﷽
🍂باید گلاب ریخت پس از دفن، روےِ قبر
🍂 امشب گلابِ قبرِ علے اشڪ مجتباست
🍂باید به گریہ گفت: علی حامے بَشر
🍂 باید به خون نوشت: علے ڪُشتہ خداست
#آن_مرد_دیگر_نمی_آید 😔
#شعر
🏴 @shahidegomnamm 🏴
🍂باید گلاب ریخت پس از دفن، روےِ قبر
🍂 امشب گلابِ قبرِ علے اشڪ مجتباست
🍂باید به گریہ گفت: علی حامے بَشر
🍂 باید به خون نوشت: علے ڪُشتہ خداست
#آن_مرد_دیگر_نمی_آید 😔
#شعر
🏴 @shahidegomnamm 🏴
Forwarded from عکس نگار
#هر_روز_باقافله_ی_حسینی 🚩
👺عمر بن سعد يك روز بعد از ورود امام به #كربلا يعني روز #سوم_محرم با چهار هزار سپاه از اهالي كوفه وارد كربلا شد.
📝برخي نوشتهاند كه قوم بنوزهره نزد عمر بن سعد آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند میدهیم كه از اين كار (مقابله با امام حسين (ع)) درگذر و تو داوطلب جنگ با حسين مشو، زيرا اين باعث دشمني ميان ما و بنيهاشم ميشود. عمر بن سعد نزد عبيدالله رفت و استعفا كرد ولي عبيدالله استعفاي او را نپذيرفت و او تسليم شد.😞
🍁برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند📝 #عمر_بن_سعد دو پسر داشت يكي به نام حفص كه پدر را تشويق و ترغيب به رفتن ميكرد تا با امام (ع) مقاتله كند ولي فرزند ديگرش او را بهشدت از اقدام به چنين كاري بر حذر ميداشت و سرانجام حفص نيز با پدرش راهي كربلا شد.
🍂از #وقايعي كه در روز #سوم_محرمالحرام ذکرشده اين است كه👇👇
#امام(ع)#قسمتي_از_زمين_كربلا_را_كه_قبرش_در_آن_واقع است از اهل نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم #خريداري كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را براي #زيارت_قبرش راهنمايي نموده و زوار او را تا سه روز ميهماني كنند.
🍀سان بن فائد ميگويد من نزد عبيدالله بودم كه نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنين آمده بود👇👇
📜 چون من با سپاهيانم در برابر حسين و يارانش پياده شدم قاصدي نزد او فرستاده و از علت آمدنش جويا شوم او در جواب گفت: اهالي اين شهر براي من نامه📨 نوشته و نمايندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت كردهاند.
🍀عبيدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند، گفت: اکنونکه در چنگ ما گرفتارشده اميد نجات دارد! ولي حالا وقت فرار نيست.
🍀عبيدالله به عمر بن سعد نوشت؛
نامه📨 تو رسيد و از مضمون آن اطلاع يافتم از #حسين_بن _علي بخواه تا او و تمام يارانش #با_يزيد_بيعت كنند، اگر چنين نكرد ما نظر خود را خواهيم نوشت!
🍃چون اين نامه📨 به دست عمر بن سعد رسيد گفت: ميپندارم كه عبيدالله بن زياد خواهان عافيت و صلح نيست عمر بن سعد، نامه عبيدالله بن زياد را به اطلاع امام حسين نرساند زيراميدانست كه #آن_حضرت_با_يزيد_هرگز_بيعت_نخواهد_كرد.
🍀عبيدالله بن زياد پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، انديشه #اعزام_سپاهي_انبوه را در سر ميپروراند و بعضي نوشتهاند كه #مردم_كوفه جنگ كردن با امام حسين (ع) را ناخوش ميداشتند و هر كس را به جنگ آن حضرت روانه ميكردند بازميگشت.
🍀عبيدالله بن زياد شخصي را به نام سويدبن عبدالرحمان فرمان داد تا در اين مسئله (فرار از جنگ) تحقيق كند و متخلفان را نزد او برد و او يك نفر شامي را كه براي انجام امر مهمي از لشکرگاه به كوفه آمده بود، گرفته و نزد عبيدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامي را از تنش جدا نمايند😱 تا كسي جرئت سرپيچي از دستورات او را نكند!
نوشتهاند كه آن مرد شامي براي طلب ميراث به كوفه آمده بود.
🍀عبيدالله شخصاً از كوفه بهطرف نخيله حركت كرد و كسي را نزد حصين بن تميم كه به قادسيه رفته بود، فرستاد او به همراه چهار هزار نفر كه با او بودند به نخيله آمد، سپس كثر بن شهاب حارثي، محمد بن اشعث، قعقاع بن سويد و اسماء بن خارجه را طلب كرد و گفت: در شهر #كوفه گردش كنيد و مردم را به #طاعت و فرمان برداي از #يزيد و من فرمان دهيد و آنان را از نافرماني و برپا كردن فتنه بر حذر داريد و آنان را به لشکرگاه فراخوانید پس آن چهار نفر طبق دستور عمل كردند و سه نفر از آنها به نخليه نزد عبيدالله بازگشتند و كثير بن شهاب در كوفه ماند و در ميان كوچهها و گذرگاهها ميگشت و #مردم را به #پيوستن به #لشكر_عبيدالله تشويق ميكرد و #آنان_را_از_ياري_امام_حسين_(ع) #بر_حذر_ميداشت.
🍀عبيدالله گروهي سواره را بين خود و عمر بن سعد قرار داد كه هنگام نياز از وجود آنها استفاده شود و هنگامیکه او در لشکرگاه نخيله بود شخصي به نام #عمار_بن_ابي_سلمه تصميم گرفت كه او را ترور كند ولي موفق نشد و بهطرف #كربلا حركت كرد و به امام ملحق و #شهيد شد.
#کاروان_عشق
#سوم_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴کانال عهدباشهدا🏴
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
👺عمر بن سعد يك روز بعد از ورود امام به #كربلا يعني روز #سوم_محرم با چهار هزار سپاه از اهالي كوفه وارد كربلا شد.
📝برخي نوشتهاند كه قوم بنوزهره نزد عمر بن سعد آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند میدهیم كه از اين كار (مقابله با امام حسين (ع)) درگذر و تو داوطلب جنگ با حسين مشو، زيرا اين باعث دشمني ميان ما و بنيهاشم ميشود. عمر بن سعد نزد عبيدالله رفت و استعفا كرد ولي عبيدالله استعفاي او را نپذيرفت و او تسليم شد.😞
🍁برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند📝 #عمر_بن_سعد دو پسر داشت يكي به نام حفص كه پدر را تشويق و ترغيب به رفتن ميكرد تا با امام (ع) مقاتله كند ولي فرزند ديگرش او را بهشدت از اقدام به چنين كاري بر حذر ميداشت و سرانجام حفص نيز با پدرش راهي كربلا شد.
🍂از #وقايعي كه در روز #سوم_محرمالحرام ذکرشده اين است كه👇👇
#امام(ع)#قسمتي_از_زمين_كربلا_را_كه_قبرش_در_آن_واقع است از اهل نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم #خريداري كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را براي #زيارت_قبرش راهنمايي نموده و زوار او را تا سه روز ميهماني كنند.
🍀سان بن فائد ميگويد من نزد عبيدالله بودم كه نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنين آمده بود👇👇
📜 چون من با سپاهيانم در برابر حسين و يارانش پياده شدم قاصدي نزد او فرستاده و از علت آمدنش جويا شوم او در جواب گفت: اهالي اين شهر براي من نامه📨 نوشته و نمايندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت كردهاند.
🍀عبيدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند، گفت: اکنونکه در چنگ ما گرفتارشده اميد نجات دارد! ولي حالا وقت فرار نيست.
🍀عبيدالله به عمر بن سعد نوشت؛
نامه📨 تو رسيد و از مضمون آن اطلاع يافتم از #حسين_بن _علي بخواه تا او و تمام يارانش #با_يزيد_بيعت كنند، اگر چنين نكرد ما نظر خود را خواهيم نوشت!
