🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🌹#سردارشهید_رضاشکری_پور

🔹(قسمت هفتم )

🏳#گردان_حضرت_علی_اکبر با فرماندهی رضا شکری پوردر عمليات والفجر 8 افتخارات زيادي نصيب نیروهای مسلح ومردم ایران کرد, به جرأت مي توان گفت #فرماندهي شهيد شكري پور باعث شد نیروهای دشمن در جاده ام القصر زمين گير شوند.

⚡️بعد از این عملیات سردار محسن رضائي فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس گفت:
🔹" گردان 154لشکر انصارالحسین(ع) گردنه ی احد را براي اسلام حفظ کرد. دليلش اين بود كه اگر عراق از اين نقطه موفق به پيشروي مي شد نيروهاي ما در ساير محورها در محاصره مي افتادند و در نهايت فاو سقوط مي كرد."🔹

⚡️او در این عملیات #مجروح شد, با اصرار زياد او را به پشت جبهه منتقل كردند ,
🍃 در موقع انتقالش به پشت خط مي گفت, روي صورت مرا بپوشانيد تا روحيه نيروها با ديدن من ضعيف نشود.🍃

🌾کانال عهدباشهدا🌾

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🌹#سردارشهید_رضاشکری_پور

🔹(قسمت نهم )

💠بعد از بهبودي نسبي و در خرداد ماه 1365 به جبهه رفت . در آن زمان گردان 154 در جبهه خرمشهر مشغول پدافند بود .

💠نيروهاي دشمن در جبهه ی #جزيره_مجنون جنوبي عملیاتی را انجام داده و دو خاكريز نيروهاي خودی را تصرف می کنند . از آنجا كه جزاير مجنون براي ایران از اهميت خاصي برخوردار , حاج رضا با عده ي نیرو که در اختیار داشت برای مقابله با نيروهاي متجاوز دشمن به جزيره مجنون #اعزام می شود .

💠او در دفاع از جزایر مجنون به سختی #مجروح می شود.فرمانده لشکر اصرار مي كند او برگردد عقب اما حاج رضا قبول نمی كند و اظهار مي دارد ما در جزيره هزاران شهيد داده ايم و سزاوار نيست آنجا را از دست بدهيم....😔

💠و او راست مي گفت زيرا آنهايي که به #جزيره_مجنون رفته اند مظلوميت آن را مي فهمند وميدانند که چه #خونهاي_مظلومي درآن خطه ريخته شده.

💠#خون امثال #شهيد_همت_ها ثبات جزيره را تضمين کرده و خونهاي مظلوم ديگري که به گفته حاج رضا سزاوار از دست دادنش نبود

💠 يکي از همرزمان مي گفت که فرمانده تيپ مخصوصا او را زياد پشت بي سيم صدا مي کرد تا او از رفتن به خط مقدم خودداري کند ولي يک مرتبه به فرمانده تيپ گفت؛👇👇

🍃مرا زياد پشت بي سيم صدا نزنيد چون کار زيادي دارم و واقع مطلب اينست که #شهادت به خودش آشکار شده بود واو دانسته بود که موقع وصلت فرا رسيده است.🍃

🌾کانال عهدباشهدا🌾

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊

🌹#شهید_محسن_وزوایی

🔸(قسمت دهم )
🍂 #خاطرات2

🍀محسن در پايان #عمليات_بازی_دراز از ناحيه فك و دست #مجروح مي شود و به بيمارستان منتقل مي گردد .

موقع عمل جراحي اجازه نمي دهد كه او را بي هوش كنند و به دكتر مي "گويد :👇👇

🍃 « من هرچه بيشتر درد مي كشم ، بيشتر لذت مي برم حس مي كنم از اين طريق به خدا نزديك مي شوم . »🍃

🍀او تاب نمي آورد كه درمانش كامل شود . دلتنگي دوري از جبهه به سراغش مي آيد و او هنوز بهبودي كامل نيافته به جبهه « گيلانغرب » باز مي "گردد و فرماندهي عمليات سپاه «سرپل ذهاب » را بر عهده مي گيرد.

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
.🕊🕊🕊🕊🕊
🕊

🌹#شهید_محسن_وزوایی

🔸(قسمت یازدهم )
🍃 #خاطرات3

💥#امداد_غیبی

در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه 1360 طرح ریزی شده بود، شهید محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آن که #مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه می داد.

در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آن که #همین_چند_نفر، توانستند 350 تن نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند😳.

در حین تخلیه اسیران، یکی از افسران عراقی با اصرار خواستار ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی شده بود.

دوستان محسن به علت مسایل امنیتی، شخصی دیگر غیر از او را معرفی کردند، ولی افسر بعثی 🙄ناباورانه گفت: «نه! این فرمانده شما نیست. او سوار بر یک اسب سفیدی🦄 بود و ما هر چه به طرفش تیراندازی می کردیم، به او کارگر نمی شد. من او را می خواهم ببینم».

شهید محسن وزوایی در مصاحبه ای از این واقعه، به عنوان 🍃«عنایت ائمه هدی علیهم السلام به رزمندگان اسلام»🍃 اشاره کرد.

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_بیست_وچهارم
📔#خاطرات

عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش🏍 توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست.🙄
از بچه ها پرسیدم، گفتند«رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف.
بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. #مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط.

🌹کانال عهدباشهدا🌹➡️⬇️
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
21 آذر
#سالروزشهادت_امیرسرتیپ_رحمان_فروزنده

شهید رحمان فروزنده در سال 1341 در شهر زنجان ديده به جهان گشود. در طول 8 سال جنگ تحميلي بارها در عملياتهاي مختلف حضور داشت. او مدت 138 ماه در جبهه هاي حق عليه باطل در #عملياتهاي_والفجر#محرم، #کربلاي#نصر#مرصاد و #عمليات_پدافندي_فکه حضور داشت و بارها #مجروح شد و به مقام شامخ #جانبازي نايل آمد.
فروزنده، با شايستگي مراتب #فرماندهي گروهان و گردان را در دوران دفاع مقدس در لشگرهاي 16 زرهي قزوين و 77 پياده خراسان، فرمانده تيپ 45 تکاور و جانشين لشگر 77 پيروز ثامنالائمه خراسان را طي کرد.
سرانجام این فرمانده دلاور ظهر #یکشنبه 21 آذرماه 1389 مصادف با 6 محرمالحرام 1422 هجري قمري هنگام بازگشت از رزمایش بزرگ نیروی زمینی ارتش در جنوب کشور به تبریز، بر اثر واژگونی خودرو به #شهادت رسید.

در یکی دورهای آموزشی پرتاب نارنجک به زعم اینکه نارنجک واقعی نیست و دود زاست نارنجک رو پرتاب میکنند.
وقتی ایشون متوجه ی اشتباه دوستان ميشه که فکر کرده بودند این نارنجک دودزاست
فوراً نارنجک رو مهار کردن
که در این جریان دست شهید دچار سوختگی میشه
اینم یک نمونه از فداکاریهای این شهید بزرگوار.

💐روحش شاد و یادش گرامی باد💐

🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_هشتم

🔽ادامه دیدار خانواده #شهید_ابوذر_امجدیان با رهبر

عموی شهید که #جانباز بودند از روی دست آقا بلند می‌شود و با گریه می‌گوید بگذار پایت را ببوسم آقاجان! و به سمت پای آقا می‌رود که این‌بار رهبر به‌سرعت خود را عقب می‌کشد: «نه، اصلاً... اگه این‌جوری باشه... نه، اصلاً، نمیگذارم...
و محافظ، عموی شهید را بلند می‌کند و ماجرا تمام می‌شود؛ می‌رود دوباره روی همان صندلی گوشه‌ی اتاق می‌نشیند و اشک‌هایش را پاک می‌کند.

🍀آقا #قرآن مربوط به والدین را به #پدر_شهید می‌دهد. #پیرمرد_روستایی در حرف‌هایش معلوم می‌شود این روزها با #دوره‌گردی_امرار_معاش_می‌کند؛ می‌شد بگوید روزگار سخت می‌گذرد و انتظاراتی دارد؛ اگر می‌گفت با سر و روی سپید، دست‌فروشی از همیشه سخت‌تر است، کسی حتی در دلش گله هم نمی‌کرد ولی نگفت و تنها گفت:
- خیلی خیلی ممنون؛ واقعاً چند سال #آرزوم بود که به #دیدنتون بیام. من از خدا خیلی سپاسگزارم که این توفیق رو به من داد که...
#آقا با کشیدن ابروها درهم و با خنده می‌گوید:
- «کاش یک آرزوی بهتری داشتی! این چیه آخه! چه اهمّیّتی داره؟
- خدا نگهت داره که #پرچم رو به‌دست حضرت #صاحب‌الزمان برسونی...
-ان‌شاءالله، ان‌شاءالله

🍀هر کدام از #بستگان شهید امجدیان از آقا، #دعایی، #چفیه‌ای، یادگاری‌ای می‌خواهند. #دو_دختر_خردسال چادری هم می‌آیند جلوی آقا:
- اسم من نیایشه! خواهرزاده‌ی شهید امجدیان
 -اسم من هم نرگسه!
- «چه اسم‌های قشنگی! نرگس خانم، کلاس چندمی؟»
- سوم
#رهبر، نیایش را که کوچک‌تر است می‌بوسد. مادر نرگس می‌گوید که دخترم امسال جشن تکلیف دارد. آقا هم به او یک #انگشتر می‌دهد. آقا به دخترها می‌گوید:
- «ببینید انگشترها اگر اندازه‌ی دستتان نیست، همین الان کوچکترش را بدهم.» اندازه بود. دخترها با شادمانی برمی‌گردند سمت مادرهایشان.

🍀در همین بین، #یکی از #گوشه‌ی_مجلس آقا را #صدا می‌کند؛ متوجه نشدم با چه خطابی بود؛ چیزی شبیه « #حبیب_آقا!» آقا سرش را برمی‌گرداند طرف صدا؛ از بستگان شهید امجدیان است؛ با همان حالت صمیمانه و روستایی به آقا می‌گوید:
- ما، هم #داماد شهید بودیم و هم #همرزم شهید!
رهبر با #خنده و بذله‌گویی می‌گوید:
- «خب، حالا چی چی میگی؟!
- یک #هدیه هم به ما بدید!
-بله، حتماً!
- اجازه هست بیام جلو؟
- بله، بفرمایید!
آقا #آغوشش را برای همرزم شهید باز می‌کند؛ او هم جلو که می‌رسد، خم می‌شود و در گوش آقا می‌گوید:
- ما این‌دفعه #مجروح شدیم ولی نتونستیم #شهادت رو درک کنیم. دعا کنین که این‌دفعه...
بغضش می‌گیرد و نمی‌تواند ادامه دهد؛ آقا می‌گوید:
#دعا_نمیکنم_که_شهید_بشید. دعا میکنم که ان‌شاءالله #موفق به #جهاد در راه خدا شوید.
 -دعا کنید که امام علی (علیه‌السلام) ما رو به‌عنوان #مدافع_ناموسش قبول کنه
آقا کمی چهره‌شان تغییر می‌کند؛ گویی بزرگی الفاظ، ایشان را متأثّر کرده؛ می‌گویند: «ان‌شاءالله»

ادامه داد....

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_نهم

همرزم شهید محمودرضا بیضائی؛
این اواخر به‌طور مرتب او را می‌دیدم. #پیگیری و #تلاش بسیار جدی‌ای برای #شناسایی منطقه دشمن و آماده سازی منطقه جهت #عملیات داشت. دلش می‌خواست زودتر عملیات شروع شود و اطراف #حرم نورانی عقیله بنی‌هاشم، حضرت زینب(س) از لوث وجود حرامیان پاک شود.
🔶روز عملیات هم در #خط او را به‌همراه #شهیدحسین_مرادی دیدم. هر دو مثل همیشه #خندان و #پرنشاط و #فعال بودند. با تعداد دیگری از #رزمندگان داوطلب مدافع حرم مطهر از دیگر کشورها روی زمین نشسته و مشغول صحبت و احتمالاً هماهنگی‌های لازم برای ادامه عملیات بودند.
🔶درگیری با #تروریست‌های کافر به‌شدت ادامه داشت و #آتش رزمندگان روی مواضع آنان باریدن گرفته بود. ساعتی بعد #حسین_مرادی در حین درگیری با دشمن هدف #تک‌تیرانداز دشمن واقع و به‌شدت #مجروح شد.حسین 2 هفته بعد در #جوار حرم مطهر ام‌المصائب، حضرت زینب(س) پر کشید🕊 و هم‌پرواز شهدا کنار ملائک جنت شد.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_بیست_وچهارم
#خاطرات

🍂خاطره ای از زبان برادر شهید؛

یکبار #عکس‌هایی را که آنجا از دیوار نوشته‌های #تکفیری‌ها گرفته بود نشانم داد؛ توی عکس‌ها یک عکس هم از یکی از بچه‌های #خودشان بود که او را در حال #نوشتن_شعاری به زبان #عربی روی دیوار نشان می‌داد.

🍂به این #عکس که رسیدیم محمودرضا گفت: این بعد از نوشتن #شعار زیرش نوشت 🔸«جیش الخمینی فی سوریا»🔸… این را که گفت زد زیر #خنده. 😁

🍂گفتم به چی می‌خندی؟ گفت #تکفیری‌ها از ما و #نام_امام_خمینی (ره) بشدت #می‌ترسند! بعد تعریف کرد که یک روز در یکی از مناطقی که آزاد شده بود، متوجه #پیرمردی شدیم که سرگردان به این طرف و آن طرف می‌دوید؛ رفتیم جلو و پرسیدیم چه شده؟🤔

🍂گفت پسرش #مجروح در خانه افتاده اما کسی از اهالی محل اینجا نیست که از او #کمک بخواهد؛ با تعدادی از بچه‌ها رفتیم داخل خانه‌اش و دیدیم پسرش #یکی از #تکفیری‌های_مسلح است؛ با #هیکل درشت و #ریش بلند و #لباس_چریکی که یک گوشه افتاده بود و #خون زیادی از او رفته بود.

🍂تا متوجه حضور ما در خانه شد شروع کرد به #رجز خواندن و داد و فریاد کردن و هر چه از در دهانش درآمد نثار #علوی‌ها و #سوری‌هایی کرد که با آنها می‌جنگند؛ همینطور که داشت فریاد می‌زد و بد و بیراه می‌گفت، یکی از بچه‌ها رفت نزدیکش و توی #گوشش به عربی گفت میدانی ما #کی هستیم؟ ما #ایرانی هستیم؛ این را که گفت دیگر #صدایی از طرف در #نیامد!😉

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ 🎞

یڪی از #فرماندهان🕊جـوان
تیپ #فاطمیـون،

ڪه #مجروح شـده🍂 و قصـد
#برگشـت را ندارد !🥀


🍃🌸 JOiN 👇🏻
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
°•🌸@Shahidegomnamm