🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 🌹 @shahidegomnamm ❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 #داستان #فرمانده_من #قسمت_شصت_ویک خیلی خوشحال شدم.😍 عاقد گفت: احسنت ب انتخابتون و شروع کرد ب خونده خطبه😇 برادر حسام قرآنو داد دستم و گفت: اگه زحمتی نیست، شما بازش کنید. قرآنو از دستش گرفتم، بوسیدمش و با…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_شصت_ودو
گرمای دستش بهم منتقل شد.💖
دستاشو ک ازم جدا کرد سرمو بالا گرفتم و برای اولین بار تو چشماش خیره شدم.😍😍
چ چشمای قشنگی داشت، با آدم حرف میزدن. پر از مهربونی بود، مثل اینکه مرد من هم تو صف کمال بوده و هم تو صف جمال...😍❣
یادم اومد چند دقیقه است زل زدم تو صورتش. شرمگین سرمو پایین انداختم🙈
حسام با ملایمت گفت: از من خجالت می کشی فاطمه جان؟؟؟😞
نمیدونستم چه جوابی بدم..
به زور سرمو بالا آوردم و گفتم نه نه، به هیچ وجه.. من شرمنده ی اخلاق خوبتونم❤❤
_نمیخوای دستتو باز کنی؟😊
پاک یادم رفته بود. دستمو باز کردم، چشمم به گردنبند یا زهرام افتاد😮
دست حسام چیکار میکرد؟🤔
#ادامه_دارد...
#دلتون_نخوادا 😅
#ان_شاالله_روزی_همتون 😍
#یا_زهرا ❤️
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد 🚫❌
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_شصت_ودو
گرمای دستش بهم منتقل شد.💖
دستاشو ک ازم جدا کرد سرمو بالا گرفتم و برای اولین بار تو چشماش خیره شدم.😍😍
چ چشمای قشنگی داشت، با آدم حرف میزدن. پر از مهربونی بود، مثل اینکه مرد من هم تو صف کمال بوده و هم تو صف جمال...😍❣
یادم اومد چند دقیقه است زل زدم تو صورتش. شرمگین سرمو پایین انداختم🙈
حسام با ملایمت گفت: از من خجالت می کشی فاطمه جان؟؟؟😞
نمیدونستم چه جوابی بدم..
به زور سرمو بالا آوردم و گفتم نه نه، به هیچ وجه.. من شرمنده ی اخلاق خوبتونم❤❤
_نمیخوای دستتو باز کنی؟😊
پاک یادم رفته بود. دستمو باز کردم، چشمم به گردنبند یا زهرام افتاد😮
دست حسام چیکار میکرد؟🤔
#ادامه_دارد...
#دلتون_نخوادا 😅
#ان_شاالله_روزی_همتون 😍
#یا_زهرا ❤️
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد 🚫❌
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