Forwarded from عکس نگار
#یازینب_بحق_الحسین_بطلب
کاش اسم توآخرین کلامم باشد
پروانه شدن حُسن ختامم باشد
مانندکبوترانِ درخون خفته
عنوان ’’شهید“قبل نامم باشد...
#اللهم_ارزقنی
#بطلب_عمه_جان
#شعر
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
کاش اسم توآخرین کلامم باشد
پروانه شدن حُسن ختامم باشد
مانندکبوترانِ درخون خفته
عنوان ’’شهید“قبل نامم باشد...
#اللهم_ارزقنی
#بطلب_عمه_جان
#شعر
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
#یازینب
🕌اربعین می آید
و ماتم به جان زینب است😔
❣
🕌یا حسین می گوید
وقلب وزبان زینب است😔
🕌در غمت می سوزد
و لبهای عطشان زینب است😔
🕌با یتیمان مثل باران
در دلش اما که طوفان زینب است😔
🕌اربعین می آید
و داغ فراوان زینب است😔
🕌جستجوی اشکها
گاهی که طغیان زینب است😔
🕌دختر بانوی دنیا
او ولی چون شیرمردان زینب است😔
🕌خار بود دنیای خشک مردمان
اربعین محبوب جانان زینب است😔
🕌کربلا رامی رودپای پیاده آشنا
هرقدم
جای قدمهای فراوان زینب 😔
#شعر
#اربعین
💞🍃با کانال عهدباشهداهمراه باشید🍃
╔═==💝==═╗
@shaidegomnamm
╚═==💝==═╝
🕌اربعین می آید
و ماتم به جان زینب است😔
❣
🕌یا حسین می گوید
وقلب وزبان زینب است😔
🕌در غمت می سوزد
و لبهای عطشان زینب است😔
🕌با یتیمان مثل باران
در دلش اما که طوفان زینب است😔
🕌اربعین می آید
و داغ فراوان زینب است😔
🕌جستجوی اشکها
گاهی که طغیان زینب است😔
🕌دختر بانوی دنیا
او ولی چون شیرمردان زینب است😔
🕌خار بود دنیای خشک مردمان
اربعین محبوب جانان زینب است😔
🕌کربلا رامی رودپای پیاده آشنا
هرقدم
جای قدمهای فراوان زینب 😔
#شعر
#اربعین
💞🍃با کانال عهدباشهداهمراه باشید🍃
╔═==💝==═╗
@shaidegomnamm
╚═==💝==═╝
Forwarded from عکس نگار
•┄═══❁🍃🌸🍃❁═══┄•
| #سیره_شهید |
🔸جواد در حالیکه تیرها مثل رگبار ☄از روی سرش رد میشدند
در حال جمعآوری مینها بود تا راه را باز کند...😢
🔸 همان چند روزی که عراق بود
خیلی عربها با او دوست ✌️شده بودند،
آنقدر که حاضر نبودند
به مناطق خطرناک برود
اما
🔸جواد میگفت:
من آمده ام تا به هر شکلی که هست✋ هرکاری که از دستم برمیآید ..
انجام دهم
و
به شهادت برسم.🌹🕊
#شهید_جواد_ڪوهساری🕊
#مدافعان_حرم✌️
#شهادت🍃🌹
#یازینب❤️
•┄═══❁🍃🌸🍃❁═══┄•
🌹ڪانال عهـدبـا شهـدا🌹
💠 @Shahidegomnamm
| #سیره_شهید |
🔸جواد در حالیکه تیرها مثل رگبار ☄از روی سرش رد میشدند
در حال جمعآوری مینها بود تا راه را باز کند...😢
🔸 همان چند روزی که عراق بود
خیلی عربها با او دوست ✌️شده بودند،
آنقدر که حاضر نبودند
به مناطق خطرناک برود
اما
🔸جواد میگفت:
من آمده ام تا به هر شکلی که هست✋ هرکاری که از دستم برمیآید ..
انجام دهم
و
به شهادت برسم.🌹🕊
#شهید_جواد_ڪوهساری🕊
#مدافعان_حرم✌️
#شهادت🍃🌹
#یازینب❤️
•┄═══❁🍃🌸🍃❁═══┄•
🌹ڪانال عهـدبـا شهـدا🌹
💠 @Shahidegomnamm
#شهـادتــــ🕊
داستـان #مـانـدگـــاری
آنـانـی استـــ
ڪـه دانستنـد
#دنیــــا
جــای #مــانـدن نیستـــ 🍂
#شهیـد🥀
#یازینب_س💐
#دلنوشته💔
#شهید_مدافع_حرم✌️
#شهید_روح_الله_قربانی🕊
💕🍃| @Shahidegomnamm
داستـان #مـانـدگـــاری
آنـانـی استـــ
ڪـه دانستنـد
#دنیــــا
جــای #مــانـدن نیستـــ 🍂
#شهیـد🥀
#یازینب_س💐
#دلنوشته💔
#شهید_مدافع_حرم✌️
#شهید_روح_الله_قربانی🕊
💕🍃| @Shahidegomnamm
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_سه📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• درحالیکه دستام تو دستای #حسام بود ،آهسته به سمت #اتاق نی نی قدم بر داشتم #چشمامو به اصرار حسام بسته بودم بعد از برداشتن چند تا قدم ،خسام دستامو #رها کرد و با صدای مردونش تو گوشم #زمزمه کرد،
خب، خاتون❤️ِمـن ...
همینجا وایستا ...
آروم گفتم : چشامو باز کنم ؟! با صدایی که یکم از قبل بلند تر بود دستاشو گذاشت رو چشامو گفت : نه نه نه ... یه لحظه ام صبر کن ،
نوای #قدماش ازم دور شد کمی بعد صدای کناررفتن #پرده ها به گوشم رسید و دوباره #آوای خوش قدماش که به سمتم برداشت،
❥• دستاشو از پشت روی شونه هام گذاشت و گفت : #فاطمه جانم ؟ قبل ازینکه چشاتو باز کنی یه چیزی ازت بپرسم؟ دستامو بالا آوردم و گذاشتم
رو دستاش ، اوهوم بپرس
قول میدی بچمونو عاشق تربیت کنی ؟!
دست چپشو لمس کردم و #هدایتش کردم روقلبم ،صدای اوپ اوپ #قلبمو میشنوی؟ وقتی از #ضمیرای مفرد استفاده میکنی میخواد از جاش کنده شه
#خدا نکنه حاجخانوم، بلاخره شما #مادری پسرا مادری میشن مگه نه ؟!
❥• از گوشه ی چشمای بستم قطره ی #اشکی روی گونم بارید همین دختر نمیخواستی ؟ همه عالم میدونن که دخترا بابایی ان ،مکث کرد، از تو چ پنهون تو هم #خواهرمی هم رفیقمی ، بعضی وقتا دخترمی ، همسرم❤️ی ،نمیخواستم سرت #هوو بیارم خانومم لبخند زدمو انگشتمو بردم سمت گوشه ی چشمم اشکمو پس زدمو با #لبخند گفتم : حالا اجازه هست چشمامو باز کنم #فرمانـده؟
❥• دستاشو از رو شونه هام برداشت صدای قدماشو شنیدم که رو به روم ایستاد با مهربونی گفت : بله بفرمایید
چشمامو باز کردم با #لبخندی دندون نما اتاق سراسر #سفید رنگ نی نی رو نگاه کردم کمد و تخت سفید رنگ کنار تخت رفتم اولین باری بود که اتاقو میدیدم مامان و حسام #وسایلو خریدن و چیده بودن دستمو سمت #آویز طلایی رنگی که ازش خرس های کوچولو آویزون بود بردمو تکونش دادم لبخندمو پررنگ تر کردمو به حسام که دست به سینه اون طرف تخت ایستاده بود #نگاه کردم
چقد #خوشگله،
❥• حسام لبخند زدو گفت : نمی خوای بقیشو ببینی؟ با قدمای #شمرده به سمت کمد رفتم درشو باز کردم لباسای کوچولوی #مردونه ای که قرار بود تن مرد کوچولوم کنم و نگاه کردم تا به اخرین لباس رسیدم با همشونو #فرق داشت یه لباس خیلی کوچولو با طرح #چریکی سمت چپش جایی که قرار بود قلبش بتپه به آرم #یازینب زینت داده شده بود ...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_سه📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• درحالیکه دستام تو دستای #حسام بود ،آهسته به سمت #اتاق نی نی قدم بر داشتم #چشمامو به اصرار حسام بسته بودم بعد از برداشتن چند تا قدم ،خسام دستامو #رها کرد و با صدای مردونش تو گوشم #زمزمه کرد،
خب، خاتون❤️ِمـن ...
