🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
#امام_رضا (ع)

🍂از صبح تا ظهر، #هفت_شهید_کشف شد. #رمز حرکت آن روز #امام_رضا(ع) بود؛ یا امام هشتم.

🍂حتماً شهیدی دیگر نیز کشف می شود، اما خبری نشد.😔
خبر امام جماعت مسجد امام الصادق(ع) در شهر العماره عراق، نزدیک به صدوپنجاه پیکر را آورده است به ما تحویل دهد.
موجی از شادی در بین بچه ها حاکم شد. سر قرار رفتیم. اجساد داخل یک کانتینر بود. یکی یکی آن ها را از ماشین پیاده کردیم،
اما همه اجساد عراقی بود که خودمان کشف کرده و تحویلشان داده بودیم و آن ها هم اجساد را مخفی کرده و به خانواده ها نداده بودند.
از بین آن همه جسد عراقی، #پیکر_یک_شهید کشف شد. با هفت شهید کشف شده ی صبح، شد #هشت_شهید. جالب بود؛ اما از آن جالب تر، #نوشته_ی_پشت_لباس آن شهید بود:
« #یا_معین_الضعفا »

#خاطره
#تفحص_شهدا
📕منبع: آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص)، صفحه:34

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_اول

سید حمید تقوی‌ فر به تاریخ 6 فروردین 1338 در روستای «ابودبس» شهرستان
اهواز متولد شد.😂

🔸پدر ایشان آقا نصرا… از سادات تلغری است که نسبشان یه یکی از #هفت_شهیدان مدفون در نزدیکی شهر مسجد سلیمان می رسد و از #نوادگان امام موسی کاظم(ع) می باشند.

🔸حمید دوره ابتدایی تا کلاس چهارم را در روستای درخزینه از توابع شهرستان شوشتر می گذراند و کلاس پنجم وششم را در روستای ابودبس و جنگیه درس می خواند. دوره دبیرستان را هم در دبیرستان سعدی پشت سرمی گذارد.📜

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🔶شهدا مرا میهمان سفره ی مهربانی
خود کنید !

🔶برای خوب شدن حال من هم دعا کنید
دعا کنید تا در مسیر شما قدم بردارم

#هفت_سین_رزمندگان_در_جبهه
#دلنوشته

🆔 @shahidegomnamm 👈
Forwarded from عکس نگار
🍃🌸| #طنز_جبهه

نوجوانی که با تقلیدِ 🤣
#صدای_بز🐐 اسیر گرفت...


#پسرک صدایِ بز رو، از خودِ بُز هم
بهتر در می آورد.😊

می گفت: #چوپانی همین چیزهاش خوبه...
هر وقت #دلتنگ بزهایش🐐 می شد،
می رفت توی یه #سنگر و مع مع 😅
می کرد.

یه شب #هفت_عراقی😲 اومده بودند شناسایی. با شنیدنِ #صدای_بز، 😉هوس کرده بودند #کباب🍖بخورند.

تا واردِ سنگر⛺️ میشن پسرک اسلحه🔫 کشیده و هفت نفرشون رو #اسیر 👊
می کنه. همه شون رو دست به سر آورده بود عقب.✌️

توی راه هم کلی براشون #صدای_بز🐐 درآورده بود...😂

🍃🌹ڪانال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
🍃🌸| @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👨‍✈️ #قسمت_صدو_هفتادو_دو📖 ‍ ✾ وارد #معراج الشهدا شدم،با دیدن سیل جمعیت #سیاه پوش چشمام سیاهی رفت آروم به سمت #دیوار رفتم و تکیه دادم دستمو روی شکمم گذاشتم بانگاه #اشک آلودم دنبال #حسام می گشتم ، ✾ دستی روی #دستم حس کردم سرمو بالا اوردم…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هفتادو_سه📖

❖ خودمو سرزنش😔کردم که ای کاش به حسام می گفتم میرم خونه اما حال بدم مجال هیچ کاریو بهم نداد چند بار #وسوسه شدم پیاده شم و برگردم به #معراج_الشهدا🕊 ولی هر بار یه حسی منصرفم کرد ،کرایه ی ماشینو پرداخت کردمو پیاده شدم #سرگیجم هنوز ادامه داشت این #شهادت🥀 که میگفتن اینقدر #شیرینه ، شیرینیش فقط واسه خود شهید بود ! نمی دونم حتما من زیادی بی طاقت بودم.

❖ کلید و انداختم تو قفل و درو باز کردم #چادرمو از سرم در اوردم و اویزون کردم رو بند هوا گرم😓 بود ، وارد خونه شدم اینقد میون راه بی اختیار اشک😭 ریخته بودم که چشمام می سوخت، پرده ی اشک جلوی دیدمو میگرفت لباسامو با بی حوصلگی پرت کردم رو تخت گوشه ی اتاق🚪 نشستم ، خواستم #زانوهامو بغل بگیرم ولی حضور نی نی👶 مانع می شد همونجا دراز کشیدم و چشمامو بستم.

❖ نفهمیدم کی خوابم برد وقتی چشمامو باز کردم ، #گیج بودم پهلوهام درد
می کرد . خورشید 🌞غروب کرده بود ، صدای تیک تاک ساعت سکوتو شکست، ساعت #هفت بود حسام باید تا الان
بر میگشت 🤔

❖ فکر کردم : حتما از دستم ناراحته
با خیال اینکه تا شب🌙 برمیگرده
رفتم آشپزخونه از یخچال قارچ و گوجه درآوردم🥗 مشغول خورد کردن بودم که دستمو بریدم 😩
چسب زخم زدم ودوباره مشغول #کارم شدم ،قارچا رو رو حرارت🔥 قرار دادم خواستم گوجه ها رو بهش اضافه کنم که دستم خورد به ماهیتابه و به شدت سوخت 😱 با #عصبانیت گازو خاموش کردم صدای #اذان😍 از مسجد محل تو گوشم زنگ زد انگار #خدا با صدای
#حی_الافلاح منو به سمت خودش
می کشید🕊 بی اراده و با حالتی رونده شده از همه ی دنیا #وضو گرفتم
و لباسامو پوشیدم، از خونه بیرون اومدم و راهی 👣مسجد شدم تا #مسجد خیلی راه نبود #گنبد طلایی🕌 مسجدو که دیدم حس کردم خدا #عجیب هوامو داره،

❖ مثل #عاشقی که از معشوقش😍 اذن #دخول گرفته ، با #قدمای لرزون وارد حریم #ملکوتیش شدم قامت بستم و #بغضم ترکید 😭
#تسلیم شدن دربرابرش ، #عابدانه ترین
و عاشقانه ترین💚 حس بود.

❖ اصلا #قانونش این بود که از همه ببری تا پیداش کنی به قول #امام_حسین (ع):💚
#چه #یافته_آنکه_تو_را_گم_کرده
#و_چه_گم_کرده_آنکه_تو_را_یافته؟

❖ حالم #دگرگون بود بعد از نمـ🌺ـاز #زیارت_عاشورا خوندم،درحال بیرون اومدن از #مسجد بودم که گوشیم زنگ خورد بدون اینکه به #شمارش نگاه کنم جواب دادم :
_بله؟
_سلام بابا جان ، کجایی؟
هرچی زنگتونو زدم جواب ندادی.😕
بابای👴 #حسام بود ...

#این_داستان_ادامه_دارد...‍

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat

🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌷
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🍃🌸🌷🍃🌼