Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_چهل_وهفتم
📔#خاطرات
✳️#خیابانگردی
✍صبح شروع عملیات با شهید زین الدین #قرار داشتیم. مدتی گذشت اما خبری نشد.
داشتیم #نگران میشدیم كه ناگهان یك نفربر زرهی، پیش رویمان توقف كرد و آقا مهدی پرید بیرون. با تبسمی بر لب و سر و رویی غبار آلود. ما را كه دید، خندید و گفت: «عذر میخواهم كه شما را منتظر گذاشتم. آخر میدانید، ما هم جوانیم و به تفریح احتیاج داریم. رفته بودم #خیابانگردی ...»
گفتم: «آقا مهدی . كدام شهر #دشمن را میگشتی؟»
قیافه جدیتری به خود گرفت و ادامه داد:
«از آشفتگیشان استفاده كردم و تا عمق پنجاه كیلومتری خاكشان پیش رفتم. برای شناسایی عملیات بعدی.»
💥سپس گردنش را كمی خم كرد و با تبسم گفت: 👇👇
🔶«ما كه نمیخواهیم اینجا بمانیم. تا #كربلا هم كه راه الی ماشاء الله است.»
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_چهل_وهفتم
📔#خاطرات
✳️#خیابانگردی
✍صبح شروع عملیات با شهید زین الدین #قرار داشتیم. مدتی گذشت اما خبری نشد.
داشتیم #نگران میشدیم كه ناگهان یك نفربر زرهی، پیش رویمان توقف كرد و آقا مهدی پرید بیرون. با تبسمی بر لب و سر و رویی غبار آلود. ما را كه دید، خندید و گفت: «عذر میخواهم كه شما را منتظر گذاشتم. آخر میدانید، ما هم جوانیم و به تفریح احتیاج داریم. رفته بودم #خیابانگردی ...»
گفتم: «آقا مهدی . كدام شهر #دشمن را میگشتی؟»
قیافه جدیتری به خود گرفت و ادامه داد:
«از آشفتگیشان استفاده كردم و تا عمق پنجاه كیلومتری خاكشان پیش رفتم. برای شناسایی عملیات بعدی.»
💥سپس گردنش را كمی خم كرد و با تبسم گفت: 👇👇
🔶«ما كه نمیخواهیم اینجا بمانیم. تا #كربلا هم كه راه الی ماشاء الله است.»
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_بیست_وهفتم
#خاطرات
🍂خاطره ای از زبان دوست شهید؛
✍خیلی #خوش_قول بود و اگر به کسی قول می داد بعید بود بد قولی کند.
🍀دوستش می گوید ؛ یک روز چهار نفر از دوستان تصمیم گرفتیم برای #تفریح به روستا برویم قرار بر این شد تا هر کس مقداری از مایحتاج سفر را با خود بیاورد و ساعت هفت صبح از میدان امام حسین ( ع ) حرکت کنیم.
همگی #سر_قرار حاضر شدیم اما از #محمد #خبری_نبود همگی چون #نظامی بودیم و به نظم اهمیت می دادیم از تاخیر محمد تعجب کردیم🤔 و #نگران_شدیم که او هیچ وقت تا کنون #بدقولی نکرده شاید برایش اتفاقی افتاده باشد.محمد با ده دقیقه #تاخیر از راه رسید از این که #دیر آمده از دست خودش #عصبانی و #ناراحت بود. آن روز چندین بار از دوستانش #عذر_خواهی کرد و در بین صحبت هایش می گفت ؛ #مرد_باید_خوش_قول_باشه
و محمد با #شهادتش هم به قول و #تعهدش #وفا کرد تا برای #دفاع از حرم زینب (س) #سنگ_تموم_بذاره وبا تمام وجود از حریم اهل بیت دفاع کنه و چه #مردانه_دفاع_کرد و بر قولش استوار ماند که در این راه تا ریخته شدن آخرین #قطره_خونش پیش رفت.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_بیست_وهفتم
#خاطرات
🍂خاطره ای از زبان دوست شهید؛
✍خیلی #خوش_قول بود و اگر به کسی قول می داد بعید بود بد قولی کند.
🍀دوستش می گوید ؛ یک روز چهار نفر از دوستان تصمیم گرفتیم برای #تفریح به روستا برویم قرار بر این شد تا هر کس مقداری از مایحتاج سفر را با خود بیاورد و ساعت هفت صبح از میدان امام حسین ( ع ) حرکت کنیم.
همگی #سر_قرار حاضر شدیم اما از #محمد #خبری_نبود همگی چون #نظامی بودیم و به نظم اهمیت می دادیم از تاخیر محمد تعجب کردیم🤔 و #نگران_شدیم که او هیچ وقت تا کنون #بدقولی نکرده شاید برایش اتفاقی افتاده باشد.محمد با ده دقیقه #تاخیر از راه رسید از این که #دیر آمده از دست خودش #عصبانی و #ناراحت بود. آن روز چندین بار از دوستانش #عذر_خواهی کرد و در بین صحبت هایش می گفت ؛ #مرد_باید_خوش_قول_باشه
و محمد با #شهادتش هم به قول و #تعهدش #وفا کرد تا برای #دفاع از حرم زینب (س) #سنگ_تموم_بذاره وبا تمام وجود از حریم اهل بیت دفاع کنه و چه #مردانه_دفاع_کرد و بر قولش استوار ماند که در این راه تا ریخته شدن آخرین #قطره_خونش پیش رفت.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
💢نگاه هایتان
گاهے #نگران است...
گاهے #ناراحت !
شاید هم #دلگیـر...
اما هر چہ هست
هیچگاه سایہ ی چشمهایتان را
از سرمان برندارید...
#نگاهمـان_ڪنید 😔
#دلنوشته
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
گاهے #نگران است...
گاهے #ناراحت !
شاید هم #دلگیـر...
اما هر چہ هست
هیچگاه سایہ ی چشمهایتان را
از سرمان برندارید...
#نگاهمـان_ڪنید 😔
#دلنوشته
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️