🍃چون اين نامه📨 به دست عمر بن سعد رسيد گفت: ميپندارم كه عبيدالله بن زياد خواهان عافيت و صلح نيست عمر بن سعد، نامه عبيدالله بن زياد را به اطلاع امام حسين نرساند زيراميدانست كه #آن_حضرت_با_يزيد_هرگز_بيعت_نخواهد_كرد.
🍀عبيدالله بن زياد پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، انديشه #اعزام_سپاهي_انبوه را در سر ميپروراند و بعضي نوشتهاند كه #مردم_كوفه جنگ كردن با امام حسين (ع) را ناخوش ميداشتند و هر كس را به جنگ آن حضرت روانه ميكردند بازميگشت.
🍀عبيدالله بن زياد شخصي را به نام سويدبن عبدالرحمان فرمان داد تا در اين مسئله (فرار از جنگ) تحقيق كند و متخلفان را نزد او برد و او يك نفر شامي را كه براي انجام امر مهمي از لشکرگاه به كوفه آمده بود، گرفته و نزد عبيدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامي را از تنش جدا نمايند😱 تا كسي جرئت سرپيچي از دستورات او را نكند!
نوشتهاند كه آن مرد شامي براي طلب ميراث به كوفه آمده بود.
🍀عبيدالله شخصاً از كوفه بهطرف نخيله حركت كرد و كسي را نزد حصين بن تميم كه به قادسيه رفته بود، فرستاد او به همراه چهار هزار نفر كه با او بودند به نخيله آمد، سپس كثر بن شهاب حارثي، محمد بن اشعث، قعقاع بن سويد و اسماء بن خارجه را طلب كرد و گفت: در شهر #كوفه گردش كنيد و مردم را به #طاعت و فرمان برداي از #يزيد و من فرمان دهيد و آنان را از نافرماني و برپا كردن فتنه بر حذر داريد و آنان را به لشکرگاه فراخوانید پس آن چهار نفر طبق دستور عمل كردند و سه نفر از آنها به نخليه نزد عبيدالله بازگشتند و كثير بن شهاب در كوفه ماند و در ميان كوچهها و گذرگاهها ميگشت و #مردم را به #پيوستن به #لشكر_عبيدالله تشويق ميكرد و #آنان_را_از_ياري_امام_حسين_(ع) #بر_حذر_ميداشت.
🍀عبيدالله گروهي سواره را بين خود و عمر بن سعد قرار داد كه هنگام نياز از وجود آنها استفاده شود و هنگامیکه او در لشکرگاه نخيله بود شخصي به نام #عمار_بن_ابي_سلمه تصميم گرفت كه او را ترور كند ولي موفق نشد و بهطرف #كربلا حركت كرد و به امام ملحق و #شهيد شد.
#کاروان_عشق
#سوم_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴کانال عهدباشهدا🏴
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_سی_ویکم
📔#خاطرات
💥#آن_گریه_شگفت
✍پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!»
🔷گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
🔷رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
🔷بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا #مهدی همین طوری روی #سجاده نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان😳 متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!⁉️
🔷شاید کسانی که درک نمی کردند😒، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
💥خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن #اشکها و #گریه_ها و « #الهی_العفو » گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.😔
🔷شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. #شبنم_اشکها بر #نورانیت_چهره_اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشست کنارمان.
🔷در دلم گفتم: « #خدایا! این چه #ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر #خانه و #مسجد و #مهمانخانه #نمی_شناسد!»
🔷غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب #سوپ_ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن....
🔷از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: «بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم از آنجا تا اهواز را بخوابم.»
🔷بهترین فرصت #استراحتش_توی_ماشین و در ماموریتهای طولانی بود!
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_سی_ویکم
📔#خاطرات
💥#آن_گریه_شگفت
✍پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!»
🔷گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
🔷رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
🔷بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا #مهدی همین طوری روی #سجاده نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان😳 متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!⁉️
🔷شاید کسانی که درک نمی کردند😒، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
💥خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن #اشکها و #گریه_ها و « #الهی_العفو » گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.😔
🔷شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. #شبنم_اشکها بر #نورانیت_چهره_اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشست کنارمان.
🔷در دلم گفتم: « #خدایا! این چه #ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر #خانه و #مسجد و #مهمانخانه #نمی_شناسد!»
🔷غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب #سوپ_ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن....
🔷از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: «بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم از آنجا تا اهواز را بخوابم.»
🔷بهترین فرصت #استراحتش_توی_ماشین و در ماموریتهای طولانی بود!
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
🕊✨🌹🕊✨🌹🕊✨🌹 ✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨ 📔 #زندگینامه 🌷 #شهید_رضا_رضائیان ◀ #قسمت_هفتم ✍عرق از سر وصورت افسر عراقي جاري بود. #قطره_هاي_خون روي پيشاني اش شتک زده بود.گويي اختيار از کف اش خارج شده بود. #کارد_کمري_کند_بود🔪 و نمي توانست کارش …
🕊✨🌹🕊✨🌹🕊✨🌹
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨
📔 #زندگینامه
🌷 #شهید_رضا_رضائیان
◀ #قسمت_هشتم
✍افسر عراقي #بدن_بي_سر رضائيان را
برگرداند.چشمش به #آرم_سپاه که به سينه
اش چسبيده بود،افتاد.خم شد و گوشه آرم
پارچه اي را گرفت و #آن_را_دريد.پارچه
کوچک را روي سر رضائيان گذاشت و گفت:
حالا پرونده ما تکميل شد و با خشم گفت:-
حرکت کنيد
💢گروهبان گفت:پس تکليف آن يکي چه
مي شود.
💢- با او کاري نداريم،فرصت نداريم بايد
حرکت کنيم!
💢افسر عراقي #سر_رضائيان را گرفت و به
سمت خاک ريز #عراق حرکت کرد. گشتي هاي خودي رسيدند عراقي ها آنجا را ترک کرده
بودند.بچه ها با بدن بي سر رضائيان که مواجه
شدند،کمي اطراف را جستجو کردند.صداي
محسن آن ها را متوجه خود کرد.
💢محسن که هنوز نفس مي کشيد به سختي
گفت: #سرش_را_بردند.😭
💠ادامه دارد. ...
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
🌾🥀☘🌾🥀☘🌾🥀☘🌾
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨
📔 #زندگینامه
🌷 #شهید_رضا_رضائیان
◀ #قسمت_هشتم
✍افسر عراقي #بدن_بي_سر رضائيان را
برگرداند.چشمش به #آرم_سپاه که به سينه
اش چسبيده بود،افتاد.خم شد و گوشه آرم
پارچه اي را گرفت و #آن_را_دريد.پارچه
کوچک را روي سر رضائيان گذاشت و گفت:
حالا پرونده ما تکميل شد و با خشم گفت:-
حرکت کنيد
💢گروهبان گفت:پس تکليف آن يکي چه
مي شود.
💢- با او کاري نداريم،فرصت نداريم بايد
حرکت کنيم!
💢افسر عراقي #سر_رضائيان را گرفت و به
سمت خاک ريز #عراق حرکت کرد. گشتي هاي خودي رسيدند عراقي ها آنجا را ترک کرده
بودند.بچه ها با بدن بي سر رضائيان که مواجه
شدند،کمي اطراف را جستجو کردند.صداي
محسن آن ها را متوجه خود کرد.
💢محسن که هنوز نفس مي کشيد به سختي
گفت: #سرش_را_بردند.😭
💠ادامه دارد. ...
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
🌾🥀☘🌾🥀☘🌾🥀☘🌾
Forwarded from عکس نگار
🚩 #هر_روز_باقافله_ی_حسینی 🚩
👺#عمر_بن_سعد يك روز بعد از ورود امام به #كربلا يعني روز #سوم_محرم با چهار هزار سپاه از اهالي كوفه وارد كربلا شد.
📝برخي نوشتهاند كه قوم بنوزهره نزد عمر بن سعد آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند میدهیم كه از اين كار ( #مقابله با امام حسين (ع)) درگذر و تو داوطلب جنگ با حسين مشو، زيرا اين باعث دشمني ميان ما و بنيهاشم ميشود.
💢عمر بن سعد نزد عبيدالله رفت و استعفا كرد ولي عبيدالله استعفاي او را نپذيرفت و او تسليم شد.😞
🍁برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند📝 #عمر_بن_سعد دو پسر داشت يكي به نام حفص كه پدر را تشويق و ترغيب به رفتن ميكرد تا با امام (ع) مقاتله كند ولي فرزند ديگرش او را بهشدت از اقدام به چنين كاري بر حذر ميداشت و سرانجام حفص نيز با پدرش راهي كربلا شد.
💢از #وقايعي كه در روز #سوم_محرمالحرام ذکرشده اين است كه👇👇
#امام(ع)#قسمتي_از_زمين_كربلا_را_كه_قبرش_در_آن_واقع است از اهل نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم #خريداري كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را براي #زيارت_قبرش راهنمايي نموده و زوار او را تا سه روز ميهماني كنند.
🍀سان بن فائد ميگويد من نزد عبيدالله بودم كه نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنين آمده بود👇👇
📜 چون من با سپاهيانم در برابر حسين و يارانش پياده شدم قاصدي نزد او فرستاده و از علت آمدنش جويا شوم او در جواب گفت: اهالي اين شهر براي من نامه📨 نوشته و نمايندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت كردهاند.
📩عبيدالله چون #نامه عمر بن سعد را خواند، گفت: اکنونکه در چنگ ما گرفتارشده اميد نجات دارد! ولي حالا وقت فرار نيست.
🍀عبيدالله به عمر بن سعد نوشت؛
نامه📨 تو رسيد و از مضمون آن اطلاع يافتم از #حسين_بن _علي بخواه تا او و تمام يارانش #با_يزيد_بيعت كنند، اگر چنين نكرد ما نظر خود را خواهيم نوشت!
💢چون اين نامه📨 به دست عمر بن سعد رسيد گفت: ميپندارم كه عبيدالله بن زياد خواهان عافيت و صلح نيست عمر بن سعد، نامه عبيدالله بن زياد را به اطلاع امام حسين نرساند زيراميدانست كه #آن_حضرت_با_يزيد_هرگز_بيعت_نخواهد_كرد.
🍀عبيدالله بن زياد پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، انديشه #اعزام_سپاهي_انبوه را در سر ميپروراند و بعضي نوشتهاند كه #مردم_كوفه جنگ كردن با امام حسين (ع) را ناخوش ميداشتند و هر كس را به جنگ آن حضرت روانه ميكردند بازميگشت.
🍀عبيدالله بن زياد شخصي را به نام سويدبن عبدالرحمان فرمان داد تا در اين مسئله (فرار از جنگ) تحقيق كند و متخلفان را نزد او برد و او يك نفر شامي را كه براي انجام امر مهمي از لشکرگاه به كوفه آمده بود، گرفته و نزد عبيدالله برد و او دستور داد #سر آن مرد شامي را از تنش جدا نمايند😱 تا كسي جرئت سرپيچي از دستورات او را نكند!
نوشتهاند كه آن مرد شامي براي طلب ميراث به كوفه آمده بود.
🍀عبيدالله شخصاً از كوفه بهطرف نخيله حركت كرد و كسي را نزد حصين بن تميم كه به قادسيه رفته بود، فرستاد او به همراه چهار هزار نفر كه با او بودند به نخيله آمد، سپس كثر بن شهاب حارثي، محمد بن اشعث، قعقاع بن سويد و اسماء بن خارجه را طلب كرد و گفت:
🔶 در شهر #كوفه گردش كنيد و مردم را به #طاعت و فرمان برداي از #يزيد و من فرمان دهيد و آنان را از نافرماني و برپا كردن فتنه بر حذر داريد و آنان را به لشکرگاه فراخوانید پس آن چهار نفر طبق دستور عمل كردند و سه نفر از آنها به نخليه نزد عبيدالله بازگشتند و كثير بن شهاب در كوفه ماند و در ميان كوچهها و گذرگاهها ميگشت و #مردم را به #پيوستن به #لشكر_عبيدالله تشويق ميكرد و #آنان_را_از_ياري_امام_حسين_(ع) #بر_حذر_ميداشت.
