Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊
#مدافع_حرم بی بی زینب (س) #شهید_حسن_قاسمی_دانا
🍃نقل مشهوری است که شهید حسن قاسمی دانا #خودش را یک #افغانستانی_مهاجر
ساکن ایران معرفی کرده و لابلای آنان و با جمع آنان که #داوطلبانه میرفتند،
رهسپار سرزمین #سوریه شده است. او #خودش را #حسن_قاسمپور_معرفی کرده بود.
🍃برای حسن از همان ابتدا #افغانستانی و #ایرانی #فرقی نداشت .
⚜برایش دفاع از حرم ، جغرافیا نداشت .⚜
🌺روحش شاد و یادش گرامی باد🌺
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدحسن_قاسمی_دانا
#خاطره
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#مدافع_حرم بی بی زینب (س) #شهید_حسن_قاسمی_دانا
🍃نقل مشهوری است که شهید حسن قاسمی دانا #خودش را یک #افغانستانی_مهاجر
ساکن ایران معرفی کرده و لابلای آنان و با جمع آنان که #داوطلبانه میرفتند،
رهسپار سرزمین #سوریه شده است. او #خودش را #حسن_قاسمپور_معرفی کرده بود.
🍃برای حسن از همان ابتدا #افغانستانی و #ایرانی #فرقی نداشت .
⚜برایش دفاع از حرم ، جغرافیا نداشت .⚜
🌺روحش شاد و یادش گرامی باد🌺
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدحسن_قاسمی_دانا
#خاطره
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
💞 #زندگی_مشترک
❣ماشین آمده بود دم در، دنبالش.
#پوتین_هایش را واکس زده بودم.
#ساکش رابسته بودم. تازه سه روز بود
که #مرد_زندگیم💗 شده بود.
تند تند اشک های صورتم😢 را با
پشت دست پاک می کردم. #مادر آمد.
گریه می کرد. مادر حالا زود نبود بری؟
آخه تازه #روز_سومه. علی آقا گوشه ی
حیاط گریه می کرد. #خودش هم
#گریه_اش گرفته بود. #دستم را گذاشت
توی #دست_مادر، #نگاهش را دزدید😔.
سرش را انداخت پایین و گفت
« دلم می خواد دختر خوبی برای مادرم باشی. »
#شهیدمصطفی_ردانی_پور
#خاطره
📚یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 92
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
💞 #زندگی_مشترک
❣ماشین آمده بود دم در، دنبالش.
#پوتین_هایش را واکس زده بودم.
#ساکش رابسته بودم. تازه سه روز بود
که #مرد_زندگیم💗 شده بود.
تند تند اشک های صورتم😢 را با
پشت دست پاک می کردم. #مادر آمد.
گریه می کرد. مادر حالا زود نبود بری؟
آخه تازه #روز_سومه. علی آقا گوشه ی
حیاط گریه می کرد. #خودش هم
#گریه_اش گرفته بود. #دستم را گذاشت
توی #دست_مادر، #نگاهش را دزدید😔.
سرش را انداخت پایین و گفت
« دلم می خواد دختر خوبی برای مادرم باشی. »
#شهیدمصطفی_ردانی_پور
#خاطره
📚یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 92
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
📌 #تلنگر
💥17آذر #سالروز_شهادت
#شاهرخ_ضرغام #حرانقلاب
✍حر انقلاب شهید ابوالفضل (شاهرخ ) ضرغام گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، #جلاد_حکومت_ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند،همه گذشته اش را. می خواست چیزی از اونماند،نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیزدیگر...😔
◀️شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود
قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد.انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب #کاباره، #دعوا، #چاقوکشی پدر نداشت از کسی هم حساب نمی برد. #مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده .
◀️زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی #شاهرخ_تغییر_کرد_بهمن_۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره) وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
◀️می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین #روی_سینه_اش_خالکوبی_کرده_بود_که: #فدایت_شوم_خمینی.
◀️وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان و خوزستان و . . . هنوز در خاطره ها باقی است.
💥شاهرخ از جمله کسانی است که #پیر_جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند .💥
◀️وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد #خودش_را_حر_نهضت_امام_می_دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم.
