🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
📕📗📘📙📔📕📗📘📙📔📕📗 بسم رب الشهدا #مجنون_من_کجایی ؟ #قسمت_چهل_پنجم روزها از پس هم میگذشت و من هرر وز به زمان زایمانم نزدیک می شد دقیقا ۴-۵ساعت دیگه بچه ها دنیا میان سیدبهم نزدیک شد خانمی استرس نداشته باشیا توکل کن به خود بی بی حضرت زهرا -سید چند ساعت دیگه…
📕📗📘📙📔📕📗📕📘📙📔📕
بسم رب الشهدا
#مجنون_من_کجایی؟
#قسمت_چهل_ششم
تا ۴۰روز که از خونه بیرون نرفتم
امروز بچه ها ۵۸روزشونه
سبداشون برداشتم اول فاطمه سادات برداشتم ای جانم دخملمو ببین چه بزرگ شده سرهمی قرمزشو تنش کردم
بعد سیدعلی برداشتم ای جانم سیدکوچولوی مامان
ببینمت سرهمی آبی شو تنش کردم
بعد گذاشتمشون تو سبد
به سمت کانون راه افتادم
وارد کانون شدم
صدای بحث محدثه و مطهره از توی اتاق مدیریت میومد
وارد اتاق شدم
-بچه ها چه خبره ؟😡😡😡
مطهره:وای رقیه بخدا تقصیر این محدثه است
-چی شده 😡😡😡
محدثه:بهش میگم بیا زن سیدعلی شو
-کدوم سیدعلی؟ 😳😳😳
محدثه:سیدعلی خودمون
-محدثه حواست به این بچه ها باشه
مطهره بیا بریم پایین باهم بگو
مطهره:چشم
رفتیم زیرزمین
-خب بگو
مطهره:چیو 😳😳😳
-کیو دوست داری؟
مطهره :بخدا ....
-قسم دورغ
مطهره:جواد 🙈🙈🙈
-جواد رفیعی ؟
مطهره:اوهوم
-خب پس چرا به حاج خانم نمیگه ؟
مطهره:روشو نداره
-منو سید میگیم
گوشیم زنگ خورد
-سلام حلال زاده ای سیدجان
سید:إه چی شده؟
کل ماجرا رو براش تعریف کردم
سید:باشه تا یه ساعت دیگه بهت خبر میدم
-منتظرم عزیزم
بعدم بیا کانون دنبال ما
سید:چشم خانم
بعداز یه ساعت سید زنگ زد که جواد فقط روش نمیشه به حاج خانم بگه
الان زنگ میزنم به حاج خانم میگم
شب میریم اونجا
سید: آفرین خانم گل
فعلا یاعلی
نویسنده :بانوـ.ــ.ش
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnam
بسم رب الشهدا
#مجنون_من_کجایی؟
#قسمت_چهل_ششم
تا ۴۰روز که از خونه بیرون نرفتم
امروز بچه ها ۵۸روزشونه
سبداشون برداشتم اول فاطمه سادات برداشتم ای جانم دخملمو ببین چه بزرگ شده سرهمی قرمزشو تنش کردم
بعد سیدعلی برداشتم ای جانم سیدکوچولوی مامان
ببینمت سرهمی آبی شو تنش کردم
بعد گذاشتمشون تو سبد
به سمت کانون راه افتادم
وارد کانون شدم
صدای بحث محدثه و مطهره از توی اتاق مدیریت میومد
وارد اتاق شدم
-بچه ها چه خبره ؟😡😡😡
مطهره:وای رقیه بخدا تقصیر این محدثه است
-چی شده 😡😡😡
محدثه:بهش میگم بیا زن سیدعلی شو
-کدوم سیدعلی؟ 😳😳😳
محدثه:سیدعلی خودمون
-محدثه حواست به این بچه ها باشه
مطهره بیا بریم پایین باهم بگو
مطهره:چشم
رفتیم زیرزمین
-خب بگو
مطهره:چیو 😳😳😳
-کیو دوست داری؟
مطهره :بخدا ....
-قسم دورغ
مطهره:جواد 🙈🙈🙈
-جواد رفیعی ؟
مطهره:اوهوم
-خب پس چرا به حاج خانم نمیگه ؟
مطهره:روشو نداره
-منو سید میگیم
گوشیم زنگ خورد
-سلام حلال زاده ای سیدجان
سید:إه چی شده؟
کل ماجرا رو براش تعریف کردم
سید:باشه تا یه ساعت دیگه بهت خبر میدم
-منتظرم عزیزم
بعدم بیا کانون دنبال ما
سید:چشم خانم
بعداز یه ساعت سید زنگ زد که جواد فقط روش نمیشه به حاج خانم بگه
الان زنگ میزنم به حاج خانم میگم
شب میریم اونجا
سید: آفرین خانم گل
فعلا یاعلی
نویسنده :بانوـ.ــ.ش
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnam
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق #قسمت_چهل_پنجم #علمـــــدار_عشــــق😍 مرتضی اینا که رفتن دیدم گوشیم داره ویبره میره اس مس بود باز کردم از طرف زهرا بود زنداداش جونم داداشم میگه فردا ساعت ۸ حاضرباش خانم بیایم دنبالت بریم آزمایشگاه - چشم خواهرشوهر جان از خواب بیدارشدم…
بسم رب العشق
#قسمت_چهل_ششم
#علمـــــدار_عشـــــق😍#
چندساعت دیگه منو مرتضی محرم میشیم
قرارمون این شد که یه صیغه ای موقت محرمیت بینمون خونده بشه
تا روزجشن حجاب
خطبه عقدمون تو دانشگاه خونده بشه
همه مهمونا تو پذیرایی بودن
منم با لباس سرتاسر سفید تو اتاقم
مادر آقامرتضی که دیگه مادرجون صداش میکردم با زهرا اومدن تو اتاق
مادرجون : ماشاالله عروسم چقدر نازشده
عزیز مادر این چادر سرت کن
مرتضی بیرون منتظره
- چشم مادرجون
چادرم سر کردم
چون آقایون هم شامل دامادمون بودن تو اتاق بودن من کت وشلوارسفید پوشیده بود
دو صندلی کنار بود
یه سفره عقد روبرمون
یه طرف قرآن من گرفته بودم
یه طرفش مرتضی
عاقد واردشد
شروع کرد به خوندن خطبه عقد
منو زهرا از قبل هماهنگ کرده بودیم
زهرا بجای گل چیدن بگه عروس رفته کربلا گل بیاره
عاقد: عروس خانم
دوشیزه محترم مکرمه
خانم سیدنرگس موسوی
آیا وکیلم شما
عقدموقت به مدت ۲۵ روز
به عقد آقای مرتضی کرمی دربیاورم ؟
زهرا: عروس رفته کربلا گل بیاره
عاقد : برای باردوم آیا وکیلم عروس خانم ؟
زهرا : عروس رفته کربلا گلاب محمدی بیاره
عاقد: به سلامتی
برای بار آخر آیا وکیلم
- با استناد از حضرت صاحب الزمان و بااجازه پدر و مادرم و بزرگترا بله
عاقد : به پای هم پیر بشید
آقای مرتضی کرمی وکیلم ؟
+ بله
عاقد مبارک باشه
نویسنده : بانــــو..... ش
🌸🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🌸🍃?
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#ادامه دارد #
#قسمت_چهل_ششم
#علمـــــدار_عشـــــق😍#
چندساعت دیگه منو مرتضی محرم میشیم
قرارمون این شد که یه صیغه ای موقت محرمیت بینمون خونده بشه
تا روزجشن حجاب
خطبه عقدمون تو دانشگاه خونده بشه
همه مهمونا تو پذیرایی بودن
منم با لباس سرتاسر سفید تو اتاقم
مادر آقامرتضی که دیگه مادرجون صداش میکردم با زهرا اومدن تو اتاق
مادرجون : ماشاالله عروسم چقدر نازشده
عزیز مادر این چادر سرت کن
مرتضی بیرون منتظره
- چشم مادرجون
چادرم سر کردم
چون آقایون هم شامل دامادمون بودن تو اتاق بودن من کت وشلوارسفید پوشیده بود
دو صندلی کنار بود
یه سفره عقد روبرمون
یه طرف قرآن من گرفته بودم
یه طرفش مرتضی
عاقد واردشد
شروع کرد به خوندن خطبه عقد
منو زهرا از قبل هماهنگ کرده بودیم
زهرا بجای گل چیدن بگه عروس رفته کربلا گل بیاره
عاقد: عروس خانم
دوشیزه محترم مکرمه
خانم سیدنرگس موسوی
آیا وکیلم شما
عقدموقت به مدت ۲۵ روز
به عقد آقای مرتضی کرمی دربیاورم ؟
زهرا: عروس رفته کربلا گل بیاره
عاقد : برای باردوم آیا وکیلم عروس خانم ؟
زهرا : عروس رفته کربلا گلاب محمدی بیاره
عاقد: به سلامتی
برای بار آخر آیا وکیلم
- با استناد از حضرت صاحب الزمان و بااجازه پدر و مادرم و بزرگترا بله
عاقد : به پای هم پیر بشید
آقای مرتضی کرمی وکیلم ؟
+ بله
عاقد مبارک باشه
نویسنده : بانــــو..... ش
🌸🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🌸🍃?
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#ادامه دارد #