🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm

یک روز برای آوردن آب💦 به محل قنات رفتم آن موقع خانه ها لوله کشی نبود وقتی می خواستم آب بردارم چشمم به یک 🍐گلابی بزرگ و زیبا افتاد. آن را با خودم به خانه آوردم. گلابی🍐 را به ابوالقاسم دادم وقتی آن را گاز گرفت و یک تکه از آن را خورد گفت: مادر چه گلابی قشنگی است این را از کجا آورده ای ؟ جواب دادم وقتی می خواستم از قنات 💦آب بردارم دیدم توی آب افتاده است آن را برداشتم و با خود آوردم وقتی این حرف را گفتم انگشتش👆 را داخل حلقش برد تا حالش بد شود و گلابی هایی را که خورده است برگرداند گفتم: مادر جان چرا این کار را کردی گفت: معلوم نیست این گلابی #مال چه کسی است و معلوم نیست #صاحب آن راضی است یا نه ؟

#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#خاطره
#شهید_ابوالقاسم‌_عصاریان‌
🔸منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان

🌷کانال عهدباشهدا🌷

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷🌷🌷🌷🌷
Forwarded from عکس نگار

🌹#سردارشهید_رضاشکری_پور

🔹(قسمت سیزدهم )
💠#خصوصیات_اخلاقی_شهید

🍃از #دروغ و #غیبت سخت #بیزار بود.همیشه می گفت که این #دنیا محل #امتحان و آزمایش است و ما باید سعی کنیم از امتحان خوب بیرون بیاییم. به #مال_دنیا_علاقه ای_نداشت و خود را از قید و بندهای مادی رهانیده بود.

🍃یکی از برادران می گفت حتی یک مرتبه برای مقدار کمی پول معطل مانده بود. #نمازهای_مستحبی را معمولا اقامه می کرد و با قرآن و #دعا مانوس بود و موقعی که بستری بود و بچه ها دور او جمع می شدند از آنها می خواست تا هر کدام #چند_سطری_قرآن بخوانند و درپایان به یکی از آنها متذکر شد که👇👇 #خوب_قرآن_خواندن_را_بخاطر_خدا_بخوان و مبادا بخاطر صوت خوب قران بخوانی.

🌾کانال عهدباشهدا🌾

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🕊🕊🕊🕊

💥 #حق_الناس

🍁شش هفت سالش که بود، یک روز با هم زدیم به صحرا. باید برای گوسفندها علوفه جمع می کردیم. توی راه که می رفتیم، دیمه زار زیاد بود.

🍁خواستم کار را آسان کنم. گفتم «بیا از همین علف های این جا بکَنیم و ببریم. »

🍂گفت «مگه نمی دونی این زمین ها #مال_مردمه؟»

🍁دور و برم را نگاه کردم. گفتم «حالا که کسی این جا نیست، چرا بریم راه دور؟»

🍂گفت « #خدا_که_هست. »🍂

#شهید_محمد_ناصری
#خاطره
📙یادگاران، جلد 13 کتاب شهید محمد ناصری، ص 2

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_سی_وپنجم
#خاطرات

او همواره از #همرزمان شهيدش سخن مي‌گفت. بار‌ها وبار‌ها با آن زبان شيوايش حاضران را به #صحنه_جنگ مي‌برد و آنها را در مقابل سلحشوري و رشادت‌هاي قهرماناني قرار مي‌داد كه #جان و #مال و #خانواده خود را در راه خدا #ايثار كرده بودند.
او بار‌ها تأكيد مي‌كرد كه درست است كه تو #خانواده داري، #كار داري، #مشكلات داري، برادر و... داري اما از آن #مهم‌تر تو يك #آرمان_داري و موظف هستي كه از آن #دفاع كني، تو موظف به دفاع از مذهب اهل‌بيت هستي و بايد هرچه داري را براي دفاع و صيانت از آن تقديم كني و #مانع از دهن‌كجي و #اهانت اين گروه گمراه به آن شوي.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🕊🕊🕊
💥 #انفاق

محمدتقی روحیه ای فداکارانه داشت
و #مال خود را در راه خدا #انفاق می کرد
بارها #لباس خود را به #فقرا داد، حتی پس
از شهادت نیز در #وصیتنامه اش نوشت
که #اموال او، در راه خدا به جنگ زدگان
اهدا شود.

#شهید_محمدتقی_عقیلی
#خاطره
📔منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه:151

🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری


🌼هر وقت اسـم #مال دنیا مے‌آمد👌فوری میرفت #گلـزار شهـدا و با ادب
کنار قبـور شهـدا مے‌ایستاد.

🌼انگار ڪه به نمـاز ایستاده باشد...


💠 @Shahidegomnamm

⤵️⤵️⤵️⤵️
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍🚩 #هر_روز_باقافله_ی_حسینی

💠 منزل قصر بنى مقاتل


🌴امام عليه ‏السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرم‌الحرام سال شصت‌ویک هجرى بر اين منزل وارد شدند. 

🍃عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه ‏السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،🤚

امام پرسيد: #آيا_به_يارى_من_مى‏_آيى؟!

🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و #مال بسيارى از مردم نزد من است و نمی‌دانم كار به كجا مى ‏انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.

امام عليه ‏السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس #فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و #لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در #آتش اندازد.

🍃عقبة بن سمعان مى‏ گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه‏ السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه ‏السلام همان‌گونه كه سوار بود مختصرى به #خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی‌ که مى‏ فرمود:

«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله رب‌العالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.

🍀#على_بن_الحسين_عليه ‏السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇

💥امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم #شخصى را ديدم كه #سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى ‏كنند و اجل هم به‌ سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما داده‌شده است.💥

امام عليه ‏السلام فرمود: سوگند به آن‌کسی كه بازگشت بندگان به‌سوی اوست ما برحقیم.

🍀 على بن الحسين عليه‏ السلام گفت: پس ما را باكى از #مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.

امام عليه‏ السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آن‌گونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد.

🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود #حركت كردند؛

🍃#حر مى‏ خواست آن حضرت را به سمت #كوفه حركت دهد ولى امام به‌شدت امتناع مى‏ كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى‏ آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى‏ كردند، همین‌که رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بی‌آنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇

📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاه‌دار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ‏ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.

🍃#حر خدمت امام آمد و #نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.

#حر گفت: ممكن نيست زيرا #عبيدالله اين آورنده نامه را بر من #جاسوس گمارده است!

🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى ‏بينم كه پس‌ از این كار سخت‏تر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسان‌تر است از جنگ با آن‌ها كه بعد از این مى‏ آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آن‌ها را نداريم.

امام عليه‏ السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمی‌کنم.

پس آن حضرت به #حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه ‏السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.

#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرم‌الحرام
#یا_حسین🚩

🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
🍃🌸•°
#حدیث📚

#امام_صادق(؏)

در آنچه #بدن را سالم نگه میدارد
#اسراف نیست

بلڪه #اسراف در چیزهایی است
ڪه #مال را تلف ڪند و به #بدن
زیان رساند.

#میزان_الحڪمه_جلد5_صفحه287

🍃🌸•° ID @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
💌 @Shahidegomnamm #رمان #داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوشصت_یکم چشمامو با دستام پاک کردم . از دستپاچگی یادم رفت بپرسم کیه و درو باز کردم . سپیده در حالیکه دسته گلای ...... گرفته بود سمتم لبخند شیرینی زد و گفت : سلام مامان کوچولو .! با خوشحالی اومد سمتم و…
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃
🍂
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدو_شصتو_دو

قدم سوم: انفاق در راه خدا

❖ زیر دست نواز بود بعد #شهادتش فهمیدیم که #سرپرستی پنج شیش تا خانواده رو به عهده داشته...

❖ در پایگاه #شیراز معماری به نام #قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه مرده بود. جواد به #آشپز رستوران گفته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانواده ی #قبادی هم بدهد و خودش #پولش را حساب میکرد...

❖ البته هیچ وقت ب من نمیگفت یک روز #خانم قبادی امد منزل ما و موضوع را به من گفت و #تاکید کرد که میخواهد من هم #راضی باشم...

❖ گفتم انچه #سرهنگ فکوری میکند مورد #رضایت و خواست من است...

#شهید_جواد_فکوری
برای رسیدن به #خدا اصولا پنج تا قدم وجود دارد...

❖ که این پنج تا در #ایمان،
#عمل صالح، اینکه #شک نکنیم و به عقب برنگردیم، #جهاد با #جان و #جهاد با #مال خلاصه میشه...

❖ بعضیا برای #انفاق از نون بچه هاشون میزنن،حالا ما چقدر #حاضریم مثل اون بعضیا در راه #خدا خرج کنیم؟ چقد #حاضریم از یه سری از #خوشیای زندگیمون #دل بکنیم واسه #رضای خدا؟

❖ برای نزدیک تر شدن به #خدا باید یه سری از #صفاتمونو شبیه بزرگا کنیم،با دو تا #مثال ناب توضیح میدم مثلا #حضرت_زهرا شب #عروسیش لباس عروسشو ب یه نیازمند #انفاق کردن،
یا مثل #امام_حسن که چند تا #نیازمند رو تا اخر عمرشون #بی_نیاز کرد.

❖ اصلا اساس کار همین #الگو برداری
از این #بزرگوارانه، ما هر چقدر #صفاتمونو به #اهل_بیت نزدیک تر کنیم #قدم برداشتیم سمت #خدا،

#خدا به مال کسی که #انفاق و #بخشش در کارش هست #برکت میبخشه، و براش #رزق بیشتری کنار میزاره، هم #فقر امتحان الهیه هم #ثروت مثلا اگر ما به #فقرا و #ایتام کمک کنیم بزرگترا هم #دست مبارکشونو میکشن رو سرمون یکیش اینه که راهه #شهادتو میتونی به روی #خودت باز کنی،
❖ خیلی ساده است فقط باید یکم دلتو خالی کنی از #دنیا،صدای #سپیده باعث شد سریع #کتابو ببندم و بگم: الان میام، کتاب #عجیبی بود هر قدر که میخوندمش دلم میخواست بیشتر باهاش #انس بگیرم،

❖ دستی رو جلدش کشیدم و #هدایتش کردم سمت #قفسه ی کتابا به همراه #سپیده از خونه زدیم بیرونو سوار ماشین #اشکان که حالا سپیده ازش استفاده می کرد شدیم، #شیشه ها رو کشیدم #پایین، نیم #نگاهی به سپیده انداختم و گفتم : به به چه #ژستی ...!

❖ سپیده از پشت شیشه های #عینک دودیش نگاهم کردو گفت : ما اینیم دیگه ...
خب کجا بریم مادمازل ؟
_ نمی دونم ، بریم #کافه ... اینورا یه کافه ی خوب هست ...

❖سپیده با #اخمی ساختگی گفت : چرا #پارسی را #پاس نمیداری ؟بی مروت !
خب مگه #فرهنگسرا واژه بجاش #تصویب کرده ؟ نه مگه حتما باید اونا تصویب کنن؟ خودم تصویب می کنم... قهوه و امثالهم خوری خوبه ؟
امثالهم عربیه داداچ ...
خب چهوهسنی
جاننن؟ این الان یعنی چی ؟
ترکیب قهوه و چای و بستنی بود.

❖ من #ترجیح میدم تا تصویب کل،از کلمه ی میان #وعده خوری استفاده کنم
زارت ... بد تر شد که ...
_عوضش با مفهومه ...
خیلی خب #پیاده شو رسیدیم به
میان وعده خوری یا همون چهوهستنی .
خندیدمو #کمربندمو باز کردمو پیاده شدم ... با هم وارد شدیم ... یه میز دو نفره اون وسط خالی بود ... صندلی رو عقب کشیدم و نشستم ... #گارسون اومد کنارمون گفت : چی میل دارید ؟
سپیده از #قول خودش و من گفت : دو تا آب #طالبی ...

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat


🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