🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
با یڪ بلہ بخٺ و رختش سفید شد
فـرداے #عقد آمد و وقٺ خریـد شد

عید غدیـر جشن گرفتند و مـاه بعد
#داماد در جزایر مجنون #شهید شد...

#شعر

🔷 @shahidegomnamm🔷
کانال عهدباشهدا


#داماد_حضرتــ_مادر... 😍


هر وقت که مادر واسه سر و سامون دادن پسرش نقشه ای میکشید...
ميگفت:
"بچه های مردم تیکه پاره شدن...
افتادن گوشه کنار بیابونا...
اون وقت شما میگید کاراتو ول کن بیا زن بگییییر...؟!!!"😟

با همه این اوصاف...
وقتی پیام حضرتــ امام (ره ) رو شنید...
راضی شد و مادر و خواهرشو فرستاد برن خواستگاری...💕

ولی بهشون نگفته بود که این خانوم همسر شهیدن...!

تجربه زندگی مشــــتــرکو داشتم...
بعد شهادتــ همسرم...
۶ مـــاه هــر چـــــی خـواســـتـگـار اومده بود ردشون کــــــردم...
نـمــیخـواســـتـم قـبــول کـنــم...
اولش...جوابم به مصطفی هم منفی بود...!😓

پـیــغـام فرستاد:
"امـــــــام گـفـتـن:
بــا هـمـســــــــرای شُـــــــــهــدا ازدواج کـنـیــد…💕"

قـبـــول نـکـــــردم و گـفـتـــم:

"تــا ســــالگرد همسرم بـایــــد صــبــر کـنـیــد..."💔

گفتش:
"شــــمــا ســــــیـّـدیــن...
مـیخـوام دومــــــاد حـضـــــرت زهــــــــــــــــرا(سلام الله عليها) بـشــــــم...💚

دیـگــــه حـرفــــی نـــزدم و قبول کردم...


یه کارت دعوت واسه امام رضا(عليه السلام) نوشته بود که فرستادش مشهد
یه کارت هم واسه امام زمان (عج) که انداخت تو مسجد جمکران...
یه کارت هم واسه حضرت زهرا و حضرت معصومه (سلام الله عليها) بُردش قم و انداخت تو ضريح كريمه اهل بيت...😇💌

درست قبل عروسی...💕
حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اومده بودن به خوابش به بی بی عرض کرد: "خانوم جان...!
من قصد مزاحمت واسه شما نداشتم
حضرت تو جوابش فرموده بود:😭

چرا بايد دعوت شما رو رد کنیم...؟
چرا به عروسیتون نیایم؟
کی بهتر از شما...؟
ببین....همه مون اومدیم...
شما عزیز ما هستی مصطفی جان 💚

#گر_نگاهی_به_ما_کند_زهرا_(س)...

(همسر بزرگوار شهید مصطفی ردّانی پور)

پ_ن:
کاش ما هم عزیزت بودیم مادر...
کاش ما هم بتونیم سرمونو بلند کنیم و بگیم جشن عروسیمون فاطمی بوده...
کاش مجلسامون طوری باشه که ورود ممنوع نباشـه...
واسه مهدی فاطمـــــه (عجل الله تعالی فرجه)

ومن الله توفیق✋🏻


#شهید_مصطفی_ردّانی_پور


@shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_هشتم

🔽ادامه دیدار خانواده #شهید_ابوذر_امجدیان با رهبر

عموی شهید که #جانباز بودند از روی دست آقا بلند می‌شود و با گریه می‌گوید بگذار پایت را ببوسم آقاجان! و به سمت پای آقا می‌رود که این‌بار رهبر به‌سرعت خود را عقب می‌کشد: «نه، اصلاً... اگه این‌جوری باشه... نه، اصلاً، نمیگذارم...
و محافظ، عموی شهید را بلند می‌کند و ماجرا تمام می‌شود؛ می‌رود دوباره روی همان صندلی گوشه‌ی اتاق می‌نشیند و اشک‌هایش را پاک می‌کند.

🍀آقا #قرآن مربوط به والدین را به #پدر_شهید می‌دهد. #پیرمرد_روستایی در حرف‌هایش معلوم می‌شود این روزها با #دوره‌گردی_امرار_معاش_می‌کند؛ می‌شد بگوید روزگار سخت می‌گذرد و انتظاراتی دارد؛ اگر می‌گفت با سر و روی سپید، دست‌فروشی از همیشه سخت‌تر است، کسی حتی در دلش گله هم نمی‌کرد ولی نگفت و تنها گفت:
- خیلی خیلی ممنون؛ واقعاً چند سال #آرزوم بود که به #دیدنتون بیام. من از خدا خیلی سپاسگزارم که این توفیق رو به من داد که...
#آقا با کشیدن ابروها درهم و با خنده می‌گوید:
- «کاش یک آرزوی بهتری داشتی! این چیه آخه! چه اهمّیّتی داره؟
- خدا نگهت داره که #پرچم رو به‌دست حضرت #صاحب‌الزمان برسونی...
-ان‌شاءالله، ان‌شاءالله

🍀هر کدام از #بستگان شهید امجدیان از آقا، #دعایی، #چفیه‌ای، یادگاری‌ای می‌خواهند. #دو_دختر_خردسال چادری هم می‌آیند جلوی آقا:
- اسم من نیایشه! خواهرزاده‌ی شهید امجدیان
 -اسم من هم نرگسه!
- «چه اسم‌های قشنگی! نرگس خانم، کلاس چندمی؟»
- سوم
#رهبر، نیایش را که کوچک‌تر است می‌بوسد. مادر نرگس می‌گوید که دخترم امسال جشن تکلیف دارد. آقا هم به او یک #انگشتر می‌دهد. آقا به دخترها می‌گوید:
- «ببینید انگشترها اگر اندازه‌ی دستتان نیست، همین الان کوچکترش را بدهم.» اندازه بود. دخترها با شادمانی برمی‌گردند سمت مادرهایشان.

🍀در همین بین، #یکی از #گوشه‌ی_مجلس آقا را #صدا می‌کند؛ متوجه نشدم با چه خطابی بود؛ چیزی شبیه « #حبیب_آقا!» آقا سرش را برمی‌گرداند طرف صدا؛ از بستگان شهید امجدیان است؛ با همان حالت صمیمانه و روستایی به آقا می‌گوید:
- ما، هم #داماد شهید بودیم و هم #همرزم شهید!
رهبر با #خنده و بذله‌گویی می‌گوید:
- «خب، حالا چی چی میگی؟!
- یک #هدیه هم به ما بدید!
-بله، حتماً!
- اجازه هست بیام جلو؟
- بله، بفرمایید!
آقا #آغوشش را برای همرزم شهید باز می‌کند؛ او هم جلو که می‌رسد، خم می‌شود و در گوش آقا می‌گوید:
- ما این‌دفعه #مجروح شدیم ولی نتونستیم #شهادت رو درک کنیم. دعا کنین که این‌دفعه...
بغضش می‌گیرد و نمی‌تواند ادامه دهد؛ آقا می‌گوید:
#دعا_نمیکنم_که_شهید_بشید. دعا میکنم که ان‌شاءالله #موفق به #جهاد در راه خدا شوید.
 -دعا کنید که امام علی (علیه‌السلام) ما رو به‌عنوان #مدافع_ناموسش قبول کنه
آقا کمی چهره‌شان تغییر می‌کند؛ گویی بزرگی الفاظ، ایشان را متأثّر کرده؛ می‌گویند: «ان‌شاءالله»

ادامه داد....

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw