🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊
#سلام_علیکم

🌹 #ای_شهیدان

🔸شما رفته اید و مرا تنها گذاشتید
با این #جنگ_نرم
🔸شما در جنگ سخت حماسه ها آفریدید
و من تنها در #سنگر_فرهنگی

دعا کنید برایم😔
که نگه دارم دینم

🔸مانند #شهید_دهقان و #عباس_دانشگر و #شهید_مشلب
🔸همان جوان ۲۱ ساله ای را می گویم که نگه داشت #دینش را در همه وقت
می دانم که هستید و می بینید
این #سختی_جنگ_نرم

🔸پس بمانید کنارمان تا برزمیم در این سنگر

🔸باز گردید ای تکاور های جنگ جبهه فرهنگ را احیا کنید......

#دلنوشته
#جنگ_نرم
#شهدا_گاهی_نگاهی

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_یازدهم

در #عملیات_سامرا_خمپاره‌های_داعش در #حرم امامین عسکریین(ع) می‌آمد و عملیات بند برای #پاکسازی این منطقه و بیرون آوردن سامرا از #تهاجم نیروهای #تکفیری با فرماندهی سردار تقوی صورت گرفت که عملیات بسیار #سختی بود و سه روز به طول انجامید تا پاکسازی انجام شد.

وی فرمانده #شجاع میدانی، نیروی #متخصص_اطلاعاتی و در #سازماندهی نیروی مردمی و عشایر کارشناس خبره بود و #هیچ‌کس نمی‌توانست کار او را انجام دهد.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
✌️ #ترجمان_شجاعت

یڪ شب ، مجید به همراه شش نیروے دیگر براے #شناسایی وارد #خاک عراق می‌ شود . درحین شناسایی ، نیرو هاے عراقی سرمی ‌رسند .

♦️به محض پیدا شدن سر و ڪله ‌ی نیرو هاے #عراقی ، همراهان مجید سلاح ‌هاے خود را می ‌گذارند و #فرار می ‌کنند ، #اما_مجید برای این که هم سلاح‌ ها به دست دشمن نیفتد و هم این که کار شناسایی را تمام کند ، #مے_ماند .

♦️برای این ڪه از چشم دشمن #پنهان بماند ، وارد #ڪانالی ڪه در همان نزدیڪی بوده می ‌شود . ڪانالی ڪه #پر بوده از #آب_گندیده و #جسد های بوگرفته ‌ی عراقی‌ ها .

♦️خودش را در ڪانال نگه مے ‌دارد و بالاخره عراقی‌ ها دور مے ‌شوند . مجید هم پس از پایان ڪار #شناسایی به همراه سلاح ‌ها برمی ‌گردد ، اما به خاطر قرار گرفتن در آب آلوده ‌ی ڪانال تمام #بدنش_زخم می‌ شود .

♦️زمانی ڪه به خانه برگشت #دهان و حتی روده ‌هایش #تاول زده بود . به طوری ڪه نمی ‌توانست هیچ نوع غذایی را وارد دهانش ڪند و تنها #مایعات را ، آن هم با #سختی زیاد وارد دهانش می‌ ڪردیم .

شهید مجید زین ‌الدین ، #جوان_نوزده_ساله ‌ی ایرانی ، ترجمان شجاعت و #گذشت ، #مردانگی را با تمام وجود به اثبات رساند .

#شهید_مجید_زین_الدین💐
#سالروز_شهادت 🕊
#یادش_با_صلوات
#خاطره🍁


🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👮 #قسمت_صدو_هفتادو_سه📖 ❖ خودمو سرزنش😔کردم که ای کاش به حسام می گفتم میرم خونه اما حال بدم مجال هیچ کاریو بهم نداد چند بار #وسوسه شدم پیاده شم و برگردم به #معراج_الشهدا🕊 ولی هر بار یه حسی منصرفم کرد ،کرایه ی ماشینو پرداخت کردمو پیاده…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هفتادو_چهار📖

❖ سلام #پدرجون ، من مسجدم🕌 صبرکنید سریع خودمو میرسونم
نه دخترم وایستا اونجا خودم میام دنبالت،گوشیو قطع کردم جلوی در #مسجد ده دقیقه ای وایستادم با
اومدن بابا👴 سوار ماشین شدم . #چشماش پر از اضطراب و نگرانی بود
با مهربونی گفتم : سلام پدرجون 😍 ببخشید معطل شدید،

❖ سلام #عروس گلم نه عزیزم ،
امشب خونه ی مایید گفتم بیام دنبالت
با تردید😐 پرسیدم : چرا حسام نیومد؟
خندیدو گفت : اینهمه #حسام اومد،یبارم گفتیم ما بیایم دنبال عروسمون 😊
لبخندی زدمو گفتم : فکر کردم اتفاقی براش افتاده اخه تا الان نه بهم زنگ زد نه خونه اومد

❖ بابا درحالیکه داشت تو کوچه
می پیچید گفت: اره بابا راستش از دستت #عصبانی بود . می گفت چرا سر ظهر بدون اینکه بهش بگی از #معراج🕊 رفتی ؟ غروب خواست بیاد دنبالت ولی حالش حسابی بد شدتب و لرز شدید کرده 🤒

❖ با دلهره گفتم : پدرجون چرا زودتر بهم نگفتید؟ من تو معراج حالم خیلی بد شد ،نفهمیدم چجوری ازاونجا رفتم تو جمعیت هیشکیو پیدا نکردم حسام حالش خیلی بده؟🤔
سرشو تکون داد و گفت : عروس گلم این حسامی ک من میشناسم تا وقتی که #شهید🥀 نشه حالش خیلی بده ، انگار دنیا #آزارش میده الانم که داغ رفیق رو قلبش نشسته😔 خدا میدونه این دوتا جوون مثه برادر بودن برای هم جلوی
در خونشون ماشینو نگه داشت،سریع پیاده شدم و زنگ زدم محمد درو باز کرد با عجله رفتم تو بین اتاقک های توی حیاط یکیشون روشن بود از پله ها بالا رفتم جلوی در نگاهم به #مامان رعنا👵 خورد.

❖ حسام روی پاش دراز کشیده بود و #چشماشو بسته بود مامان رعنا سرشو نوازش می کرد وقربون صدقش میرفت همونحا جلوی در #پاهام سست شد😭
و نشستم متوجه حضورم نشدن مامان رعنا مثل اینکه با یه پسر بچه حرف بزنه گفت : دیگه نمی ذارم بری #سوریه ؟ چرا اینقد خودتو اذیت میکنی هان؟
از لای در نگاشون کردم حسام چشماشو ب #سختی باز کرد ، ب مامانش نگاه کرد و با صدای گرفته ای شروع کرد به خوندن :#لباس_خاکیمو بیار مادر ...

#این_داستان_ادامه_دارد...‍

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat


🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
🍃💐🍃🌼🍃🌸🍃