◀️در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که #دشمنان برای #سرش_جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با #ملائک همراه شد✨ . شاهرخ پروازی داشت🕊 تا بی نهایت. پس از سی و یک سال زندگی پر فراز و نشیب در #هفدهم_آذر_پنجاه_و_نه در #دشتهای_شمال_آبادان این پرواز🕊 را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.😔
◀️تحولی که ریشه در مفاهیم و معارف عمیق اسلام دارد و بازگشت به خویشتن و #توبه_نصوح را برای هر انسانِ طالبِ حقیقت بازگو می کند با اشاره به #آیات آخر سوره #فرقان : 👇👇👇
💥«شاهرخ را به راستی می توان مصداقی کامل برای این آیه قرآن(کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، اینها کسانی هستند که خدا بدیهایشان را به خوبی تبدیل می کند) معرفی کرد. چرا که او مدتی را در جهالت سپری کرد. اما خدا خواست که او برگردد.💥
#سالروز_آسمانی_شدنت_مبارک_حرانقلاب💐
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
📌 #تلنگر
💥17آذر #سالروز_شهادت
#شاهرخ_ضرغام #حرانقلاب
✍حر انقلاب شهید ابوالفضل (شاهرخ ) ضرغام گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، #جلاد_حکومت_ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند،همه گذشته اش را. می خواست چیزی از اونماند،نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیزدیگر...😔
◀️شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود
قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد.انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب #کاباره، #دعوا، #چاقوکشی پدر نداشت از کسی هم حساب نمی برد. #مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده .
◀️زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی #شاهرخ_تغییر_کرد_بهمن_۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره) وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
◀️می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین #روی_سینه_اش_خالکوبی_کرده_بود_که: #فدایت_شوم_خمینی.
◀️وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان و خوزستان و . . . هنوز در خاطره ها باقی است.
💥شاهرخ از جمله کسانی است که #پیر_جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند .💥
◀️وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد #خودش_را_حر_نهضت_امام_می_دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم.
◀️در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که #دشمنان برای #سرش_جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با #ملائک همراه شد✨ . شاهرخ پروازی داشت🕊 تا بی نهایت. پس از سی و یک سال زندگی پر فراز و نشیب در #هفدهم_آذر_پنجاه_و_نه در #دشتهای_شمال_آبادان این پرواز🕊 را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.😔
◀️تحولی که ریشه در مفاهیم و معارف عمیق اسلام دارد و بازگشت به خویشتن و #توبه_نصوح را برای هر انسانِ طالبِ حقیقت بازگو می کند با اشاره به #آیات آخر سوره #فرقان : 👇👇👇
💥«شاهرخ را به راستی می توان مصداقی کامل برای این آیه قرآن(کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، اینها کسانی هستند که خدا بدیهایشان را به خوبی تبدیل می کند) معرفی کرد. چرا که او مدتی را در جهالت سپری کرد. اما خدا خواست که او برگردد.💥
#سالروز_آسمانی_شدنت_مبارک_حرانقلاب💐
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📜 #فرمانده_من👨✈️ #قسمت_صدو_شصتو_سه✒️ #بسم_الرب_الحسین💚 پنج ماه بعد روز ها از پی هم می گذشتند اوایل شهریور 🍁ماه بود و هوا ڪمی خنڪ تر شده بود از جام بلند شدم رو به آیینه قدی ایستادم،دست به شڪم برآمدم ڪشیدم حسش ڪردمو نی نی👶 ڪوچولویی ڪه با حسام اسمشو…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_شصتو_چهار📖
مربوطه شده است؛ لذا با عمل صالح ربط ندارد.
❈ این شخص هرچه مى خواهد #سحر بلند شود سنگين شده است و نمی تواند بلند شود. در حالی که مقدمات سنگينى را #خودش ايجاد كرده است.
اگر مى خواهى #سحر بلند شوی و
سبک باشى غذايت🥙 را طيب قرار بده.
❈ طيب بودن هم از چند #زاويه است:
اولا كسب و پولش💰 #حلال باشد؛
ثانیا #طاهر و #پاک باشد؛
ثالثا هر چه كمتر #پيچيده باشد بركاتش بيشتر است.
❈ به یاد #حاج_شیخ_جعفرناصری
حدودا 10 صبح🌤 بود...#حسام همیشه
تا این موقع #زنگ میزد تاحالمو بپرسه،
از موقعی که فهمیده بود #باردارم 👶تقریبا هر روز زنگ میزد،نمیخواستم دچار #اضطراب🙁 شم واسه فندق😍خوب نبود،از جا بلند شدم و #چادر گـ🌺ـلدارم سرم کردم وارد حیاط شدم.آبپاش💦 پر کردم و به گـ🍃🌸ـل های شمعدونی لب حوض آب دادم میخواستم حالمو خوب کنم ولی #دلم یجوری بود😔احساس بدی مثل ماری🐍 تو وجودم پیچ و تاب میخورد با صدای زنگ تلفن از جا بلند شدم و با #شتاب به سمت در دویدم، نفس نفس میزدم، انرژی نداشتم،دردی
تو شکمم احساس کردم،بدون توجه بهش تلفن برداشتم و بریده بریده گفتم:الو؟
صدای #حسام پیچید تو گوشم :
سلام خانم خانما😍
❈ گـ🍃🌼ـل از گلم شکفت وبا خوش حالی گفتم :سلام #فرمانده 👮چطوری؟خوبی؟ آقا اشکان خوبه؟...حسام با صدای بمی گفت:خوبم عزیزم...شما خوبی؟فندق خوبه ؟...با لگد محکمی که نی نی😇 به شکمم زد خندم گرفت و گفتم:ما ام خوبیم...ای کاش بودیو و میدیدی از الان چطور #بابایی شده...با شنیدن #صدات همچین لگد 👣میزنه که هیچ کی جلودارش نیست🙂
—دارم برمیگردم فاطمه،اگه #خدا بخواد امشب میرسم ...
قلبم❤️ از #تپش ایستاد.چه بی مقدمه!اونقدر شاد شدم که همه دردامو #فراموش کردم جملش تو #ذهنم مرور کردم چقدر #صداش خسته بود😭 با صدایی پر از شادی گفتم: واقعا؟
—آره فاطمه جان مواظب خودت باش فعلا خداحافظ🤚
با صدای ممتد بوق به خودم اومدم چرا این طوری کرد؟ #دلشوره دوباره به سراغم اومداین حسام،حسام همیشگی نبود شماره #خونه مامان رعنا گرفتم و گوشیو گذاشتم تو گوشم بعد از سه چهار تا بوق گوشی برداشت با ذوق و شوق #سلام دادم و گفتم:مامان رعنا حسام داره برمی گرده😊 باورت میشه؟بعد از #چهار ماه.
—آره دختر گلم میدونم عزیزم بلاخره #دعاهامون اثر کرد
❈ با شنیدن صدای #بغض آلود مامان رعنا دلم گرفت.چرا همشون یجوری بودن؟
❈ چرا همه چی با من می جنگید تا شادی رو ازم بگیره بدون هیچ حرف دیگه ای مکالممونو تموم کردم به سختی ایستادم و رفتم اتاق نی نی👶 کلی وسیله واسش خریده بودیم ولی نمیدونستیم جنسیتش چیه؟🤔
مامان خیلی اصرار کرد برم سونوگرافی ولی من دلم میخواست با حسام برم...حسام همش میگفت #پسره ولی من از سر لجبازی هم که شده اصرار داشتم #دختره👧 از رو طاقچه خرس کوچولوی سفید رنگی که رو شکمش یه #قلب💝 صورتی داشت برداشتم دستمو لای موهای پنبه ایش فرو بردم #پاهام سست شد همون جا نشستم .
❈ خرس کوچولو رو گرفتم سمت شکمم
و گفتم:میبینی فندق؟ چه مامان بدی داری؟ یه مامان افسرده که فقط کارش گریه و بغض و دلتنگیه...😭
ببخشید عسلم...من از الان #مادر خوبی واست نیستم...با لگد👣 حرفامو تایید کرد...🤣
اشکام بی اختیار فرو می ریخت....
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍃
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼🍃
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_شصتو_چهار📖
مربوطه شده است؛ لذا با عمل صالح ربط ندارد.
❈ این شخص هرچه مى خواهد #سحر بلند شود سنگين شده است و نمی تواند بلند شود. در حالی که مقدمات سنگينى را #خودش ايجاد كرده است.
اگر مى خواهى #سحر بلند شوی و
سبک باشى غذايت🥙 را طيب قرار بده.
❈ طيب بودن هم از چند #زاويه است:
اولا كسب و پولش💰 #حلال باشد؛
ثانیا #طاهر و #پاک باشد؛
ثالثا هر چه كمتر #پيچيده باشد بركاتش بيشتر است.
❈ به یاد #حاج_شیخ_جعفرناصری
حدودا 10 صبح🌤 بود...#حسام همیشه
تا این موقع #زنگ میزد تاحالمو بپرسه،
از موقعی که فهمیده بود #باردارم 👶تقریبا هر روز زنگ میزد،نمیخواستم دچار #اضطراب🙁 شم واسه فندق😍خوب نبود،از جا بلند شدم و #چادر گـ🌺ـلدارم سرم کردم وارد حیاط شدم.آبپاش💦 پر کردم و به گـ🍃🌸ـل های شمعدونی لب حوض آب دادم میخواستم حالمو خوب کنم ولی #دلم یجوری بود😔احساس بدی مثل ماری🐍 تو وجودم پیچ و تاب میخورد با صدای زنگ تلفن از جا بلند شدم و با #شتاب به سمت در دویدم، نفس نفس میزدم، انرژی نداشتم،دردی
تو شکمم احساس کردم،بدون توجه بهش تلفن برداشتم و بریده بریده گفتم:الو؟
صدای #حسام پیچید تو گوشم :
سلام خانم خانما😍
❈ گـ🍃🌼ـل از گلم شکفت وبا خوش حالی گفتم :سلام #فرمانده 👮چطوری؟خوبی؟ آقا اشکان خوبه؟...حسام با صدای بمی گفت:خوبم عزیزم...شما خوبی؟فندق خوبه ؟...با لگد محکمی که نی نی😇 به شکمم زد خندم گرفت و گفتم:ما ام خوبیم...ای کاش بودیو و میدیدی از الان چطور #بابایی شده...با شنیدن #صدات همچین لگد 👣میزنه که هیچ کی جلودارش نیست🙂
—دارم برمیگردم فاطمه،اگه #خدا بخواد امشب میرسم ...
قلبم❤️ از #تپش ایستاد.چه بی مقدمه!اونقدر شاد شدم که همه دردامو #فراموش کردم جملش تو #ذهنم مرور کردم چقدر #صداش خسته بود😭 با صدایی پر از شادی گفتم: واقعا؟
—آره فاطمه جان مواظب خودت باش فعلا خداحافظ🤚
با صدای ممتد بوق به خودم اومدم چرا این طوری کرد؟ #دلشوره دوباره به سراغم اومداین حسام،حسام همیشگی نبود شماره #خونه مامان رعنا گرفتم و گوشیو گذاشتم تو گوشم بعد از سه چهار تا بوق گوشی برداشت با ذوق و شوق #سلام دادم و گفتم:مامان رعنا حسام داره برمی گرده😊 باورت میشه؟بعد از #چهار ماه.
—آره دختر گلم میدونم عزیزم بلاخره #دعاهامون اثر کرد
❈ با شنیدن صدای #بغض آلود مامان رعنا دلم گرفت.چرا همشون یجوری بودن؟
❈ چرا همه چی با من می جنگید تا شادی رو ازم بگیره بدون هیچ حرف دیگه ای مکالممونو تموم کردم به سختی ایستادم و رفتم اتاق نی نی👶 کلی وسیله واسش خریده بودیم ولی نمیدونستیم جنسیتش چیه؟🤔
مامان خیلی اصرار کرد برم سونوگرافی ولی من دلم میخواست با حسام برم...حسام همش میگفت #پسره ولی من از سر لجبازی هم که شده اصرار داشتم #دختره👧 از رو طاقچه خرس کوچولوی سفید رنگی که رو شکمش یه #قلب💝 صورتی داشت برداشتم دستمو لای موهای پنبه ایش فرو بردم #پاهام سست شد همون جا نشستم .
❈ خرس کوچولو رو گرفتم سمت شکمم
و گفتم:میبینی فندق؟ چه مامان بدی داری؟ یه مامان افسرده که فقط کارش گریه و بغض و دلتنگیه...😭
ببخشید عسلم...من از الان #مادر خوبی واست نیستم...با لگد👣 حرفامو تایید کرد...🤣
اشکام بی اختیار فرو می ریخت....
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍃
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼🍃
🖇 #خاطرات_شهدا
وقتی #ڪنسروها را پخش می ڪرد #گفت:
دکتر گفته قوطی هاشو #سالم
نگه دارین بعد #خودش پیدا شد...
#شهید_سیدمرتضی_آوینی🌹🍃
#شادی_روح_شهدا_صلوات🕊
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm
وقتی #ڪنسروها را پخش می ڪرد #گفت:
دکتر گفته قوطی هاشو #سالم
نگه دارین بعد #خودش پیدا شد...
#شهید_سیدمرتضی_آوینی🌹🍃
#شادی_روح_شهدا_صلوات🕊
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm
🖇 #خاطرات_شهدا
وقتی در #روضه_النبی
به #سقف نگاه میڪند نام #پنج_تن
را می بیند و میخواند و درڪنار
نام آنها، نام #خودش را هم
می بیند...
#راوی_همسر_شهید
#محمدحسین_امیر_احمدی🍃🌹
➬ID @Shahidegomnamm🕊
وقتی در #روضه_النبی
به #سقف نگاه میڪند نام #پنج_تن
را می بیند و میخواند و درڪنار
نام آنها، نام #خودش را هم
می بیند...
#راوی_همسر_شهید
#محمدحسین_امیر_احمدی🍃🌹
➬ID @Shahidegomnamm🕊
#سیره_شهید
#شهید_املاکی جانشین لشکر #گیلان که وقتی در میدان #جنگ شیمیایی زدند و #خودش هم آنجا در #معرض شیمیایی بود، #ماسک خودش را برداشت و به صورت #بسیجی همراهش بست
❥ @Shahidegomnamm
#شهید_املاکی جانشین لشکر #گیلان که وقتی در میدان #جنگ شیمیایی زدند و #خودش هم آنجا در #معرض شیمیایی بود، #ماسک خودش را برداشت و به صورت #بسیجی همراهش بست
❥ @Shahidegomnamm