Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_هفتم
🌾مهدی زینالدین در #عملیات_بیتالمقدس مسئولیت اطلاعات عملیات #قرارگاه_نصر را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در #عملیات_رمضان به عنوان #فرمانده_تیپ علیبن ابیطالب(ع) که بعدها به لشکر تبدیل شد انتخاب گردید.
🌾در عملیات رمضان، #تیپ_علیبن_ابیطالب(ع) جزو #یگانهای_مانوری_و_خطشکن⚡️ بود و به حول و قوه الهی و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان در بکارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات بعدها این تیپ، به #لشکر_تبدیل شد.
🌾 #لشکر_مقدس_علیبن_ابیطالب(ع) در تمام #صحنههای_نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شکن⚡️ و به عنوان یکی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین کنندهای را برعهده داشت.
🌾 #صبر، #استقامت، #مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام با سایر یگانها در #عملیات پیروزمندانه #خیبر بسیار مشهور است.
🌾هنگامی که #دشمن از #هوا و #زمین و با #انواع_جنگافزارها و #هواپیماهای توپولوف و میگ و #بمبهای_شیمیایی و پرتاب یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره، #جزایر_مجنون🌴 را #آماج_حملات خویش قرار داده بود، او و #یگان_تحت_امرش_مردانه و تا #آخرین_نفس_جنگیدند و #دشمن_زبون را به #عقب_راندند و جزایر🌴 و حفظ کردند.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_هفتم
🌾مهدی زینالدین در #عملیات_بیتالمقدس مسئولیت اطلاعات عملیات #قرارگاه_نصر را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در #عملیات_رمضان به عنوان #فرمانده_تیپ علیبن ابیطالب(ع) که بعدها به لشکر تبدیل شد انتخاب گردید.
🌾در عملیات رمضان، #تیپ_علیبن_ابیطالب(ع) جزو #یگانهای_مانوری_و_خطشکن⚡️ بود و به حول و قوه الهی و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان در بکارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات بعدها این تیپ، به #لشکر_تبدیل شد.
🌾 #لشکر_مقدس_علیبن_ابیطالب(ع) در تمام #صحنههای_نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شکن⚡️ و به عنوان یکی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین کنندهای را برعهده داشت.
🌾 #صبر، #استقامت، #مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام با سایر یگانها در #عملیات پیروزمندانه #خیبر بسیار مشهور است.
🌾هنگامی که #دشمن از #هوا و #زمین و با #انواع_جنگافزارها و #هواپیماهای توپولوف و میگ و #بمبهای_شیمیایی و پرتاب یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره، #جزایر_مجنون🌴 را #آماج_حملات خویش قرار داده بود، او و #یگان_تحت_امرش_مردانه و تا #آخرین_نفس_جنگیدند و #دشمن_زبون را به #عقب_راندند و جزایر🌴 و حفظ کردند.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
💥 #دنیا
📌 #تلنگر
✍بهش #زمین داده بودند. #نامه📨 نوشته بود که #نمی_خواهم، می ترسم #آخرتم را با گرفتن این زمین #معامله کنم. باهاش صحبت کردند؛ که قانعش کنند. گفتند: شما که تنها نیستی. خونواده ت هم هستن. اوناهم حق دارن. حرف گوش کن. این زمین رو بگیر و بساز. یعنی یه خونه هم سهم تو نمی شه ؟
#طلاهای خانمش را #فروخت و با قرض از این طرف و آن طرف، پول جورکرد. اسکلت خانه که عَلَم شد، دوباره #نامه📨 داد که #نمی_خواهم. 👇👇👇👇
💥نمی خواهم آخرتم را با دنیا معامله کنم.💥 دوباره آمدند. همان حرف ها وصحبت ها.
#شهید_صیاد_شیرازی
#خاطره
📕یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 60
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
💥 #دنیا
📌 #تلنگر
✍بهش #زمین داده بودند. #نامه📨 نوشته بود که #نمی_خواهم، می ترسم #آخرتم را با گرفتن این زمین #معامله کنم. باهاش صحبت کردند؛ که قانعش کنند. گفتند: شما که تنها نیستی. خونواده ت هم هستن. اوناهم حق دارن. حرف گوش کن. این زمین رو بگیر و بساز. یعنی یه خونه هم سهم تو نمی شه ؟
#طلاهای خانمش را #فروخت و با قرض از این طرف و آن طرف، پول جورکرد. اسکلت خانه که عَلَم شد، دوباره #نامه📨 داد که #نمی_خواهم. 👇👇👇👇
💥نمی خواهم آخرتم را با دنیا معامله کنم.💥 دوباره آمدند. همان حرف ها وصحبت ها.
#شهید_صیاد_شیرازی
#خاطره
📕یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 60
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
-نشستم کنارش
گفت پاشو برو
-گفتم چرا؟!
گفت برو دنبال حرف های به #زمین_مانده امام❗️
🗯"شهید گریه کن نمیخواهد
رهرو میخواهد"
#تلنگر ‼️
❤️کانال عهدباشهدا❤️
💐 @shahidegomnamm 💐
گفت پاشو برو
-گفتم چرا؟!
گفت برو دنبال حرف های به #زمین_مانده امام❗️
🗯"شهید گریه کن نمیخواهد
رهرو میخواهد"
#تلنگر ‼️
❤️کانال عهدباشهدا❤️
💐 @shahidegomnamm 💐
#وصیت_نامه 📄✒️
❈ #قبرم راساده وهم سطح #زمین
درست کنید
❈با اندکی #سیمان روی آنرا بپوشانید
❈ فقط با #انگشت روی آن بنویسید
❈پرکاهی تقدیمبهآستان قدسالهی
#شهید_بهمن_درولی🍃🌹
❥ @Shahidegomnamm✿
❈ #قبرم راساده وهم سطح #زمین
درست کنید
❈با اندکی #سیمان روی آنرا بپوشانید
❈ فقط با #انگشت روی آن بنویسید
❈پرکاهی تقدیمبهآستان قدسالهی
#شهید_بهمن_درولی🍃🌹
❥ @Shahidegomnamm✿
#دلنوشته💔
#شهیدان_خدایے🕊
میشودڪمےماراهم دعاڪنید
دلمان عجیب زخمےست🍂
جانمیشویم
نہ در #زمین
نہ در #زمان
خسته ایم🥀
گاهےدعایمان ڪنید.
#اللهم_ارزقنا_توفیق
#الشهادةفی_سبیلڪ🍃🌹
➬ @Shahidegomnamm🕊🕊
#شهیدان_خدایے🕊
میشودڪمےماراهم دعاڪنید
دلمان عجیب زخمےست🍂
جانمیشویم
نہ در #زمین
نہ در #زمان
خسته ایم🥀
گاهےدعایمان ڪنید.
#اللهم_ارزقنا_توفیق
#الشهادةفی_سبیلڪ🍃🌹
➬ @Shahidegomnamm🕊🕊
🍃🌸| #ریحانه♡
به روے #زمین ڪه
#قدمـ برمے دارے....
| #حـوریان_بهشتے |
#چادرتــ🖤را
با بال🕊هاے #فرشتڱان
همراهے میڪنند...
#چادرفرشتهمےسازد❤️🍃
#حجاب♡
🍃🌸| @Shahidegomnamm
به روے #زمین ڪه
#قدمـ برمے دارے....
| #حـوریان_بهشتے |
#چادرتــ🖤را
با بال🕊هاے #فرشتڱان
همراهے میڪنند...
#چادرفرشتهمےسازد❤️🍃
#حجاب♡
🍃🌸| @Shahidegomnamm
🌤🍃
🍃
🖇 #حدیث_روز
✾ امام علی (؏) میفرمایند:↯↯
بیچاره #آدمیزاد!
✾ اسیر #گرسنگی، #زمین خورده
#سیری، آماج #گزندها، و جانشین #مردگان است.
#غررالحڪم_حدیث۱۰۰۹۶📜✒️
ID ➣ @Shahidegomnamm
🍃
🖇 #حدیث_روز
✾ امام علی (؏) میفرمایند:↯↯
بیچاره #آدمیزاد!
✾ اسیر #گرسنگی، #زمین خورده
#سیری، آماج #گزندها، و جانشین #مردگان است.
#غررالحڪم_حدیث۱۰۰۹۶📜✒️
ID ➣ @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوپنجاه_وهشتم 💖با قدمای سست و آروم از پله ها بالا رفتم و وارد اتاقم شدم ... درو بستم ... روی تختم دراز کشیدم ... با وجود اینکه از داشتن یه همنفس که تو وجودم در حال رشد بود ، لذت می بردم ولی حال بدم اذیتم می کرد ....چشمامو بستم…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدوپنجاه_ونهم
✍صدای ویبره ی موبایلم منو به خودم اورد .به پهلوی راستم چرخیدم و گوشیو از کنار تخت برداشتم ... با دیدن اسم حسام #قلبم به تپش افتاد💓 ... نمی دونستم با شنیدن خبر بارداریم خوشحال میشه یا نه...
💞تصوسر تلفن سبز رنگو لمس کردمو گوشیو گذاشتم تو گوشم ...
صدای بم حسام پیچید تو گوشم : السلام علیک یا نور عینی ...
خندیدمو گفتم : سلام ،حاج آقا، سوریه بهتون عربی هم یاد میدن ؟
💞_نخیر ، من برای اینکه حرف زدنم به دل شما بشینه عربی یاد گرفتم ... صدای اوپ اوپ قلبمو به وضوح می شنیدم ...💓 چند ثانیه سکوت بینمون حکم فرما شد حسام با صدایی که خوشحالی توش موج میزد گفت: چرا انتن قطع شد؟؟؟ فک کنم سیگنال قلبت مثه دله من اتصالی کرده:-)
💞حرفش با روح و روانم بازی کرد ارامش عجیبی وجودمو فرا گرفت... قدرت تکلم نداشتم نوک انگشتام از استرس گز گز میکرد... حسام با جدیت گفت: فاطمه جان حالت خوبه؟ بقیه خوبن؟؟ سریع به خودم اومدم و گفتم: ها؟ اره اره اتفاقا الانم خونه ی مامانینا ام سلام میرسونن خیلی دل نگرونتن
💞_ خب الحمدلله... به همشون سلام برسون... _حسام؟
_جانم؟
_راستش... _راستش چی؟
_خب... چجوری بگم؟
_خب یجوری بگو ک منم اینطرف پس نیوفتم
_عه خب هولم نکن... _الان من بیشتر هول کردم... عه عه دیدی چی شد این برادرا الان کله ی منو میکنن همشون میخوان زنگ بزنن به عیالشون..
_ باشه باشه
💞لبمو با زبونم تر کردم و گفتم : میخواستم بگم این صلابتت... مهربونیات... جدیتت.. نصیحت کردنات.. اصلا نگاهت منو یاد بابا ها میندازه.. حتم دارم پدر شدن خیلی بهت میاد اقا حسام..!!! سرتو درد نیارم ...برگرد نینیمون منتظر پدر جانشه... لپام گل انداخته بود قلبم دیووانه وار میکوبید چند لحظه همه جارو سکوت فرا گرفته بود اما بعدش حسام با صدایی ک هر ان میخواست فریاد بزنه گفت:فاطمه داری باهام شوخی میکنی دیگه؟ میخوای امتحانم کنی ک برگردم نه؟؟؟ _نه #فرمانده... قلبم از جا کنده شد..
💞صدای خوشحالی و شکر کردن حسام گوشمو پر کرد سر از پا نمیشناخت... کاش اینجا بود و خوشحالی رو تو صورت مهربونش میدیدم... تمام وجودم گرم شده بود... صدای حسام تو گوشم طنین انداز شد
_برمیگردم..! تو اولین فرصت.. قلبم صدای عجیب غریبی میداد... دیوونه شده بود از اینهمه هیجان!
💞حسام: بیادتم فاطمه! #اینجا #زمین خیلی ب #اسمون #نزدیکه لیاقت داشته باشم واست #دعا کردم! #بی_بی پشت و پناهت... یاعلی
_منتظرتم... التماس دعا.. خدانگهدار... :-)
💞صدای ممتد بوق گوشی گوشمو کر کرد... دلم تنگ میشد واسه صداش.. احساس میکردم هنوزم گونه هام سرخن... دلم هوایی شده بود... پر میکشید پیش حسام... الان شدیدا ب #حضورش نیاز داشتم...!
شهر بزرگیست تنم
#غم_طرفی
#من_طرفی ...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
#فرمانده_من
#قسمت_صدوپنجاه_ونهم
✍صدای ویبره ی موبایلم منو به خودم اورد .به پهلوی راستم چرخیدم و گوشیو از کنار تخت برداشتم ... با دیدن اسم حسام #قلبم به تپش افتاد💓 ... نمی دونستم با شنیدن خبر بارداریم خوشحال میشه یا نه...
