Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_هشتم
🔽ادامه دیدار خانواده #شهید_ابوذر_امجدیان با رهبر
✍ عموی شهید که #جانباز بودند از روی دست آقا بلند میشود و با گریه میگوید بگذار پایت را ببوسم آقاجان! و به سمت پای آقا میرود که اینبار رهبر بهسرعت خود را عقب میکشد: «نه، اصلاً... اگه اینجوری باشه... نه، اصلاً، نمیگذارم...
و محافظ، عموی شهید را بلند میکند و ماجرا تمام میشود؛ میرود دوباره روی همان صندلی گوشهی اتاق مینشیند و اشکهایش را پاک میکند.
🍀آقا #قرآن مربوط به والدین را به #پدر_شهید میدهد. #پیرمرد_روستایی در حرفهایش معلوم میشود این روزها با #دورهگردی_امرار_معاش_میکند؛ میشد بگوید روزگار سخت میگذرد و انتظاراتی دارد؛ اگر میگفت با سر و روی سپید، دستفروشی از همیشه سختتر است، کسی حتی در دلش گله هم نمیکرد ولی نگفت و تنها گفت:
- خیلی خیلی ممنون؛ واقعاً چند سال #آرزوم بود که به #دیدنتون بیام. من از خدا خیلی سپاسگزارم که این توفیق رو به من داد که...
#آقا با کشیدن ابروها درهم و با خنده میگوید:
- «کاش یک آرزوی بهتری داشتی! این چیه آخه! چه اهمّیّتی داره؟
- خدا نگهت داره که #پرچم رو بهدست حضرت #صاحبالزمان برسونی...
-انشاءالله، انشاءالله
🍀هر کدام از #بستگان شهید امجدیان از آقا، #دعایی، #چفیهای، یادگاریای میخواهند. #دو_دختر_خردسال چادری هم میآیند جلوی آقا:
- اسم من نیایشه! خواهرزادهی شهید امجدیان
-اسم من هم نرگسه!
- «چه اسمهای قشنگی! نرگس خانم، کلاس چندمی؟»
- سوم
#رهبر، نیایش را که کوچکتر است میبوسد. مادر نرگس میگوید که دخترم امسال جشن تکلیف دارد. آقا هم به او یک #انگشتر میدهد. آقا به دخترها میگوید:
- «ببینید انگشترها اگر اندازهی دستتان نیست، همین الان کوچکترش را بدهم.» اندازه بود. دخترها با شادمانی برمیگردند سمت مادرهایشان.
🍀در همین بین، #یکی از #گوشهی_مجلس آقا را #صدا میکند؛ متوجه نشدم با چه خطابی بود؛ چیزی شبیه « #حبیب_آقا!» آقا سرش را برمیگرداند طرف صدا؛ از بستگان شهید امجدیان است؛ با همان حالت صمیمانه و روستایی به آقا میگوید:
- ما، هم #داماد شهید بودیم و هم #همرزم شهید!
رهبر با #خنده و بذلهگویی میگوید:
- «خب، حالا چی چی میگی؟!
- یک #هدیه هم به ما بدید!
-بله، حتماً!
- اجازه هست بیام جلو؟
- بله، بفرمایید!
آقا #آغوشش را برای همرزم شهید باز میکند؛ او هم جلو که میرسد، خم میشود و در گوش آقا میگوید:
- ما ایندفعه #مجروح شدیم ولی نتونستیم #شهادت رو درک کنیم. دعا کنین که ایندفعه...
بغضش میگیرد و نمیتواند ادامه دهد؛ آقا میگوید:
#دعا_نمیکنم_که_شهید_بشید. دعا میکنم که انشاءالله #موفق به #جهاد در راه خدا شوید.
-دعا کنید که امام علی (علیهالسلام) ما رو بهعنوان #مدافع_ناموسش قبول کنه
آقا کمی چهرهشان تغییر میکند؛ گویی بزرگی الفاظ، ایشان را متأثّر کرده؛ میگویند: «انشاءالله»
ادامه داد....
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_هشتم
🔽ادامه دیدار خانواده #شهید_ابوذر_امجدیان با رهبر
✍ عموی شهید که #جانباز بودند از روی دست آقا بلند میشود و با گریه میگوید بگذار پایت را ببوسم آقاجان! و به سمت پای آقا میرود که اینبار رهبر بهسرعت خود را عقب میکشد: «نه، اصلاً... اگه اینجوری باشه... نه، اصلاً، نمیگذارم...
و محافظ، عموی شهید را بلند میکند و ماجرا تمام میشود؛ میرود دوباره روی همان صندلی گوشهی اتاق مینشیند و اشکهایش را پاک میکند.
🍀آقا #قرآن مربوط به والدین را به #پدر_شهید میدهد. #پیرمرد_روستایی در حرفهایش معلوم میشود این روزها با #دورهگردی_امرار_معاش_میکند؛ میشد بگوید روزگار سخت میگذرد و انتظاراتی دارد؛ اگر میگفت با سر و روی سپید، دستفروشی از همیشه سختتر است، کسی حتی در دلش گله هم نمیکرد ولی نگفت و تنها گفت:
- خیلی خیلی ممنون؛ واقعاً چند سال #آرزوم بود که به #دیدنتون بیام. من از خدا خیلی سپاسگزارم که این توفیق رو به من داد که...
#آقا با کشیدن ابروها درهم و با خنده میگوید:
- «کاش یک آرزوی بهتری داشتی! این چیه آخه! چه اهمّیّتی داره؟
- خدا نگهت داره که #پرچم رو بهدست حضرت #صاحبالزمان برسونی...
-انشاءالله، انشاءالله
🍀هر کدام از #بستگان شهید امجدیان از آقا، #دعایی، #چفیهای، یادگاریای میخواهند. #دو_دختر_خردسال چادری هم میآیند جلوی آقا:
- اسم من نیایشه! خواهرزادهی شهید امجدیان
-اسم من هم نرگسه!
- «چه اسمهای قشنگی! نرگس خانم، کلاس چندمی؟»
- سوم
#رهبر، نیایش را که کوچکتر است میبوسد. مادر نرگس میگوید که دخترم امسال جشن تکلیف دارد. آقا هم به او یک #انگشتر میدهد. آقا به دخترها میگوید:
- «ببینید انگشترها اگر اندازهی دستتان نیست، همین الان کوچکترش را بدهم.» اندازه بود. دخترها با شادمانی برمیگردند سمت مادرهایشان.
🍀در همین بین، #یکی از #گوشهی_مجلس آقا را #صدا میکند؛ متوجه نشدم با چه خطابی بود؛ چیزی شبیه « #حبیب_آقا!» آقا سرش را برمیگرداند طرف صدا؛ از بستگان شهید امجدیان است؛ با همان حالت صمیمانه و روستایی به آقا میگوید:
- ما، هم #داماد شهید بودیم و هم #همرزم شهید!
رهبر با #خنده و بذلهگویی میگوید:
- «خب، حالا چی چی میگی؟!
- یک #هدیه هم به ما بدید!
-بله، حتماً!
- اجازه هست بیام جلو؟
- بله، بفرمایید!
آقا #آغوشش را برای همرزم شهید باز میکند؛ او هم جلو که میرسد، خم میشود و در گوش آقا میگوید:
- ما ایندفعه #مجروح شدیم ولی نتونستیم #شهادت رو درک کنیم. دعا کنین که ایندفعه...
بغضش میگیرد و نمیتواند ادامه دهد؛ آقا میگوید:
#دعا_نمیکنم_که_شهید_بشید. دعا میکنم که انشاءالله #موفق به #جهاد در راه خدا شوید.
-دعا کنید که امام علی (علیهالسلام) ما رو بهعنوان #مدافع_ناموسش قبول کنه
آقا کمی چهرهشان تغییر میکند؛ گویی بزرگی الفاظ، ایشان را متأثّر کرده؛ میگویند: «انشاءالله»
ادامه داد....
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_دهم
✍خانوادهی #شهید گرامی #محمد_بلباسی؛ #پدر از دنیا رفتن. #مادر، هاجر عباسی؛ #خواهر_شهید هم هستند.
🔶 #مادر_شهید توضیح میدهد که علاوه بر اینکه مادر شهید است، #شوهرش نیز #جانباز بوده و #برادرش_شهید شده و #برادر_شوهرش نیز #شهید شده؛ یعنی #عمو و #دایی #شهید_محمد_بلباسی نیز در #انقلاب و #جنگ_تحمیلی شهید شدهاند:
🔶حاج آقا من چند وقت قبل از شهادت محمد، #خواب دیدم که #شما یک #جعبهای به بنده دادید و من دیدم که یک #شیء زیبایی به بنده دادید و گفتید که این #حق_شماست؛ من فکر کردم که این برای خودم هست اما بعد شهادت محمد فهمیدم که آن برای محمد بوده. #شهید خیلی به شما #علاقه داشت و همیشه موقعی که #صحبتهای شما از تلویزیون پخش میشد، بچهها رو جمع میکرد که صحبتهای شما رو ببینند. خیلی دوست داشت که به #دیدار شما بیاد.
🔶آقا هم در تمام مدت چشم به زمین دوخته بودند و میگفتند: «سلامت باشید، زنده باشید.
🔶«خانم محبوبه بلباسی، #همسر گرامی شهید. #من_خواندم_وصیّتنامهی این شهید را که به این #همسرش میگوید که اگر شما نبودی، من به این راه نمیرفتم. شما بودی که کمک کردی من به این راه بروم. اینطوره خانم؟»
همسر شهید که گویی از تلطّف آقا #جا_خورده، چیزی نمیگوید. مادر شهید اما به زبان میآید که:
- بله، همینطوره؛ محمد اصلاً خونه نبود و بار زندگی و بزرگ کردن چهار تا بچه، روی دوش خانومش بود.
🔶در #آغوش همسر شهید، #دختر 20روزهی #شهید قرار دارد. همسر شهید از #آقا خواست که #در_گوش فرزندش #اذان و #اقامه بگوید. آقا نیز رو به جمعیت مردان گفت که بچه را از مادرش بگیرند. آقا شروع کرد در گوش راست اذان گفتن. به گوش چپ که رسید گویا نوزاد هوشیار شده بود و کمکم داشت تقلّا میکرد که رهبر آهستهآهسته او را تکان داد تا مجدداً آرام شود.
🔶نوبت به تحویل قرآنها و هدایا میرسد؛ #همسر_شهید به همراه #سه_فرزند_کمسن و سالش پیش میآیند؛ همسر شهید بلباسی به آقا میگوید:
-دایی شهید، شهید انقلابه؛ عموی شهید، شهید جنگه. خود شهید هم که در سوریه به شهادت رسید؛ #دعا_کنین که #بچههامون برن #قدس رو #آزاد کنن.
🔸«دعای مجاهدت میکنم براشون».🔸
🔶یکی از #بستگان_شهید که مسئول بسیج اساتید مازندران هست، جلوی آقا میآید و اظهار میکند که #انقلاب_اسلامی در #دانشگاهها #مهجور است؛ رهبر خطاب به ایشان میگوید:👇👇
🔶«شماها که هستین، غریب نیست دیگه! این همه #استاد_انقلابی. این همه دانشجوی انقلابی، دانشگاه مال شماست! چهار تا آدم ناباب هم ممکنه باشن. یکعده آدمهای بیتفاوت هستن؛ عیب نداره. وقتی یک گروه، یک مجموعهی انقلابی، در دانشگاه باشن، دیگه غریب نیست. مجموعه باشید، با هم باشید، غریب نخواهید بود.
ادامه دارد. ...
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_دهم
✍خانوادهی #شهید گرامی #محمد_بلباسی؛ #پدر از دنیا رفتن. #مادر، هاجر عباسی؛ #خواهر_شهید هم هستند.
🔶 #مادر_شهید توضیح میدهد که علاوه بر اینکه مادر شهید است، #شوهرش نیز #جانباز بوده و #برادرش_شهید شده و #برادر_شوهرش نیز #شهید شده؛ یعنی #عمو و #دایی #شهید_محمد_بلباسی نیز در #انقلاب و #جنگ_تحمیلی شهید شدهاند:
🔶حاج آقا من چند وقت قبل از شهادت محمد، #خواب دیدم که #شما یک #جعبهای به بنده دادید و من دیدم که یک #شیء زیبایی به بنده دادید و گفتید که این #حق_شماست؛ من فکر کردم که این برای خودم هست اما بعد شهادت محمد فهمیدم که آن برای محمد بوده. #شهید خیلی به شما #علاقه داشت و همیشه موقعی که #صحبتهای شما از تلویزیون پخش میشد، بچهها رو جمع میکرد که صحبتهای شما رو ببینند. خیلی دوست داشت که به #دیدار شما بیاد.
🔶آقا هم در تمام مدت چشم به زمین دوخته بودند و میگفتند: «سلامت باشید، زنده باشید.
🔶«خانم محبوبه بلباسی، #همسر گرامی شهید. #من_خواندم_وصیّتنامهی این شهید را که به این #همسرش میگوید که اگر شما نبودی، من به این راه نمیرفتم. شما بودی که کمک کردی من به این راه بروم. اینطوره خانم؟»
همسر شهید که گویی از تلطّف آقا #جا_خورده، چیزی نمیگوید. مادر شهید اما به زبان میآید که:
- بله، همینطوره؛ محمد اصلاً خونه نبود و بار زندگی و بزرگ کردن چهار تا بچه، روی دوش خانومش بود.
🔶در #آغوش همسر شهید، #دختر 20روزهی #شهید قرار دارد. همسر شهید از #آقا خواست که #در_گوش فرزندش #اذان و #اقامه بگوید. آقا نیز رو به جمعیت مردان گفت که بچه را از مادرش بگیرند. آقا شروع کرد در گوش راست اذان گفتن. به گوش چپ که رسید گویا نوزاد هوشیار شده بود و کمکم داشت تقلّا میکرد که رهبر آهستهآهسته او را تکان داد تا مجدداً آرام شود.
🔶نوبت به تحویل قرآنها و هدایا میرسد؛ #همسر_شهید به همراه #سه_فرزند_کمسن و سالش پیش میآیند؛ همسر شهید بلباسی به آقا میگوید:
-دایی شهید، شهید انقلابه؛ عموی شهید، شهید جنگه. خود شهید هم که در سوریه به شهادت رسید؛ #دعا_کنین که #بچههامون برن #قدس رو #آزاد کنن.
🔸«دعای مجاهدت میکنم براشون».🔸
🔶یکی از #بستگان_شهید که مسئول بسیج اساتید مازندران هست، جلوی آقا میآید و اظهار میکند که #انقلاب_اسلامی در #دانشگاهها #مهجور است؛ رهبر خطاب به ایشان میگوید:👇👇
🔶«شماها که هستین، غریب نیست دیگه! این همه #استاد_انقلابی. این همه دانشجوی انقلابی، دانشگاه مال شماست! چهار تا آدم ناباب هم ممکنه باشن. یکعده آدمهای بیتفاوت هستن؛ عیب نداره. وقتی یک گروه، یک مجموعهی انقلابی، در دانشگاه باشن، دیگه غریب نیست. مجموعه باشید، با هم باشید، غریب نخواهید بود.
ادامه دارد. ...
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw