🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#حدیث
💚 #پیامبر_اکرم_ص:

💠زیاد #وضو بگیر تاخداوند عمرت
را طولانی کند.اگر توانستی شب و روز
با #طهارت باشی این کار را بکن؛
زیرا اگر در حال طهارت بمیری،
#شهید خواهی بود.

📔میزان الحکمه
#شهیدمدافع_حرم_احمد_حاجیوند

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_بیست_وششم
#شهادت

🌷سردار تقوي چگونه به شهادت رسيدند؟
سیدعلی الیاسری دوست و همرزم شهید؛

يك روز #قبل از شهادت تصميم گرفتيم كه #عمليات را يك روز به #عقب بيندازيم. من شخصا به او خبر دادم و گفتم: حاج آقا عمليات عقب افتاده است و فردا انجام نخواهد شد. او پرسيد چرا عقب افتاده؟ چند روز عقب افتاده است؟ گفتم: حاج آقا فقط يك روز عقب افتاده. آقاي تقوي پاسخ داد، آقا سيد مي‌دانيد #باعث شديد #شهادتم_يك_روز_به_عقب_بيفتد! اين دقيقا صحبت‌هايي است كه او در پاسخ به من گفت.
🍂روز بعد من #تلاش كردم كه ايشان به #خط مقدم درگيري #نروند،حتي يك نفر را هم مأمور كردم كه مانع از حضورشان در خط مقدم شود اما ساعاتي بعد كه پرسيدم به من گفتند كه او در #جلو‌ترين نقطه ممكن در كنار ديد‌بان‌ها در حال #رصد تحركات دشمن است. وقتي از آن نقطه پايين آمد تا به نقطه ديگري از صحنه جنگ برود فردي كه مامورش كرده بودم بار ديگر به نزد او رفت و به ايشان گفت: آقا سيدعلي مي‌گويد شما بايد به عقب بازگرديد او اين دستور را به شما داده است.
شهيد تقوي حرفي نزد گويي كه به اين خواسته پاسخ مثبت داده است و از راهي كه مي‌رفت بازگشت، اما #تصور مي‌كنيد به #كجا رفت؟ او كمي #عقب‌تر آمد، #وضو گرفت، 2ركعت #نماز خواند و بار ديگر به سرعت به سوي نقطه #درگيري رفت و در پاسخ به پرسش يكي از كساني كه در اطرافش بودند و از او پرسيد حاج آقا كي برمي‌گردي؟ گفت: توي #بهشت همديگر را مي‌بينيم.
اين دقيقا #لحظاتي پيش از رسيدنش به نقطه درگيري بود، دوستاني كه همراه ايشان بودند مي‌گويند بين اتمام #نمازش و #شهادتش چيزي كمتر از #نيم‌ساعت_فاصله_بود.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊
💠پیامبر اسلام (ص)

زیاد #وضو بگیر تاخداوند عمرت
راطولانی کند.اگر توانستی شب و روز
با طهارت باشی این کار را بکن ؛
زیرا اگر در حال #طهارت بمیری ،
#شهید خواهی بود.

📗منتخب میزان الحکمه 59
#حدیث
💐 #شهیدمدافع_حرم_حجت_اصغری

🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا

با وضو وارد شوید، توکل به خدا

اول حسن خودش را معرفی کرد.
بعد مسائل کلی مطرح شد. ایشان در همه
حرف‌ها، #تأکیدش روی #مسائل_اخلاقی بود.

🍂یادم نمی رود، قبل از این که وارد این
جلسه شوم، #وضو گرفتم و دو رکعت #نماز
خواندم و گفتم: «خدایا خودت از نیت من با
خبری؛ هر طور صلاح می دانی این کار را به
سرانجام برسان.»

🍂بعدها در دست نوشته های او هم خواندم
که نوشته بود: برای جلسه #خواستگاری با
#وضو وارد شدم و همه کارها را به #خدا
واگذار کرد.

#شعیدغلامحسین_افشردی ( #حسن_باقری)
#خاطره
راوی؛ همسر شهید

🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
#زندگی_به_سبک_شهدا💚

همیشه با #وضو بودند.
حرف #حق را میگفتند
اگرچه به #ضرر آدم بود،
#نماز شبشون ترڪ نمی شد...

به نقل از همسر #شهید🍃🌹
#شهید_حسن_رجایی_فر🕊

°•🌸@Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👨‍✈️ #قسمت_صدو_هفتادو_دو📖 ‍ ✾ وارد #معراج الشهدا شدم،با دیدن سیل جمعیت #سیاه پوش چشمام سیاهی رفت آروم به سمت #دیوار رفتم و تکیه دادم دستمو روی شکمم گذاشتم بانگاه #اشک آلودم دنبال #حسام می گشتم ، ✾ دستی روی #دستم حس کردم سرمو بالا اوردم…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هفتادو_سه📖

❖ خودمو سرزنش😔کردم که ای کاش به حسام می گفتم میرم خونه اما حال بدم مجال هیچ کاریو بهم نداد چند بار #وسوسه شدم پیاده شم و برگردم به #معراج_الشهدا🕊 ولی هر بار یه حسی منصرفم کرد ،کرایه ی ماشینو پرداخت کردمو پیاده شدم #سرگیجم هنوز ادامه داشت این #شهادت🥀 که میگفتن اینقدر #شیرینه ، شیرینیش فقط واسه خود شهید بود ! نمی دونم حتما من زیادی بی طاقت بودم.

❖ کلید و انداختم تو قفل و درو باز کردم #چادرمو از سرم در اوردم و اویزون کردم رو بند هوا گرم😓 بود ، وارد خونه شدم اینقد میون راه بی اختیار اشک😭 ریخته بودم که چشمام می سوخت، پرده ی اشک جلوی دیدمو میگرفت لباسامو با بی حوصلگی پرت کردم رو تخت گوشه ی اتاق🚪 نشستم ، خواستم #زانوهامو بغل بگیرم ولی حضور نی نی👶 مانع می شد همونجا دراز کشیدم و چشمامو بستم.

❖ نفهمیدم کی خوابم برد وقتی چشمامو باز کردم ، #گیج بودم پهلوهام درد
می کرد . خورشید 🌞غروب کرده بود ، صدای تیک تاک ساعت سکوتو شکست، ساعت #هفت بود حسام باید تا الان
بر میگشت 🤔

❖ فکر کردم : حتما از دستم ناراحته
با خیال اینکه تا شب🌙 برمیگرده
رفتم آشپزخونه از یخچال قارچ و گوجه درآوردم🥗 مشغول خورد کردن بودم که دستمو بریدم 😩
چسب زخم زدم ودوباره مشغول #کارم شدم ،قارچا رو رو حرارت🔥 قرار دادم خواستم گوجه ها رو بهش اضافه کنم که دستم خورد به ماهیتابه و به شدت سوخت 😱 با #عصبانیت گازو خاموش کردم صدای #اذان😍 از مسجد محل تو گوشم زنگ زد انگار #خدا با صدای
#حی_الافلاح منو به سمت خودش
می کشید🕊 بی اراده و با حالتی رونده شده از همه ی دنیا #وضو گرفتم
و لباسامو پوشیدم، از خونه بیرون اومدم و راهی 👣مسجد شدم تا #مسجد خیلی راه نبود #گنبد طلایی🕌 مسجدو که دیدم حس کردم خدا #عجیب هوامو داره،

❖ مثل #عاشقی که از معشوقش😍 اذن #دخول گرفته ، با #قدمای لرزون وارد حریم #ملکوتیش شدم قامت بستم و #بغضم ترکید 😭
#تسلیم شدن دربرابرش ، #عابدانه ترین
و عاشقانه ترین💚 حس بود.

❖ اصلا #قانونش این بود که از همه ببری تا پیداش کنی به قول #امام_حسین (ع):💚
#چه #یافته_آنکه_تو_را_گم_کرده
#و_چه_گم_کرده_آنکه_تو_را_یافته؟

❖ حالم #دگرگون بود بعد از نمـ🌺ـاز #زیارت_عاشورا خوندم،درحال بیرون اومدن از #مسجد بودم که گوشیم زنگ خورد بدون اینکه به #شمارش نگاه کنم جواب دادم :
_بله؟
_سلام بابا جان ، کجایی؟
هرچی زنگتونو زدم جواب ندادی.😕
بابای👴 #حسام بود ...

#این_داستان_ادامه_دارد...‍

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat

🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌷
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🍃🌸🌷🍃🌼
‍ │ #خاطرات_شهدا

#شهید🕊 گفت:
#مادر جان ،شنیدم هرڪس
قبل از #خواب با #وضو💧بخوابه ،

ملائ😇ڪه تا #صبح براش
#عبادت می نویسن...

#راوی مـ💚ـادر نـوجـوان #شهید_محمدرضا_میدان_دار🍃🌹

❥• @Shahidegomnamm
#خاطرات_شهدا

صدای #اذان آمد از سر #سفره
بلند شد و شروع کرد به #وضو گرفتن

گفتیم غذا #سرد میشه
گفت:غذا را میشه #گرم کرد
ولی #نماز اول وقت نمیشود.

#شهیدحاج_حیدر_ابراهیم_خانی


🍃🌸•°ID @Shahidegomnamm
🖇 #خاطرات_شهدا

صدا زد: #مامان
مادرش #اومد
گفت: این ِرُم رو از دستم در بیار، میخوام #برم دستشویی
مادرش ڪمڪش ڪرد رفت #وضو گرفت...

#شهید_علی_خلیلی🕊

🍃🌸ID @Shahidegomnamm
🖇 #سیره_شهید

صداي #اذان بلند شد،
#حسين برخاست، #وضو گرفت
و به #نماز ايستاد،
#دوستم ڪنارم ايستاد و گفت:
اين #مرد براي تو ...

#شهید_حسین_دولتی🍃🌹
#نماز_اول_وقت📿
#قرار_بندگی🕊

❥• @Shahidegomnamm
#خاطرات_شهید📚

ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️

جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😂
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇

اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅

ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂

#شهید_جواد_محمدی🌷
#شهید_مدافع_حرم

🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