💞تصوسر تلفن سبز رنگو لمس کردمو گوشیو گذاشتم تو گوشم ...
صدای بم حسام پیچید تو گوشم : السلام علیک یا نور عینی ...
خندیدمو گفتم : سلام ،حاج آقا، سوریه بهتون عربی هم یاد میدن ؟
💞_نخیر ، من برای اینکه حرف زدنم به دل شما بشینه عربی یاد گرفتم ... صدای اوپ اوپ قلبمو به وضوح می شنیدم ...💓 چند ثانیه سکوت بینمون حکم فرما شد حسام با صدایی که خوشحالی توش موج میزد گفت: چرا انتن قطع شد؟؟؟ فک کنم سیگنال قلبت مثه دله من اتصالی کرده:-)
💞حرفش با روح و روانم بازی کرد ارامش عجیبی وجودمو فرا گرفت... قدرت تکلم نداشتم نوک انگشتام از استرس گز گز میکرد... حسام با جدیت گفت: فاطمه جان حالت خوبه؟ بقیه خوبن؟؟ سریع به خودم اومدم و گفتم: ها؟ اره اره اتفاقا الانم خونه ی مامانینا ام سلام میرسونن خیلی دل نگرونتن
💞_ خب الحمدلله... به همشون سلام برسون... _حسام؟
_جانم؟
_راستش... _راستش چی؟
_خب... چجوری بگم؟
_خب یجوری بگو ک منم اینطرف پس نیوفتم
_عه خب هولم نکن... _الان من بیشتر هول کردم... عه عه دیدی چی شد این برادرا الان کله ی منو میکنن همشون میخوان زنگ بزنن به عیالشون..
_ باشه باشه
💞لبمو با زبونم تر کردم و گفتم : میخواستم بگم این صلابتت... مهربونیات... جدیتت.. نصیحت کردنات.. اصلا نگاهت منو یاد بابا ها میندازه.. حتم دارم پدر شدن خیلی بهت میاد اقا حسام..!!! سرتو درد نیارم ...برگرد نینیمون منتظر پدر جانشه... لپام گل انداخته بود قلبم دیووانه وار میکوبید چند لحظه همه جارو سکوت فرا گرفته بود اما بعدش حسام با صدایی ک هر ان میخواست فریاد بزنه گفت:فاطمه داری باهام شوخی میکنی دیگه؟ میخوای امتحانم کنی ک برگردم نه؟؟؟ _نه #فرمانده... قلبم از جا کنده شد..
💞صدای خوشحالی و شکر کردن حسام گوشمو پر کرد سر از پا نمیشناخت... کاش اینجا بود و خوشحالی رو تو صورت مهربونش میدیدم... تمام وجودم گرم شده بود... صدای حسام تو گوشم طنین انداز شد
_برمیگردم..! تو اولین فرصت.. قلبم صدای عجیب غریبی میداد... دیوونه شده بود از اینهمه هیجان!
💞حسام: بیادتم فاطمه! #اینجا #زمین خیلی ب #اسمون #نزدیکه لیاقت داشته باشم واست #دعا کردم! #بی_بی پشت و پناهت... یاعلی
_منتظرتم... التماس دعا.. خدانگهدار... :-)
💞صدای ممتد بوق گوشی گوشمو کر کرد... دلم تنگ میشد واسه صداش.. احساس میکردم هنوزم گونه هام سرخن... دلم هوایی شده بود... پر میکشید پیش حسام... الان شدیدا ب #حضورش نیاز داشتم...!
شهر بزرگیست تنم
#غم_طرفی
#من_طرفی ...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👨✈️ #قسمت_صدو_شصتو_پنج📖 _البته همش #تقصیر من نیستا😔 میدونی مامانی؟ خدا بعضی وقتا بنده هاشو #امتحان میکنه😭 آدما باید #قوی باشن و از این امتحان #سربلند✌️ بیرون بیان،میگن خدا بعضی وقتا #دوس داره بندش هی #صداش بزنه😍من مطمئنم🙏 که #خدا کمکمون…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👨✈️
#قسمت_صدو_شصتو_شش📖
❖ گفتم:مامان؟ حالت خوبه؟
یه حرکتی کن جانم #گلوم تیر کشید
به زور آب دهنمو قورت دادم اشکام😭 راهشونو پیدا کردن و #سرازیر شدن رو زمین #زانو زدم و بلند #مامانمو صدا زدم،😔
❖ #هق هقم اوج گرفت گلوم به
خس خس 🍂افتاده بود درست روزی
که قرار بود #حسام بیاد👣 مامان
و بابام سریع وارد #آشپزخونه👩🍳 شدن،
مامان یه یا #امام_رضایی گفت و بلند گفت: #حاجی برو ماشینو 🚘
روشن کن،فک کنم وقتشه فندق حرکت نمیکرد توانایی شو نداشتم بگم چیشده،بریده بریده همراه با اشک 😭سعی کردم حرف بزنم ...
❖ مامان گرفتتم تو #آغوششو گفت:
#نترس مامان جان تموم میشه آروم آروم گفتم: مامان!
با صدایی که توش #ذوق😍 موج
میزد گفت:
جانم؟ #گریم شدید تر😭 شد سعی کردم #اشکامو که بی محابا میریختنو کنترل کنم،😔
❖ بریده بریده ادامه دادم : مامان
#لگد👣 نمیزنه #حرکت نمی کنه #مامان👩💼 از جنب و جوش ایستاد
فقط صدای تپش #قلبش❤️ تو
گوشم👂 نواخته میشد، #دستشو
جلو آورد و #صورتمو قاب کرد و
گفت:
نگاه #فاطمه چیزی نیست حتما #فشارت افتاده #استرست زیاد بوده امروز😔
❖ #ذکر 📿میگفت زیر لبش کمک کرد
از رو #زمین بلند شم زیر بغلمو محکم نگه داشت و به طرف #حیاط رفتیم #تسلطی رو راه رفتنم 👣نداشتم
سوار ماشین 🚘 شدیم بابا 🙍♂با #سرعت نور😱 حرکت میکرد، مامان دستشو رو #داشبورت گذاشته بود و #رنگش مثه گچ #سفید شده بود جلوی بیمارستان👩⚕ نگه داشت با کمک مامان از ماشین پیاده شدم و وارد #بیمارستان شدیم...
#این_داستان_ادامه_دارد...✒️
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌿
🌾
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾🌿
#فرمانده_من👨✈️
#قسمت_صدو_شصتو_شش📖
❖ گفتم:مامان؟ حالت خوبه؟
یه حرکتی کن جانم #گلوم تیر کشید
به زور آب دهنمو قورت دادم اشکام😭 راهشونو پیدا کردن و #سرازیر شدن رو زمین #زانو زدم و بلند #مامانمو صدا زدم،😔
❖ #هق هقم اوج گرفت گلوم به
خس خس 🍂افتاده بود درست روزی
که قرار بود #حسام بیاد👣 مامان
و بابام سریع وارد #آشپزخونه👩🍳 شدن،
مامان یه یا #امام_رضایی گفت و بلند گفت: #حاجی برو ماشینو 🚘
روشن کن،فک کنم وقتشه فندق حرکت نمیکرد توانایی شو نداشتم بگم چیشده،بریده بریده همراه با اشک 😭سعی کردم حرف بزنم ...
❖ مامان گرفتتم تو #آغوششو گفت:
#نترس مامان جان تموم میشه آروم آروم گفتم: مامان!
با صدایی که توش #ذوق😍 موج
میزد گفت:
جانم؟ #گریم شدید تر😭 شد سعی کردم #اشکامو که بی محابا میریختنو کنترل کنم،😔
❖ بریده بریده ادامه دادم : مامان
#لگد👣 نمیزنه #حرکت نمی کنه #مامان👩💼 از جنب و جوش ایستاد
فقط صدای تپش #قلبش❤️ تو
گوشم👂 نواخته میشد، #دستشو
جلو آورد و #صورتمو قاب کرد و
گفت:
نگاه #فاطمه چیزی نیست حتما #فشارت افتاده #استرست زیاد بوده امروز😔
❖ #ذکر 📿میگفت زیر لبش کمک کرد
از رو #زمین بلند شم زیر بغلمو محکم نگه داشت و به طرف #حیاط رفتیم #تسلطی رو راه رفتنم 👣نداشتم
سوار ماشین 🚘 شدیم بابا 🙍♂با #سرعت نور😱 حرکت میکرد، مامان دستشو رو #داشبورت گذاشته بود و #رنگش مثه گچ #سفید شده بود جلوی بیمارستان👩⚕ نگه داشت با کمک مامان از ماشین پیاده شدم و وارد #بیمارستان شدیم...
