🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوپنجاه_وسوم 🌺حالم خیلی بد بود ... برام خواستگار اومده بود ... همه ی شرایطش خوب بود ... هیچ عذری رو خانوادم نمی پذیرفتن ... با اون خواستگاره رفتیم بیرون برای خرید عقد ...توی کوچه نگاهم به مهدی افتاد که با #لباسای_خاکی جلوی درشون…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدوپنجاه_وچهارم
🌿مشغول مطالعه بودم ...کتاب جذابی بود و متنش تحریکم می کرد بیشتر پیش برم ... چشمام که خسته شد ، کتابو بستم و نوشته ی روشو لمس کردم ، #جاذبه_و_دافعه_ی_علی_(ع) .
از همون کتابایی بود که به قول حسام برای #بصیرت_افزایی لازم بود .
🌿نگاهی به ساعت انداختم ، اصلا متوجه گذر زمان نشده بودم . دلم برای سپیده تنگ شده بود ... دوست داشتم برم دنبالش و غافلگیرش کنم . به سمت کمد لباسام رفتم ، کت زرشکی رنگمو با تن پوش مشکی که با گلای ریز سفید تزیین شده بود پوشیدم . روسریمو به همراه چادرم ،سرم کردم .
🌿جلوی آیینه یه نگاه به صورتم انداختم ... صورتم لاغر تر شده بود و رنگم پریده بود ... کفشامو پام کردم ، از پله ها پایین اومدم و رو به روی در ایستادم و آروم بازش کردم . سرم گیج رفت !!! به در تکیه دادم که نیفتم.
🌿 انگشت سبابمو رو شقیقه هام کشیدم . چشمام سیاهی میرفت ... انگار پاهام تحمل وزنمو نداشتن . پاهام سست شد و جلوی در نشستم . نمی تونستم حرکت کنم . حالت تهوع بدی داشتم ... یاد حرفای چند روز پیش یکی از کارشناسای پزشکی توی برنامه تلویزیونی افتادم ... ترس برم داشت ... این ها علایم یه بیماری خاص می تونست باشه ...
🌿صدای خانومی که با سرعت به طرفم میومد تو ذهنم حک شد که می گفت : خانوم !خانوم!
به زور چشمامو باز نگه داشته بودم . آروم زد رو شونم و گفت : حالت خوبه ؟ فشارت افتاده نه ؟
به خونه اشاره کردم . متوجه منظورم شد و گفت : الان میرم واست آب قند بیارم ...
🌿چند دقیقه بعد برگشت و با یه لیوان آب قند جلوم زانو زد . برام عجیب بود کسیو که نمی شناختم به کمکم اومده بود . لیوانو داد دستم .،ازش گرفتم . نزدیک لبم بردمو یه جرعه ازش نوشیدم ... حالم بهتر شده بود ... فقط کمی حالت تهوع داشتم .
🌿اون خانوم با مهربونی شونه هامو ماساژ می داد.
با مهربونی گفت : همسرت کجاست ؟ باید ببریمت دکتر !
قلبم تیر کشید . مکثی طولانی کردم . انگشتامو تو هم قفل کرده بودم . بلاخره دهن باز کردمو گفتم : نیستش ...
_ خب زنگ می زنیم بیاد .
کلافه گفتم : یعنی .. ماموریته ،تاچند وقت نمی تونه بیاد .
💠 ادامــه دارد.....
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
#فرمانده_من
#قسمت_صدوپنجاه_وچهارم
🌿مشغول مطالعه بودم ...کتاب جذابی بود و متنش تحریکم می کرد بیشتر پیش برم ... چشمام که خسته شد ، کتابو بستم و نوشته ی روشو لمس کردم ، #جاذبه_و_دافعه_ی_علی_(ع) .
از همون کتابایی بود که به قول حسام برای #بصیرت_افزایی لازم بود .
🌿نگاهی به ساعت انداختم ، اصلا متوجه گذر زمان نشده بودم . دلم برای سپیده تنگ شده بود ... دوست داشتم برم دنبالش و غافلگیرش کنم . به سمت کمد لباسام رفتم ، کت زرشکی رنگمو با تن پوش مشکی که با گلای ریز سفید تزیین شده بود پوشیدم . روسریمو به همراه چادرم ،سرم کردم .
🌿جلوی آیینه یه نگاه به صورتم انداختم ... صورتم لاغر تر شده بود و رنگم پریده بود ... کفشامو پام کردم ، از پله ها پایین اومدم و رو به روی در ایستادم و آروم بازش کردم . سرم گیج رفت !!! به در تکیه دادم که نیفتم.
🌿 انگشت سبابمو رو شقیقه هام کشیدم . چشمام سیاهی میرفت ... انگار پاهام تحمل وزنمو نداشتن . پاهام سست شد و جلوی در نشستم . نمی تونستم حرکت کنم . حالت تهوع بدی داشتم ... یاد حرفای چند روز پیش یکی از کارشناسای پزشکی توی برنامه تلویزیونی افتادم ... ترس برم داشت ... این ها علایم یه بیماری خاص می تونست باشه ...
🌿صدای خانومی که با سرعت به طرفم میومد تو ذهنم حک شد که می گفت : خانوم !خانوم!
به زور چشمامو باز نگه داشته بودم . آروم زد رو شونم و گفت : حالت خوبه ؟ فشارت افتاده نه ؟
به خونه اشاره کردم . متوجه منظورم شد و گفت : الان میرم واست آب قند بیارم ...
🌿چند دقیقه بعد برگشت و با یه لیوان آب قند جلوم زانو زد . برام عجیب بود کسیو که نمی شناختم به کمکم اومده بود . لیوانو داد دستم .،ازش گرفتم . نزدیک لبم بردمو یه جرعه ازش نوشیدم ... حالم بهتر شده بود ... فقط کمی حالت تهوع داشتم .
🌿اون خانوم با مهربونی شونه هامو ماساژ می داد.
با مهربونی گفت : همسرت کجاست ؟ باید ببریمت دکتر !
قلبم تیر کشید . مکثی طولانی کردم . انگشتامو تو هم قفل کرده بودم . بلاخره دهن باز کردمو گفتم : نیستش ...
_ خب زنگ می زنیم بیاد .
کلافه گفتم : یعنی .. ماموریته ،تاچند وقت نمی تونه بیاد .
💠 ادامــه دارد.....
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm