Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_سی_وهشتم
📔#خاطرات
#پلوخور😊
✍شهید زين الدین علاقۀ عجیبی به بسیجیان داشت و #شوخی_هایش با آنان از همین عشق نقرط نشأت می گرفت.
🔸او به بچه هایی که خوب به خودشان می رسیدند و حسابی غذا می خوردند، می گفت: «پلو خور!»
🔸یک روز در ستاد لشگر، موقع صرف غذا بچه ها همه نشسته بودند. یکی از همین پلوخورها هم بود. آقا مهدی با بچه ها هماهنگ کرد تا با شوخی جالبی مجلس را رونقی ببخشد😉. غذا که رسید، همه منتظر ماندند تا جناب پلوخور شروع کند. همین که دست برد و لقمه را آورد بالا، با 👌اشارۀ آقا مهدی همه بچه ها یکهو با صدای بلند🗣 گفتند: «یا... علی!»
🔸بندۀ خدا که کاملاً غافلگير و دستپاچه شده بود😮، بی اختیار لقمه از دستش افتاد پایین. خودش هم از تعجّب خنده اش گرفت!😬
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_سی_وهشتم
📔#خاطرات
#پلوخور😊
✍شهید زين الدین علاقۀ عجیبی به بسیجیان داشت و #شوخی_هایش با آنان از همین عشق نقرط نشأت می گرفت.
🔸او به بچه هایی که خوب به خودشان می رسیدند و حسابی غذا می خوردند، می گفت: «پلو خور!»
🔸یک روز در ستاد لشگر، موقع صرف غذا بچه ها همه نشسته بودند. یکی از همین پلوخورها هم بود. آقا مهدی با بچه ها هماهنگ کرد تا با شوخی جالبی مجلس را رونقی ببخشد😉. غذا که رسید، همه منتظر ماندند تا جناب پلوخور شروع کند. همین که دست برد و لقمه را آورد بالا، با 👌اشارۀ آقا مهدی همه بچه ها یکهو با صدای بلند🗣 گفتند: «یا... علی!»
🔸بندۀ خدا که کاملاً غافلگير و دستپاچه شده بود😮، بی اختیار لقمه از دستش افتاد پایین. خودش هم از تعجّب خنده اش گرفت!😬
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_سی_وپنجم
#خاطرات
💠خاطره ای از زبان برادر شهید؛
😊 #شوخی
✍محمودرضا گاهی با اهلش به قدری #شوخ بود که تا سر کار گذاشتن #وحشتناک طرف پیش میرفت، من به عنوان #برادرش هیچوقت طرف شوخی او قرار نگرفتم. این از چیزهایی است که هنوز هم #یادآوریاش مرا #شرمنده میکند. محمودرضا #ادب بسیار زیادی با #بزرگتر داشت و حق ادب را ادا میکرد. با هم زیاد میخندیدیم. خیلی پیش میآمد که چیزی از اتفاقات کارش یا مسائل روزمره یا حتی سر کار گذاشتن دوستانش تعریف میکرد و میخندیدیم اما #هیچوقت نشد من طرف #شوخی_کوچکی از او قرار بگیرم.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_سی_وپنجم
#خاطرات
💠خاطره ای از زبان برادر شهید؛
😊 #شوخی
✍محمودرضا گاهی با اهلش به قدری #شوخ بود که تا سر کار گذاشتن #وحشتناک طرف پیش میرفت، من به عنوان #برادرش هیچوقت طرف شوخی او قرار نگرفتم. این از چیزهایی است که هنوز هم #یادآوریاش مرا #شرمنده میکند. محمودرضا #ادب بسیار زیادی با #بزرگتر داشت و حق ادب را ادا میکرد. با هم زیاد میخندیدیم. خیلی پیش میآمد که چیزی از اتفاقات کارش یا مسائل روزمره یا حتی سر کار گذاشتن دوستانش تعریف میکرد و میخندیدیم اما #هیچوقت نشد من طرف #شوخی_کوچکی از او قرار بگیرم.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🖇 #خاطرات_شهدا
همیشه باهاش #شوخی میڪردم
و میگفتم:
اگر شربت #شهادت آوردن نخوریا
بریز دور، یادمه یه بار بهم گفت:
اینجا #شربت...
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷
#سالروز_شهادت🍂
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm🕊
همیشه باهاش #شوخی میڪردم
و میگفتم:
اگر شربت #شهادت آوردن نخوریا
بریز دور، یادمه یه بار بهم گفت:
اینجا #شربت...
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷
#سالروز_شهادت🍂
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm🕊