🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
#خبر-محرمی
اهداے ۱۴۰۰ شاخہ گل بہ مناسبت ششم محرم، شب حضرت قاسم، در خیابان اصلے شهر وین، پایتخت اتریش
#احلے_من_العسل
@shahidegomnamm ❤️❤️
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
#محمد_چاه_چمندی
#شهید_مدافع_وطن
#دهه_هفتادی

◀️بخشی از #زندگینامه و #خاطره گویی از شهید محمد چاه چمندی به روایت خواهر این شهید:

شهید محمد چاه چمندى ۲۰ ساله بود و در تاریخ ۱۷/۹/۱۳۷۵ به دنیا اومد ایشان در سال ۲۲/۱۱/۹۳ برای دفاع از کشورشان به سربازی رفتند. محلى که محمد برای خدمت میرفت خاش بود ,محمد از اینکه سربازی میرفت خیلى خوشحالی میکرد😊
🔸وقتی هم که از مرخصی به خانه می اومد همه ی عکس هایش را به خونوادمون نشون میداد و همش از خدمتش تعریف میکرد و حتی دلش برای خدمتش تنگ میشد.
🔸روز اخر مرخصی که اومده بود اونقدر خوشحال بود,وقتی دو هفته از مرخصی اش گذشت محمد به همراه مادرم میخواست به ترمینال برود.
🔸مادرم میگوید: با خط بی ارتى 🚌ک میخواستیم به حرم برویم من سوار اتوبوس شده بودم ولی محمد هنوز سوار نشده بود که با لگد به اتوبوس زد و راننده در را برایش باز کرد و محمد هم با راننده بحث جدل کرد😡. وقتی نزدیکاى حرم امام رضا (ع) رسیدیم دیدم محمد به گنبد🕌 امام رضا نگاه میکند, سپس من با محمد خداحافظی کردم و به طرف حرم اومدم.
ولی محمد به ترمینال رفت.😔
🔸یک هفته بعد محمد به خونه مان زنگ زد و بعد از احوال پرسى مادرم بهش گفت: محمد چرا با راننده اتوبوس دعوا کردى👊??? محمد گفت فکر میکردم که دیگه تو رو نبینم...😔😔

🔸دو هفته گذشت...
که #خبر_شهادت محمد را به خانوادمان دادند😭
ایشان براثر گلوله ای که به قلبش اصابت کرده بود در اغوش دوستش به #شهادت رسیدند .

#محل_شهادت_خاش
#تاریخ_شهادت_خرداد۹۵
#شهادتت_مبارک_جوان_انقلابی
ارسالی از خواهر شهید

🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
.🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_چهاردهم

💥دغدغه محمد #سوریه و #دفاع از حریم پاک اهل بیت(ع) بود

نزدیک به چندماهی بود که محمد در صحبت هایش #حرف_از_سوریه را بیان می کرد و می‌گفت هرزمان که #شرایط_اعزام مهیا شود بی‌شک و #بی‌_درنگ_راهی_خواهم_شد.

زمانی که‌ می‌خواست برود به من گفت "فاطمه! #شهادت آرزوی قلبی ام است❤️ اما من #برای_دفاع_میروم".

بالاخره #آرزوی دیرینه محمد محقق شد و با اعلام #خبر_اعزام ها در یک دوره 5 روزه به تهران اعزام و مورد آموزش‌های مختلف و ویژه قرار گرفت و دوباره به اراک بازگشت.

محمد بارها می‌گفت که تمام #دغدغه او #سوریه و #کودکان آنجا است و مدام بچه‌های سوریه را با دخترمان ریحانه مقایسه می کرد به گونه ای #احساس_دین به‌وضوح از حرکات و رفتار او پیدا بود.

28 شهرویور ماه روزی بود که محمد تمامی #حرفهای خود در قالب #وصیتنامه نوشت و در میان #مفاتیح گذاشت و از من خواست تا زمانی که مطمئن نشدن به شهادت رسیده آن را باز نکنم.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_بیست_ونهم
#شهادت

زماني كه #خبر شهادت سردار سیدحمید منتشر شد، از بالا‌ترين سطوح فرماندهي تا پايين‌ترين درجات مبارزان و مردم عادي همگي براي او #مي‌گريستند.

🔶بسياري از اهالي #مناطقي كه با حضورش زمينه #آزادي‌شان از دست #داعش فراهم شده بود هم براي او #گريه مي‌كردند. روز عجيبي بود، كمتر ديده بودم #مردم_عراق طي اين سال‌ها براي كسي اينگونه #گريه كنند. يكي از #برادران مبارز درحالي‌كه به سر وسينه خود مي‌زد فرياد مي‌زد ما #لياقت آن را نداشتيم كه سردار تقوي در كنارما زندگي كند، او #فردي_آسماني_بود كه براي مدتي به زمين آمد.

🔶 #سردار_قاسم_سلیمانی به واقع احساس دین نسبت به این شهید داشتند و به همین دلیل در مراسم #تشییع پیکر وی #حضور یافت، اما هنگام اقامه نماز میت مردم به دلیل علاقه بسیار، به سوی او هجوم آوردند و شرکت سردار در ادامه مراسم میسر نشد.

🔶امام جمعه اهواز: حیف بود حاج حمید در بستر جان دهد و #لیاقت داشت که در میدان نبرد با دشمنان اسلام #شهید شود.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from اتچ بات
🕊🕊🕊
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ↩️

#صوت 🎵 🎵
#روایتگری🎙
#راوی:گمنام👇👇

🔶 #دوبرادر هرکاری کردن نتونستن برن سوریه
گفتن بهشون برید جز #نیروهای افغانی بشید...
اینا رفتن #سوریه مظلومانه #شهید شدن..
چندروز میگذره،یه نفرپیدا میشه میگه من این دوبرادرو میشناسم.
اهل #مشهد هستند.
#مادرپیری هم دارن ،فلان محله ی مشهد زندگی میکنه.
بچه های سپاه رفتند...درب خونه روزدن.
سلام مادر.
مادر:سلام عزیزم بفرما
مادر چه خبرازپسرات
پسر؟؟؟ #من_پسر_ندارم!من بچه ندارم!
مادر همه ی همسایه ها شهادت میدن شماپسر داری.
مادر:نه عزیزم من پسر ندارم
باشه مادر،باشه مادر، خدانگهدار.
رفتند.
گفت تاسرکوچه که رفتیم دلمون طاقت نیاورد برگشتیم.
درزدیم گفتیم مادر مجبوریم #خبر بدی رو بهت بدم.
هر دوتای پسران به شهادت رسیدند.
شماچقد اصرار میکنید.من پسرندارم!!بچه ندارم.
میگفت هرکارکردیم مادر راضی نشد،برگشتیم #معراج الشهدا.
بایکی از روحانیون مشورت کردیم أین #روحانی گفت:این کارمنه،
رفت،درب منزل وزد.
سلام مادر
سلام علیکم،بفرمایید
مادر دوتا شهید آوردن مشهد،مادر نداره،هیشکی بدن و تحویل نمیگیره
من چکار کنم؟
بیا براشون #مادری کن.
صبر کن من چادرمو بردارمگفت معلوم بود مادر شکسته دله اما اصلا به روی خودش نمیاره.
میگفت مگه من مردم که...👇
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ ‍#خاطره
وقتی خدا روز #ولادت حضرت #علی_اصغر علیه السلام آقا #محمد_علی رو به ما هدیه دادند آقا مصطفی در همان بیمارستانی که من بودم به دلیل مجروحیت، بستری بود.
بدون همسرم به خانه برگشتم.
آقا محمد علی #نذر حضرت #عباس علیه السلام بود
من فقط به این فکر میکردم که چرا خدا من را اینطور #امتحان کرده است؛ به محمد علی که نگاه میکردم با خودم می‌گفتم من با این بچه در روز #عاشورا که #۶ماهه می شود چه کنم. ⁉️⁉️
با خودم می‌گفتم خدایا امسال کاری می‌کنی که روضه های حضرت #رباب را با جان و دل حس کنم.
💢💢💢💢💢
روز تاسوعا #خبر_شهادت تمام زندگیم رسید و من دیگر در روز عاشورا #توان در آغوش گرفتن محمد علی را نداشتم و فرزندم اینطوری از #شیر گرفته شد.

💢💢💢

روایت #همسر #شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_صدرزاده

#همسران_شهدا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃

نثار حضرت علی اصغر علیه السلام و شادی روح شهدا صلوات.🌷
🌹کانال عهدباشهدا👇
💖 @shahidegomnamm 💖
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍🚩 #هر_روز_باقافله_ی_حسینی

💠 منزل قصر بنى مقاتل


🌴امام عليه ‏السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرم‌الحرام سال شصت‌ویک هجرى بر اين منزل وارد شدند. 

🍃عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه ‏السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،🤚

امام پرسيد: #آيا_به_يارى_من_مى‏_آيى؟!

🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و #مال بسيارى از مردم نزد من است و نمی‌دانم كار به كجا مى ‏انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.

امام عليه ‏السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس #فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و #لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در #آتش اندازد.

🍃عقبة بن سمعان مى‏ گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه‏ السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه ‏السلام همان‌گونه كه سوار بود مختصرى به #خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی‌ که مى‏ فرمود:

«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله رب‌العالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.

🍀#على_بن_الحسين_عليه ‏السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇

💥امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم #شخصى را ديدم كه #سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى ‏كنند و اجل هم به‌ سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما داده‌شده است.💥

امام عليه ‏السلام فرمود: سوگند به آن‌کسی كه بازگشت بندگان به‌سوی اوست ما برحقیم.

🍀 على بن الحسين عليه‏ السلام گفت: پس ما را باكى از #مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.

امام عليه‏ السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آن‌گونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد.

🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود #حركت كردند؛

🍃#حر مى‏ خواست آن حضرت را به سمت #كوفه حركت دهد ولى امام به‌شدت امتناع مى‏ كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى‏ آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى‏ كردند، همین‌که رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بی‌آنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇

📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاه‌دار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ‏ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.

🍃#حر خدمت امام آمد و #نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.

#حر گفت: ممكن نيست زيرا #عبيدالله اين آورنده نامه را بر من #جاسوس گمارده است!

🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى ‏بينم كه پس‌ از این كار سخت‏تر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسان‌تر است از جنگ با آن‌ها كه بعد از این مى‏ آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آن‌ها را نداريم.

امام عليه‏ السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمی‌کنم.

پس آن حضرت به #حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه ‏السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.

#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرم‌الحرام
#یا_حسین🚩

🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_نودو_سه 📖

┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• هیچ نمی گویم و بی حال ڪنارش می نشینم #مشتاق شنیدن حرف هایش هستم #سپیده در حالیڪه نگاهش به #شمعدانی های صورتی رنگ لب حوض است می گوید:
من هیچ وقت برای #اشڪان گریه نڪردم چون #قول داده بود بعد از #شهادتش بهم سربزند من از روز #تشیع_جنازه میدیدمش،خودش اومد بالای جسم بی روحش نشست و خنده ڪنان گفت:
سپیده می بینی این بدنو؟مثل قفس شده بود واسم به خدا گفتم قلبمو،پیڪرمو تا #روحم رخصت وصال
پیدا ڪنه...

❥• فاطمه باورت میشه بالای قبر اومد و ڪنار #مامان نشست مامان اصلا حواسش نبود و #اشڪ میریخت
#اشڪان بهم گفت:
مامام چرا گریه میڪنه؟انگار من مُردم
بغض میڪند چشمانش ڪه بی اندازه
شبیه اشڪان است تَر میشود،من اینارو
میدیدم و همه با #ترحم نگاهم میڪردن
حرفاشون اذیتم میڪرد میگفتن بیچاره تو شوڪه #خبر نداشتن من دارم اشڪانمو میبینم،حتی الان هم ڪه بعضی وقتا از سر عادت بلند صداش میڪنم به چشم یه دیونه نگاهم میڪنن...

❥• مو به تنم سیخ شده است بی اختیار #چادرم را روی سرم می ڪشم و میگویم:
نڪنه الان اینجاس! می خندد، نه الان سوریه اس گفت دلم واسه #حسام تنگ شده میرم پیشش اراده ای از خودم ندارم
پس میخواد #ببرتش؟
سپیده با حالتی جدی ڪه تا بحال ندیده بودم میگوید:
#فاطمه با ایمانت رفیق منی ولی تو این #امتحان الهی #سست شدی نگاه اینڪه میگن #شهدا زنده ان شعار نیست بیا #لبیڪ بگو پرده ها از جلوی چشمات
بره ڪنار خدا میبردت #معراج

❥• از جا بر می خیزد میگوید:
قدم آخر دفترچه رو بخون نگاهم میڪند و لب میزند فعلا #خداحافظ
بهت زده خداحافظی میڪنم حتی از جایم هم بلند نمی شوم #انگشتر حسام در دستم است سپیده رفته و مرا با
حرف های عجیبش تنها گذاشته است...

#این_داستان_ادامه_دارد..‍

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat

🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm

┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
🖇 #خاطرات_شهدا

بهش #خبر دادند خانومش وضع حمل ڪرده و توی #بیمارستانه،

#موتورش رو گذاشت #گوشه_حیاط
و #راه افتاد تا #بره بیمارستان
گفتم...

#شهید_عبدالمهدی_مغفوری🕊

___🌸🍃
@Shahidegomnamm
💌🍃
🍃
فرازی از #وصیت‌نامه شهید

❈ به خدا قسم وجود امام در بین
ما ملت یکی از نعمتهای بزرگ خداوند
است؛

❈ قدر شناس این نعمت و این وجود مبارڪ باشید ...

#خبر_از_چشم_خودش_داشت_اگر
#میفهمید_حال_من_بعد_نگاه_تو #سرودن_دارد🍃🌹
#التماس_گوشه_چشمی_نگاه🍂
#شهید_محمد_جعفرجو💐

___🌸🍃
❥• @Shahidegomnamm🕊