🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_سی_و_سه

مامان تا چشمش بهم افتاد متعجب نگام کرد خخخخ خیلی ناگهانی بود.
وقتی ب خودش اومد دوییدم سمتش و تو آغوش مادرانش دوباره ارامشو تجربه کردم . مامان نیس ک .... #عشقه ... 💚
_سلام عزیزدلم . کی اومدی؟؟؟😍🤔
_سلام مامانی .... تازه اومدم . خوبی؟؟؟😍
_خوبم دخترم ...خوبم ...😍
سرمو اوردم بالا و با نگرانی گفتم : مامان داری گریه میکنی؟؟؟😢
_اشک شوقه مامان جان،جای من نیستی ک بدونی داشتن همچ ین دختری چ موهبت بزرگیه😚
عید تموم شده بود و من هنوز ب یاد روزای قشنگ جنوب ؛ شبای باصفا تو پادگاناش و خاطراتی ک واسم ب یادگار مونده بود زندگی میکردم . ب دیوار اتاقم نگاه کردم یه مجموعه عکس از شهدا درست کرده بودم و عکس کلی شهیدو ب دیوار چسبونده بودم تا یادم نره :#چشم_هزاران_شهید_به_اعمالمان_دوخته_شده ... وسط همه عکسا یه جای خالی گذاشته بودم و دنبال یه سوژه ی خوب واسه اونجا بودم . از جام بلند شدم .
جلوی آیینه ایستادمو ب قول بابا صورت مهتابیمو نگاه کردم ،چشم و ابروی مشکیم منو شبیه مامانم نشون میداد، موهای بلند مشکیمو بستم . شالمو انداختم رو سرم و از اتاقم خارج شدم . از نشیمن گذشتم و وارد حیاط شدم . حیاطمون خیلی بزرگ و دلگشا بود😊
روی تاب نشستم،تاب اروم اروم حرکت میکرد.مامان و بابا سرکار بودن و من تنها بودم . دلم پوکیده بود . چقددددررررر دلتنگ جنوب بودم .😔
یاد حرف اون اقا افتادم ک میگف وقتی برگردید باورتون میشه خاک مظلومیت شهدا بر تنتون نشسته و خدا میدونه این خاک با دل بی قرارتون چ خواهد کرد از جام بلند شدم و رفتم زیر سایه بید مجنون نشستم .
زانوهامو بغل گرفتم ... انگار منتظر یه اتفاق جدید بودم نفس عمیقی کشیدم کلافه بودم🙍🏻
اصن دلم گرفته بود، دلتنگ سپیده بودم یاد برادر حسام افتادم ، با یاداوری مداحیش و ماجرای گم شدن و پیدا کردنش توسط اون یه لبخند رو لبام نشست ...😅
عجب شخصیتی داشت ب طرز خیلی ناگهانی یه جرقه عالی ب ذهنم خورد مثل اینکه برق سه فاز بهم وصل کرده باشن از جام پریدم و یه لبخند پیروز مندانه زدم با خوشحالی سمت پذیرایی رفتمو گوشیمو تلفن خونمونو برداشتم. از رو گوشیم شماره سپیده رو گرفتم،از اونموقع تا حالا بهش زنگ نزده بودم . بعد دو سه تا بوق جواب داد :
_الو؟؟؟؟؟؟؟
_سللللااام. 😎
_سلام .بفرمایید.🤔
خخخخخخ نشناخت.بنابراین سر ب سرش میذارم👻
_عذر میخوام میتونم با خانوم سپیده معصومی صحبت کنم؟😕
_بفرمایید خودم هستم😮
_خانم محترم بنده از شلمچه تماس میگیرم . شما مسئولیتتونو ب خوبی انجام ندادید .
_مسئولیت؟ وا!!!! چ مسئولیتی ؟؟؟؟دوربین مخفیه؟😫

#ادامه_دارد...

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد

💠کانال عهد با شهدا 💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