Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_بیست_ویکم
📔#خاطرات
#گریه_های_شبانه😢
✍شب، جامه آرامش و سکوت برتن میکند تا شب زنده داران را فرصتی دوباره برای خلوت کردن با معبود فراهم آید.💫
سیاهی شب، زمزمه لالایی برای غافلان از محبوب است، ولی در نظر مردم بیداردل، شب چون روز است و راهی روشن برای رسیدن به خالق هستی.💫
🍂یکی از یاران شهید زین الدین میگوید:
«شبی🌙 در مقر فرماندهی بودیم و ایشان به مأموریتی طولانی رفته بود. دیروقت بود و همه ما مستِ خواب😑 و سرگرم رؤیاهای خوش بودیم که #ناگهان_صدای_گریه_ای😢، رشته های رنگارنگ خوابمان را آشفت🙄.
از صدای حزین گریه زین الدین😢 که در مقر
پیچیده بود، دانستیم که آقا مهدی تازه از مأموریت برگشته است».
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_بیست_ویکم
📔#خاطرات
#گریه_های_شبانه😢
✍شب، جامه آرامش و سکوت برتن میکند تا شب زنده داران را فرصتی دوباره برای خلوت کردن با معبود فراهم آید.💫
سیاهی شب، زمزمه لالایی برای غافلان از محبوب است، ولی در نظر مردم بیداردل، شب چون روز است و راهی روشن برای رسیدن به خالق هستی.💫
🍂یکی از یاران شهید زین الدین میگوید:
«شبی🌙 در مقر فرماندهی بودیم و ایشان به مأموریتی طولانی رفته بود. دیروقت بود و همه ما مستِ خواب😑 و سرگرم رؤیاهای خوش بودیم که #ناگهان_صدای_گریه_ای😢، رشته های رنگارنگ خوابمان را آشفت🙄.
از صدای حزین گریه زین الدین😢 که در مقر
پیچیده بود، دانستیم که آقا مهدی تازه از مأموریت برگشته است».
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_بیست_ویکم
✍محمد تمام زندگیاش را #وقف_خدا کرده بود و همیشه در #صحبتها و اعمال و رفتارش این #دنیا را همانند #مسافرخانهای میدانست که هرچه زودتر باید آنرا #ترک میکرد.
💟محمد #عاشق زندگی و دخترمان بود اما باور دارم که #خداوند_عشقی را نشانش داد که او راهی این راه پرزحمت و پرمشقت شد راهی که انتهای آن #شهادت بود.
💟در مدت 4سال زندگی با او فهمیدم که محمد با سن کمتر از 30سالگی که داشت #پیوند و #ارتباطی_محکم و همیشگی با #پروردگار برقرار کرده و از تمام امتحانات الهی به سربلندی بیرون آمد.
💟وقتی داشت به #سفر می رفت ، دوستان و آشنایان به حالش #غبطه می خوردند. فهمیده بودند که محمد #آرزویی_جز_شهادت ندارد و این سی سال که از عمرش می گذشت آنقدر زاد و توشه برای سفرش جمع کرده بود که توفیق آن را پیدا کند.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_بیست_ویکم
✍محمد تمام زندگیاش را #وقف_خدا کرده بود و همیشه در #صحبتها و اعمال و رفتارش این #دنیا را همانند #مسافرخانهای میدانست که هرچه زودتر باید آنرا #ترک میکرد.
💟محمد #عاشق زندگی و دخترمان بود اما باور دارم که #خداوند_عشقی را نشانش داد که او راهی این راه پرزحمت و پرمشقت شد راهی که انتهای آن #شهادت بود.
💟در مدت 4سال زندگی با او فهمیدم که محمد با سن کمتر از 30سالگی که داشت #پیوند و #ارتباطی_محکم و همیشگی با #پروردگار برقرار کرده و از تمام امتحانات الهی به سربلندی بیرون آمد.
💟وقتی داشت به #سفر می رفت ، دوستان و آشنایان به حالش #غبطه می خوردند. فهمیده بودند که محمد #آرزویی_جز_شهادت ندارد و این سی سال که از عمرش می گذشت آنقدر زاد و توشه برای سفرش جمع کرده بود که توفیق آن را پیدا کند.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_بیست_ویکم
✍چیزی که برای من جالب بود حاج حمید چه از زمانی که یک #پاسدار جزء بود و چه از زمانی که به #درجات بالای سپاه رسید فرقی نکرد. چه در #ظاهر و چه در #باطن. یعنی آن زمان که با ایشان ازدواج کردم و زندگیمان را شروع کردیم تمام خردهریزهای زندگیشان نصف وانت بود، الان هم تمام زندگیشان را بعد از این همه سال در یک وانت بریزی همان #نصف_وانت است، نه بیشتر. از نظر #اخلاقی هم هیچ تغییری نکرده بودند. همان چیزهایی که سال ۵۸ که با هم ازدواج کردیم برایشان مهم بود الان هم برایشان #اهمیت داشت. مثل #اعتقادات_مذهبی.همین چند وقت پیش قبل از شهادتش بستگان که به منزل ما آمدند، صدایشان درآمده بود. میگفتند این چه وضع زندگی کردن است. یک مسجد هم اگر بروی #اسباب و وسایلش بیشتر و به روزتر از شماست.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_بیست_ویکم
✍چیزی که برای من جالب بود حاج حمید چه از زمانی که یک #پاسدار جزء بود و چه از زمانی که به #درجات بالای سپاه رسید فرقی نکرد. چه در #ظاهر و چه در #باطن. یعنی آن زمان که با ایشان ازدواج کردم و زندگیمان را شروع کردیم تمام خردهریزهای زندگیشان نصف وانت بود، الان هم تمام زندگیشان را بعد از این همه سال در یک وانت بریزی همان #نصف_وانت است، نه بیشتر. از نظر #اخلاقی هم هیچ تغییری نکرده بودند. همان چیزهایی که سال ۵۸ که با هم ازدواج کردیم برایشان مهم بود الان هم برایشان #اهمیت داشت. مثل #اعتقادات_مذهبی.همین چند وقت پیش قبل از شهادتش بستگان که به منزل ما آمدند، صدایشان درآمده بود. میگفتند این چه وضع زندگی کردن است. یک مسجد هم اگر بروی #اسباب و وسایلش بیشتر و به روزتر از شماست.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_بیست_ویکم
#خاطرات
🍁خاطره ای از زبان برادر شهید؛
✍معمولا توی اتاق #پذیرایی درس میخواندیم. پذیراییمان، اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم و مواقعی که میخواستیم درس بخوانیم اجازه ورود به آن را داشتیم! #یک_شب بعد از #نصفه_شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم و دیدم #محمودرضا قبل از من آنجاست. اما درس نمیخواند. به #نماز ایستاده بود. آن موقع #دوازده_سیزده سال بیشتر نداشت. 😳جا خوردم. آمدم بیرون و به اتاق خودم رفتم. فردا شب باز محمودرضا توی پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم. چند شب پشت سر هم همینطور بود؛ محمودرضا بعد از #نیمه_شب بلند میشد میآمد توی اتاق پذیرایی و به نماز میایستاد. هر شب هم که میگذشت #نمازش_طولانیتر از شب قبل بود. یک شب حدود #دو ساعت طول کشید. صبح به او گفتم نماز شب خواندن برای تو #ضرورتی ندارد؛ هم کسر خواب پیدا میکنی و صبح توی مدرسه چرت میزنی و هم اینکه تو هنوز به #تکلیف_نرسیدهای و نماز واجب نداری چه برسد به نماز شب، آنهم اینجوری! صحبت که کردیم، فهمیدم #طلبهای در مورد #فضیلت_نماز_شب برای محمودرضا صحبت کرده و محمودرضا چنان از حرفهای آن طلبه تأثیر گرفته بود که تا یک هفته مرتب نماز شب را ادامه داد. بخاطر مدرسهاش، نهایتا مانع نماز شب او شدم و قانعش کردم که لازم نیست نماز شب بخواند! ولی محمودرضا آن نمازها را واقعا باحال میخواند. هنوز #چهره و #حالت ایستادنش #سر_نماز یادم هست…
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_بیست_ویکم
#خاطرات
🍁خاطره ای از زبان برادر شهید؛
✍معمولا توی اتاق #پذیرایی درس میخواندیم. پذیراییمان، اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم و مواقعی که میخواستیم درس بخوانیم اجازه ورود به آن را داشتیم! #یک_شب بعد از #نصفه_شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم و دیدم #محمودرضا قبل از من آنجاست. اما درس نمیخواند. به #نماز ایستاده بود. آن موقع #دوازده_سیزده سال بیشتر نداشت. 😳جا خوردم. آمدم بیرون و به اتاق خودم رفتم. فردا شب باز محمودرضا توی پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم. چند شب پشت سر هم همینطور بود؛ محمودرضا بعد از #نیمه_شب بلند میشد میآمد توی اتاق پذیرایی و به نماز میایستاد. هر شب هم که میگذشت #نمازش_طولانیتر از شب قبل بود. یک شب حدود #دو ساعت طول کشید. صبح به او گفتم نماز شب خواندن برای تو #ضرورتی ندارد؛ هم کسر خواب پیدا میکنی و صبح توی مدرسه چرت میزنی و هم اینکه تو هنوز به #تکلیف_نرسیدهای و نماز واجب نداری چه برسد به نماز شب، آنهم اینجوری! صحبت که کردیم، فهمیدم #طلبهای در مورد #فضیلت_نماز_شب برای محمودرضا صحبت کرده و محمودرضا چنان از حرفهای آن طلبه تأثیر گرفته بود که تا یک هفته مرتب نماز شب را ادامه داد. بخاطر مدرسهاش، نهایتا مانع نماز شب او شدم و قانعش کردم که لازم نیست نماز شب بخواند! ولی محمودرضا آن نمازها را واقعا باحال میخواند. هنوز #چهره و #حالت ایستادنش #سر_نماز یادم هست…
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_بیست_ویکم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
✍ #همسرشهید؛ اگر ناراحتی بین ما پیش میآمد مسئله را خیلی زود بینمان حل میکردیم. اگر گلایه ای میکردم دفعه بعد می دیدم مواظب رفتارش هست, اصلا #کینهای نبود زود همه چیز را #میبخشید منم از او یاد میگرفتم. به خاطر این همه #مهربانیاش منم دوست داشتم محبت بیشتری برایش کنم, هر بار از سر کار به خانه میآمد اگر زمستان بود با آب گرم اگر تابستان بود با آب سرد پاهایش را میشستم. می گفت: " نسیم چنین همسری هیچ کجای دنیا پیدا نمیشه قربانت برم انگار بهم روح تازهای بخشیدی". دلم نمی آمد #منتظر باشد غذا را دور میز میچیدم و او بعد از اینکه #مادرش را میدید و #مطمئن میشد ایشان غذا خوردهاند شروع به غذا خوردن میکرد و گاهی نیز #التماس مادرش را میکرد بیاید با ما غذا بخورد.
🕊کانال عهدباشهدا🕊
↪️ @shahidegomnamm 👈
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_بیست_ویکم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
✍ #همسرشهید؛ اگر ناراحتی بین ما پیش میآمد مسئله را خیلی زود بینمان حل میکردیم. اگر گلایه ای میکردم دفعه بعد می دیدم مواظب رفتارش هست, اصلا #کینهای نبود زود همه چیز را #میبخشید منم از او یاد میگرفتم. به خاطر این همه #مهربانیاش منم دوست داشتم محبت بیشتری برایش کنم, هر بار از سر کار به خانه میآمد اگر زمستان بود با آب گرم اگر تابستان بود با آب سرد پاهایش را میشستم. می گفت: " نسیم چنین همسری هیچ کجای دنیا پیدا نمیشه قربانت برم انگار بهم روح تازهای بخشیدی". دلم نمی آمد #منتظر باشد غذا را دور میز میچیدم و او بعد از اینکه #مادرش را میدید و #مطمئن میشد ایشان غذا خوردهاند شروع به غذا خوردن میکرد و گاهی نیز #التماس مادرش را میکرد بیاید با ما غذا بخورد.
🕊کانال عهدباشهدا🕊
↪️ @shahidegomnamm 👈