Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی
#خاطرات
🍀 #عاشق_طبیعت
✍فرصتی که برایش پیش می آمد به روستای پدری می رفت، وقتی از ماشین پیاده می شد با چند نفس عمیق خودش را از زندگی شهری آزاد می کرد و با آهنگ طبیعت همنوا می شد. و وقتی بر می گشت شادابی و سر حالی را با خود به ارمغان می آورد.
برادرش می گوید ؛ در همین رفت و آمد های او به روستا بود که به #علاقه_محمد به طبیعت زیبای روستا پی بردم . در یکی از این روزها با همدیگر #30_درخت_کاشتیم .
#انتخاب_تعداد_درخت_اتفاقی_بود و دلیل خاصی نداشت اما شاید آن روز #الهام شده بود که محمد در #آستانه 30 سالگی به #شهادت خواهد رسید .
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی
#خاطرات
🍀 #عاشق_طبیعت
✍فرصتی که برایش پیش می آمد به روستای پدری می رفت، وقتی از ماشین پیاده می شد با چند نفس عمیق خودش را از زندگی شهری آزاد می کرد و با آهنگ طبیعت همنوا می شد. و وقتی بر می گشت شادابی و سر حالی را با خود به ارمغان می آورد.
برادرش می گوید ؛ در همین رفت و آمد های او به روستا بود که به #علاقه_محمد به طبیعت زیبای روستا پی بردم . در یکی از این روزها با همدیگر #30_درخت_کاشتیم .
#انتخاب_تعداد_درخت_اتفاقی_بود و دلیل خاصی نداشت اما شاید آن روز #الهام شده بود که محمد در #آستانه 30 سالگی به #شهادت خواهد رسید .
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی_وپنجم
#خاطرات
✍برادرش می گوید " #آخرین_نماز پر احساسی که در کنارش بودم و شاید بیش از #یک_ساعت طول کشید ، در بازگشت از سفر #مشهد مقدس در بارگاه #حضرت_معصومه(ع) بود . چنان #مشتاقانه عبادت می کرد که من حیران نگاهش می کردم.انگار با تمام وجود #غرق_در_نماز بود و شاید هیچ کس و هیچ چیز را نمی دید"
وقتی هم #دستش به #ضریح حضرت معصومه (ع) رسید از آن دل نمی کند.گویا به او #الهام شده بود که #آخرین_زیارت_دنیایی_اوست . دستش را گرفتم و گفتم بیا بریم، بچه ها خسته شده اند ، باید حرکت کنیم . با #چشمان_خیس نگاهم کرد و گفت :چه زیارت خاطره انگیزی شد، از دست بوس آقا تا دست بوس خانم.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی_وپنجم
#خاطرات
✍برادرش می گوید " #آخرین_نماز پر احساسی که در کنارش بودم و شاید بیش از #یک_ساعت طول کشید ، در بازگشت از سفر #مشهد مقدس در بارگاه #حضرت_معصومه(ع) بود . چنان #مشتاقانه عبادت می کرد که من حیران نگاهش می کردم.انگار با تمام وجود #غرق_در_نماز بود و شاید هیچ کس و هیچ چیز را نمی دید"
وقتی هم #دستش به #ضریح حضرت معصومه (ع) رسید از آن دل نمی کند.گویا به او #الهام شده بود که #آخرین_زیارت_دنیایی_اوست . دستش را گرفتم و گفتم بیا بریم، بچه ها خسته شده اند ، باید حرکت کنیم . با #چشمان_خیس نگاهم کرد و گفت :چه زیارت خاطره انگیزی شد، از دست بوس آقا تا دست بوس خانم.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw