🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
🕊🌹🕊🌹🕊🌹 بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین 📔 #زندگینامه 🌷 #شهید_رضا_رضائیان #قسمت_ششم افسر عراقي رضائيان را به پشت خواباند و دستور داد #دستش_را_ببندند. 🥀ضربه اي ديگر به سرش زدند.رضائيان از حال رفت،اما هنوز بي هوش نشده بود. #تيزي_کارد🔪
🕊🌹🕊🌹🕊🌹

بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین

📔 #زندگینامه
🌷 #شهید_رضا_رضائیان
#قسمت_هفتم

عرق از سر وصورت افسر عراقي جاري
بود. #قطره_هاي_خون روي پيشاني اش شتک زده بود.گويي اختيار از کف اش خارج شده بود. #کارد_کمري_کند_بود🔪 و نمي توانست کارش
را به راحتي انجام دهد.

💢افسر عراقي اصرار داشت که گلوي
رضائيان را گوش تا گوش ببرد.😭ديگر
رضائيان دست و پا نمي زد. #خون زمين
اطرافش را رنگين کرده بود.کفش افسر در
ميان خون بود. خشم تمام وجود افسر را فرا گرفت.
بايد #خلاصش مي کرد.ديگر چاره اي
جز جدا کردن سر رضائيان نداشت.با يک فشار
ديگر کار را تمام کرد و #سرش را از بدن
#جدا نمود.کمر خم شده اش را بلند کرد و
نگاهي به اطراف انداخت.از نگاه وحشت زده
عراقي ها نگران شد.نگاهي به
#دست_خون_آلود خود انداخت وصداي
قهقهه اش بلند شد.

💢مست بود و خون رضائيان سر مسترش کرده بود.مجددا به سمت رضائيان رفت.سرش را بلند کرد وهمراه با خنده اي کريه گفت:

-هديه ي خوبي است براي فرمانده #اين_پاسدارها_دار_خويئن_را_فلج_کرده_اند.

💠ادامه دارد. ...

🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹

🥀بسم رب الشهداء🥀

🌹 #سالروز_شهادت🕊

🌷بیست و نهمین/۲۹ سالگرد شهادت بسیجی #شهید_محمدحسین_هراتی گرامی باد🌷

🌴🌺🌴🌺🌴🌺🌴🌺🌴🌺🌴

🔹نام : محمدحسین

🔹نام خانوادگی: هراتی

🔹نام پدر :علی کرم

🔹تاریخ تولد ۱۳۴۷

🔹محل تولد: بروجرد(استان لرستان)

🔹تاریخ شهادت:۱۳۶۷/۴/۱

🔹محل شهادت: سردشت

🔹محل مزار مطهر:گلزار شهدای بروجرد_ردیف ۲۶_شماره ۱۵.

💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

💠 #زندگینامه شهید:

🔹محمدحسین در سال ۱۳۴۷
در خانواده ای مذهبی در شهر بروجرد به دنیا آمد.
محمدحسین اولین فرزند از خانواده ای پرجمعیت بود(۷برادر و ۳خواهر) و بخاطر همین با سن کمی که داشت همیشه به پدرش در کارهای مغازه کمک میکرد و در کنار پدر بود.

🌼از همان سنین نوجوانی علاقه زیادی به مسجد و پایگاه داشت و اکثر اوقات خود را در مسجد باب الحوائج(خیابان سیروس سابق)بروجرد میگذراند.

🌼محمدحسین بخاطر حضور سه تن از دایی هایش در سپاه پاسداران و شهادت یکی از دایی ها در سال ۱۳۶۰(🌷سردار شهید علی منصوری🌷)خیلی بیشتر از قبل علاقمند و مصمم حضور در جبهه شد.

🌼درسال ۶۴_۶۳ علی رغم #سن_کمی که داشت با #دست_کاری_شناسنامه اش توانست از طرف پایگاه بسیج به جبهه برود و مدت ۲۴ ماه بعنوان بسیجی در مناطق مختلف عملیاتی به دفاع از کیان اسلام و سرزمینش پرداخت.

🌼در سال ۱۳۶۶ به خدمت مقدس سربازی رفت و با لباس مقدس سربازی در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت.

🌼تااینکه در اولین روز تابستان سال ۱۳۶۷ در منطقه #سردشت با #اصابت مستقیم گلوله خمپاره به فیض شهادت نائل شد و به همرزمان و دایی شهیدش پیوست.

🔸🔹🔶🔷🔶🔷🔸🔹

🌹روحش شاد و یادش گرامی🌹

🌻شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌻

🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
🆔 @Shahidegomnamm
ـ°•🍃•°

‍ │#وصیتنامه👆

روزگاری #جبهه که می رفتند
#دست پر👌برمی گشتند
وچه #درد🥀 داشت
#سوغاتی که
بوی #باروت💣
بوی #خون💉
و شهــ🍃🌹ــادت می داد

#شهید_سید_علی_برمو

🍃🌸| @Shahidegomnamm

°•🍃•°
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین 📔 #زنـدگینـامه 🌷 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری 🔻 #قسمـت 7⃣1⃣ #خصوصیات_اخلاقی_شهید(8) #قـرآن را با صـدایے بسیار خـوش و زیبـا #تــلاوت مے ڪرد. 📿در هنگام شـروع #نمـاز با صدایے رسـا و ملکـوتے #اذان سر مے داد.…
🌹💫🕊🌹💫🕊🌹💫🕊

بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین


📔 #زنـدگینـامه
🌷 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری
🔻 #قسمـت 8⃣1⃣


#خصوصیات_اخلاقی_شهید«عــرفــان»(9)

خـدایش را #خـوب مے شنـاخت و با تمـام وجودش به #قیـامـت و روز جـزا اعتقـادداشت.

چه شبها ڪه #از_تـرس_خـدا گریه مے کرد.😭

#آوای_قــرآن او #هنـوز به گوش مےرسد.

#امــر به معــروف و #نهـی از منـکـر او هنوز زنـده است.

او هـرگـز آرام و قـرار نداشت، یا مشغـول #عبـادت بود یا مشغـول #خـواندن قـرآن یا در حال سخنـرانـے و طـرح و بـرنـامه ریزی بـرای پیشـرفت ڪارهای اداری بر و #رفع_مشکـلات بـرادران سپـاه بود.

همه چیـز او #الهـے بود و #تنهـا شکـل و شمـایلی انسانـے داشت و #روح او درملکـوت اعلـے پـرواز مے ڪرد. او در حقیـقت به #عالـم عـرفـان #راه پیدا ڪرده بود.

#زنـدگے_سـاده_ی او را در این دنیـا #یڪ #پیراهـن و #شلـوار و #کفـش و تعدادے #ڪتاب تشکیـل داده بود

او #سبکبـار بود و در فکـر پـــرواز🕊 از همـه چیز دنیـا از زندگـے و خانـه و امـڪانـات #دست_کشیـده بود.

او #سعـادت را در آخـــرت مـے دید....


💠ادامــه دارد.....🖊


🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
🍃🌺 @Shahidegomnamm

💫🕊💫🕊💫🕊💫
📝 #دست_نوشته
#شهید_محسن_حججی

🦋الهی نه طمع بهشت را دارم ونه نعمت های آنرا
شهادت رافقط برای ملاقات باتو میخواهم
🍀شادی روحش صلوات🍀

🌹اینجامیعادگاه شهداست👇
❤️ @Shahidegomnamm ❤️
#عاشقانه_های_شهدا💔

🥀 #شهیدی ڪه به #آرزویش
رسید
و ازتمام #پیڪرش🍂فقط
یڪ #دست به خانواده اش
رسید
وباقی بدنش تا ابد درڪنار
#حضرت_زینب💚ماند.