🍀عبيدالله گروهي سواره را بين خود و عمر بن سعد قرار داد كه هنگام نياز از وجود آنها استفاده شود و هنگامیکه او در لشکرگاه نخيله بود شخصي به نام #عمار_بن_ابي_سلمه تصميم گرفت كه او را ترور كند ولي موفق نشد و بهطرف #كربلا حركت كرد و به امام ملحق و #شهيد شد.
#کاروان_عشق
#سوم_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
👺#عمر_بن_سعد يك روز بعد از ورود امام به #كربلا يعني روز #سوم_محرم با چهار هزار سپاه از اهالي كوفه وارد كربلا شد.
📝برخي نوشتهاند كه قوم بنوزهره نزد عمر بن سعد آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند میدهیم كه از اين كار ( #مقابله با امام حسين (ع)) درگذر و تو داوطلب جنگ با حسين مشو، زيرا اين باعث دشمني ميان ما و بنيهاشم ميشود.
💢عمر بن سعد نزد عبيدالله رفت و استعفا كرد ولي عبيدالله استعفاي او را نپذيرفت و او تسليم شد.😞
🍁برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند📝 #عمر_بن_سعد دو پسر داشت يكي به نام حفص كه پدر را تشويق و ترغيب به رفتن ميكرد تا با امام (ع) مقاتله كند ولي فرزند ديگرش او را بهشدت از اقدام به چنين كاري بر حذر ميداشت و سرانجام حفص نيز با پدرش راهي كربلا شد.
💢از #وقايعي كه در روز #سوم_محرمالحرام ذکرشده اين است كه👇👇
#امام(ع)#قسمتي_از_زمين_كربلا_را_كه_قبرش_در_آن_واقع است از اهل نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم #خريداري كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را براي #زيارت_قبرش راهنمايي نموده و زوار او را تا سه روز ميهماني كنند.
🍀سان بن فائد ميگويد من نزد عبيدالله بودم كه نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنين آمده بود👇👇
📜 چون من با سپاهيانم در برابر حسين و يارانش پياده شدم قاصدي نزد او فرستاده و از علت آمدنش جويا شوم او در جواب گفت: اهالي اين شهر براي من نامه📨 نوشته و نمايندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت كردهاند.
📩عبيدالله چون #نامه عمر بن سعد را خواند، گفت: اکنونکه در چنگ ما گرفتارشده اميد نجات دارد! ولي حالا وقت فرار نيست.
🍀عبيدالله به عمر بن سعد نوشت؛
نامه📨 تو رسيد و از مضمون آن اطلاع يافتم از #حسين_بن _علي بخواه تا او و تمام يارانش #با_يزيد_بيعت كنند، اگر چنين نكرد ما نظر خود را خواهيم نوشت!
💢چون اين نامه📨 به دست عمر بن سعد رسيد گفت: ميپندارم كه عبيدالله بن زياد خواهان عافيت و صلح نيست عمر بن سعد، نامه عبيدالله بن زياد را به اطلاع امام حسين نرساند زيراميدانست كه #آن_حضرت_با_يزيد_هرگز_بيعت_نخواهد_كرد.
🍀عبيدالله بن زياد پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، انديشه #اعزام_سپاهي_انبوه را در سر ميپروراند و بعضي نوشتهاند كه #مردم_كوفه جنگ كردن با امام حسين (ع) را ناخوش ميداشتند و هر كس را به جنگ آن حضرت روانه ميكردند بازميگشت.
🍀عبيدالله بن زياد شخصي را به نام سويدبن عبدالرحمان فرمان داد تا در اين مسئله (فرار از جنگ) تحقيق كند و متخلفان را نزد او برد و او يك نفر شامي را كه براي انجام امر مهمي از لشکرگاه به كوفه آمده بود، گرفته و نزد عبيدالله برد و او دستور داد #سر آن مرد شامي را از تنش جدا نمايند😱 تا كسي جرئت سرپيچي از دستورات او را نكند!
نوشتهاند كه آن مرد شامي براي طلب ميراث به كوفه آمده بود.
🍀عبيدالله شخصاً از كوفه بهطرف نخيله حركت كرد و كسي را نزد حصين بن تميم كه به قادسيه رفته بود، فرستاد او به همراه چهار هزار نفر كه با او بودند به نخيله آمد، سپس كثر بن شهاب حارثي، محمد بن اشعث، قعقاع بن سويد و اسماء بن خارجه را طلب كرد و گفت:
🔶 در شهر #كوفه گردش كنيد و مردم را به #طاعت و فرمان برداي از #يزيد و من فرمان دهيد و آنان را از نافرماني و برپا كردن فتنه بر حذر داريد و آنان را به لشکرگاه فراخوانید پس آن چهار نفر طبق دستور عمل كردند و سه نفر از آنها به نخليه نزد عبيدالله بازگشتند و كثير بن شهاب در كوفه ماند و در ميان كوچهها و گذرگاهها ميگشت و #مردم را به #پيوستن به #لشكر_عبيدالله تشويق ميكرد و #آنان_را_از_ياري_امام_حسين_(ع) #بر_حذر_ميداشت.
🍀عبيدالله گروهي سواره را بين خود و عمر بن سعد قرار داد كه هنگام نياز از وجود آنها استفاده شود و هنگامیکه او در لشکرگاه نخيله بود شخصي به نام #عمار_بن_ابي_سلمه تصميم گرفت كه او را ترور كند ولي موفق نشد و بهطرف #كربلا حركت كرد و به امام ملحق و #شهيد شد.
#کاروان_عشق
#سوم_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🔸 در محضـــــر شهیــــــد....
📔 #خاطره
💖 #مــادر_آن_دنیـا_را_برایت_آبـادمـےکنـم
✍روزهاے قبل از رفتنتش گوشه اے از اتاق نشسته بود، از من پرسید: «مامان از #دنیا چه چیزی میخواهی؟»
🍁گفتم: «خواسته خاصی ندارم و و دنیا را با تـو مےخواهم و دنیاے بدون تو برایم معنایی ندارد»،
🍁گفت: «زمانی ڪه من #نبودم چه ڪسی را داشتی؟» گفتم: «خدا را داشتم» ڪه در جوابم گفت:👌«خدا همان خداست، هیچ فرقـے ندارد، من هم ڪه نباشم #خدا را دارے.» ناراحت شدم و گفتم: «از این حرفها نزن.»
🍁بعد از این حرفم، مصطفی گفت: «مامان سعی ڪن #دل_بڪنی و #ببخشی تا دل نڪنی به معرفت نمیرسی، از دنیا و #تعلقاتش بگذر.
🍁 #برای_هرڪسی یڪ روز، روز عاشورا است، یعنی روزی ڪه امام حسین نداے "هل من ناصر" را داد و ڪسانی ڪه رفتند و با امام ماندند، #شهید و رستگار شدند، ولی ڪسانی ڪه نرفتند چه چیزی از آنها ماند، تا دنیا باقیست، #لعنت میشوند.»
