🌹#شهید_بهمن_درولی
📔#خاطرات
🍃 (قسمت پانزدهم )
🌺"شيشه عطر"🌺
يکے از بچه هاي بسيجے گردان بلال از لشکر 7 ولي عصر ( عج ) مي گفت: شهيد « بهمن دُرولے » بعد از 📿نماز جماعت ، شيشه عطر🌺 خويش را جلويم گذاشت و گفت :« اين تقديم شما!» با تعجب🤔 پرسيدم:« پس خودتان چے؟» خنديد😊 و گفت:« من ديگر به اين عطر احتياج ندارم. من با چيز ديگر #معطر خواهم شد.»بعد از ظهر همان روز خمپاره اي در کنارش منفجر شد و بهمن با #خونش_معطر شد.😔
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
📔#خاطرات
🍃 (قسمت پانزدهم )
🌺"شيشه عطر"🌺
يکے از بچه هاي بسيجے گردان بلال از لشکر 7 ولي عصر ( عج ) مي گفت: شهيد « بهمن دُرولے » بعد از 📿نماز جماعت ، شيشه عطر🌺 خويش را جلويم گذاشت و گفت :« اين تقديم شما!» با تعجب🤔 پرسيدم:« پس خودتان چے؟» خنديد😊 و گفت:« من ديگر به اين عطر احتياج ندارم. من با چيز ديگر #معطر خواهم شد.»بعد از ظهر همان روز خمپاره اي در کنارش منفجر شد و بهمن با #خونش_معطر شد.😔
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
#خاطرات_شهدا📝
وقتی ضارب علی را با چاقو🔪 زد پیکر غرق #خونش را به کناری
کشیدیم🍃🌺
پیرمردی آمد وگفت :
خوب شد؟همین و می خواستی؟
به توچه ربطی داشت؟
چرا دخالت کردی؟
علی باصدای ضعیفی گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست،
من از ناموس شما دفاع کردم...😇
#شهید_علی_خلیلی🌷
#التماس_دعای_شهادت💚
❥• @Shahidegomnamm🕊
وقتی ضارب علی را با چاقو🔪 زد پیکر غرق #خونش را به کناری
کشیدیم🍃🌺
پیرمردی آمد وگفت :
خوب شد؟همین و می خواستی؟
به توچه ربطی داشت؟
چرا دخالت کردی؟
علی باصدای ضعیفی گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست،
من از ناموس شما دفاع کردم...😇
#شهید_علی_خلیلی🌷
#التماس_دعای_شهادت💚
❥• @Shahidegomnamm🕊