#شهید_علی_امرایی🕊
#مدافع_آل_الله🚩

🍃🌸 @Shahidegomnamm
#دست_نوشته🍂

تُ چگونہ در #غیبتی🥀
ڪہ وقتےمیرفتے👣 نوبت
#آمدنت را دادے
وگفتے من وتُ💚در #مڪه(کربلا)
بہ هم میرسیم...

#شهیدحجت_الله_رحیمی🕊
#ازفراق_آقاصاحب_الزمان
#التماس_دعاےفرج

🍃💕 @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
💌 @Shahidegomnamm #رمان #داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوشصت_یکم چشمامو با دستام پاک کردم . از دستپاچگی یادم رفت بپرسم کیه و درو باز کردم . سپیده در حالیکه دسته گلای ...... گرفته بود سمتم لبخند شیرینی زد و گفت : سلام مامان کوچولو .! با خوشحالی اومد سمتم و…
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃
🍂
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدو_شصتو_دو

قدم سوم: انفاق در راه خدا

❖ زیر دست نواز بود بعد #شهادتش فهمیدیم که #سرپرستی پنج شیش تا خانواده رو به عهده داشته...

❖ در پایگاه #شیراز معماری به نام #قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه مرده بود. جواد به #آشپز رستوران گفته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانواده ی #قبادی هم بدهد و خودش #پولش را حساب میکرد...

❖ البته هیچ وقت ب من نمیگفت یک روز #خانم قبادی امد منزل ما و موضوع را به من گفت و #تاکید کرد که میخواهد من هم #راضی باشم...

❖ گفتم انچه #سرهنگ فکوری میکند مورد #رضایت و خواست من است...

#شهید_جواد_فکوری
برای رسیدن به #خدا اصولا پنج تا قدم وجود دارد...

❖ که این پنج تا در #ایمان،
#عمل صالح، اینکه #شک نکنیم و به عقب برنگردیم، #جهاد با #جان و #جهاد با #مال خلاصه میشه...

❖ بعضیا برای #انفاق از نون بچه هاشون میزنن،حالا ما چقدر #حاضریم مثل اون بعضیا در راه #خدا خرج کنیم؟ چقد #حاضریم از یه سری از #خوشیای زندگیمون #دل بکنیم واسه #رضای خدا؟

❖ برای نزدیک تر شدن به #خدا باید یه سری از #صفاتمونو شبیه بزرگا کنیم،با دو تا #مثال ناب توضیح میدم مثلا #حضرت_زهرا شب #عروسیش لباس عروسشو ب یه نیازمند #انفاق کردن،
یا مثل #امام_حسن که چند تا #نیازمند رو تا اخر عمرشون #بی_نیاز کرد.

❖ اصلا اساس کار همین #الگو برداری
از این #بزرگوارانه، ما هر چقدر #صفاتمونو به #اهل_بیت نزدیک تر کنیم #قدم برداشتیم سمت #خدا،

#خدا به مال کسی که #انفاق و #بخشش در کارش هست #برکت میبخشه، و براش #رزق بیشتری کنار میزاره، هم #فقر امتحان الهیه هم #ثروت مثلا اگر ما به #فقرا و #ایتام کمک کنیم بزرگترا هم #دست مبارکشونو میکشن رو سرمون یکیش اینه که راهه #شهادتو میتونی به روی #خودت باز کنی،
❖ خیلی ساده است فقط باید یکم دلتو خالی کنی از #دنیا،صدای #سپیده باعث شد سریع #کتابو ببندم و بگم: الان میام، کتاب #عجیبی بود هر قدر که میخوندمش دلم میخواست بیشتر باهاش #انس بگیرم،

❖ دستی رو جلدش کشیدم و #هدایتش کردم سمت #قفسه ی کتابا به همراه #سپیده از خونه زدیم بیرونو سوار ماشین #اشکان که حالا سپیده ازش استفاده می کرد شدیم، #شیشه ها رو کشیدم #پایین، نیم #نگاهی به سپیده انداختم و گفتم : به به چه #ژستی ...!

❖ سپیده از پشت شیشه های #عینک دودیش نگاهم کردو گفت : ما اینیم دیگه ...
خب کجا بریم مادمازل ؟
_ نمی دونم ، بریم #کافه ... اینورا یه کافه ی خوب هست ...

❖سپیده با #اخمی ساختگی گفت : چرا #پارسی را #پاس نمیداری ؟بی مروت !
خب مگه #فرهنگسرا واژه بجاش #تصویب کرده ؟ نه مگه حتما باید اونا تصویب کنن؟ خودم تصویب می کنم... قهوه و امثالهم خوری خوبه ؟
امثالهم عربیه داداچ ...
خب چهوهسنی
جاننن؟ این الان یعنی چی ؟
ترکیب قهوه و چای و بستنی بود.

❖ من #ترجیح میدم تا تصویب کل،از کلمه ی میان #وعده خوری استفاده کنم
زارت ... بد تر شد که ...
_عوضش با مفهومه ...
خیلی خب #پیاده شو رسیدیم به
میان وعده خوری یا همون چهوهستنی .
خندیدمو #کمربندمو باز کردمو پیاده شدم ... با هم وارد شدیم ... یه میز دو نفره اون وسط خالی بود ... صندلی رو عقب کشیدم و نشستم ... #گارسون اومد کنارمون گفت : چی میل دارید ؟
سپیده از #قول خودش و من گفت : دو تا آب #طالبی ...

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat


🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃
‍ │#سبک_زندگی_شهدا

رفتم طرفش #دست دادم #پوستش
زبر بود؛
#درس و #بازیمان ڪه تمام میشد
می رفت پای مینی بوس #ڪمڪ
پدرش...

#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🕊
#یادش_گرامی🌼🍃

••••●❥JOiN👇🏾
ID @Shahidegomnamm
🖇 #سیره_شهید

همیشه #دست_بوس پدر و مادرش
بود
روز اول #خواستگاریش
گفت:
برای من #مهمترین چیز #اخلاق
هست؛
ڪسی ڪه #اخلاق ندارد #ایمان
هم ندارد

#شهید_جواد_الله_کرم🌹🍃
#مدافع_حرم✌️

🍃🌸| @Shahidegomnamm
🖇 #خاطره

زیاد خواب #بابام رو می بینم یڪ بار وقتی پدرم اومد به #خوابم، افتادم
روی #دست_شون و شروع ڪردم
به #بوسیدن، بهشون گفتم: ...

#شهید_احمد_کاظمی🕊
#شادی_روحش_صلوات🌷

🍃🌸| @Shahidegomnamm
🖇 #سخنان_بزرگان

زن #ایرانی اینگونه نباشد
امروز پُر ڪردن #دست و #گردن
از #زیورآلات و بت قرار دادن آن برای #زن_مسلمان ایرانی ننگ است.

#حجاب_زیباست🌹🍃
#زیبایی_نیست🦋
___🌸🍃
@Shahidegomnamm🕊
#دست_نوشته🍂

تُ چگونه در غیبتی
ڪه وقتی میرفتی نوبت
آمدنت را دادی
و گفتی من و تُ در مڪه(ڪربلا)
به هم میرسیم...

#شهید_حجت_الله_رحیمی🕊
#التماس_دعای_فرج🙏

🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
•┈┈•✾•🍃🌸🍃•✾•┈┈•

#پیام_شهید📩

سی و دو سال از تاریخ این عڪس میگذرد ...

زیر رگبار گلوله پیڪرم می سوخت
قلب را سپردم به خواهرم نمی سوخت

بگو بر مادر خوبم شهید هرگز نمی میرد
ڪه من عشق شهادت را از مولایم علی گیرم.

#دست_نوشته📜✒️
#شهید_علی_شاه_آبادی🥀

•┈┈•✾•🍃🌸🍃•✾•┈┈•
ID ➬ @Shahidegomnamm