہ #دختر باشے و #بابایے
#دختر_شهید
🍃🌺: @shahidegomnamm
😢💔 #بغض کہ داشتہ باشے
😢💔 #پناه میبرے بہ #قاب_عکسها..
😢💔 حالا خدا نکند کہ #دختر باشے و #بابایے
#دختر_شهید
🍃🌺: @shahidegomnamm
دوباره نیمہ شبـ🌃ــــ است و خودتــ کہ میدانے😭
مڹ و خیال تـ📿ــــو و ایڹ سکوتـــ طولانے...💔
#همسران_شهدا
#دلتنگ_که_میشوى...😔
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
مڹ و خیال تـ📿ــــو و ایڹ سکوتـــ طولانے...💔
#همسران_شهدا
#دلتنگ_که_میشوى...😔
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
#جمعه ها شرح دلم
یک غزل کوتاه است 🍃
که ردیفش همه
#دلتنگ توام ...
می آید ...🍃
#آقا_جان_کجایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دلنوشته
@shahidegomnamm
یک غزل کوتاه است 🍃
که ردیفش همه
#دلتنگ توام ...
می آید ...🍃
#آقا_جان_کجایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دلنوشته
@shahidegomnamm
🍃🍁🍃قرارگاه عاشقی🍃🍁🍃
▪️❣14نفس مانده تا شنیدن گامهایحسین(ع)❣▪️
ان شاءالله #میخوانیم_زیارت_عاشورای_تورا آقاجان
اول به نیت
⬅سلامتی و ظهور آخرین ذخیره ی خدا
و بعد به نیت اینکه
⬅خدا قدرت دهد برای با اخلاص در راهش کار کردن
🌛ان شاءالله🌜
.
.
.
#دلتنگ_سینهزنی_شدهایم_ارباب_بطلب_مارا
.
.
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
▪️❣14نفس مانده تا شنیدن گامهایحسین(ع)❣▪️
ان شاءالله #میخوانیم_زیارت_عاشورای_تورا آقاجان
اول به نیت
⬅سلامتی و ظهور آخرین ذخیره ی خدا
و بعد به نیت اینکه
⬅خدا قدرت دهد برای با اخلاص در راهش کار کردن
🌛ان شاءالله🌜
.
.
.
#دلتنگ_سینهزنی_شدهایم_ارباب_بطلب_مارا
.
.
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
🍃🍁🍃قرارگاه عاشقی🍃🍁🍃
▪️❣13نفس مانده تا شنیدن گامهایحسین(ع)❣▪️
ان شاءالله #میخوانیم_زیارت_عاشورای_تورا آقاجان
اول به نیت
⬅سلامتی و ظهور آخرین ذخیره ی خدا
و بعد به نیت اینکه
⬅خدا قدرت دهد برای با اخلاص در راهش کار کردن
🌛ان شاءالله🌜
.
.
.
در سرخی غروب نشسته سپیده ات
جان بر لبم ز عمر پایان رسیده ات
اخر دل عموی تورا پاره پاره کرد
آوای ناله های بریده بریده ات
#یا_قاسم_بن_حسن
#دلتنگ_روضه_ام
#دلتنگ_یک_نگاه
.
.
.
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
▪️❣13نفس مانده تا شنیدن گامهایحسین(ع)❣▪️
ان شاءالله #میخوانیم_زیارت_عاشورای_تورا آقاجان
اول به نیت
⬅سلامتی و ظهور آخرین ذخیره ی خدا
و بعد به نیت اینکه
⬅خدا قدرت دهد برای با اخلاص در راهش کار کردن
🌛ان شاءالله🌜
.
.
.
در سرخی غروب نشسته سپیده ات
جان بر لبم ز عمر پایان رسیده ات
اخر دل عموی تورا پاره پاره کرد
آوای ناله های بریده بریده ات
#یا_قاسم_بن_حسن
#دلتنگ_روضه_ام
#دلتنگ_یک_نگاه
.
.
.
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
#دلتنگ_ظهور
آسمان غــرق غرورست ڪجایی آقا
خاڪ دلتنگ ظهورست ڪجایی آقا
همه جا بوے نفسهاے تو درجریانست
دستم ازدست تودورست ڪجایے آقا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شعر
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm
آسمان غــرق غرورست ڪجایی آقا
خاڪ دلتنگ ظهورست ڪجایی آقا
همه جا بوے نفسهاے تو درجریانست
دستم ازدست تودورست ڪجایے آقا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شعر
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm
#روز_شمار_اربعیـن
نزدیک اربعین دل جامانده ها گرفت
یک بینوا برای خودش ربنا گرفت
هر کس رسید سوال کرد زائری؟
از این سوال، دل پر خونِ ما گرفت😔
#دلتنگ_حرم
#جامانده_ام
#شعر
@shahidegomnamm ◀️
نزدیک اربعین دل جامانده ها گرفت
یک بینوا برای خودش ربنا گرفت
هر کس رسید سوال کرد زائری؟
از این سوال، دل پر خونِ ما گرفت😔
#دلتنگ_حرم
#جامانده_ام
#شعر
@shahidegomnamm ◀️
#السلام_علیڪ_یااباعبدالله
زایرت نشدم آقا..😔😔😔
ازدور...سلام✋😭
#دلتنگ_کربلا
#مجنون_الحسین
کانال عهدباشهدا😔
💐🌸 @shahidegomnamm
زایرت نشدم آقا..😔😔😔
ازدور...سلام✋😭
#دلتنگ_کربلا
#مجنون_الحسین
کانال عهدباشهدا😔
💐🌸 @shahidegomnamm
💠 شهیدان را، شهیدان مےشناسند...
#شهـید_حسین_محرابی
ڪنار مزار شهیــدان
مصطفے صدرزادہ ،
سجاد عفتے و محمد آژند
#دلتنگ_یـاران_بـود ...😔
#شهادتت_مبارڪ_مردآسمانے
🌹کانال عهدباشهدا🌹
↪️ @shahidegomnamm
#شهـید_حسین_محرابی
ڪنار مزار شهیــدان
مصطفے صدرزادہ ،
سجاد عفتے و محمد آژند
#دلتنگ_یـاران_بـود ...😔
#شهادتت_مبارڪ_مردآسمانے
🌹کانال عهدباشهدا🌹
↪️ @shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
💠حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب
#بخش_اول
✍بهش میآید #چهار_پنج_ساله باشد؛ مدام تلاش میکند جلو برود و آخر سر هم میرود.
#آقا میگوید: «بذار جلوتر بیاد اگر میخواد...»
میرود و میایستد جلوی آقا؛ حرفهایش نامفهوم است. اطرافیانش میگویند میخواهد #سلام_نظامی بدهد.
- «ماشاءالله! داری چی کار میکنی؟ میخوای احترام بگذاری؟»
آقا این را میگوید و میخندد و بعد اسم کودک را میپرسد. کودک بهدرستی نمیتواند تلفّظ کند. محمدرضا؟! مادرش سریع میگوید معینرضا.
🔸معینرضا با جنبوجوش و شیطنتهایش و لباس و سلام نظامیاش به آقا، میشود مطلع این دیدار؛ قبل از این کارِ معینرضا هر کسی مشغول خودش بود. از گوشه و کنار صدای #گریه میآمد؛ شاید از #سردلتنگی خانواده برای #شهیدشان. بعد که آقا آمدند و گفتند خانمها جلوتر بیایند. بعدش هم که معینرضا و سلامش، #اشکها و #لبخندها را مخلوط کرد.
🔸زمانی از صداوسیما شعر و نوایی از آهنگران پخش میشد که با سوز و گداز میخواند: "مرا اسب سپیدی بود روزی * شهادت را امیدی بود روزی". بقیهی مصرعها هم بوی گله داشت و حسرت تا جایی که میرسید به "حبیبم قاصدی از پی فرستاد" و مژدهی "در باغ شهادت باز باز است". وقتی آهنگران این شعر را بار اول میخوانده، پدربزرگ معینرضا یک جوان رعنا بوده. لابد او این مژده را باور کرده و بعدها وقتی "خبر بد" را شنیده، #بند_پوتینش را محکم بسته و همراه عدهای رفته.
🔸خبر پر از بغض بوده: عصر روز دهم عاشورای 61 سرها بر نیزه شد و بعد نوبت به خیمههای حرم رسید. هزار و اندی سال بعد دوباره همین اتفاق تکرار میشود که باز نوبت خیمهها رسیده و #تکفیریها دارند سمت حرم میتازند. پدربزرگ معینرضا هم همراه عدهای #میرود_که_روضهها_دوباره_اتفاق_نیفتند.