#این_داستان_ادامه_دارد...✒️
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌿
🌾
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾🌿
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👨✈️ #قسمت_صدو_هفتاد📖 ✾ صدای خمپاره ها 💣و موشک انداز ها و تیر اندازی ها ی پی در پی بچه ها همه جا رو فرا گرفته بود منطقه ، نزدیک یکی از شهرای اشغالی خالی از سکنه بود تشویش و اضطراب😩 به همه جا چیره شده بود بچه ها یکی یکی پر🕊🕊 می کشیدن…
#داستان📃✒️
#فرمانده_من👨✈️
#قسمت_صدو_هفتادو_یک📖
❥• با دو رفتم سمتشون و #سلام دادم تازه نفس بودن و سبکبال🕊 چهره های همشون داد دلدادگی❤️ سر میداد
اسلحه هاشونو به دست گرفتن و طبق آرایش #نظامی ، سرجاهاشون آماده باش وایستادن برای من لحظات خیلی #حساسی بود بچه ها رو کردن بهم
و گفتن : حاجی مثل اینکه #خبری
نیست 🤔
با صدای بلند گفتم : نه فعلا آماده باشید
اشکان در حالیکه با خنده😁 داشت میومد سمتم ، تو فاصله ی ده متریم ، گفت : داداش #یاحیدر با تموم شدن حرفش ، تمام وجودش یک آن به #رگبار بسته شد 😩اسلحمو انداختم زمین و دوییدم سمتش بلند داد زدم : یا ابوالفضل داداش #اشکانننننننننننن...😭
❥• افتاده بود #زمین بچه هایی که آماده با ش بودن شروع کردن به #تیر اندازی،خودمو رسوندم به #اشکان و تن خونینشو😭 تو آغوش کشیدم یه تیر به #حنجرش خورده بود،بریده بریده
گفت : تنها به قصد حنجره شان ماشه میکشیم ...
قسمت... شود... به نیت ... #شش ... ماه ات ... #حسین ...
سرشو بالاتر آوردم به حالت داد گفتم : حرف نزن ، تورو خدا حرف نزن، داره ازت خون میره با حالت زاری فریاد زدم 😭
یکی دکتر بیارهههههههه
زل زدم به صورت #خاکیش
به #مامانم بگو بی تابی نکنه ها 😩
اینطوری حرف نزن نامرد ، باید زنده بمونی ، من بی تو هیچم فک کردی میذارم بری ، باید زن بگیری ، بابا بشی ...
بی توجه به حرفم گفت:
چرا عین دخترا گریه می کنی ؟😏
عه ! بذار یه معذرت خواهی کنم
چرا داداش ؟
❥• حسام #حلالم کن، اون سکه ای که انداختی دو طرفش #شیر بود😉
از شدت گریه زار میزدم ...
خییلی یه دنده ای #اشکان لبخندی زد نتونست جوابمو بده 😔گلوش خس خس می کرد لباش #تکون می خورد
گوشمو بردم نزدیک صورتش داشت #اشهد می خوند،با بی حالی تموم
زمزمه کرد : یا #حیدر ...😭
#چشماشو بست
بدنش روی دستام شل شد،نعره زدم : اشکااااااااااان
عصبی تکونش دادم دیگه صدایی از جانب #پیکر پاره پارش🕊 نشنیدم
د لعنتی بلندشوووو...
خیره شدم به #لبخندش با ناباوری و گیجی اطرافو نگاه کردم این #جهان
بدون #اشکان الف نداشت ....😭
#این_داستان_ادامه_دارد...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌾
🍃🍂
💐🍃🍁
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾
#فرمانده_من👨✈️
#قسمت_صدو_هفتادو_یک📖
❥• با دو رفتم سمتشون و #سلام دادم تازه نفس بودن و سبکبال🕊 چهره های همشون داد دلدادگی❤️ سر میداد
اسلحه هاشونو به دست گرفتن و طبق آرایش #نظامی ، سرجاهاشون آماده باش وایستادن برای من لحظات خیلی #حساسی بود بچه ها رو کردن بهم
و گفتن : حاجی مثل اینکه #خبری
نیست 🤔
با صدای بلند گفتم : نه فعلا آماده باشید
اشکان در حالیکه با خنده😁 داشت میومد سمتم ، تو فاصله ی ده متریم ، گفت : داداش #یاحیدر با تموم شدن حرفش ، تمام وجودش یک آن به #رگبار بسته شد 😩اسلحمو انداختم زمین و دوییدم سمتش بلند داد زدم : یا ابوالفضل داداش #اشکانننننننننننن...😭
❥• افتاده بود #زمین بچه هایی که آماده با ش بودن شروع کردن به #تیر اندازی،خودمو رسوندم به #اشکان و تن خونینشو😭 تو آغوش کشیدم یه تیر به #حنجرش خورده بود،بریده بریده
گفت : تنها به قصد حنجره شان ماشه میکشیم ...
قسمت... شود... به نیت ... #شش ... ماه ات ... #حسین ...
سرشو بالاتر آوردم به حالت داد گفتم : حرف نزن ، تورو خدا حرف نزن، داره ازت خون میره با حالت زاری فریاد زدم 😭
یکی دکتر بیارهههههههه
زل زدم به صورت #خاکیش
به #مامانم بگو بی تابی نکنه ها 😩
اینطوری حرف نزن نامرد ، باید زنده بمونی ، من بی تو هیچم فک کردی میذارم بری ، باید زن بگیری ، بابا بشی ...
بی توجه به حرفم گفت:
چرا عین دخترا گریه می کنی ؟😏
عه ! بذار یه معذرت خواهی کنم
چرا داداش ؟
❥• حسام #حلالم کن، اون سکه ای که انداختی دو طرفش #شیر بود😉
از شدت گریه زار میزدم ...
خییلی یه دنده ای #اشکان لبخندی زد نتونست جوابمو بده 😔گلوش خس خس می کرد لباش #تکون می خورد
گوشمو بردم نزدیک صورتش داشت #اشهد می خوند،با بی حالی تموم
زمزمه کرد : یا #حیدر ...😭
#چشماشو بست
بدنش روی دستام شل شد،نعره زدم : اشکااااااااااان
عصبی تکونش دادم دیگه صدایی از جانب #پیکر پاره پارش🕊 نشنیدم
د لعنتی بلندشوووو...
خیره شدم به #لبخندش با ناباوری و گیجی اطرافو نگاه کردم این #جهان
بدون #اشکان الف نداشت ....😭
#این_داستان_ادامه_دارد...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌾
🍃🍂
💐🍃🍁
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾
#تلنگر
#شهید_حسن_تمیمی
- #نشستم کنارش
گفت #پاشو برو
-گفتم چرا؟!
گفت برو #دنبال حرف های #زمین_مانده_رهبر
"شهید #گریه_کن نمیخواهد
#رَهرو میخواهد
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🌹🍃
🕊 @shahidegomnamm
#شهید_حسن_تمیمی
- #نشستم کنارش
گفت #پاشو برو
-گفتم چرا؟!
گفت برو #دنبال حرف های #زمین_مانده_رهبر
"شهید #گریه_کن نمیخواهد
#رَهرو میخواهد
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🌹🍃
🕊 @shahidegomnamm
#وصیتنامه 🕊
#دنیای بی کفایت بداند که #روح_اللهیان آمدند تا عرصه #زمین را برای ورود #حضرت ولی عصر(عج) از آلودگیها تطهیر نمایند #إن_شاء_الله.
#شهید_حسن_درویش🌷
🆔 ❥ @Shahidegomnamm
#دنیای بی کفایت بداند که #روح_اللهیان آمدند تا عرصه #زمین را برای ورود #حضرت ولی عصر(عج) از آلودگیها تطهیر نمایند #إن_شاء_الله.
#شهید_حسن_درویش🌷
🆔 ❥ @Shahidegomnamm
#زمین
#حقیر بود براے #داشتنت
#آسمان
به #تُ بیشتر مےآید
#پرواز ڪردن سخت نیست
#عاشق ڪه باشے #بالت میدهند
تا #پرواز ڪنےآن هم #عاشقانه ...
#شهید_ابراهیم_هادی🌹🍃
#صبحتون_شهدایی🌤
🍃🌸•° @Shahidegomnamm
#حقیر بود براے #داشتنت
#آسمان
به #تُ بیشتر مےآید
#پرواز ڪردن سخت نیست
#عاشق ڪه باشے #بالت میدهند
تا #پرواز ڪنےآن هم #عاشقانه ...
#شهید_ابراهیم_هادی🌹🍃
#صبحتون_شهدایی🌤
🍃🌸•° @Shahidegomnamm