🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
یک روز برای آوردن آب💦 به محل قنات رفتم آن موقع خانه ها لوله کشی نبود وقتی می خواستم آب بردارم چشمم به یک 🍐گلابی بزرگ و زیبا افتاد. آن را با خودم به خانه آوردم. گلابی🍐 را به ابوالقاسم دادم وقتی آن را گاز گرفت و یک تکه از آن را خورد گفت: مادر چه گلابی قشنگی است این را از کجا آورده ای ؟ جواب دادم وقتی می خواستم از قنات 💦آب بردارم دیدم توی آب افتاده است آن را برداشتم و با خود آوردم وقتی این حرف را گفتم انگشتش👆 را داخل حلقش برد تا حالش بد شود و گلابی هایی را که خورده است برگرداند گفتم: مادر جان چرا این کار را کردی گفت: معلوم نیست این گلابی #مال چه کسی است و معلوم نیست #صاحب آن راضی است یا نه ؟
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#خاطره
#شهید_ابوالقاسم_عصاریان
🔸منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
@shahidegomnamm
یک روز برای آوردن آب💦 به محل قنات رفتم آن موقع خانه ها لوله کشی نبود وقتی می خواستم آب بردارم چشمم به یک 🍐گلابی بزرگ و زیبا افتاد. آن را با خودم به خانه آوردم. گلابی🍐 را به ابوالقاسم دادم وقتی آن را گاز گرفت و یک تکه از آن را خورد گفت: مادر چه گلابی قشنگی است این را از کجا آورده ای ؟ جواب دادم وقتی می خواستم از قنات 💦آب بردارم دیدم توی آب افتاده است آن را برداشتم و با خود آوردم وقتی این حرف را گفتم انگشتش👆 را داخل حلقش برد تا حالش بد شود و گلابی هایی را که خورده است برگرداند گفتم: مادر جان چرا این کار را کردی گفت: معلوم نیست این گلابی #مال چه کسی است و معلوم نیست #صاحب آن راضی است یا نه ؟
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#خاطره
#شهید_ابوالقاسم_عصاریان
🔸منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
Forwarded from عکس نگار
🌹#سردارشهید_رضاشکری_پور
🔹(قسمت سیزدهم )
💠#خصوصیات_اخلاقی_شهید
🍃از #دروغ و #غیبت سخت #بیزار بود.همیشه می گفت که این #دنیا محل #امتحان و آزمایش است و ما باید سعی کنیم از امتحان خوب بیرون بیاییم. به #مال_دنیا_علاقه ای_نداشت و خود را از قید و بندهای مادی رهانیده بود.
🍃یکی از برادران می گفت حتی یک مرتبه برای مقدار کمی پول معطل مانده بود. #نمازهای_مستحبی را معمولا اقامه می کرد و با قرآن و #دعا مانوس بود و موقعی که بستری بود و بچه ها دور او جمع می شدند از آنها می خواست تا هر کدام #چند_سطری_قرآن بخوانند و درپایان به یکی از آنها متذکر شد که👇👇 #خوب_قرآن_خواندن_را_بخاطر_خدا_بخوان و مبادا بخاطر صوت خوب قران بخوانی.
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹#سردارشهید_رضاشکری_پور
🔹(قسمت سیزدهم )
💠#خصوصیات_اخلاقی_شهید
🍃از #دروغ و #غیبت سخت #بیزار بود.همیشه می گفت که این #دنیا محل #امتحان و آزمایش است و ما باید سعی کنیم از امتحان خوب بیرون بیاییم. به #مال_دنیا_علاقه ای_نداشت و خود را از قید و بندهای مادی رهانیده بود.
🍃یکی از برادران می گفت حتی یک مرتبه برای مقدار کمی پول معطل مانده بود. #نمازهای_مستحبی را معمولا اقامه می کرد و با قرآن و #دعا مانوس بود و موقعی که بستری بود و بچه ها دور او جمع می شدند از آنها می خواست تا هر کدام #چند_سطری_قرآن بخوانند و درپایان به یکی از آنها متذکر شد که👇👇 #خوب_قرآن_خواندن_را_بخاطر_خدا_بخوان و مبادا بخاطر صوت خوب قران بخوانی.
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🕊🕊🕊🕊
💥 #حق_الناس
🍁شش هفت سالش که بود، یک روز با هم زدیم به صحرا. باید برای گوسفندها علوفه جمع می کردیم. توی راه که می رفتیم، دیمه زار زیاد بود.
🍁خواستم کار را آسان کنم. گفتم «بیا از همین علف های این جا بکَنیم و ببریم. »
🍂گفت «مگه نمی دونی این زمین ها #مال_مردمه؟»
🍁دور و برم را نگاه کردم. گفتم «حالا که کسی این جا نیست، چرا بریم راه دور؟»
🍂گفت « #خدا_که_هست. »🍂
#شهید_محمد_ناصری
#خاطره
📙یادگاران، جلد 13 کتاب شهید محمد ناصری، ص 2
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/shahidegomnamm
💥 #حق_الناس
🍁شش هفت سالش که بود، یک روز با هم زدیم به صحرا. باید برای گوسفندها علوفه جمع می کردیم. توی راه که می رفتیم، دیمه زار زیاد بود.
🍁خواستم کار را آسان کنم. گفتم «بیا از همین علف های این جا بکَنیم و ببریم. »
🍂گفت «مگه نمی دونی این زمین ها #مال_مردمه؟»
🍁دور و برم را نگاه کردم. گفتم «حالا که کسی این جا نیست، چرا بریم راه دور؟»
🍂گفت « #خدا_که_هست. »🍂
#شهید_محمد_ناصری
#خاطره
📙یادگاران، جلد 13 کتاب شهید محمد ناصری، ص 2
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/shahidegomnamm
Telegram
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_سی_وپنجم
#خاطرات
✍او همواره از #همرزمان شهيدش سخن ميگفت. بارها وبارها با آن زبان شيوايش حاضران را به #صحنه_جنگ ميبرد و آنها را در مقابل سلحشوري و رشادتهاي قهرماناني قرار ميداد كه #جان و #مال و #خانواده خود را در راه خدا #ايثار كرده بودند.
او بارها تأكيد ميكرد كه درست است كه تو #خانواده داري، #كار داري، #مشكلات داري، برادر و... داري اما از آن #مهمتر تو يك #آرمان_داري و موظف هستي كه از آن #دفاع كني، تو موظف به دفاع از مذهب اهلبيت هستي و بايد هرچه داري را براي دفاع و صيانت از آن تقديم كني و #مانع از دهنكجي و #اهانت اين گروه گمراه به آن شوي.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_سی_وپنجم
#خاطرات
✍او همواره از #همرزمان شهيدش سخن ميگفت. بارها وبارها با آن زبان شيوايش حاضران را به #صحنه_جنگ ميبرد و آنها را در مقابل سلحشوري و رشادتهاي قهرماناني قرار ميداد كه #جان و #مال و #خانواده خود را در راه خدا #ايثار كرده بودند.
او بارها تأكيد ميكرد كه درست است كه تو #خانواده داري، #كار داري، #مشكلات داري، برادر و... داري اما از آن #مهمتر تو يك #آرمان_داري و موظف هستي كه از آن #دفاع كني، تو موظف به دفاع از مذهب اهلبيت هستي و بايد هرچه داري را براي دفاع و صيانت از آن تقديم كني و #مانع از دهنكجي و #اهانت اين گروه گمراه به آن شوي.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
💥 #انفاق
✍محمدتقی روحیه ای فداکارانه داشت
و #مال خود را در راه خدا #انفاق می کرد
بارها #لباس خود را به #فقرا داد، حتی پس
از شهادت نیز در #وصیتنامه اش نوشت
که #اموال او، در راه خدا به جنگ زدگان
اهدا شود.
#شهید_محمدتقی_عقیلی
#خاطره
📔منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه:151
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
💥 #انفاق
✍محمدتقی روحیه ای فداکارانه داشت
و #مال خود را در راه خدا #انفاق می کرد
بارها #لباس خود را به #فقرا داد، حتی پس
از شهادت نیز در #وصیتنامه اش نوشت
که #اموال او، در راه خدا به جنگ زدگان
اهدا شود.
#شهید_محمدتقی_عقیلی
#خاطره
📔منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه:151
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری
🌼هر وقت اسـم #مال دنیا مےآمد👌فوری میرفت #گلـزار شهـدا و با ادب
کنار قبـور شهـدا مےایستاد.
🌼انگار ڪه به نمـاز ایستاده باشد...
💠 @Shahidegomnamm
⤵️⤵️⤵️⤵️⤵
🌼هر وقت اسـم #مال دنیا مےآمد👌فوری میرفت #گلـزار شهـدا و با ادب
کنار قبـور شهـدا مےایستاد.
🌼انگار ڪه به نمـاز ایستاده باشد...
💠 @Shahidegomnamm
⤵️⤵️⤵️⤵️⤵
Forwarded from عکس نگار
🚩 #هر_روز_باقافله_ی_حسینی
💠 منزل قصر بنى مقاتل
🌴امام عليه السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرمالحرام سال شصتویک هجرى بر اين منزل وارد شدند.
🍃عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،🤚
✨ امام پرسيد: #آيا_به_يارى_من_مى_آيى؟!
🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و #مال بسيارى از مردم نزد من است و نمیدانم كار به كجا مى انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.
✨امام عليه السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس #فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و #لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در #آتش اندازد.
🍃عقبة بن سمعان مى گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه السلام همانگونه كه سوار بود مختصرى به #خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی که مى فرمود:
✨«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله ربالعالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.✨
🍀#على_بن_الحسين_عليه السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇
💥✨امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم #شخصى را ديدم كه #سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى كنند و اجل هم به سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما دادهشده است.✨💥
✨امام عليه السلام فرمود: سوگند به آنکسی كه بازگشت بندگان بهسوی اوست ما برحقیم.✨
🍀 على بن الحسين عليه السلام گفت: پس ما را باكى از #مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.
✨امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آنگونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد. ✨
🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود #حركت كردند؛
🍃#حر مى خواست آن حضرت را به سمت #كوفه حركت دهد ولى امام بهشدت امتناع مى كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى كردند، همینکه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بیآنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇
📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاهدار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.
🍃#حر خدمت امام آمد و #نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
#حر گفت: ممكن نيست زيرا #عبيدالله اين آورنده نامه را بر من #جاسوس گمارده است!
🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى بينم كه پس از این كار سختتر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از این مى آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
✨امام عليه السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمیکنم.
پس آن حضرت به #حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.
#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
💠 منزل قصر بنى مقاتل
🌴امام عليه السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرمالحرام سال شصتویک هجرى بر اين منزل وارد شدند.
🍃عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،🤚
✨ امام پرسيد: #آيا_به_يارى_من_مى_آيى؟!
🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و #مال بسيارى از مردم نزد من است و نمیدانم كار به كجا مى انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.
✨امام عليه السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس #فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و #لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در #آتش اندازد.
🍃عقبة بن سمعان مى گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه السلام همانگونه كه سوار بود مختصرى به #خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی که مى فرمود:
✨«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله ربالعالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.✨
🍀#على_بن_الحسين_عليه السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇
💥✨امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم #شخصى را ديدم كه #سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى كنند و اجل هم به سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما دادهشده است.✨💥
✨امام عليه السلام فرمود: سوگند به آنکسی كه بازگشت بندگان بهسوی اوست ما برحقیم.✨
🍀 على بن الحسين عليه السلام گفت: پس ما را باكى از #مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.
✨امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آنگونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد. ✨
🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود #حركت كردند؛
🍃#حر مى خواست آن حضرت را به سمت #كوفه حركت دهد ولى امام بهشدت امتناع مى كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى كردند، همینکه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بیآنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇
📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاهدار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.
🍃#حر خدمت امام آمد و #نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
#حر گفت: ممكن نيست زيرا #عبيدالله اين آورنده نامه را بر من #جاسوس گمارده است!
🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى بينم كه پس از این كار سختتر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از این مى آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
✨امام عليه السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمیکنم.
پس آن حضرت به #حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.
#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴ڪانال عهـدبا شهـدا🏴
💠 @Shahidegomnamm
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ 🎞
به یاد #شهدای_مرزبانی
#نیروی_انتظامی_چالدران 🇮🇷
#مرزبان باشی
باید از #جان و #مال و #ناموس
مردم #دفاع کنی
و #عاقبت...
شاید پیام تسلیتی برای
#شهادتت
شاید...
iD ➬ @Shahidegomnamm🕊
به یاد #شهدای_مرزبانی
#نیروی_انتظامی_چالدران 🇮🇷
#مرزبان باشی
باید از #جان و #مال و #ناموس
مردم #دفاع کنی
و #عاقبت...
شاید پیام تسلیتی برای
#شهادتت
شاید...
iD ➬ @Shahidegomnamm🕊
🍃🌸•°
#حدیث📚
#امام_صادق(؏)
در آنچه #بدن را سالم نگه میدارد
#اسراف نیست
بلڪه #اسراف در چیزهایی است
ڪه #مال را تلف ڪند و به #بدن
زیان رساند.
#میزان_الحڪمه_جلد5_صفحه287
🍃🌸•° ID @Shahidegomnamm
#حدیث📚
#امام_صادق(؏)
در آنچه #بدن را سالم نگه میدارد
#اسراف نیست
بلڪه #اسراف در چیزهایی است
ڪه #مال را تلف ڪند و به #بدن
زیان رساند.
#میزان_الحڪمه_جلد5_صفحه287
🍃🌸•° ID @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
💌 @Shahidegomnamm #رمان #داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوشصت_یکم چشمامو با دستام پاک کردم . از دستپاچگی یادم رفت بپرسم کیه و درو باز کردم . سپیده در حالیکه دسته گلای ...... گرفته بود سمتم لبخند شیرینی زد و گفت : سلام مامان کوچولو .! با خوشحالی اومد سمتم و…
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃
🍂
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدو_شصتو_دو
قدم سوم: انفاق در راه خدا
❖ زیر دست نواز بود بعد #شهادتش فهمیدیم که #سرپرستی پنج شیش تا خانواده رو به عهده داشته...
❖ در پایگاه #شیراز معماری به نام #قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه مرده بود. جواد به #آشپز رستوران گفته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانواده ی #قبادی هم بدهد و خودش #پولش را حساب میکرد...
❖ البته هیچ وقت ب من نمیگفت یک روز #خانم قبادی امد منزل ما و موضوع را به من گفت و #تاکید کرد که میخواهد من هم #راضی باشم...
❖ گفتم انچه #سرهنگ فکوری میکند مورد #رضایت و خواست من است...
❖ #شهید_جواد_فکوری
برای رسیدن به #خدا اصولا پنج تا قدم وجود دارد...
❖ که این پنج تا در #ایمان،
#عمل صالح، اینکه #شک نکنیم و به عقب برنگردیم، #جهاد با #جان و #جهاد با #مال خلاصه میشه...
❖ بعضیا برای #انفاق از نون بچه هاشون میزنن،حالا ما چقدر #حاضریم مثل اون بعضیا در راه #خدا خرج کنیم؟ چقد #حاضریم از یه سری از #خوشیای زندگیمون #دل بکنیم واسه #رضای خدا؟
❖ برای نزدیک تر شدن به #خدا باید یه سری از #صفاتمونو شبیه بزرگا کنیم،با دو تا #مثال ناب توضیح میدم مثلا #حضرت_زهرا شب #عروسیش لباس عروسشو ب یه نیازمند #انفاق کردن،
یا مثل #امام_حسن که چند تا #نیازمند رو تا اخر عمرشون #بی_نیاز کرد.
❖ اصلا اساس کار همین #الگو برداری
از این #بزرگوارانه، ما هر چقدر #صفاتمونو به #اهل_بیت نزدیک تر کنیم #قدم برداشتیم سمت #خدا،
❖ #خدا به مال کسی که #انفاق و #بخشش در کارش هست #برکت میبخشه، و براش #رزق بیشتری کنار میزاره، هم #فقر امتحان الهیه هم #ثروت مثلا اگر ما به #فقرا و #ایتام کمک کنیم بزرگترا هم #دست مبارکشونو میکشن رو سرمون یکیش اینه که راهه #شهادتو میتونی به روی #خودت باز کنی،
❖ خیلی ساده است فقط باید یکم دلتو خالی کنی از #دنیا،صدای #سپیده باعث شد سریع #کتابو ببندم و بگم: الان میام، کتاب #عجیبی بود هر قدر که میخوندمش دلم میخواست بیشتر باهاش #انس بگیرم،
❖ دستی رو جلدش کشیدم و #هدایتش کردم سمت #قفسه ی کتابا به همراه #سپیده از خونه زدیم بیرونو سوار ماشین #اشکان که حالا سپیده ازش استفاده می کرد شدیم، #شیشه ها رو کشیدم #پایین، نیم #نگاهی به سپیده انداختم و گفتم : به به چه #ژستی ...!
❖ سپیده از پشت شیشه های #عینک دودیش نگاهم کردو گفت : ما اینیم دیگه ...
خب کجا بریم مادمازل ؟
_ نمی دونم ، بریم #کافه ... اینورا یه کافه ی خوب هست ...
❖سپیده با #اخمی ساختگی گفت : چرا #پارسی را #پاس نمیداری ؟بی مروت !
خب مگه #فرهنگسرا واژه بجاش #تصویب کرده ؟ نه مگه حتما باید اونا تصویب کنن؟ خودم تصویب می کنم... قهوه و امثالهم خوری خوبه ؟
امثالهم عربیه داداچ ...
خب چهوهسنی
جاننن؟ این الان یعنی چی ؟
ترکیب قهوه و چای و بستنی بود.
❖ من #ترجیح میدم تا تصویب کل،از کلمه ی میان #وعده خوری استفاده کنم
زارت ... بد تر شد که ...
_عوضش با مفهومه ...
خیلی خب #پیاده شو رسیدیم به
میان وعده خوری یا همون چهوهستنی .
خندیدمو #کمربندمو باز کردمو پیاده شدم ... با هم وارد شدیم ... یه میز دو نفره اون وسط خالی بود ... صندلی رو عقب کشیدم و نشستم ... #گارسون اومد کنارمون گفت : چی میل دارید ؟
سپیده از #قول خودش و من گفت : دو تا آب #طالبی ...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃
🍂
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدو_شصتو_دو
قدم سوم: انفاق در راه خدا
❖ زیر دست نواز بود بعد #شهادتش فهمیدیم که #سرپرستی پنج شیش تا خانواده رو به عهده داشته...
❖ در پایگاه #شیراز معماری به نام #قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه مرده بود. جواد به #آشپز رستوران گفته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانواده ی #قبادی هم بدهد و خودش #پولش را حساب میکرد...
❖ البته هیچ وقت ب من نمیگفت یک روز #خانم قبادی امد منزل ما و موضوع را به من گفت و #تاکید کرد که میخواهد من هم #راضی باشم...
❖ گفتم انچه #سرهنگ فکوری میکند مورد #رضایت و خواست من است...
❖ #شهید_جواد_فکوری
برای رسیدن به #خدا اصولا پنج تا قدم وجود دارد...
❖ که این پنج تا در #ایمان،
#عمل صالح، اینکه #شک نکنیم و به عقب برنگردیم، #جهاد با #جان و #جهاد با #مال خلاصه میشه...
❖ بعضیا برای #انفاق از نون بچه هاشون میزنن،حالا ما چقدر #حاضریم مثل اون بعضیا در راه #خدا خرج کنیم؟ چقد #حاضریم از یه سری از #خوشیای زندگیمون #دل بکنیم واسه #رضای خدا؟
❖ برای نزدیک تر شدن به #خدا باید یه سری از #صفاتمونو شبیه بزرگا کنیم،با دو تا #مثال ناب توضیح میدم مثلا #حضرت_زهرا شب #عروسیش لباس عروسشو ب یه نیازمند #انفاق کردن،
یا مثل #امام_حسن که چند تا #نیازمند رو تا اخر عمرشون #بی_نیاز کرد.
❖ اصلا اساس کار همین #الگو برداری
از این #بزرگوارانه، ما هر چقدر #صفاتمونو به #اهل_بیت نزدیک تر کنیم #قدم برداشتیم سمت #خدا،
❖ #خدا به مال کسی که #انفاق و #بخشش در کارش هست #برکت میبخشه، و براش #رزق بیشتری کنار میزاره، هم #فقر امتحان الهیه هم #ثروت مثلا اگر ما به #فقرا و #ایتام کمک کنیم بزرگترا هم #دست مبارکشونو میکشن رو سرمون یکیش اینه که راهه #شهادتو میتونی به روی #خودت باز کنی،
❖ خیلی ساده است فقط باید یکم دلتو خالی کنی از #دنیا،صدای #سپیده باعث شد سریع #کتابو ببندم و بگم: الان میام، کتاب #عجیبی بود هر قدر که میخوندمش دلم میخواست بیشتر باهاش #انس بگیرم،
❖ دستی رو جلدش کشیدم و #هدایتش کردم سمت #قفسه ی کتابا به همراه #سپیده از خونه زدیم بیرونو سوار ماشین #اشکان که حالا سپیده ازش استفاده می کرد شدیم، #شیشه ها رو کشیدم #پایین، نیم #نگاهی به سپیده انداختم و گفتم : به به چه #ژستی ...!
❖ سپیده از پشت شیشه های #عینک دودیش نگاهم کردو گفت : ما اینیم دیگه ...
خب کجا بریم مادمازل ؟
_ نمی دونم ، بریم #کافه ... اینورا یه کافه ی خوب هست ...
❖سپیده با #اخمی ساختگی گفت : چرا #پارسی را #پاس نمیداری ؟بی مروت !
خب مگه #فرهنگسرا واژه بجاش #تصویب کرده ؟ نه مگه حتما باید اونا تصویب کنن؟ خودم تصویب می کنم... قهوه و امثالهم خوری خوبه ؟
امثالهم عربیه داداچ ...
خب چهوهسنی
جاننن؟ این الان یعنی چی ؟
ترکیب قهوه و چای و بستنی بود.
❖ من #ترجیح میدم تا تصویب کل،از کلمه ی میان #وعده خوری استفاده کنم
زارت ... بد تر شد که ...
_عوضش با مفهومه ...
خیلی خب #پیاده شو رسیدیم به
میان وعده خوری یا همون چهوهستنی .
خندیدمو #کمربندمو باز کردمو پیاده شدم ... با هم وارد شدیم ... یه میز دو نفره اون وسط خالی بود ... صندلی رو عقب کشیدم و نشستم ... #گارسون اومد کنارمون گفت : چی میل دارید ؟
سپیده از #قول خودش و من گفت : دو تا آب #طالبی ...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