🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_چهل_و_شش


اما الان اصلا حالمو خوبـــ نمےڪرد، اڪسیژن اینجا بهم حس خفگی میده احساس میکنم متعلق به اینجا به این منطقه از تهران نیستم.😣
احساس میڪنم قلبم دونیمہ شده یہ قسمتش تو وجودمہ واسه زنده موندن یه قسمتش گم شده😞
بازم اینا رو گفتم تا به خودم بیام و وضع و حالمو درک کنم من خیلی عوض شدم.🙁
همونجور که با دیدن هر عکس تو دلم درد و دل میکردم به عکسای فتح المبین رسیدم همون یه تیکه قلبم که تو بدنم بود چنان میتپید که واقعا تعجب کرده بودم.
با خودم گفتم شاید اون تیکه از قلبمو تو فتح المبین جاگذاشتم پیش شهدای مظلومی که با رمز یا زهرا پیروز شدن.💔
شایدم پیش شهدایی که تفحص شدن اونایی که مظلومیتشون از همه بیشتره،متوجه اید که؟؟؟ شهدای گمنامو میگم اشک از چشمام جاری شده بود حاله خوبی نداشتم و با یاداوری فتح المبین قلبم بی قراری میکردو همونجور که عکسارو میدیدم رسیدم به یه عکس😥
چشمای اشکیم لحظه ای از اشک ریختن منصرف شدن و خیره موند رو عکس قلبم اروم تر شد...😓
ضربانش مثل همیشه میزد دیگه خبری از اون التهاب و تپش قلب شدید نبود اخمی رو پیشونیم انداختم و ایستادم دستام بی حس شدن ، دوربینم از دستم سر خورد و افتاد تو اب برای اولین بار برام مهم نبود که دوربینم نابود شده😪
حالا مےفهمیدم چم شده خنگ نبودم که دیر بفهمم همه چی دستگیرم شد دمای بدنم کم شده بود و دستام یخ کرده بودن تبم افتاده بود واحساس سرما میکردم...😰
با قدمای نامیزون رفتم خونه وسط راه چند بار پام پیچ خورد اما تعادلمو حفظ کردم تا نیوفتم حالم بد بود این چیزی نیست که فکرشو میکنم نباید باشه، این یه تلقینه ...🙂
ولی من توبه کرده بودم، توبه کرده بودم که دیگه دچار این لغزشا نشم اما فکر میکنم این حقیقته محضیه که دیر فهمیدمش.
من دلمو باخته بودم دلی که خیلی وقت بود بی قراری میکرد، دوباره تپش قلبم شروع شد اشکام بی محابا میریختن رفتم تو اتاقم دیگه فکرو خیال امونمو بریده بود...😭
داشتم دیوونه میشدم چشمم به قران روی میزم افتاد دوباره قلبم از تپش وحشتناکی که تازه شروع شده بود اروم شد رفتم سمتش دستمو اروم کشیدم روش دستای قندیل بستم
دوباره گرم شدن، دوباره اشکای داغم سرازیر شدن...از خودم بدم میومد که از خدا دور شده بودم من خیلی بدم خیلی...😭💔
تو شرایطی که مرهمه تنهاییام دلتنگیام فقط خداست من ازش فاصله گرفتم...
یدفعه ای یاد حرف زلیخا تو فیلم یوسف افتادم: تا قبل از این فکر میکردم یوسف زیباترین و بهترین معشوقه ی دنیاست... اما اکنون دریافتم خدایی که یوسف را افریده از او زیباتر ومهربان تر است...❤️
تو اون شرایط فقط اشک میریختم با صدای بغض الودی که داشتم گفتم: الهی العفو...😭
دستامو با تضرع گرفتم رو به اسمون و از دردام این دلتنگیه لعنتی...و همچنین شکایتمو از دلخوری که از برادر حسام داشتمو همه رو واسه خدا گفتم... شرمسار بودم که زود تر از اینا بهش پناه نیاوردم و ازش غافل بودم...
چشمامو اروم روی هم فشردم و قرانو باز کردم تک تک ایاتو که زمزمه میکردم تسکینی روی قلبه شکسته ام بود احساس میکردم حالم خیلی بهتر شده اونروز اولین روزی بود که من توبه ی حقیقی کردم توبه ای که هم از خدا طلب استغفار کردم هم ازش خواستم تا هر چی که مصلحته برام رقم بخوره...🙏🏻
این یه ارامشی بود که خدا بهم داده بود دیگه فکرو خیال نمی کردم...
احساس عجیبه دلتنگی که داشتم پا برجا بود اما خیلی بی قراری نمی کردم...بالاخره تونستم با خدا دوست بشم...😍💚


#جمله_ی_زلیخارو_اگه_اشتباه_گفتم_ببخشید_دیگه_هرچی_فکر_کردم_همین_یادم_اومد_

#یاعلی

#ادامه_دارد...

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫

💠کانال عهد با شهدا 💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