🍁در جواب حرفهایش با خنده گفتم: « #مگر_توصداے "هل من ناصر" شنیدے» ڪه جوابم داد: «دوست دارے چه چیزی از من بشنوی؟»
🍁گفت: «مامان مے خواهم یڪ مژده بدهم، اگر از تـه قلـب #راضـی شوے ڪه به سوریه بروم، #آن_دنیـا_را_برایت_آباد_میڪنم و دنیاے زیبایی برایـت مےسازم ڪه در خواب هم نمیتوانی ببینی»
🥀 #شهیدمدافع_حرم_سیدمصطفی_موسوی
🌼 #تـولــد: ۷۴/۸/۱۸
🕊 #شهـادت: ۹۴/۸/۲۱
✨ #یادش_با_صلوات
🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
📔 #خاطره
💖 #مــادر_آن_دنیـا_را_برایت_آبـادمـےکنـم
✍روزهاے قبل از رفتنتش گوشه اے از اتاق نشسته بود، از من پرسید: «مامان از #دنیا چه چیزی میخواهی؟»
🍁گفتم: «خواسته خاصی ندارم و و دنیا را با تـو مےخواهم و دنیاے بدون تو برایم معنایی ندارد»،
🍁گفت: «زمانی ڪه من #نبودم چه ڪسی را داشتی؟» گفتم: «خدا را داشتم» ڪه در جوابم گفت:👌«خدا همان خداست، هیچ فرقـے ندارد، من هم ڪه نباشم #خدا را دارے.» ناراحت شدم و گفتم: «از این حرفها نزن.»
🍁بعد از این حرفم، مصطفی گفت: «مامان سعی ڪن #دل_بڪنی و #ببخشی تا دل نڪنی به معرفت نمیرسی، از دنیا و #تعلقاتش بگذر.
🍁 #برای_هرڪسی یڪ روز، روز عاشورا است، یعنی روزی ڪه امام حسین نداے "هل من ناصر" را داد و ڪسانی ڪه رفتند و با امام ماندند، #شهید و رستگار شدند، ولی ڪسانی ڪه نرفتند چه چیزی از آنها ماند، تا دنیا باقیست، #لعنت میشوند.»
🍁در جواب حرفهایش با خنده گفتم: « #مگر_توصداے "هل من ناصر" شنیدے» ڪه جوابم داد: «دوست دارے چه چیزی از من بشنوی؟»
🍁گفت: «مامان مے خواهم یڪ مژده بدهم، اگر از تـه قلـب #راضـی شوے ڪه به سوریه بروم، #آن_دنیـا_را_برایت_آباد_میڪنم و دنیاے زیبایی برایـت مےسازم ڪه در خواب هم نمیتوانی ببینی»
🥀 #شهیدمدافع_حرم_سیدمصطفی_موسوی
🌼 #تـولــد: ۷۴/۸/۱۸
🕊 #شهـادت: ۹۴/۸/۲۱
✨ #یادش_با_صلوات
🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
#آن روزها یڪ #سه_راهی بود
معروف به سه راهی #شهادت
#این روزها یک #سه_راهی هست
معروف به سه راهی #نفس
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک🍂
#شهید🥀
#تلنگر⚠️
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
معروف به سه راهی #شهادت
#این روزها یک #سه_راهی هست
معروف به سه راهی #نفس
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک🍂
#شهید🥀
#تلنگر⚠️
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
#فراری_از_وصیتنامه_شهید 📃
چون خود را حافظ #انقلاب_اسلامی میدانم ، روا نمیدانم در برابر دشمن بنشینم ، اکنون با #توکل بر خدا میروم ، یا پیروز بر می گردم و یا #شهید
از هیچ قدرتی نمیترسم ، چون بالاتر از کشته شدن #چیزی نیست و کشته شدن در راه خدا سعادت ابدی است ، پس چرا بترسم؟
ان شاءالله کاخ #ستمگران را خراب خواهیم کرد و انشاءالله خدا یاری مان میکند و میتوانیم راه کربلا را بگشاییم و بعد از #آن راه قدس را....
#شهیدمحمود_ثابت_نیا
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
چون خود را حافظ #انقلاب_اسلامی میدانم ، روا نمیدانم در برابر دشمن بنشینم ، اکنون با #توکل بر خدا میروم ، یا پیروز بر می گردم و یا #شهید
از هیچ قدرتی نمیترسم ، چون بالاتر از کشته شدن #چیزی نیست و کشته شدن در راه خدا سعادت ابدی است ، پس چرا بترسم؟
ان شاءالله کاخ #ستمگران را خراب خواهیم کرد و انشاءالله خدا یاری مان میکند و میتوانیم راه کربلا را بگشاییم و بعد از #آن راه قدس را....
#شهیدمحمود_ثابت_نیا
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