همینجا وایستا ...
آروم گفتم : چشامو باز کنم ؟! با صدایی که یکم از قبل بلند تر بود دستاشو گذاشت رو چشامو گفت : نه نه نه ... یه لحظه ام صبر کن ،
نوای #قدماش ازم دور شد کمی بعد صدای کناررفتن #پرده ها به گوشم رسید و دوباره #آوای خوش قدماش که به سمتم برداشت،
❥• دستاشو از پشت روی شونه هام گذاشت و گفت : #فاطمه جانم ؟ قبل ازینکه چشاتو باز کنی یه چیزی ازت بپرسم؟ دستامو بالا آوردم و گذاشتم
رو دستاش ، اوهوم بپرس
قول میدی بچمونو عاشق تربیت کنی ؟!
دست چپشو لمس کردم و #هدایتش کردم روقلبم ،صدای اوپ اوپ #قلبمو میشنوی؟ وقتی از #ضمیرای مفرد استفاده میکنی میخواد از جاش کنده شه
#خدا نکنه حاجخانوم، بلاخره شما #مادری پسرا مادری میشن مگه نه ؟!
❥• از گوشه ی چشمای بستم قطره ی #اشکی روی گونم بارید همین دختر نمیخواستی ؟ همه عالم میدونن که دخترا بابایی ان ،مکث کرد، از تو چ پنهون تو هم #خواهرمی هم رفیقمی ، بعضی وقتا دخترمی ، همسرم❤️ی ،نمیخواستم سرت #هوو بیارم خانومم لبخند زدمو انگشتمو بردم سمت گوشه ی چشمم اشکمو پس زدمو با #لبخند گفتم : حالا اجازه هست چشمامو باز کنم #فرمانـده؟
❥• دستاشو از رو شونه هام برداشت صدای قدماشو شنیدم که رو به روم ایستاد با مهربونی گفت : بله بفرمایید
چشمامو باز کردم با #لبخندی دندون نما اتاق سراسر #سفید رنگ نی نی رو نگاه کردم کمد و تخت سفید رنگ کنار تخت رفتم اولین باری بود که اتاقو میدیدم مامان و حسام #وسایلو خریدن و چیده بودن دستمو سمت #آویز طلایی رنگی که ازش خرس های کوچولو آویزون بود بردمو تکونش دادم لبخندمو پررنگ تر کردمو به حسام که دست به سینه اون طرف تخت ایستاده بود #نگاه کردم
چقد #خوشگله،
❥• حسام لبخند زدو گفت : نمی خوای بقیشو ببینی؟ با قدمای #شمرده به سمت کمد رفتم درشو باز کردم لباسای کوچولوی #مردونه ای که قرار بود تن مرد کوچولوم کنم و نگاه کردم تا به اخرین لباس رسیدم با همشونو #فرق داشت یه لباس خیلی کوچولو با طرح #چریکی سمت چپش جایی که قرار بود قلبش بتپه به آرم #یازینب زینت داده شده بود ...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼🍃
🍃
#نماهنگ 🎞
#اولین دشمن نبودید
#آخرین دشمن نیستید
ما #دمشقش را شبیه
شهر #مشهد می ڪنیم...
#مدافعین_حرم🍃🌹
#شهادت_زیباست🕊
#یازینب💐
#دمشق🌴
🍃🌸 JOiN👇🏻
°•🌸 ➬ @Shahidegomnamm
🍃
#نماهنگ 🎞
#اولین دشمن نبودید
#آخرین دشمن نیستید
ما #دمشقش را شبیه
شهر #مشهد می ڪنیم...
#مدافعین_حرم🍃🌹
#شهادت_زیباست🕊
#یازینب💐
#دمشق🌴
🍃🌸 JOiN👇🏻
°•🌸 ➬ @Shahidegomnamm