🔸از پدربزرگ معینرضا و همراهانش، مانده خانوادهای سینهسوخته که البته راضیاند؛ عدهایشان هم امروز اینجا هستند برای دیدار. به قول برادر یکیشان دلتنگند و مشتاق دیدار رهبر؛ بعد هم اضافه میکند #دلتنگ "آقا"؛ انگار دومی بیشتر به جانش مینشیند.
🔸آقا روی درجههای نظامی معینرضا میزند: «ماشاءالله! چه افسری! انشاءالله از #افسرهای_آیندهی اسلام بشی!
«اذیّتش نکن؛ بذار راحت باشه.»
آقا این را خطاب به محافظی میگوید که سعی دارد معینرضا را از نزدیک آقا دور کند و ادامه میدهد.....
ادامه دارد....
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
💠حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب
#بخش_اول
✍بهش میآید #چهار_پنج_ساله باشد؛ مدام تلاش میکند جلو برود و آخر سر هم میرود.
#آقا میگوید: «بذار جلوتر بیاد اگر میخواد...»
میرود و میایستد جلوی آقا؛ حرفهایش نامفهوم است. اطرافیانش میگویند میخواهد #سلام_نظامی بدهد.
- «ماشاءالله! داری چی کار میکنی؟ میخوای احترام بگذاری؟»
آقا این را میگوید و میخندد و بعد اسم کودک را میپرسد. کودک بهدرستی نمیتواند تلفّظ کند. محمدرضا؟! مادرش سریع میگوید معینرضا.
🔸معینرضا با جنبوجوش و شیطنتهایش و لباس و سلام نظامیاش به آقا، میشود مطلع این دیدار؛ قبل از این کارِ معینرضا هر کسی مشغول خودش بود. از گوشه و کنار صدای #گریه میآمد؛ شاید از #سردلتنگی خانواده برای #شهیدشان. بعد که آقا آمدند و گفتند خانمها جلوتر بیایند. بعدش هم که معینرضا و سلامش، #اشکها و #لبخندها را مخلوط کرد.
🔸زمانی از صداوسیما شعر و نوایی از آهنگران پخش میشد که با سوز و گداز میخواند: "مرا اسب سپیدی بود روزی * شهادت را امیدی بود روزی". بقیهی مصرعها هم بوی گله داشت و حسرت تا جایی که میرسید به "حبیبم قاصدی از پی فرستاد" و مژدهی "در باغ شهادت باز باز است". وقتی آهنگران این شعر را بار اول میخوانده، پدربزرگ معینرضا یک جوان رعنا بوده. لابد او این مژده را باور کرده و بعدها وقتی "خبر بد" را شنیده، #بند_پوتینش را محکم بسته و همراه عدهای رفته.
🔸خبر پر از بغض بوده: عصر روز دهم عاشورای 61 سرها بر نیزه شد و بعد نوبت به خیمههای حرم رسید. هزار و اندی سال بعد دوباره همین اتفاق تکرار میشود که باز نوبت خیمهها رسیده و #تکفیریها دارند سمت حرم میتازند. پدربزرگ معینرضا هم همراه عدهای #میرود_که_روضهها_دوباره_اتفاق_نیفتند.
🔸از پدربزرگ معینرضا و همراهانش، مانده خانوادهای سینهسوخته که البته راضیاند؛ عدهایشان هم امروز اینجا هستند برای دیدار. به قول برادر یکیشان دلتنگند و مشتاق دیدار رهبر؛ بعد هم اضافه میکند #دلتنگ "آقا"؛ انگار دومی بیشتر به جانش مینشیند.
🔸آقا روی درجههای نظامی معینرضا میزند: «ماشاءالله! چه افسری! انشاءالله از #افسرهای_آیندهی اسلام بشی!
«اذیّتش نکن؛ بذار راحت باشه.»
آقا این را خطاب به محافظی میگوید که سعی دارد معینرضا را از نزدیک آقا دور کند و ادامه میدهد.....
ادامه دارد....
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_هفتاد_وهفت بعد از اینکه ماشین حسام کاملا ازم دور شد ، برگشتم سمت حیاط و درو بستم .😢 به خونه نگاه کردم برقا خاموش بود فقط نور کمرنگی از اتاقم سوسو میزد، وارد خونه شدم و آروم در اتاقو باز کردمو بعدش هم با احتیاط بستمش تا سر و صدایی…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_هفتاد_وهشت
سرمو به علامت مثبت تکون دادم پشت بندش بابا گفت :چرا صبحونتو نخوردی باباجان ؟ 🙁
_ میل ندارم ،وارد اتاقم شدم .🚶🏻 گوشیمو برداشتم و رو صندلیم نشستم .رفتم تو گالریمو به عکسمون نگاه کردم رو لبخند دلبرانه حسام زوم کردمو با حسرت نگاهش کردم .😍
بی هدف تو برنامه های گوشیم گشت میزدم تابالاخره یه فکری به ذهنم خطور کرد . شماره سپیده رو گرفتم.
با صدای خواب الودش گفت:
_الو؟😫
از زنگ زدنم پشیمون شدم ، با صدای تحلیل رفته گفتم : ببخشید . خواب بودی؟؟؟😢
بعد این حرفم انگار که تازه منو شناخته باشه لحنش عوض شد و با صدای جیغ جیغوش گفت : وای فاطی تویی؟ دلم اندازه مژه کوچیکه چشم راست شپش واست تنگ شده بود .😍
از لحن حرف زدنش خندم گرفت .
_راستی سلاااام . زیارت قبول
_ سلام ... جات خالی بود . ممنون💚
_ چرا صدات گرفته ؟ اشکال نداره اشکان ما ام رفت ... ☹️
چشم رو هم بذاری برمیگردن . بعد با شیطنت خاصی گفت : نذار کسی اشکتو ببینه #گل_من😁
اصلا دل و دماغ خندیدن نداشتم با این حال گفتم : سپیده تو نمیدونی کی برمیگردن ؟؟؟😓
_ راستش به ما همیشه میگه ۴۸ ساعته ، دو سال بعد میاد ...😣
قلبم به تپش افتاد ، با صدای لرزون گفتم : بگو به جان من؟😰
_وای چت شد خواهرم، نگران نباش سقفش یه ماهه دیگه ...حالا ازینا که بگذریم سوغاتی موغاتی که یادت نرفته ؟🤔
_ نه خیالت راحت . میگم امروز میای بریم عکاسی؟🤔
_اوهوم منکه پایه ام حالا کجا بریم ؟
_نمیدونم یه جا که خارج از شهر باشه ... یکم ازتهران دور باشه ☹️
#آخر_بدون_تو
#با_غم_انگیزترین_حالت_تهران_چه_کنم؟😭
_اوم ... باشه ... ساعت چند؟🤔
_ من ساعت چهار جلوی درتونم . فقط نشونیتونو واسم بفرس ...☺️
_باشد خواهر . کاری نداری؟
_نه ، قربانت ، خداحافظ✋🏻
_فدات،یاعلی 💚
تلفونو قطع کردم . با کلافگی به موهام چنگی زدمو رفتم پست پنجره ایستادم . هعی ! با اینکه کمتر از ۲۴ ساعت از رفتن حسام میگذشت ولی عجیب حال بدی داشتم انگار ۲۴ سال ازش دور بودم .😭 شاید عکاسی می تونست حالمو بهتر کنه ...
شال آبی کاربنیمو رو سرم مرتب کردمو چادرمو انداختم رو سرم . کیف دوربینمو برداشتم و بعد خداحافظی از مامان و بابا از خونه خارج و سوار ماشین شدم . تو خیابونا طبق آدرسی که سپیده فرستاده بود میرفتم تا بالاخره با چهره سپیده مواجه شدم که جلوی یه ساختمون وایستاده بود و داشت به ساعتش نگاه میکرد .😐
ماشینو جلوش نگه داشتم . از صدای جیغ لاستیکای ماشین سپیده سرشو بالا آورد و لبخند رو لباش نشست ...🙂
از ماشین پیاده شدمو تو آغوش کشیدمش ، از هم که جدا شدیم سپیده قبل از گفتن زیارت قبول و سلام و اینا گفت : جوووون چ ماشینی😍
خندیدمو گفتم: سلامتو خوردی ...
درحالیکه با دقت دور ماشین چرخ میزد و نگاش میکرد گفت : راس میگیا، هلو مای فرند، اهلا و سهلا ، هارا گدک!؟؟؟؟
(این جمله آخر ترکیه یعنی کجا بریم ؟؟؟؟)
_ اولا سلام دوما فارسی را پاس بداریم. سوما هر جا تو بگی ...😋
_ خیلی خب، سوار شو بریم یه جای توپ .
به مقصد که رسیدیم یه نگاه تحسین آمیز به اطرافم انداختمو پیاده شدم .... چ جای قشنگی ... رو به سپیده که جلوتر از من پیاده شده بود گفتم : اینجا رو از کجا پیدا کردی؟ 😍
جای خلوت و دنجی بود و البته سرسبزی و صفاشو نمیشد نادیده گرفت .
_ دیگه دیگه ... تو عکستو بنداز
خم شد و گلبرگای گلی رو نوازش کرد . روبه روش نشستمو گفتم : من واسه عکاسیم سوژه میخوام ...😌
_ در خدمتیم .ازمن بهتر هیچ جا پیدا نمیکنی
به دور و برش نگاهی کردو گفت : میخوای درختا رو نگاه کنم شاید کوالا پیدا کردم واسه سوژت. ها؟😁
خندیدمو پشت سرش حرکت کردم .
_ میدونستی اگه یه کوالا تو شبانه روز کمتر از ۱۸ ساعت بخوابه میمیره ؟😂
_ احتمالا از این نظر باهاشون نسبت داری ...
_ ههه اره ... به یه درخت اشاره کردو گفت : فاطی بیا از همینجا شروع کن عکساتو بنداز دیگه ...🙄
دوربینو گرفتم سمتش و رو چهرش تنظیم کردم
_ یک ، دو ، سه
به عکس نگاه کردم و گفتم : عالی شد👌🏻
#دلتنگ
#عاشق
#فراق
#درد_جدایی
#هعی_روزگار
#فاطمه_دلتنگ_است
#ادامه_دارد...
💠کانال عهدباشهدا💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_هفتاد_وهشت
سرمو به علامت مثبت تکون دادم پشت بندش بابا گفت :چرا صبحونتو نخوردی باباجان ؟ 🙁
_ میل ندارم ،وارد اتاقم شدم .🚶🏻 گوشیمو برداشتم و رو صندلیم نشستم .رفتم تو گالریمو به عکسمون نگاه کردم رو لبخند دلبرانه حسام زوم کردمو با حسرت نگاهش کردم .😍
بی هدف تو برنامه های گوشیم گشت میزدم تابالاخره یه فکری به ذهنم خطور کرد . شماره سپیده رو گرفتم.
با صدای خواب الودش گفت:
_الو؟😫
از زنگ زدنم پشیمون شدم ، با صدای تحلیل رفته گفتم : ببخشید . خواب بودی؟؟؟😢
بعد این حرفم انگار که تازه منو شناخته باشه لحنش عوض شد و با صدای جیغ جیغوش گفت : وای فاطی تویی؟ دلم اندازه مژه کوچیکه چشم راست شپش واست تنگ شده بود .😍
از لحن حرف زدنش خندم گرفت .
_راستی سلاااام . زیارت قبول
_ سلام ... جات خالی بود . ممنون💚
_ چرا صدات گرفته ؟ اشکال نداره اشکان ما ام رفت ... ☹️
چشم رو هم بذاری برمیگردن . بعد با شیطنت خاصی گفت : نذار کسی اشکتو ببینه #گل_من😁
اصلا دل و دماغ خندیدن نداشتم با این حال گفتم : سپیده تو نمیدونی کی برمیگردن ؟؟؟😓
_ راستش به ما همیشه میگه ۴۸ ساعته ، دو سال بعد میاد ...😣
قلبم به تپش افتاد ، با صدای لرزون گفتم : بگو به جان من؟😰
_وای چت شد خواهرم، نگران نباش سقفش یه ماهه دیگه ...حالا ازینا که بگذریم سوغاتی موغاتی که یادت نرفته ؟🤔
_ نه خیالت راحت . میگم امروز میای بریم عکاسی؟🤔
_اوهوم منکه پایه ام حالا کجا بریم ؟
_نمیدونم یه جا که خارج از شهر باشه ... یکم ازتهران دور باشه ☹️
#آخر_بدون_تو
#با_غم_انگیزترین_حالت_تهران_چه_کنم؟😭
_اوم ... باشه ... ساعت چند؟🤔
_ من ساعت چهار جلوی درتونم . فقط نشونیتونو واسم بفرس ...☺️
_باشد خواهر . کاری نداری؟
_نه ، قربانت ، خداحافظ✋🏻
_فدات،یاعلی 💚
تلفونو قطع کردم . با کلافگی به موهام چنگی زدمو رفتم پست پنجره ایستادم . هعی ! با اینکه کمتر از ۲۴ ساعت از رفتن حسام میگذشت ولی عجیب حال بدی داشتم انگار ۲۴ سال ازش دور بودم .😭 شاید عکاسی می تونست حالمو بهتر کنه ...
شال آبی کاربنیمو رو سرم مرتب کردمو چادرمو انداختم رو سرم . کیف دوربینمو برداشتم و بعد خداحافظی از مامان و بابا از خونه خارج و سوار ماشین شدم . تو خیابونا طبق آدرسی که سپیده فرستاده بود میرفتم تا بالاخره با چهره سپیده مواجه شدم که جلوی یه ساختمون وایستاده بود و داشت به ساعتش نگاه میکرد .😐
ماشینو جلوش نگه داشتم . از صدای جیغ لاستیکای ماشین سپیده سرشو بالا آورد و لبخند رو لباش نشست ...🙂
از ماشین پیاده شدمو تو آغوش کشیدمش ، از هم که جدا شدیم سپیده قبل از گفتن زیارت قبول و سلام و اینا گفت : جوووون چ ماشینی😍
خندیدمو گفتم: سلامتو خوردی ...
درحالیکه با دقت دور ماشین چرخ میزد و نگاش میکرد گفت : راس میگیا، هلو مای فرند، اهلا و سهلا ، هارا گدک!؟؟؟؟
(این جمله آخر ترکیه یعنی کجا بریم ؟؟؟؟)
_ اولا سلام دوما فارسی را پاس بداریم. سوما هر جا تو بگی ...😋
_ خیلی خب، سوار شو بریم یه جای توپ .
به مقصد که رسیدیم یه نگاه تحسین آمیز به اطرافم انداختمو پیاده شدم .... چ جای قشنگی ... رو به سپیده که جلوتر از من پیاده شده بود گفتم : اینجا رو از کجا پیدا کردی؟ 😍
جای خلوت و دنجی بود و البته سرسبزی و صفاشو نمیشد نادیده گرفت .
_ دیگه دیگه ... تو عکستو بنداز
خم شد و گلبرگای گلی رو نوازش کرد . روبه روش نشستمو گفتم : من واسه عکاسیم سوژه میخوام ...😌
_ در خدمتیم .ازمن بهتر هیچ جا پیدا نمیکنی
به دور و برش نگاهی کردو گفت : میخوای درختا رو نگاه کنم شاید کوالا پیدا کردم واسه سوژت. ها؟😁
خندیدمو پشت سرش حرکت کردم .
_ میدونستی اگه یه کوالا تو شبانه روز کمتر از ۱۸ ساعت بخوابه میمیره ؟😂
_ احتمالا از این نظر باهاشون نسبت داری ...
_ ههه اره ... به یه درخت اشاره کردو گفت : فاطی بیا از همینجا شروع کن عکساتو بنداز دیگه ...🙄
دوربینو گرفتم سمتش و رو چهرش تنظیم کردم
_ یک ، دو ، سه
به عکس نگاه کردم و گفتم : عالی شد👌🏻
#دلتنگ
#عاشق
#فراق
#درد_جدایی
#هعی_روزگار
#فاطمه_دلتنگ_است
#ادامه_دارد...
💠کانال عهدباشهدا💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
🍃🌸
💚 #یـا_مــهدی
🌺کـاش امـروز
نسیمی بوزد موسم #افـطار
نسیمی که فقط عـطر تـو بر
شامه دلـها برساند
#دلتنگ_جمکرانت😔
#سہ_شنبہ_دلم_هوایےتوسٺ🍃
#دلنوشته💌
🌷کانال عهدبا شهــدا🌷
🆔 @shahidegomnamm
💚 #یـا_مــهدی
🌺کـاش امـروز
نسیمی بوزد موسم #افـطار
نسیمی که فقط عـطر تـو بر
شامه دلـها برساند
#دلتنگ_جمکرانت😔
#سہ_شنبہ_دلم_هوایےتوسٺ🍃
#دلنوشته💌
🌷کانال عهدبا شهــدا🌷
🆔 @shahidegomnamm