Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_نهم
✨خانوادهی گرامی #شهیدمهدی_علیدوست آلانَقی؛ #پدر ایشون، آقای محمدرضا علیدوست؛ حال شما چطوره؟ #آلانق اسم مکانیه؟❓
پدر که خود معمم است توضیح میدهد که یکی از #روستاهای_تبریز است. #آقا که متوجه میشود خانواده ترکزبان هستند، گفتوگو را با #زبان_ترکی ادامه میدهد:
« #شهید چند سال داشت؟ چه زمانی شهید شد؟»
- 21 سال داشت؛ #تکاور بود. #پارسال، #سوم_محرم، تو آزادسازی مناطق شیعهنشین #حلب_شهید_شد.
🔵نوبت میرسد به #مادر_شهید؛
-آقا در #نماز_شب ما رو #دعا کنید.
- «چشم، حتماً؛ شما هم ما رو دعا کنید. ما بیشتر از شما احتیاج داریم به دعا.
🔵شهید و #همسر_شهید هم پنج سال با هم زندگی کردهاند. آن #پسرک_موطلایی هم که ناگهان آمد جلوی آقا و گفت من #علیام! #یادگار_شهید است.
🔵 #برادر_شهید هم که همزمان #دانشجو و #طلبه بود، از آقا خواست که بهدست ایشان معمم شود و آقا نیز پذیرفت که در جلسهای جداگانه این کار انجام شود.
🔵 #خواهر_شهید، #طلبهی جامعةالزهرای قم بود؛ به آقا گفت:
- بستگان و خواهران #مدافعین_حرم_پاکستانی از دوستان من هستند و گفتند که به شما #سلام برسونم.
- «در قم هستند؟ سلام من را به ایشان برسانید. آنها هم خیلی خوب کار میکنند. #زینبیون خیلی خوب #میجنگند؛ خیلی خوب #مجاهدت میکنند. سلام من را به پدرها و مادرها و خانوادههایشان برسانید.
🔵 #برادر_شهید هم که برای دیدهبوسی میآید جلو، از آقا میخواهد که به او و همسرش یک قرآن بدهند که آقا جواب میدهد: « #قرآن را #فقط به #والدین و #همسر_شهید میدهم». پسر برمیگردد و مینشیند اما پس از چند دقیقه دوباره به آقا -که درحال دادن #انگشتر به دیگر بستگان است- میگوید قرآن را از پدرم گرفتم! لطفاً به ایشان یک انگشتر بدهید!
آقا هم درحالی که دستش را درون عبایش میبرد، با اخم و خنده به پسر میگوید: «چطور جرئت کردی قرآن رو از پدر بگیری؟» که جمع هم خندیدند.
ادامه دارد. ...
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_نهم
✨خانوادهی گرامی #شهیدمهدی_علیدوست آلانَقی؛ #پدر ایشون، آقای محمدرضا علیدوست؛ حال شما چطوره؟ #آلانق اسم مکانیه؟❓
پدر که خود معمم است توضیح میدهد که یکی از #روستاهای_تبریز است. #آقا که متوجه میشود خانواده ترکزبان هستند، گفتوگو را با #زبان_ترکی ادامه میدهد:
« #شهید چند سال داشت؟ چه زمانی شهید شد؟»
- 21 سال داشت؛ #تکاور بود. #پارسال، #سوم_محرم، تو آزادسازی مناطق شیعهنشین #حلب_شهید_شد.
🔵نوبت میرسد به #مادر_شهید؛
-آقا در #نماز_شب ما رو #دعا کنید.
- «چشم، حتماً؛ شما هم ما رو دعا کنید. ما بیشتر از شما احتیاج داریم به دعا.
🔵شهید و #همسر_شهید هم پنج سال با هم زندگی کردهاند. آن #پسرک_موطلایی هم که ناگهان آمد جلوی آقا و گفت من #علیام! #یادگار_شهید است.
🔵 #برادر_شهید هم که همزمان #دانشجو و #طلبه بود، از آقا خواست که بهدست ایشان معمم شود و آقا نیز پذیرفت که در جلسهای جداگانه این کار انجام شود.
🔵 #خواهر_شهید، #طلبهی جامعةالزهرای قم بود؛ به آقا گفت:
- بستگان و خواهران #مدافعین_حرم_پاکستانی از دوستان من هستند و گفتند که به شما #سلام برسونم.
- «در قم هستند؟ سلام من را به ایشان برسانید. آنها هم خیلی خوب کار میکنند. #زینبیون خیلی خوب #میجنگند؛ خیلی خوب #مجاهدت میکنند. سلام من را به پدرها و مادرها و خانوادههایشان برسانید.
🔵 #برادر_شهید هم که برای دیدهبوسی میآید جلو، از آقا میخواهد که به او و همسرش یک قرآن بدهند که آقا جواب میدهد: « #قرآن را #فقط به #والدین و #همسر_شهید میدهم». پسر برمیگردد و مینشیند اما پس از چند دقیقه دوباره به آقا -که درحال دادن #انگشتر به دیگر بستگان است- میگوید قرآن را از پدرم گرفتم! لطفاً به ایشان یک انگشتر بدهید!
آقا هم درحالی که دستش را درون عبایش میبرد، با اخم و خنده به پسر میگوید: «چطور جرئت کردی قرآن رو از پدر بگیری؟» که جمع هم خندیدند.
ادامه دارد. ...
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw