#خاطره
🍁🔹گذرے بر #سـیــــــــره شہــــید
جان امام #حسین (ع) دعا کن من به عنوان یک فرمانده با ترکش #شهید نشوم ،
تا روز قیامت #شرمنده نیروهایی که با توپ شهید شده اند باشم .🍁
دعا کن من هم #گلوله توپ نصیبم شود . اگر میخواهی دعا کنی. دعا کن #بسوزم ...🍁
چند روز بعد در 24سالگی اش .
🍁درست چند روز قبل از مراسم #خواستگاری اش .همان شد که خودش میخواست .
" تکه تکه و #سوخته "🍁
پیکرش را از روی #انگشتر هدیه مادر شناسایی کردند .🍁
#تکه ای از دستش را کمی بعد از شهادت و #فرستادن پیکر به تهران یافتند و آن تکه را در#همان حوالی شهادتش در #یکی از روستاهای #سرپل ذهاب به سمت #پادگان ابوذر دفنش کردند .🍁
درست #کنار همان جاده ای که زائران کربلا از آن میگذرند و خاک #اتوبوس ها بر روی سنگ مزار #غریبش می نشیند ...🍁
شهید #محسن_حاجی_بابا
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍁🔹گذرے بر #سـیــــــــره شہــــید
جان امام #حسین (ع) دعا کن من به عنوان یک فرمانده با ترکش #شهید نشوم ،
تا روز قیامت #شرمنده نیروهایی که با توپ شهید شده اند باشم .🍁
دعا کن من هم #گلوله توپ نصیبم شود . اگر میخواهی دعا کنی. دعا کن #بسوزم ...🍁
چند روز بعد در 24سالگی اش .
🍁درست چند روز قبل از مراسم #خواستگاری اش .همان شد که خودش میخواست .
" تکه تکه و #سوخته "🍁
پیکرش را از روی #انگشتر هدیه مادر شناسایی کردند .🍁
#تکه ای از دستش را کمی بعد از شهادت و #فرستادن پیکر به تهران یافتند و آن تکه را در#همان حوالی شهادتش در #یکی از روستاهای #سرپل ذهاب به سمت #پادگان ابوذر دفنش کردند .🍁
درست #کنار همان جاده ای که زائران کربلا از آن میگذرند و خاک #اتوبوس ها بر روی سنگ مزار #غریبش می نشیند ...🍁
شهید #محسن_حاجی_بابا
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
Forwarded from عکس نگار
جلسه ی خواستگاری دختر شهیدی که اکنون #همسر_شهید است😔
✨ #بهترین توافق زندگی ام 🌹
✨شهید مدافع حرم #سید_سجاد_حسینی
❣هجده سال بیشتر نداشتم که وارد یک مجلسی شدم!به نام #خواستگاری😊
❣در آن جلسه من و سید سجاد قرار بود همدیگر را ببینیم ،حجب و حیای زیادی داشتیم و به سختی به هم نگاه میکردیم.😊
از ظاهر امر مشخص بود پسر خوبیست.اما باید با او حرف میزدم تا بیشتر او را بشناسم...
❣شبی را قرار دادند برای صحبت کردن ، از خجالتی که داشتم مادرم را با خودم به اتاق
بردم و از مادرم خواستم بجای من صحبت کند ، مادرم به جای من تمام حرفها را دقیق به
سید سجاد میگفت و ایشان هم بخوبی و مودبانه جواب مادرم را میدادند 👌
❣آخر صحبتهای مادرم و سید سجاد بود که مادرم از من خواست از اتاق بیرون بروم.🙄
وقتی به سالن رفتم،یادم آمد مسئله ای را نگفتم.
در زدم و وارد اتاق شدم.
❣با صحنه ی عجیبی روبرو شدم که تا آخر عمر فراموش نمیکنم.😥😦
#سید_سجاد_داشتن_اشک_میریختن😭
با تعجب به مادرم گفتم چه شده؟😧
گفتن چیزی نیست.چکار داشتی؟
گفتم من مسئله ای را فراموش کردم مطرح کنم. وقتی سوالم را پرسیدم
سید سجاد گفتن هیچ مشکلی نیست و اشکهایشان را پاک کردند و لبخند زدند 😊
و بعد از اتاق بیرون آمدم.
❣دل توی دلم نبود که مادرم بیاید و از او بپرسم چرا سید سجاد آنطور اشک
میریختن...🤔🙁
❣وقتی بیرون آمدند از مادر پرسیدم.
گفت یک واقعیت مهم زندگی ات را به او گفتم😯
گفتم:جگر گوشه ی من نه پدر دارد😔 نه برادری😔
❣مسئولیتت خیلی سخت است...از این به بعد باید هم همسرش باشی هم پدرش هم برادرش...تو همه کس او میشوی...😔
❣سید سجاد هم گریه افتاده بودند و قول داده بودند که قطعا همینطور است و غیر از این هم نمیشود ...🙏
❣ #همسر_عزیزتر_از_جانم، بعد از یازده سال زندگی به یک باره با رفتنت
پدرم، برادر ،بهترین دوستم و همسرم را از دست دادم😭😔..🌹
❣تکیه گاه امن من! تو خیلی بیشتر از قولت و گفته ات،جاهای خالی زندگی من را با حضورت پر کرده بودی...😔
❣از خداوند یک چیز را میخواهم!که در فردوس برینش بهترین نعمات را نصیبت کند💖
انشاالله...🙌
#شهید_سید_سجاد_حسینی
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#همسران_شهدا
#خاطره
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
✨ #بهترین توافق زندگی ام 🌹
✨شهید مدافع حرم #سید_سجاد_حسینی
❣هجده سال بیشتر نداشتم که وارد یک مجلسی شدم!به نام #خواستگاری😊
❣در آن جلسه من و سید سجاد قرار بود همدیگر را ببینیم ،حجب و حیای زیادی داشتیم و به سختی به هم نگاه میکردیم.😊
از ظاهر امر مشخص بود پسر خوبیست.اما باید با او حرف میزدم تا بیشتر او را بشناسم...
❣شبی را قرار دادند برای صحبت کردن ، از خجالتی که داشتم مادرم را با خودم به اتاق
بردم و از مادرم خواستم بجای من صحبت کند ، مادرم به جای من تمام حرفها را دقیق به
سید سجاد میگفت و ایشان هم بخوبی و مودبانه جواب مادرم را میدادند 👌
❣آخر صحبتهای مادرم و سید سجاد بود که مادرم از من خواست از اتاق بیرون بروم.🙄
وقتی به سالن رفتم،یادم آمد مسئله ای را نگفتم.
در زدم و وارد اتاق شدم.
❣با صحنه ی عجیبی روبرو شدم که تا آخر عمر فراموش نمیکنم.😥😦
#سید_سجاد_داشتن_اشک_میریختن😭
با تعجب به مادرم گفتم چه شده؟😧
گفتن چیزی نیست.چکار داشتی؟
گفتم من مسئله ای را فراموش کردم مطرح کنم. وقتی سوالم را پرسیدم
سید سجاد گفتن هیچ مشکلی نیست و اشکهایشان را پاک کردند و لبخند زدند 😊
و بعد از اتاق بیرون آمدم.
❣دل توی دلم نبود که مادرم بیاید و از او بپرسم چرا سید سجاد آنطور اشک
میریختن...🤔🙁
❣وقتی بیرون آمدند از مادر پرسیدم.
گفت یک واقعیت مهم زندگی ات را به او گفتم😯
گفتم:جگر گوشه ی من نه پدر دارد😔 نه برادری😔
❣مسئولیتت خیلی سخت است...از این به بعد باید هم همسرش باشی هم پدرش هم برادرش...تو همه کس او میشوی...😔
❣سید سجاد هم گریه افتاده بودند و قول داده بودند که قطعا همینطور است و غیر از این هم نمیشود ...🙏
❣ #همسر_عزیزتر_از_جانم، بعد از یازده سال زندگی به یک باره با رفتنت
پدرم، برادر ،بهترین دوستم و همسرم را از دست دادم😭😔..🌹
❣تکیه گاه امن من! تو خیلی بیشتر از قولت و گفته ات،جاهای خالی زندگی من را با حضورت پر کرده بودی...😔
❣از خداوند یک چیز را میخواهم!که در فردوس برینش بهترین نعمات را نصیبت کند💖
انشاالله...🙌
#شهید_سید_سجاد_حسینی
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#همسران_شهدا
#خاطره
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊
🕊
💓یادم می آید هنگامی که برای ایشان به #خواستگاری رفتیم گفت : زن باید #معرفت و #انسانیت داشته باشد
💖 زیبا بودن مهم نیست #محجب بودن مهم است
💞همسری برایم انتخاب کنید که #محجب باشد .
#شهید_عبدالرضا_کرامتی
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#خاطره
📕منبع: اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/shahidegomnamm
🕊
🕊
💓یادم می آید هنگامی که برای ایشان به #خواستگاری رفتیم گفت : زن باید #معرفت و #انسانیت داشته باشد
💖 زیبا بودن مهم نیست #محجب بودن مهم است
💞همسری برایم انتخاب کنید که #محجب باشد .
#شهید_عبدالرضا_کرامتی
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#خاطره
📕منبع: اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/shahidegomnamm
Telegram
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#خواستگاری_شهدا💍
✍توی جلسه #خواستگاری، رو کرد به دختر و گفت: #همسر من باید کسی باشد با همه ی دشواری های زندگی من بسازه.من نه از نظر #مادی وضع بالایی دارم ونه #امکان رسیدگی بیش از حد به خانواده ام را دارم؛ممکن است بروم #جبهه. #معلول یا #شهید شوم.این ها را می گویم تا اگر شما پذیرفتید،در #قیامت چیزی بر عهده ام نباشد.
🍃آدمی نیستم که این جا بمانم. #جبهه_ای هستم و اگر قرار باشد به جبهه بروم و بجنگم،شما باید #پشت_جبهه ها #لباس های پر خون رزمندگان را بشویید."
🍃داشت #حرفش را می زد که صدای #اذان بلند شد.عذر خواهی کرد و گفت:من اگه #نمازم را اول وقت نخوانم،تا آخر شب #حالم_گرفته است.
#شهید_محمد_گرامی
#خاطره
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#خواستگاری_شهدا💍
✍توی جلسه #خواستگاری، رو کرد به دختر و گفت: #همسر من باید کسی باشد با همه ی دشواری های زندگی من بسازه.من نه از نظر #مادی وضع بالایی دارم ونه #امکان رسیدگی بیش از حد به خانواده ام را دارم؛ممکن است بروم #جبهه. #معلول یا #شهید شوم.این ها را می گویم تا اگر شما پذیرفتید،در #قیامت چیزی بر عهده ام نباشد.
🍃آدمی نیستم که این جا بمانم. #جبهه_ای هستم و اگر قرار باشد به جبهه بروم و بجنگم،شما باید #پشت_جبهه ها #لباس های پر خون رزمندگان را بشویید."
🍃داشت #حرفش را می زد که صدای #اذان بلند شد.عذر خواهی کرد و گفت:من اگه #نمازم را اول وقت نخوانم،تا آخر شب #حالم_گرفته است.
#شهید_محمد_گرامی
#خاطره
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_ششم
#ازدواج 💕
✍حاج حمید اوایل پیروزی انقلاب #نزدیک خانه ما خیلی رفت و آمد میکردند. آنجا یک پاسگاه بود که حاج حمید و بقیه دوستان انقلابی اش تصرف کرده بودند. حتی یادم است برای #برادرم پوستر و عکس و حتی قبلترش کلی اعلامیه امام(ره) میآورد. برادرم آن زمان مسئول انجمن اسلامی آن منطقه بود. برادرم و حاج حمید خیلی با هم #صمیمی بودند. من هم بعضی عکسها و پوسترها را میبردم مدرسه مان. همین رفت و آمد باعث #آشنایی حاج حمید با من و مطرح کردن #بحث_ازدواج شد.
💞برادرم چون حاج حمید را خوب میشناخت با این ازدواج موافق بود. زمان #خواستگاری ایشان #عضو_سپاه بودند و سپاه تازه تشکیل شده بود. پدرم گفت نمیشود. این هنوز بچه است نمیتواند امور زندگی را در دست بگیرد. همان روز #خواستگاری پدرم گفت به عنوان مثال همین دیشب لباس ایشان را مادرشان شسته است. #حاج_حمید به پدرم گفت #اشکالی ندارد اگر بحث لباس شستن است من خودم بلدم لباسهای خودم و ایشان را بشویم. اما چون خانواده سالم و پاکی بودند، پدر و مادرم همه جوره حاج حمید را #قبول داشتند. این شد که بالاخره با ازدواج ما #موافقت شد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_ششم
#ازدواج 💕
✍حاج حمید اوایل پیروزی انقلاب #نزدیک خانه ما خیلی رفت و آمد میکردند. آنجا یک پاسگاه بود که حاج حمید و بقیه دوستان انقلابی اش تصرف کرده بودند. حتی یادم است برای #برادرم پوستر و عکس و حتی قبلترش کلی اعلامیه امام(ره) میآورد. برادرم آن زمان مسئول انجمن اسلامی آن منطقه بود. برادرم و حاج حمید خیلی با هم #صمیمی بودند. من هم بعضی عکسها و پوسترها را میبردم مدرسه مان. همین رفت و آمد باعث #آشنایی حاج حمید با من و مطرح کردن #بحث_ازدواج شد.
💞برادرم چون حاج حمید را خوب میشناخت با این ازدواج موافق بود. زمان #خواستگاری ایشان #عضو_سپاه بودند و سپاه تازه تشکیل شده بود. پدرم گفت نمیشود. این هنوز بچه است نمیتواند امور زندگی را در دست بگیرد. همان روز #خواستگاری پدرم گفت به عنوان مثال همین دیشب لباس ایشان را مادرشان شسته است. #حاج_حمید به پدرم گفت #اشکالی ندارد اگر بحث لباس شستن است من خودم بلدم لباسهای خودم و ایشان را بشویم. اما چون خانواده سالم و پاکی بودند، پدر و مادرم همه جوره حاج حمید را #قبول داشتند. این شد که بالاخره با ازدواج ما #موافقت شد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_سوم
#ازدواج
💞 عاشق سادگیاش شدم
✍همسر شهید: امتحانات ترم آخر سال سوم دبیرستان خبر آمد از من #خواستگاری💍 شده پدرم به خانواده هاشم گفته بود دخترم هنوز درس میخواند بعد از دو ماه دوباره به خواستگاری آمدند درسم تموم شده بود تقریبا خانوادهام راضی بودند💍,اصلا به ازدواج فکر نمیکردم ولی چون خانواده هاشم هم فامیل مادرم و هم پدرم بود آشنایی دوری ازشون داشتم.
💞همه چیز خیلی سریع گذشت وقتی رسما به #خواستگاری آمد خیلی #ساده و #خودمانی حرف میزد مثل بعضیها که سعی دارند به قول خودمان کلاس بزارند و از خودشان و جامعه حرف بزنند ولی او #تنها_شرطش_حجاب و #چادر به سر کردنم بود که اونم حل بود.
همسرشهید درباره #خصوصیات_رفتاری این شهید گفت بیشترین تاکید هاشم در زندگی مشترک این بود که سر #مسایل کوچک از یکدیگر رنجیده خاطر نشویم.
🕊کانال عهدباشهدا🕊
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_سوم
#ازدواج
💞 عاشق سادگیاش شدم
✍همسر شهید: امتحانات ترم آخر سال سوم دبیرستان خبر آمد از من #خواستگاری💍 شده پدرم به خانواده هاشم گفته بود دخترم هنوز درس میخواند بعد از دو ماه دوباره به خواستگاری آمدند درسم تموم شده بود تقریبا خانوادهام راضی بودند💍,اصلا به ازدواج فکر نمیکردم ولی چون خانواده هاشم هم فامیل مادرم و هم پدرم بود آشنایی دوری ازشون داشتم.
💞همه چیز خیلی سریع گذشت وقتی رسما به #خواستگاری آمد خیلی #ساده و #خودمانی حرف میزد مثل بعضیها که سعی دارند به قول خودمان کلاس بزارند و از خودشان و جامعه حرف بزنند ولی او #تنها_شرطش_حجاب و #چادر به سر کردنم بود که اونم حل بود.
همسرشهید درباره #خصوصیات_رفتاری این شهید گفت بیشترین تاکید هاشم در زندگی مشترک این بود که سر #مسایل کوچک از یکدیگر رنجیده خاطر نشویم.
🕊کانال عهدباشهدا🕊
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_بیست_ودوم
#خاطرات
🍂خاطره ای از زبان مادر شهید؛
✍خیلی دوستم داشت متفاوت با سایر بچههایم با من رفتار میکرد #همیشه_دستم_را_میبوسید #سرش را روی #پاهایم میگذاشت و میگفت: #بوی_بهشت را استشمام میکنم خیلی هم دست و دلباز بود هر کجا میرفت برای بچههای خواهر و برادرش هدیه میآورد و از این کارش لذت میبرد, وقتی اعتراض میکردم که پسرم قدر پولت را بدان به شوخی میگفت: برایم #زن بگیر منم ولخرجی نکنم, نگو دلش پیش نوه خواهر شوهرم گیر کرده بود دلش میخواست او را خوب بشناسد,گفتم: پسرم برو جلوی مدرسهاش تعقیبش کن ببین با #معیارهای تو جور هست یا نه؟ تا دو سه ماه این کار را کرد و در آخر آمد و گفت: مادر خیلی #دختر نجیبی است هر وقت دوست داشتی برایم #خواستگاری کن.
🕊کانال عهدباشهدا🕊
↪️ @shahidegomnamm 👈
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_بیست_ودوم
#خاطرات
🍂خاطره ای از زبان مادر شهید؛
✍خیلی دوستم داشت متفاوت با سایر بچههایم با من رفتار میکرد #همیشه_دستم_را_میبوسید #سرش را روی #پاهایم میگذاشت و میگفت: #بوی_بهشت را استشمام میکنم خیلی هم دست و دلباز بود هر کجا میرفت برای بچههای خواهر و برادرش هدیه میآورد و از این کارش لذت میبرد, وقتی اعتراض میکردم که پسرم قدر پولت را بدان به شوخی میگفت: برایم #زن بگیر منم ولخرجی نکنم, نگو دلش پیش نوه خواهر شوهرم گیر کرده بود دلش میخواست او را خوب بشناسد,گفتم: پسرم برو جلوی مدرسهاش تعقیبش کن ببین با #معیارهای تو جور هست یا نه؟ تا دو سه ماه این کار را کرد و در آخر آمد و گفت: مادر خیلی #دختر نجیبی است هر وقت دوست داشتی برایم #خواستگاری کن.
🕊کانال عهدباشهدا🕊
↪️ @shahidegomnamm 👈
Forwarded from عکس نگار
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا
✨با وضو وارد شوید، توکل به خدا
✍اول حسن خودش را معرفی کرد.
بعد مسائل کلی مطرح شد. ایشان در همه
حرفها، #تأکیدش روی #مسائل_اخلاقی بود.
🍂یادم نمی رود، قبل از این که وارد این
جلسه شوم، #وضو گرفتم و دو رکعت #نماز
خواندم و گفتم: «خدایا خودت از نیت من با
خبری؛ هر طور صلاح می دانی این کار را به
سرانجام برسان.»
🍂بعدها در دست نوشته های او هم خواندم
که نوشته بود: برای جلسه #خواستگاری با
#وضو وارد شدم و همه کارها را به #خدا
واگذار کرد.
#شعیدغلامحسین_افشردی ( #حسن_باقری)
#خاطره
راوی؛ همسر شهید
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
✨با وضو وارد شوید، توکل به خدا
✍اول حسن خودش را معرفی کرد.
بعد مسائل کلی مطرح شد. ایشان در همه
حرفها، #تأکیدش روی #مسائل_اخلاقی بود.
🍂یادم نمی رود، قبل از این که وارد این
جلسه شوم، #وضو گرفتم و دو رکعت #نماز
خواندم و گفتم: «خدایا خودت از نیت من با
خبری؛ هر طور صلاح می دانی این کار را به
سرانجام برسان.»
🍂بعدها در دست نوشته های او هم خواندم
که نوشته بود: برای جلسه #خواستگاری با
#وضو وارد شدم و همه کارها را به #خدا
واگذار کرد.
#شعیدغلامحسین_افشردی ( #حسن_باقری)
#خاطره
راوی؛ همسر شهید
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
Forwarded from عکس نگار
•●❥ 🖤 ❥●•
🍁 #خاطرات
💕 #به_یادهمسران_شهدا
✍شب بود خاطرات به جانم افتاده بود
یاد خاطرات #تلخ و #شیرین گذشته رهایم نمیکرد...
💞هر #خواستگاری می آمد
می پرسیدم #رهبری را قبول دارید؟!
یکی از مهمترین #سوالاتم بود..
💞روزی که قرار شد با #محمد حرف بزنیم
میخواستم بپرسم که او #پیش_دستی کرد
با کلی شوق و #ذوق گفتم بعلههههه..!
💞لبخندی زد
با صدای پخته و بم مردانه اش گفت #بله رو دادید دیگه؟!
تا چند دقیقه هر دو #خندیدیم
و من مانده بودم چه بله بلند بالایی گفته بودم..!
💞 #عشقم_آقا_بود..
مگر میشد با کسی زیر یک #سقف رفت که قبولش نداشته باشد!
💞 #مراسم ازدواجمان در #کهف_شهدا برگزار شد
آخ که چقدر #لذت بخش بود
#کنار_شهدا بله بگویی به دلبرت..💗
💞بعد ازدواجمان مدام سر به سرم میگذاشت
میگفت تو #هول کردی و #جواب_بله را زودتر گفتی و کل کل مان شروع میشد!
💞 #دلم برایش #تنگ شده بود..
کاش الان #کنارم بود و سر به سرم میگذاشت بابت همان بعله!
من اما #اینبار فقط میخندیدم..
متکا را به سویش پرتاب نمیکردم که او هم، جا خالی بدهد!
اصلا هر چه او بگوید هرچه او بخواهد
#فقط باشد #جانم به جانش بند بود
#زندگی_ام بود..
💞صدای #اذان به گوش می رسید و من همچنان #بیدار بودم
نماز را خواندم با #معبود که حرف زدم کمی #آرامتر شدم
💞اما باز #دلتنگی_ام سرجایش بود
نه! دیگر تاب ندارم باید به #دیدار معشوق بروم
عزم رفتن کردم سر راه برایش #گل نرگس خریدم
#عاشق گل نرگس بود..و من عاشق سلیقه اش..
💞هر قدمی که #نزدیکتر میشدم،تپش قلبم💓 بیشتر میشد
انگار نه انگار 3سال از ازدواجمان میگذشت
مثل روز اول #استرس به جانم افتاده بود
💞 #انتظار به پایان رسید
منتظرم بود..
کمی #اخم در چهره اش پنهان بود
من فقط یک دقیقه دیر کرده بودم و #محمدم حساس به قرار!
سلام محمدم..
سلام زندگی فاطمه..💚
خندید! دیوانه خنده های مردانه اش بودم..
#چشمم به چشمش افتاد
اشکهایم سرازیر شد..😭
باز اخمی کرد.. #یاد جمله اش افتادم!
#اشکت دم مشکت است،قوی باش دختر جان!
خندیدم تا #دلبرم ناراحت نشود..
💞کلی #حرف برای گفتن بود..
نمیتوانستم به این راحتی ها از او #جدا شوم
به #اجبار عزم رفتن کردم..
💞با چشمان بارانی😢 گفتم محمدم ✋سلام مرا به #بانوی_صبر برسان
💞قدم زنان راه را پیش گرفتم
#صدایی در قطعه ای از #بهشت پیچید
#منم_باید_برم؛ #آره_برم_سرم_بره....
آری #محمدم_سرش_رفته_بود!😔
🍀 #فاطمه_قاف
🚩 #مدافعان_حرم
📚 #داستانک
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
🍁 #خاطرات
💕 #به_یادهمسران_شهدا
✍شب بود خاطرات به جانم افتاده بود
یاد خاطرات #تلخ و #شیرین گذشته رهایم نمیکرد...
💞هر #خواستگاری می آمد
می پرسیدم #رهبری را قبول دارید؟!
یکی از مهمترین #سوالاتم بود..
💞روزی که قرار شد با #محمد حرف بزنیم
میخواستم بپرسم که او #پیش_دستی کرد
با کلی شوق و #ذوق گفتم بعلههههه..!
💞لبخندی زد
با صدای پخته و بم مردانه اش گفت #بله رو دادید دیگه؟!
تا چند دقیقه هر دو #خندیدیم
و من مانده بودم چه بله بلند بالایی گفته بودم..!
💞 #عشقم_آقا_بود..
مگر میشد با کسی زیر یک #سقف رفت که قبولش نداشته باشد!
💞 #مراسم ازدواجمان در #کهف_شهدا برگزار شد
آخ که چقدر #لذت بخش بود
#کنار_شهدا بله بگویی به دلبرت..💗
💞بعد ازدواجمان مدام سر به سرم میگذاشت
میگفت تو #هول کردی و #جواب_بله را زودتر گفتی و کل کل مان شروع میشد!
💞 #دلم برایش #تنگ شده بود..
کاش الان #کنارم بود و سر به سرم میگذاشت بابت همان بعله!
من اما #اینبار فقط میخندیدم..
متکا را به سویش پرتاب نمیکردم که او هم، جا خالی بدهد!
اصلا هر چه او بگوید هرچه او بخواهد
#فقط باشد #جانم به جانش بند بود
#زندگی_ام بود..
💞صدای #اذان به گوش می رسید و من همچنان #بیدار بودم
نماز را خواندم با #معبود که حرف زدم کمی #آرامتر شدم
💞اما باز #دلتنگی_ام سرجایش بود
نه! دیگر تاب ندارم باید به #دیدار معشوق بروم
عزم رفتن کردم سر راه برایش #گل نرگس خریدم
#عاشق گل نرگس بود..و من عاشق سلیقه اش..
💞هر قدمی که #نزدیکتر میشدم،تپش قلبم💓 بیشتر میشد
انگار نه انگار 3سال از ازدواجمان میگذشت
مثل روز اول #استرس به جانم افتاده بود
💞 #انتظار به پایان رسید
منتظرم بود..
کمی #اخم در چهره اش پنهان بود
من فقط یک دقیقه دیر کرده بودم و #محمدم حساس به قرار!
سلام محمدم..
سلام زندگی فاطمه..💚
خندید! دیوانه خنده های مردانه اش بودم..
#چشمم به چشمش افتاد
اشکهایم سرازیر شد..😭
باز اخمی کرد.. #یاد جمله اش افتادم!
#اشکت دم مشکت است،قوی باش دختر جان!
خندیدم تا #دلبرم ناراحت نشود..
💞کلی #حرف برای گفتن بود..
نمیتوانستم به این راحتی ها از او #جدا شوم
به #اجبار عزم رفتن کردم..
💞با چشمان بارانی😢 گفتم محمدم ✋سلام مرا به #بانوی_صبر برسان
💞قدم زنان راه را پیش گرفتم
#صدایی در قطعه ای از #بهشت پیچید
#منم_باید_برم؛ #آره_برم_سرم_بره....
آری #محمدم_سرش_رفته_بود!😔
🍀 #فاطمه_قاف
🚩 #مدافعان_حرم
📚 #داستانک
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm