🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm

.
بانوی صبور
در جان فرسا ترین روزها با همسفر زندگیت ،  این لبخند خوشنودی ، عطای الهی و معجزه ی این جهانی بود .
.
و حالا بعد از بدرقه اش ، سلامتی و سرافرازی و عزت از آن تو باد . . .
.
و در سرای باقی :
.
💚وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى .
.
💚و قطعا آخرت براى تو از دنيا نيكوتر خواهد بود .
.
💚وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى .
.
💚و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسند گردى .
.
پ.ن: لبخند پر از آرامشت سرشار از معناست...عاشقی یعنی همین...
.
#بهترین_همسفر
#بانوی_ایرانی
#روحمان_با_یادش_شاد
#سلام_ما_را_به_اربابت_برسان
.
#به رسم#رفاقت#براى هم#دعاکنيم#

🌹کانال عهدباشهدا🌹
🔎🔎🔎https://telegram.me/shahidegomnamm
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
#داستان 📚

#فرمانده_من

#قسمت_سوم


چشمامو اروم روی هم فشردمو گفتم :یاحیدر💚

علی از نتیجه ی عملیات با خبر نبود بخاطر حاله بدی که داشت تو عملیات اصلی هم نتونست شرکت کنه،دکتر شایان مشغول عوض کردن پانسمان یکی از بچه ها بود که تا متوجه حضور من شد دست از کار کشید با سرعت رفتم کنارش و اشاره کردم تا به کارش ادامه بده
_فرمانده...خدا بد نده؟
_خدا که هیچ موقع بد نمیده قربونش برم هر کارش مصلحته و حکمتی داره... شما کار بچه هارو انجام بده به موقعش سر منم میرسی
_اطاعت یدونه فرمانده که بیشتر نداریم
سرمو اروم تکون دادمو بهش لبخند زدم طولی نکشید که این لبخند جاشو به درد دادو چشمام سیاهی رفت جلوی دهنمو گرفتم و ودستمو تکیه دادم به دیوار و زیر لبم گفتم،یا زهرا😓

دکتر شایان به طرفم نیم خیز شدو بازومو گرفتـــ
با تحڪم مانع کارش شدم
_چیکار میکنے حسام؟ حالت اصلا خوب نیستـــ حد اقل اجازه بده ببینم چتــ شده😥
_گفتم که اول کار بقیه😞
_اخر سر این لجبازیات من پیر میشم😣
حالم اصلا مساعد نبود تکیمو زدم به دیوار و منتظر دکتر شدم انقد پانسمانو با عجله می بست که واقعا باورم شده بود که ادم مهمی ام...
هی خدایا می بینی،شاهدی؟؟ بزرگی شده به چهار تا درجه.
این مهمه که ادم پیش خدا چهار تا درجه داشته باشه نه پیش خلق الله.
همیشه این موقعیتم تو این جور مواقع اذیتم میکرد،دیگه بدنم حس نداشت ...
بازم همون حالتی بهم دست داده بود که تو بیابون داشتم،بدنم به رعشه افتاده بود رو کف درمونگاه زانو زدم
زیر لب ذکر لا اله الا الله و می گفتم ارامش عجیبی بهم میداد❤️

دیگه متوجه اطرافم نبودم که با سر خوردم زمین.
چشمامو که باز کردم نور خورشید وسط صورتم بود رو تخت تو درمونگاه دراز کشیده بودم از جام پاشدم سرممو گرفتم تو دستم خواستم از اتاق خارج بشم که اشکان جلوم سبز شد😑
_کجا فرمانده؟حال و روزتو دیدی؟بشین سرجاتــــــ اینجور مواقع دیگه من فرمانده ام😠
_نه اشکان امروز خیلی کار داریم، بچه ها هنوز اعزام نشدن.
خیلی کلافه بودم،بشدت فشار عصبی بدی روم بود.

_مگه من رفیقت نیستم؟
_این چه حرفیه میزنی؟معلومه که هستی
_بچه هارو اعزام کردم..اخه حالت خیلی بد بود نباید به خودت فشار بیاری😕

ارامشی تو چشماش بود که منو به خنده وا میداشت😌

این بشر همیشه تو مواقع سختی کمک حالمه #عاشقتم_رفیق😍

_پسر تو کی اینکارارو کردی؟
یه لبخند بی جونی زود وگفت:
_شما بی هوش بودی برادر....میگم حسام بچه ها که اعزام شدن بیا ما هم برگردیم حالت خوب نیست اصلا.
_چقد تو عجله داری پسر مجروحامون موندن هنوز😔
_پع، داداشه مارو باش مثل اینکه کلا تو اغما رفتیا،برادر خنگ خودم میگم اعزام شدن تکرار کن اع ز ا م ش د ن...😕

چشمامو از تعجب درشت کردمو گفتم:نهههههههههه میگم یدفعه ای تو میشدی فرمانده دیگه بابا دست مریزاد😮
میگم اشکان به این دکتر شایان بگو بید سرمو منو از دستم در بیاره دیگه تموم شده از یه جا نشستن خوشم نمیاد
از فضای خفه ی در مونگاه که بیرون اومدم چشمم خورد به اتاق فرماندهی با جدیت قدم برمیداشتم بچه ها همیشه میگفتن عاشق همین جدیتتیم وارد اتاق شدم لباسای نظامیمو تنم کردم همیشه وقتی لباس چریکی می پوشیدم احساس خوبی بهم دست میداد...
به ریشام دست کشیدم دیگه خیلی بلند شده بودن، هرموقع از عملیات میخواستم برگردم این ریختی میشدم وسایلمو جمع کردم من باتک تک این روزا خاطره داشتم،عاشق کارم بودم چون اعتقاد داشتم،مثل دو تابال واسه رسیدن به اروزی ابدیمه...
وسایلامو که جمع کردم کلاهمو گذاشتم رو سرم و رو به عکس، اقا وایستادم و احترام نظامی گذاشتم و زیر لب اما محکم گفتم:الله اکبر پاینده رهبر..

#منتظر_اتفاقای_جدید_باشید.😍

#بهترین_داستانی_که_تو_عمرم_خوندم

#یا_حیدر 💚
#ادامه_دارد

💠کانال عهد با شهدا💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ جلسه ی خواستگاری دختر شهیدی که اکنون #همسر_شهید است😔

#بهترین توافق زندگی ام 🌹

شهید مدافع حرم #سید_سجاد_حسینی

هجده سال بیشتر نداشتم که وارد یک مجلسی شدم!به نام #خواستگاری😊

در آن جلسه من و سید سجاد قرار بود همدیگر را ببینیم ،حجب و حیای زیادی داشتیم و به سختی به هم نگاه میکردیم.😊

از ظاهر امر مشخص بود پسر خوبیست.اما باید با او حرف میزدم تا بیشتر او را بشناسم...

شبی را قرار دادند برای صحبت کردن ، از خجالتی که داشتم مادرم را با خودم به اتاق

بردم و از مادرم خواستم بجای من صحبت کند ، مادرم به جای من تمام حرفها را دقیق به

سید سجاد میگفت و ایشان هم بخوبی و مودبانه جواب مادرم را میدادند 👌

آخر صحبتهای مادرم و سید سجاد بود که مادرم از من خواست از اتاق بیرون بروم.🙄

وقتی به سالن رفتم،یادم آمد مسئله ای را نگفتم.

در زدم و وارد اتاق شدم.

با صحنه ی عجیبی روبرو شدم که تا آخر عمر فراموش نمیکنم.😥😦

#سید_سجاد_داشتن_اشک_میریختن😭

با تعجب به مادرم گفتم چه شده؟😧

گفتن چیزی نیست.چکار داشتی؟

گفتم من مسئله ای را فراموش کردم مطرح کنم. وقتی سوالم را پرسیدم

سید سجاد گفتن هیچ مشکلی نیست و اشکهایشان را پاک کردند و لبخند زدند 😊

و بعد از اتاق بیرون آمدم.

دل توی دلم نبود که مادرم بیاید و از او بپرسم چرا سید سجاد آنطور اشک

میریختن...🤔🙁

وقتی بیرون آمدند از مادر پرسیدم.

گفت یک واقعیت مهم زندگی ات را به او گفتم😯

گفتم:جگر گوشه ی من نه پدر دارد😔 نه برادری😔

مسئولیتت خیلی سخت است...از این به بعد باید هم همسرش باشی هم پدرش هم برادرش...تو همه کس او میشوی...😔

سید سجاد هم گریه افتاده بودند و قول داده بودند که قطعا همینطور است و غیر از این هم نمیشود ...🙏

#همسر_عزیزتر_از_جانم، بعد از یازده سال زندگی به یک باره با رفتنت
پدرم، برادر ،بهترین دوستم و همسرم را از دست دادم😭😔..🌹

تکیه گاه امن من! تو خیلی بیشتر از قولت و گفته ات،جاهای خالی زندگی من را با حضورت پر کرده بودی...😔

از خداوند یک چیز را میخواهم!که در فردوس برینش بهترین نعمات را نصیبت کند💖
انشاالله...🙌

#شهید_سید_سجاد_حسینی
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#همسران_شهدا
#خاطره

🌾کانال عهدباشهدا🌾

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
فرازی از #وصيتنامه

#شهادت راحترین وآسانترین و #بهترین راه رسیدن به خداوند می باشد .شهادت با بالاترین درجه کمال انسان است . ای افرادی که وصیت نامه این حقیر را می شنوید #زندگی این #دنیا را خانه اصلی خود #مپندارید ، که زندگی در رفتن است ونه در به قصد رسیدن ما برای خوشی به این دنیا نیامده ایم ، اینقدر به فکر #دنیای_فانی نباشید که چشم بر هم زنید پیر شده اید و پایتان لب گور است وآن وقت دیگر خیلی دیر شده است و جز این نیست ک #دنیا_فریب ودروغ است و به #فقرا و #جبهه های جنگ و #جنگ_زدگان کمک کنید . اگر توانستید #کتابهای_آقای_دستغیب را بخوانید تا میلتان به زندگی این دنیا کم شود.

#شهیدحمیدرضا_ملاحسنی
#شهیدگمنامی_که_نامدارشد
#وصيتنامه

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_یازدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید

پدرش می گوید :هر کس محمد را می شناخت، #آرزو می کرد چنین پسری داشته باشد، چرا که محمد #هیچ_وقت_حرف_زشت نمیزد و حتی اگر کسی به او بی احترامی می کرد، با #بهترین_برخورد سعی می کرد او را به اشتباهش آگاه کند. حتی او به شوخی هم کلامی نمی گفت که موجب دلخوری افراد شود.به همه احترام می گذاشت.

🔶یکی از #خصلت های بندگان خوب خدا، #پیشی_درسلام_کردن است این اخلاق در محمد وجود داشت.او حتی با #بچه_های_کوچک هم سلام و احوالپرسی می کرد .محمد وقتی #داخل_مسجد می شد با #تواضع و فروتنی با صدای #بلند سلام می کرد و آرام در گوشه ای می نشست و کاری نداشت این هایی که نشسته اند پیرند یا نوجوان و ....

🔶همسر شهید زهره‌وند: همسرم توجه و #احترام به خانواده را در ردیف اولویت‌های مهم خود قرار داده و نگاه ویژه ای داشت و پدر و مادر و حفظ جایگاه آنان از اهمیت خاصی برخوردار بود.

🔶روابط اجتماعی بالا، دلسوزی، اخلاق حسنه، شوخ طبعی و با محبت رفتار کردن از ویژگی‌های اصلی و مهم محمد بود برخوردهای خوبی را با همرزمان و همکارانش داشت.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊

حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_پنجم

خانم طیّبه مختاربند، #فرزند حمید مختاربند؛ سلام خانم، حال شما خوبه؟»
اسامی فرزندان شهدا به ترتیب سن نوشته شده است. فرزند بزرگ شهید حمید مختاربند می‌گوید که چهار فرزند دارد:
#دختر_پانزده ساله‌ام خیلی دوست داشت که پیش شما بیاید. از من خواست از شما #بپرسم چه کار کنم که برای کشورم #مفید باشم؟

💠حالا همه به دقت به آقا نگاه می‌کنند:👇

- «خوب درس بخواند و در خودش این روحیه‌ی پدربزرگ را تقویت کند. اینها فردا #شیرزنان آینده‌ی کشورند. کشور به این شیرزنان احتیاج دارد. خودش را بسازد.

💠آقا پس از احوالپرسی با سه فرزند دیگر شهید حمید مختاربند، می‌پرسند از #شهید_محمود #فرزندی باقی نمانده؟ که پدر و مادر می‌گویند #ازدواج_نکرده بود. حالا آقا به رسم همیشگی، #قرآنی را به والدین شهید و قرآن دیگری را به همسر شهید هدیه می‌کند.

💠معین‌رضا که این‌بار متوجه این اتفاق جدید شده، روبه‌روی آقا ایستاده و با بهت نگاه می‌کند. یک‌نفر معین‌رضا را بغل می‌کند که ببرد که آقا با حالتی نیمه‌عصبانی می‌گوید: «اذیّتش نکن آقا؛ بذارید باشه همین‌جا... اصلاً بذاریدش همین‌جا» و به زمین نزدیک خودش اشاره می‌کند.

💠دختران خانواده‌ی مختاربند هم که برای گرفتن #یادگاری نزدیک می‌آیند، #عبای آقا را می‌بوسند. در همین بین معین‌رضا دوباره برمی‌گردد و شروع می‌کند با میکروفون جلوی رهبر بازی کردن!

💠در همین شلوغی‌ها، #عروس_شهید_مختاربند از جایش بلند می‌شود و از آقا می‌پرسد: من چه کار بکنم؟ #وظیفه‌ی من چیست؟ دارم درس می‌خوانم و هنوز بچه ندارم.
تا سؤال عروس شهید تمام شد، #آقا با #لحنی بسیار جدی و سریع جواب دادند:👇👇

💥«اوّلاً بچه‌دار بشوید؛ این یک. اینهایی که اول زندگی هی عقب می‌اندازند و می‌گویند حالا زود است، این #ناشکری است. این ناشکری باعث می‌شود که خداوند یک #جواب_سختی به آدم بدهد.
#عروس که هنوز ایستاده، می‌گوید: آخه من دارم #درسم را پیش می‌برم!
«باشه، مشکلی نیست. من کسی را سراغ دارم که با چهار بچه درس میخواند و همه‌ی دوره‌های کارشناسی و ارشد و دکتری را گذرانده. ثانیاً درستان را بخوانید. ثالثاً #زندگیتان را هرچقدر میتوانید #شیرین کنید. خدا ان‌شاءالله شما را حفظتان کند. دیگر شما جوانها بهتر از دوره‌ی جوانی ما میفهمید. انقلاب خیلی به امثال شماها احتیاج دارد.

💠فضای جلسه صمیمی‌تر شده و #خواهر_شهیدان نیز از جای خود بلند می‌شود و می‌گوید:
- من #دو_دختر دارم که #دوقلو هستند و خیلی دوست داشتند که شما رو ببینند. امسال #کنکور دارند و گفتند به آقا بگید برامون #دعا کنن.👇👇👇

💥«خدا ان‌شاءالله به هر دویشان #شوهر خوب برساند و ان‌شاءالله با همدیگر #عروس بشوند؛ این #بهترین_دعاست!

و جمع دوباره می‌خندند....

ادامه دارد.....

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🍃🌸| #وصیتنامه

همه به یاد داشته باشند ڪه
#خط_سرخ_شهادت خطی
است ؛🕊

ڪه #بهترین بندگان خدا
از آن #عبور ڪرده اند.

#شهید_علی_زاده_اکبر🍃🌹
#مدافع_آل_الله✌️

🍃🌸| @Shahidegomnamm