Forwarded from عکس نگار
چشم هایت کوبرادرم!؟
چی..؟چی..؟
فدایش کردی؟
برای چی؟برای کی؟
برای دفاع ازناموست؟!!
آه...خوب شدکه
امروزدیگر
#نیستی_نیستی تاببینی.
-چی رو؟!؟
هیچی..!!هیچی..!!
(شهداشرمنده ایم😔)
#دلنوشته
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
چی..؟چی..؟
فدایش کردی؟
برای چی؟برای کی؟
برای دفاع ازناموست؟!!
آه...خوب شدکه
امروزدیگر
#نیستی_نیستی تاببینی.
-چی رو؟!؟
هیچی..!!هیچی..!!
(شهداشرمنده ایم😔)
#دلنوشته
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
Forwarded from عکس نگار
#خاطرات_شهدا📚🔎
#عملیات_خیبر🚩
┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅
✾ آقا #حمید قصه ی ما، #جوون بود
و با ڪله ای پر از باد، لات های محله ڪلی ازش #حساب می بردند.
خلاصه بزن بهادری بود برای خودش
یـه روز #مادر این آقا حمید، ایشون
رو از خونه #بیرون انداخت و گفت :
برو دیگه پسر من #نیستی،خستـه شدم از بس جواب #ڪاراتـو دادم...
✾ همه ی #همسایه هـا هم از دستش #ڪلافـه شده بودند،تا اینڪه برادرش #شهید شد وحمید تحت تاثیر #پیڪر برادر...
روزی از روزها یـڪ #راننده ی ڪامیون
بهش می گه #حمید تو نمیخوای #آدم شی؟
بیا با من بریم #جبهه، حمید میگه اونجـا من رو #راه نمیدن با این #سابقه
#راننده به حمید می گه تو بیا و #ناراحت نباش ...
✾ سید حمید مـا مدتی بعد بر میگرده #رفسنجـان، اولین جـا هم میره پیش دوستاش کـه سر ڪوچه بودن،می گه بچه ها من دارم #میرم جبهه!
شماها هم بیائید، می گه بچه ها خاڪ
بر سر من و شماها، پاشیم بریم
#ناموسمون در #خطره...
✾ اومد خونه از مادر #حلالیت طلبید
و #خداحافظی ڪرد و رفت، به #جبهه ڪـه رسید #ڪفشاشـو داد به یڪی و دیگـه تو جبهه ڪسی اونو با کفش ندید می گفت :
اینجا جایی ڪه #خون شهدامون ریخته شده، #حرمت داره و #معروف شد به
#سید_پا_برهنه...
✾ اونقدر موند تا آخر با #شهید_همت دوتایی سوار موتور #هدف قرار گرفتن و رفتن پیش #سید_الشهداء...
(#عملیات_خیبر_سال_62)
#برگرفته_از_ڪتاب_پابرهنه
#در_وادی_مقدس👣
#شهید_سیدحمید_میرافضلی🕊
┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅
❥❥ڪانـال عهـدبـا شهـدا
❥❥ @Shahidegomnamm
#عملیات_خیبر🚩
┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅
✾ آقا #حمید قصه ی ما، #جوون بود
و با ڪله ای پر از باد، لات های محله ڪلی ازش #حساب می بردند.
خلاصه بزن بهادری بود برای خودش
یـه روز #مادر این آقا حمید، ایشون
رو از خونه #بیرون انداخت و گفت :
برو دیگه پسر من #نیستی،خستـه شدم از بس جواب #ڪاراتـو دادم...
✾ همه ی #همسایه هـا هم از دستش #ڪلافـه شده بودند،تا اینڪه برادرش #شهید شد وحمید تحت تاثیر #پیڪر برادر...
روزی از روزها یـڪ #راننده ی ڪامیون
بهش می گه #حمید تو نمیخوای #آدم شی؟
بیا با من بریم #جبهه، حمید میگه اونجـا من رو #راه نمیدن با این #سابقه
#راننده به حمید می گه تو بیا و #ناراحت نباش ...
✾ سید حمید مـا مدتی بعد بر میگرده #رفسنجـان، اولین جـا هم میره پیش دوستاش کـه سر ڪوچه بودن،می گه بچه ها من دارم #میرم جبهه!
شماها هم بیائید، می گه بچه ها خاڪ
بر سر من و شماها، پاشیم بریم
#ناموسمون در #خطره...
✾ اومد خونه از مادر #حلالیت طلبید
و #خداحافظی ڪرد و رفت، به #جبهه ڪـه رسید #ڪفشاشـو داد به یڪی و دیگـه تو جبهه ڪسی اونو با کفش ندید می گفت :
اینجا جایی ڪه #خون شهدامون ریخته شده، #حرمت داره و #معروف شد به
#سید_پا_برهنه...
✾ اونقدر موند تا آخر با #شهید_همت دوتایی سوار موتور #هدف قرار گرفتن و رفتن پیش #سید_الشهداء...
(#عملیات_خیبر_سال_62)
#برگرفته_از_ڪتاب_پابرهنه
#در_وادی_مقدس👣
#شهید_سیدحمید_میرافضلی🕊
┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅
❥❥ڪانـال عهـدبـا شهـدا
❥❥ @Shahidegomnamm