Forwarded from عکس نگار
.🕊🕊🕊🕊🕊
🕊
🌹#شهید_محسن_وزوایی
🔸(قسمت یازدهم )
🍃 #خاطرات3⃣
💥#امداد_غیبی
⚜در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه 1360 طرح ریزی شده بود، شهید محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آن که #مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه می داد.
⚜در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آن که #همین_چند_نفر، توانستند 350 تن نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند😳.
⚜در حین تخلیه اسیران، یکی از افسران عراقی با اصرار خواستار ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی شده بود.
⚜ دوستان محسن به علت مسایل امنیتی، شخصی دیگر غیر از او را معرفی کردند، ولی افسر بعثی 🙄ناباورانه گفت: «نه! این فرمانده شما نیست. او سوار بر یک اسب سفیدی🦄 بود و ما هر چه به طرفش تیراندازی می کردیم، به او کارگر نمی شد. من او را می خواهم ببینم».
⚜شهید محسن وزوایی در مصاحبه ای از این واقعه، به عنوان 🍃«عنایت ائمه هدی علیهم السلام به رزمندگان اسلام»🍃 اشاره کرد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊
🌹#شهید_محسن_وزوایی
🔸(قسمت یازدهم )
🍃 #خاطرات3⃣
💥#امداد_غیبی
⚜در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه 1360 طرح ریزی شده بود، شهید محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آن که #مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه می داد.
⚜در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آن که #همین_چند_نفر، توانستند 350 تن نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند😳.
⚜در حین تخلیه اسیران، یکی از افسران عراقی با اصرار خواستار ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی شده بود.
⚜ دوستان محسن به علت مسایل امنیتی، شخصی دیگر غیر از او را معرفی کردند، ولی افسر بعثی 🙄ناباورانه گفت: «نه! این فرمانده شما نیست. او سوار بر یک اسب سفیدی🦄 بود و ما هر چه به طرفش تیراندازی می کردیم، به او کارگر نمی شد. من او را می خواهم ببینم».
⚜شهید محسن وزوایی در مصاحبه ای از این واقعه، به عنوان 🍃«عنایت ائمه هدی علیهم السلام به رزمندگان اسلام»🍃 اشاره کرد.
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
💥 #امداد_غیبی
✍به خاطر دارم یک بار که برادرم سید محمد احمدی به #مرخصی آمده بود #خاطره ای از جبهه اینگونه برایم نقل می کرد؛ می گفت: در یکی از #عملیاتها که با نام ( #زهرا (س)) شروع شده بود. من در حال #مداوا کردن رزمنده ها بودم و باند پیچی می کردم. ناگهان دیدیم یک #خواهری در حال باند پیچیدن رزمنده ای است. ناراحت شدم و رفتم به ایشان گفتم: جای شما #اینجا نیست #خواهرم شما باید در سنگر بمانید. وظیفه ی ما مردها است که به مجروحها برسیم. ایشان در جواب من گفت: مگر ما از شماها چه چیزی کمتر داریم. این عملیات را شما با #نام چه کسی آغاز کردید و با #یاد و نام چه کسی می جنگید. و من دوباره مشغول شدم به مداوای رزمنده ها که یک مرتبه به خودم آمدم دیدم آن #خواهر_غیبش_زد و نیست.
#شهید_محمد_احمدی
#خاطره
📚منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
💥 #امداد_غیبی
✍به خاطر دارم یک بار که برادرم سید محمد احمدی به #مرخصی آمده بود #خاطره ای از جبهه اینگونه برایم نقل می کرد؛ می گفت: در یکی از #عملیاتها که با نام ( #زهرا (س)) شروع شده بود. من در حال #مداوا کردن رزمنده ها بودم و باند پیچی می کردم. ناگهان دیدیم یک #خواهری در حال باند پیچیدن رزمنده ای است. ناراحت شدم و رفتم به ایشان گفتم: جای شما #اینجا نیست #خواهرم شما باید در سنگر بمانید. وظیفه ی ما مردها است که به مجروحها برسیم. ایشان در جواب من گفت: مگر ما از شماها چه چیزی کمتر داریم. این عملیات را شما با #نام چه کسی آغاز کردید و با #یاد و نام چه کسی می جنگید. و من دوباره مشغول شدم به مداوای رزمنده ها که یک مرتبه به خودم آمدم دیدم آن #خواهر_غیبش_زد و نیست.
#شهید_محمد_احمدی
#خاطره
📚منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw